چه شد همان جامعهي اسلامياي كه روزگاري در مسجد و معبر او، صوت و تلاوت قرآن بلند بود همين جامعه، همين كشور و همين شهرها، كارشان به جايي رسد و آنقدر از اسلام دور شدند كه كسي مثل يزيد بر آنها حكومت ميكرد؟! وضعي پيش بيايد كه كسي مثل حسين بنعلي عليهالسّلام، ديد كه چارهاي جز اين فداكاري عظيم ندارد! اين فداكاري، در تاريخ بينظير است. چه شد كه به چنين مرحلهاي رسيدند؟ اين، آن عبرت است.
*
اين حادثهي عظيم؛ يعني حادثهي عاشورا، از دو جهت قابل تأمل و تدبر است.
جهت اول، جهت اول، درسهاي عاشورا است. عاشورا پيامها و درسهايي دارد.
جهت دوم «عبرتهاي عاشورا»ست. عاشورا يك صحنهي عبرت است. انسان بايد به اين صحنه نگاه كند، تا عبرت بگيرد. يعني چه، عبرت بگيرد؟ يعني خود را با آن وضعيت مقايسه كند و بفهمد در چه حال و در چه وضعيتي است؛ چه چيزي او را تهديد ميكند؛ چه چيزي براي او لازم است؟ اين را ميگويند «عبرت». اين هم نوع ديگري از درس است؛ اما درس از راه عبرت گيري است.
*
عزيزترين عزيزان پيامبر؛ كسي كه رئيس دنياي اسلام، حاكم جامعهي اسلامي و محبوب دل همهي مردم، او را در آغوش ميگيرد و به مسجد ميبرد. همه ميدانند كه اين كودك، محبوب دلِ اين محبوبِ همه است.
*
او روي منبر مشغول خطبه خواندن است كه اين كودك، پايش به مانعي ميگيرد و به زمين ميافتد. پيامبر از منبر پايين ميآيد، او را در بغل ميگيرد و آرامش ميكند.
اولين عبرتي كه در قضيهي عاشورا ما را به خود متوجه ميكند، اين است كه ببينيم چه شد كه پنجاه سال بعد از درگذشت پيغمبر صلواتاللَّه و سلامه عليه، جامعهي اسلامي به آن حدي رسيد كه كسي مثل امام حسين عليهالسّلام، ناچار شد براي نجات جامعهي اسلامي، چنين فداكارياي بكند؟
*
اگر بيمارياي وجود دارد كه ميتواند جامعهاي را كه در رأسش كساني مثل پيغمبر اسلام و اميرالمؤمنين عليهما السّلام بودهاند، در ظرف چند ده سال به آن وضعيت برساند، اين بيماري، بيماري خطرناكي است و ما هم بايد از آن بترسيم. امام بزرگوار ما، اگر خود را شاگردي از شاگردان پيغمبر اكرم محسوب ميكرد، سر فخر به آسمان ميسود. امام، افتخارش به اين بود كه بتواند احكام پيغمبر را درك، عمل و تبليغ كند. امام ما كجا، پيغمبر كجا؟! آن جامعه را پيغمبر ساخته بود و بعد از چند سال به آن وضع دچار شد. اين جامعهي ما خيلي بايد مواظب باشد كه به آن بيماري دچار نشود. عبرت، اينجاست! ما بايد آن بيماري را بشناسيم؛ آن را يك خطر بزرگ بدانيم و از آن اجتناب كنيم.
به نظر من اين پيام عاشورا، از درسها و پيامهاي ديگر عاشورا براي ما امروز فوريتر است.
بيانات در ديدار فرماندهان گردانهاي عاشورا ۱۳۷۱/۰۴/۲۲
*
اين حادثهي عظيم؛ يعني حادثهي عاشورا، از دو جهت قابل تأمل و تدبر است.
جهت اول، جهت اول، درسهاي عاشورا است. عاشورا پيامها و درسهايي دارد.
جهت دوم «عبرتهاي عاشورا»ست. عاشورا يك صحنهي عبرت است. انسان بايد به اين صحنه نگاه كند، تا عبرت بگيرد. يعني چه، عبرت بگيرد؟ يعني خود را با آن وضعيت مقايسه كند و بفهمد در چه حال و در چه وضعيتي است؛ چه چيزي او را تهديد ميكند؛ چه چيزي براي او لازم است؟ اين را ميگويند «عبرت». اين هم نوع ديگري از درس است؛ اما درس از راه عبرت گيري است.
*
عزيزترين عزيزان پيامبر؛ كسي كه رئيس دنياي اسلام، حاكم جامعهي اسلامي و محبوب دل همهي مردم، او را در آغوش ميگيرد و به مسجد ميبرد. همه ميدانند كه اين كودك، محبوب دلِ اين محبوبِ همه است.
*
او روي منبر مشغول خطبه خواندن است كه اين كودك، پايش به مانعي ميگيرد و به زمين ميافتد. پيامبر از منبر پايين ميآيد، او را در بغل ميگيرد و آرامش ميكند.
اولين عبرتي كه در قضيهي عاشورا ما را به خود متوجه ميكند، اين است كه ببينيم چه شد كه پنجاه سال بعد از درگذشت پيغمبر صلواتاللَّه و سلامه عليه، جامعهي اسلامي به آن حدي رسيد كه كسي مثل امام حسين عليهالسّلام، ناچار شد براي نجات جامعهي اسلامي، چنين فداكارياي بكند؟
*
اگر بيمارياي وجود دارد كه ميتواند جامعهاي را كه در رأسش كساني مثل پيغمبر اسلام و اميرالمؤمنين عليهما السّلام بودهاند، در ظرف چند ده سال به آن وضعيت برساند، اين بيماري، بيماري خطرناكي است و ما هم بايد از آن بترسيم. امام بزرگوار ما، اگر خود را شاگردي از شاگردان پيغمبر اكرم محسوب ميكرد، سر فخر به آسمان ميسود. امام، افتخارش به اين بود كه بتواند احكام پيغمبر را درك، عمل و تبليغ كند. امام ما كجا، پيغمبر كجا؟! آن جامعه را پيغمبر ساخته بود و بعد از چند سال به آن وضع دچار شد. اين جامعهي ما خيلي بايد مواظب باشد كه به آن بيماري دچار نشود. عبرت، اينجاست! ما بايد آن بيماري را بشناسيم؛ آن را يك خطر بزرگ بدانيم و از آن اجتناب كنيم.
به نظر من اين پيام عاشورا، از درسها و پيامهاي ديگر عاشورا براي ما امروز فوريتر است.
بيانات در ديدار فرماندهان گردانهاي عاشورا ۱۳۷۱/۰۴/۲۲
- شنبه ۲۶ دی ۹۴ ۲۱:۲۱ ۴ بازديد
- ۰ نظر