بنام ايزد منان



احكام عزاداري امام حسين عليه السلام

تمام اعمال و رفتار انسانها; چه فردي و چه اجتماعي، مشمول حكمي از احكام شرعي مي باشد و تمام موضوعاتي كه به گونه اي با رفتار آدمي ارتباط پيدا مي كند، در فقه اسلامي داراي قانون و مقرراتي است . عزاداري سالار شهيدان حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام و امامان معصوم عليهم السلام نيز همچون ساير اعمال انسان داراي احكامي است كه در اين مختصر بدان مي پردازيم .
لازم به ذكر است كه براي جمع آوري اين احكام، از فتاوا و سخنان مراجع معظم تقليد و عالمان بزرگوار تا آنجا كه مقدور بوده ست سود برده ايم و از آنجا كه دررساله هاي عمليه و استفتائات همه مراجع بزرگوار، درباره عزاداري در ابعاد مختلف بحث نشده است، فقط به فتاوا و استفتائات موجود بسنده كرده ايم .

احكام عزاداري
امام خميني رحمه الله:
«عزاداري براي سيدالشهداء از افضل قربات و مايه تقويت روح ايمان و شهامت اسلامي و ايثار و فداكاري و شجاعت در مسلمين است .» (1)
سؤال: آيا بر پا كردن مراسم عزاداري [توسط زن] بدون اذن شوهر جايز مي باشد؟
آيت الله نوري همداني: در صورتي كه از اموال شوهر باشد جايز نيست . (2)
سؤال: گاهي برخي از دسته ها كه وارد مسجد مي شوند، با كفش وارد مي شوند، كه نوعي بي احترامي به مسجد محسوب مي شود، لطفا بفرمائيد كه اين مسئله چه حكمي دارد؟
آيت الله نوري همداني: اگر موجب هتك شود اشكال دارد . (3)
سؤال: در مورد زنجير زني كه منجر به سياه شدن يا مجروح شدن بدن مي شود و همچنين غالبا پشت پيراهن افراد باز است و بيشتر درخيابان و معابر عمومي ظاهر مي شوند، نظر شما چيست؟
امام خميني رحمه الله: مانعي ندارد، مگر اينكه موجب ضرر فاحش بر بدن شود . (4)
سؤال: آيا برهنه شدن مردان با حضور زنان براي عزاداري عيب دارد يا خير؟
آيت الله فاضل لنكراني: مانعي ندارد و زنها نبايد به بدن مرد اجنبي نظر كنند . (5)
سؤال: در مجالس زنانه، زنان مداحي و سخنراني مي كنند و صداي آنها به گوش مردان رهگذر مي رسد . آيا اين عمل جايز است؟
آيت الله فاضل لنكراني: شنيدن صداي ايشان اگر در معرض ريبه و التذاذ نباشد حرام نيست . (6)
سؤال: سينه زدن با تيغ و يا زنجير زدن با زنجيري كه داراي چاقو و يا تيغ مي باشد و منجر به زخمي شدن بدن و جاري شدن خون مي شود چه حكمي دارد؟
آيت الله مكاري شيرازي: كيفيت عزاداري بايد چنان باشد كه بهانه اي به دست دشمنان اسلام ندهد و موجب سوء استفاده از آن نشود . (7)
احكام علامت
سؤال: بسياري از تكايا در ايام عزاداريهاي مذهبي، اقدام به حمل «علاماتي » مي كنند كه به قيمت گزافي خريده شده و حمل آن نيز موجب اشكال است . اين وسائل از نظر شرعي چه حكمي دارند؟
امام خميني رحمه الله: اشكال ندارد . (8)
سؤال: حكم علمهايي كه در مراسم عزاداري امام حسين عليه السلام از آنها استفاده مي شود و بعضي داراي نقش و نگارهايي نيز هستند چيست؟
آيت الله فاضل لنكراني: استفاده از آنها در عزاداري جايز است . (9)
سؤال: آيا جايز است پارچه و دستمالهايي را كه در ايام محرم بر روي علم مي بندند بفروش برسانند و در عزاداري و تعمير حسينيه مصرف كنند؟
آيت الله فاضل لنكراني: اگر در مراسم عزاداري محل حاجت نباشد و زايد بر متعارف باشد، مي توانند بفروشند و به مصارف عزاداري و احتياجات حسينيه ها برسانند . (10)
احكام تعزيه و شبيه خواني
امام خميني رحمه الله: تعزيه و شبيه خواني اگر مشتمل بر حرام نباشد و موجب وهن مذهب نشود، اشكال ندارد ولي بهتر ست به جاي آن، مجالس روضه خواني برپا كنند . (11)
سؤال: آيا تعزيه و شبيه خواني در مراسم عزاداري جايز است؟
آيت الله فاضل لنكراني: اگر مشتمل بر حرام نباشد و موجب وهن مذهب نشود مانعي ندارد . (12)
آيت الله گلپايگاني رحمه الله: اگر تعزيه خواني مشتمل بر استعمال آلات موسيقي نباشد و غنا و دروغ نخوانند و مرد لباس مختص به زن نپوشد، اشكال ندارد . (13)
سؤال: آيا تشبه به اهل بيت عليهم السلام در نمايش و تعزيه و غير آن جايز است؟
امام خميني رحمه الله: با مراعات احترام آنان جايز است . (14)
آيت الله فاضل لنكراني و آيت الله صافي گلپايگاني: در صورتي كه مستلزم اهانت نباشد مانعي ندارد . (15)
آيت الله علوي گرگاني: اگر تعزيه و شبيه خواني موجب هتك حرمت به ساحت مقدس بزرگان دين شود، بايد اجتناب شود . (16)
احكام استفاده از لباس سياه
سؤال: آيا پوشيدن لباس سياه در عزاداري امام حسين عليه السلام جايز است و آيا رجحان دارد؟
آيت الله فاضل لنكراني: پوشيدن لباس سياه در عزاي امام حسين عليه السلام و ديگر ائمه عليهم السلام چون از مصاديق تعظيم شعائر است، واجد رجحان شرعي مي باشد و عملا بزرگاني چون مرحوم آيت الله بروجردي در روز عاشورا از قباي سياه استفاده مي كردند . (17)
آيت الله صافي گلپايگاني و آيت الله نوري همداني: پوشيدن لباس سياه به عنوان اعلان حزن و اندوه در مصيبت امام حسين عليه السلام و ائمه عليهم السلام رجحان دارد . (18)
سؤال: آيا نماز خواندن با لباس سياه بر عزاداران امام حسين عليه السلام مكروه است؟
آيت الله صافي گلپايگاني: چون لباس سياه علامت عزاداران سيدالشهداء است و عزاداري آن حضرت كمال رجحان را دارد، لذا نماز خواندن با آن نيز مكروه نمي باشد . (19)
احكام قمه زدن
علامه امين عاملي: «قمه زني و اعمالي ديگر از اين قبيل در مراسم عزاداري حسيني به حكم عقل و شرع حرام است و زخمي ساختن سر، كه نه سود دنيوي دارد و نه اجر اخروي، ايذاء نفس است كه خود در شرع حرام است و در مقابل اين عمل، شيعه اهل بيت را در انظار ديگران مورد تمسخر قرار داده و آنها را وحشي قلمداد مي كنند . شكي نيست كه اين اعمال ناشي از وساوس شياطين بوده و موجب رضايت خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت اطهار عليهم السلام نيست .» (20)
آيت الله حكيم رحمه الله: مرحوم آيت الله حكيم رحمه الله جواز قمه زني را مقيد به چهار شرط نموده است:
1- خوف ضرر وجود نداشته باشد .
2- عزاداري بر آن صدق كند .
3- باعث مسخره قرار گرفتن نشود .
4- عداوت و دشمني ديگران را ايجاد نكند . (21)
سؤال: قمه زدن در عزاداري امام حسين عليه السلام چه حكمي دارد؟
امام خميني رحمه الله: اگر موجب ضرر نباشد مانع ندارد، ولي در اين زمان اين عمل نشود . (22)
مقام معظم رهبري: اگر موجب وهن مذهب در زمان حاضر و يا مستلزم خوف خطر جان يا ضرر معتني به باشد، جايز نيست . (23)
آيت الله جوادي آملي: چيزي كه مايه وهن اسلام و مايه هتك حرمت عزاداراي است جايز نيست، انتظار مي رود از قمه زني و مانند آن پرهيز شود . (24)
سؤال: اگر قمه زدن در عزاداريها موجب مرگ كسي شد، آيا اين عمل خودكشي و گناه محسوب مي شود؟
پاسخ از مقام معظم رهبري: اگر با خوف خطر جان اقدام كرده باشد، حكم انتحار دارد . (25)
سـؤال: در روز عاشورا مراسمى مانند قمه زنى و پابرهنه وارد آتش و ذغال روشن شدن برگزار مى‏شود كه علاوه بر اينكه باعث بدنام شدن مذهب شيعه اثنى عشرى در انظار علما و پيروان مذاهب اسلامى و مردم جهان مى‏شود، ضررهاى جسمى و روحى هم به اين اشخاص وارد مى‏كند و همچنين موجب توهين به مذهب مى‏گردد، نظر شريف حضرتعالى در اين‌باره چيست؟
پاسخ از مقام معظم رهبري: هر كارى كه براى انسان ضرر داشته و يا باعث وهن دين و مذهب گردد حرام است و مؤمنين بايد از آن اجتناب كنند و مخفى نيست كه بيشتر اين امور باعث بدنامى و وهن مذهب اهل بيت(عليهم‌السلام) مى‏شود و اين از بزرگترين ضررها و خسارتهاست.
سـؤال: آيا قمه زدن به‌طور مخفى حلال است يا اينكه فتواى شريف حضرت عالى عموميت دارد؟
پاسخ از مقام معظم رهبري: قمه زنى علاوه بر اينكه از نظر عرفى از مظاهر حزن و اندوه محسوب نمى‏شود و سابقه‏اى در عصر ائمه(عليهم‌السلام) و زمانهاى بعد از آن ندارد و تأييدى هم به شكل خاص يا عام از معصوم(عليه‌السلام) در مورد آن نرسيده است، در زمان حاضر موجب وهن و بدنام شدن مذهب مى‏شود بنا بر اين در هيچ حالتى جايز نيست.
سؤال: آيا قمه زني جايز است؟ چنانچه در اين خصوص نذري وجود داشته باشد وظيفه چيست؟
آيت الله فاضل لنكراني: با توجه به اينكه ايران اسلامي به عنوان ام القراي جهان اسلام شناخته مي شود، و اعمال و رفتار ملت ايران به عنوان الگو و بيانگر اسلام است، بايد با سوگواري و عزاداري امام حسين عليه السلام به گونه اي عمل شود كه موجب گرايش بيشتر به آن حضرت گردد .
مسئله قمه زدن نه تنها نقشي ندارد بلكه به علت عدم قابليت پذيرش و نداشتن هيچگونه توجيه قابل فهم مخالفين، نتيجه سوء بر آن مترتب خواهد شد . لذا لازم است شيعيان از آن خودداري كنند . و چنانچه در اين مورد نذري وجود داشته باشد نذرصحيح نيست . (26)
آيت الله نوري همداني: اشكال دارد . (27)
احكام موسيقي
مرحوم شيخ انصاري در مكاسب محرمه در پاسخ به كساني كه مي گويند غنا مي تواند زمينه گريه كردن را فراهم نمايد، مي فرمايد: چنين شيوه اي نمي تواند مقدمه مستحب يا مباح قرار گيرد و بايد به عموم ادله حرمت غنا تمسك نمود . (28)
مرحوم حاج شيخ عباس قمي رحمه الله در منتهي الآمال مي فرمايد: عزاداران امام حسين عليه السلام بر وجهي سلوك كنند كه زبان نواصب دراز نشود و از استعمال محرمات از قبيل غنا كه غالبا نوحه ها خالي از آن نيست و حكايات ضعيفه مظنونة الكذب احتراز نمايند و شيطان را در اين عبادت بزرگ راه ندهند . (29)
سؤال: در راديو مدح ائمه طاهرين عليهم السلام با واقعه كربلا را با وزن و ساز و با لحن خوب مي خوانند . آيا استماعش جايز است يا خير؟
امام خميني رحمه الله: اگر غنا و موسيقي نباشد مانع ندارد . (30)
سؤال: هيئتهاي نوازنده و كساني كه درمراسم تشييع جنازه شهداء موزيك عزا مي زنند، از لحاظ شرعي چه حكمي دارد؟ و آيا خريد و فروش آن لوازم حرام است يا خير؟
امام خميني رحمه الله: خريد و فروش آلات لهو حرام است و موسيقي مطرب جايز نيست و صداهاي مشكوك مانع ندارد . (31)
سؤال: آيا زدن طبل و شيپور در تعزيه حضرت سيدالشهداء عليه السلام جايز است يانه؟
امام خميني رحمه الله: اگر از آلات لهو و لعب نباشد و وهن بر مذهب هم نشود مانع ندارد . (32)
سؤال: آيا در عزاداري سيدالشهداء استفاده از طبل و دهل جايز است؟
آيت الله فاضل لنكراني: استفاده از آلات لهو و لعب حرام است ولي طبل و دهل و امثال آن جزء اين آلات نيست . (33)
سؤال: حكم شرعي استفاده كردن از موسيقي در عزاداري حضرت سيد الشهداء عليه السلام چيست؟

جواب1: حضرت آيت الله مكارم شيرازي در پاسخ به اين سوال فرمودند: استفاده از موسيقي و آلات موسيقي در مجالس عزداراي امام حسين عليه السلام جايز نيست. فقط وسايلي مانند طبل و سنج كه براي موزون شدن حركت سينه زن ها و زنجيرزن ها استفاده مي شود اشكالي ندارد ولي استفاده از آلات موسيقي كه در مجالس لهو و لعب استفاده مي شود؛ در مجلس امام حسين عليه السلام اشكال دارد.

جواب2 : حجت الاسلام فلاح زاده نماينده پاسخ به احكام دفتر مقام معظم رهبري در پاسخ به اين سوال گفت: به نظر ايشان استفاده از ابزار موسيقي در عزاي سيد و سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام شايسته نيست مگر آن طبل و شيپوري كه از سابق مي نواختند و حزن انگيز و متداول بوده است. وي افزود: استفاده از آلات موسيقي ديگر كه در ساير برنامه هاي لهو و لعب استفاده مي شود، اگر به نحو حرام نيز استفاده نشود شايسته عزاداري امام حسين عليه السلام نيست و به طور كلي هرگونه عزاداري كه موجب تنقيص(كوچك كردن) مقام والاي اباعبدالله الحسين عليه السلام، ساير ائمه و اصحاب ايشان شود و يا موجب وهن آنها باشد و يا در شأن آنها نباشد جايز نيست و بايد پرهيز كرد.

احكام عاشورا
1- روزه روز عاشورا و روزي كه انسان شك دارد روز عرفه است يا عيد قربان مكروه است . در روايت آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: بني اميه نذر كردند كه اگر موفق به قتل امام حسين عليه السلام شوند، روز شهادت او را جشن بگيرند و مبارك بشمارند و روزه بگيرند و روزه در آن روز سنت آل اميه است، لذا ائمه اطهار عليهم السلام به جهت مخالفت با اين طايفه تبهكار و عدم هماهنگي با آنان، روزه عاشورا را نهي كردند . (34)
2- در روز عاشورا مستحب است كه انسان تا عصر بدون قصد روزه از خوردن و آشاميدن خودداري كند . (35)
3- بسيار مناسب است كه در روز عاشورا كار و كسب تعطيل شود، مگر در حد ضرورت .
امام رضا عليه السلام فرمود: «من ترك السعي في حوائجه يوم عاشورا قضي الله له حوائج الدنيا و الاخرة; (36) كسي كه كار و تلاش براي برآوردن حوائج خود را در روز عاشورا ترك كند، خداوند نيازهاي دنيا و آخرت او را برطرف مي سازد .»
سؤال: در ايام سوگواري امام حسين عليه السلام نماز مقدم است يا عزاداري؟
آيت الله فاضل لنكراني: بهتر آن است كه نماز را مقدم دارند، همانطور كه امام حسين عليه السلام روز عاشورا هنگام ظهر نماز ظهر اقامه كردند . (37)

حكم برهنه شدن براي عزاداري سيدالشهدا

برنامه «زمزم احكام» به استفتاء شنوندگان اين راديو درباره برهنه شدن عزاداران در مجالس حسيني پرداخته كه سوال و پاسخ رهبر معظم انقلاب و حضرت آيت الله مكارم شيرازي مي توانيد بخوانيد.
عريان كردن بدن و لخت شدن به هنگام سينه زني و عزاداري براي حضرت سيد الشهداء عليه السلام از نظر شرعي چه حكمي دارد؟ لطفا توضيح دهيد.
حضرت آيت الله مكارم شيرازي در پاسخ فرمودند: احتياط آن است كه عزاداران حسيني لخت نشوند عريان نشوند؛ آيا فردي در مجلس ترحيم پدرش اگر لخت شود اين جزء آداب عزاداري است؟! برادران بر لخت شدن اصرار نداشته باشند.
ايشان افزودند: اما براي عزاداري مي توان مقداري از سينه را باز گذاشت. سابقاً پيراهن هايي بود كه قسمتي از آن دكمه مي شد و جلوي سينه را باز مي كردند و لخت هم نمي شدند كه بدن نما باشد. با اين كار دشمنان هم نمي توانند سرزنش كنند.
حجت الاسلام فلاح زاده نماينده پاسخ به احكام مقام معظم رهبري در جواب به اين استفتاء گفت: به نظر حضرت آقا در مجالس عزاداري هركاري كه سبب شود دشمنان از اين كار ما عليه مكتب تشيع يا شيعيان سوء استفاده كنند و سبب تفرقه بين مسلمانان باشد، حرام است و بايد پرهيز كرد.
 

پي نوشت ها:
1) استفتائات امام خميني، ج 2، ص 28 و استفتائات جديد آيت الله مكارم، ج 1، ص 158 .
2) هزار و يك مسئله، آيت الله نوري همداني، ج 2، ص 180 .
3) هزار و يك مسئله فقهي، ج 2، ص 40 .
4) استفتائات امام خميني، ج 3، ص 580 .
5) جامع المسائل، ج 1، ص 619، س 2162 .
6) همان، ص 625، س 2183 .
7) استفتائات جديد، ج 1، ص 158، س 57 .
8) استفتائات امام خميني رحمه الله، ج 2، ص 28، س 72 .
9) جامع المسائل، ج 1، ص 623، س 2173 .
10) همان، س 2179 .
11) استفتائات امام خميني رحمه الله، ج 2، ص 28، س 71 و ج 3، س 44 و 40 و 47 و 33 .
12) جامع المسائل، ج 1، س 2165 .
13) مجمع المسائل، ج 1، ص 559، س 77 .
14) احكام خانواده، عبدالرحيم موگهي، طبق فتواي امام خميني رحمه الله، ص 336 .
15) جامع المسائل، آيت الله فاضل لنكراني، ج 1، س 2166 و جامع الاحكام، آيت الله صافي، ج 2، ص 132 .
16) اجوبة المسائل، ص 365 .
17) جامع المسائل، ج 1، ص 621، س 2170
18) جامع الاحكام، آيت الله صافي، ج 2 ، ص 130، س 1590; هزار و يك مسئله، آيت الله نوري همداني، ج 2، ص 180، س 602 .
19) جامع الاحكام، ج 2، ص 130، س 1591 .
20) اعيان الشيعه، ج 10، ص 363 .
21) فتاوي العلماء والاعلام في تشجيع الشعائر الحسينيه .
22) استفتاءات، ج 3، ص 581، س 38 .
23) بيانات رهبري و استفتائات آيات عظام پيرامون عزاداري عاشورا، ص 35 .
24) همان، ص 42 .
25) همان، ص 35 .
26) جامع المسائل، ج 1، ص 623، س 2172 .
27) هزار و يك مسئله، ج 2، ص 179، س 597 .
28) مكاسب محرمه، رحلي، ص 39 .
29) منتهي الامال، ج 1، ص 468، آخر زندگي امام حسين عليه السلام .
30) استفتائات امام خميني رحمه الله، ج 2، ص 16، س 36 .
31) همان، ص 18 .
32) همان، ج 3، ص 583، س 45 .
33) جامع المسائل، ج 1، ص 623، س 2174 .
33) تحرير الوسيله، ج 1; جواهر، ج 7، ص 107 .
35) توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 906 .
36) عيون اخبار الرضا، شيخ صدوق، ص 268 .
37) جامع المسائل، ج 1، ص 623 .


پديد آورنده : محمود اكبري ، صفحه 124
منبع : دانشنامه امام حسين (ع) پايگاه اطلاع رساني حوزه



آثار و بركات عزادارى و گريه بر سيدالشهدا عليه السلام

«گريه» مظهر شديدترين حالات احساسى انسان است، و علت‌ها و انگيزه‏هاى مختلفى دارد كه هر يك از آنها نشان‌دهنده حالتى خاص است. در روايات، بعضى از انواع گريه تحسين شده و از صفات پسنديده بندگان پاكدل خداوند به حساب آمده است، و بعضى از انواع گريه مذموم شمرده شده است

گريه، از حالات و انفعالات انسانى است كه با مقدمه‏اى از اندوه و ناراحتى روانى به طور طبيعى به ظهور مى‏رسد، و گاه ممكن است انگيزه‏اش هيجانات تند روانى باشد. مثل شوق و ذوقى كه از ديدار محبوب پس از زمانى طولانى ناشى مى‌شود. همچنين گاهى هم گريه كردن حاكى از عقايد مذهبى انسان است با اين توصيف، از آنجايى كه گريه عملى طبيعى و اى بسا غير ارادى است؛ لذا نمى‌شود مورد امر و نهى و حسن و قبح قرار گيرد، بلكه آنچه كه مورد حسن و قبح است، مقدمات و انگيزه‏هاى گريه مى‏باشد. چنانكه گفته‏اند: «تو آنى كه در بند آنى.»


 

در اينجا براى اين كه بدانيم گريه بر سيدالشهدا عليه السلام چگونه گريه‏اى است و چه تأثيرات و بركاتى مى‏تواند داشته باشد، بهتر آن است كه اشاره‏اى به انواع گريه كنيم تا بعد از آن، نوع گريه بر آن حضرت برايمان معلوم گردد.

 

امام باقر عليه السلام فرمود: «هر مؤمنى كه در سوگ حسين عليه السلام اشك ديده ريزد، به حدى كه بر گونه‏اش جارى گردد، خداوند او را ساليان سال در غرفه‏هاى بهشت مسكن مى‏دهد.»

 

1- گريه طفوليت: زندگى انسان با گريه شروع مى‌شود كه همان گريه، نشانه سلامت و تندرستى نوزاد است، و در واقع گريه در آن زمان، زبان طفل است .

 

2- گريه شوق: مانند گريه مادرى كه از ديدن فرزند گمشده خويش پس از چندين سال سرداده مى‏شود . و اين گريه‏اى است كه از روى هيجان و احياناً جهت سرور و شادى به انسان دست مى‏دهد.

 

3- گريه عاطفى و محبت: محبت از عواطف اصيل انسانى است كه با گريه انس ديرينه دارد. مثلاً محبت حقيقى به خداوند حسن آفرين است و براى قرب به او بايد اشك محبت ريخت.

 

4- گريه معرفت و خشيت: انجام عبادات خالصانه و تفكر در عظمت آفرينش و كبريايى خداوند، و همچنين اهميت تكاليف و مسئوليت‌هاى انسانى باعث مى‏گردد كه نوع خاصى از خوف، در درون انسان ايجاد شود و اين خوف، خوفى است كه از روى معرفت به خداوند و تهذيب نفس به دست مى‏آيد كه «خشيت» ناميده مى‌شود.

 

5- گريه ندامت: از عوامل اندوه‌زدايى كه منجر به گريه مى‏گردد، محاسبه نفس و حسابرسى شخصى است، و همين حسابرسى باعث مى‏شود كه انسان به گذشته خود فكر كند و با حسابرسى، جبران كوتاهى و خطاها را بكند و اشك حسرت و ندامت از چشمانش جارى نمايد، اين گريه، نتيجه توبه و بازگشت به خداست.

 

اشك مي‌غلتد به مژگانم به جرم رو سياهى         اى پناه بى پناهان، مو سپيد روسياهم

 

روز و شب از ديدگان اشك پشيمانى فشانم         تا بشويم شايد از اشك پشيمانى گناهم

 

6- گريه پيوند با هدف:گاهى قطره‏هاى اشك انسان، پيام آور هدف‌هاست. گريه بر شهيد از اين نوع گريه است. گريه بر شهيد خوى حماسه را در انسان زنده مى‏كند و گريستن بر سيدالشهدا عليه السلام خوى حسينى را در انسان احيا مى‏كند، و خوى حسينى چنان است كه نه ستم مى‏كند و نه ستم مى‏پذيرد. آن كسى كه با شنيدن حادثه كربلا قطره اشكى از درون دل بيرون مى‏فرستد، صادقانه اين پيوند با هدف والاى سيدالشهدا عليه السلام را بيان مى‏كند.

 

7- گريه ذلت و شكست:گريه افراد ضعيف و ناتوانى كه از رسيدن به اهداف خود مانده‏اند و روح و شهامتى براى پيشرفت در خود نمى‏بينند.

 

با ذكر اين مطلب، حال بايد بررسى كرد كه گريه بر حسين عليه السلام از چه نوع گريه است. هر كس با اندك توجهى خواهد دانست كه گريه بر حسين عليه السلام گريه محبت است، آن محبتى كه در دل‌هاى عاشقانش به ثبت رسيده است. گريه بر او، گريه شوق است، زيرا قسمت زيادى از حماسه‏هاى كربلا، شوق آفرين و شورانگيز است و به دنبال آن سيلاب اشك شوق به خاطر آن همه رشادت، فداكارى، شجاعت و سخنراني‌هاى آتشين مردان و زنان به ظاهر اسير، از ديدگان شنونده سرازير مى‏گردد و نيز گريه معرفت و پيوند با هدف متعالى و انسان ساز او است؛ و به تعبير امام خمينى(ره) گريه سياسى است كه فرمود: «ما ملت گريه سياسى هستيم، ما ملتى هستيم كه با همين اشك‌ها، سيل جريان مى‏دهيم و سدهايى را كه در مقابل اسلام ايستاده است خرد مى‏كنيم.»

 

هزار سال فزون شد ز وقعه عاشورا        ولى ز تعزيه هر روز، روز عاشوراست

 

هيهات كه گريه بر حسين عليه السلام گريه ذلت و شكست باشد، بلكه گريه پيوند با سرچشمه عزت است، گريه امت نيست، كه گويا است، گريه سرد كننده نيست، كه حرارت بخش است، گريه بزدلان نيست، كه گريه شجاعان است، گريه يأس و نااميدى نيست كه گريه اميد است، و بالاخره گريه معرفت است و گريه معرفت در عزاى حسين عليه السلام از انحراف و تحريف در قيام آن حضرت جلوگيرى مى‌كند و شايد به همين جهت باشد كه در فضيلت گريه بر سيدالشهدا عليه السلام روايات متعددى وارد شده است. از آن جمله، روايتى است كه امام صادق عليه السلام فرمود: «گريه و بى‌تابى در هر مصيبت براى بنده مكروه است، مگر گريه بر حسين بن على عليه السلام كه اجر و ثواب نيز دارد.»(1)

 

گريه و عزادارى براى سيدالشهدا عليه السلام داراى آثار و بركات مهمى است كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

 

 

حفظ رمز نهضت حسينى

 

از ارزنده‏ترين آثار و بركات مجالس عزادارى و گريه بر ابى عبدالله حسين عليه السلام حفظ رمز نهضت حسينى است.

 

به راستى؛ چرا در دوران منحوس سلاطين و پادشاهان جور از برپايى مجالس عزاى اهل‌بيت عليهم السلام به خصوص سالار شهيدان جلوگيرى مى‌شد؟ آيا نه اين است كه عزاى حسينى و امامان شيعه، سبب مى‌شود كه سخنوران و دانشمندان متعهد و انقلابى، مردم را از ظلم‏هاى حكومت‌ها آگاهى دهند و انگيزه قيام آن حضرت كه امر به معروف و نهى از منكر است به اطلاع مردم برسد؟

 

آرى، اينگونه مجالس، آموزشگاه‌ها و دانشگاه‌هايى است كه به بهترين روش و زيباترين اسلوب مردم را به سوى دين خوانده و عواطف را آماده مى‏كند و جاهلان و بى‏خبران را از خواب سنگين غفلت بيدار مى‏سازد و نيز در اين مجالس است كه مردم، ديانت را همراه با سياست، از مكتب حسين بن على عليه السلام مى‏آموزند.

 

رسول اكرم صلي الله عليه و آله به فاطمه زهرا عليهاالسلام فرمود: «هر چشمى در روز قيامت گريان است مگر چشمى كه براى مصائب حسين عليه السلام گريه كرده باشد، چنين كسى در قيامت خندان و شادان به نعمت‏هاى بهشتى است.»

 

گريه بر سيدالشهدا عليه السلام و تشكيل مجالس عزاى حسينى نه تنها اساس مكتب را حفظ مى‏كند، بلكه باعث مى‏گردد شيعيان با حضور در اين مجالس از والاترين تربيت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسينى شدن رشد و پرورش يابند.

 

كدام اجتماعى است كه در عالم چنين اثرى را از خود بروز داده باشد؟ كدام حادثه‏اى است مانند حادثه جانسوز كربلا كه از دوره وقوع تاكنون و بعدها بدينسان اثر خود را در جامعه بشريت گذارده، و روز به روز دامنه آن وسيع‌تر و پيروى و تبعيت از آن بيشتر گردد؟ از اين رو بايد گفت كه در حقيقت مراسم عزادارى حافظ و زنده نگهدارنده نهضت مقدس امام حسين عليه السلام و در نتيجه حافظ اسلام و ضامن بقاى آن است .

 

تشكيل مجالس عزادارى حسين، نه تنها اساس مكتب را حفظ كرده و مى‏كند بلكه به علاوه سبب آن گرديد كه شيعيان با حضور در اين مجالس از والاترين تربيت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسينى شدن رشد و پرورش يابند.

 

«موريس دوكبرى» مى‏نويسد: «اگر مورخين ما، حقيقت اين روز را مى‏دانستند و درك مى‏كردند كه عاشورا چه روزى است، اين عزادارى را مجنونانه نمى‌پنداشتند. زيرا پيروان حسين به واسطه عزادارى حسين مى‏دانند كه پستى و زير دستى و استعمار را نبايد قبول كنند. زيرا شعار پيشرو و آقاى آنان تن به زير بار ظلم و ستم ندادن است.

 

قدرى تعمق و بررسى در مجالس عزادارى حسين نشان مى‏دهد كه چه نكات دقيق و حيات بخشى مطرح مى‌شود، در مجالس عزادارى حسين گفته مى‌شود كه حسين عليه السلام براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زير بار استعمار و ماجراجويى يزيد نرفت؛ پس بياييد، ما هم شيوه او را سرمشق قرار داده از زير دستى استعمار گرايان خلاصى يابيم و مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجيح دهيم...»(2)

 

 

ازدياد محبت به امام، و تنفر از دشمنان آن حضرت

 

سوزى كه از دل سوخته عاشقان سيدالشهدا عليه السلام به چشم سرايت كرده و از مجارى دو چشم آنها به صفحه رخسار وارد مى‌شود، مراتب علاقه و اخلاص و دلبستگى به خاندان وحى و رسالت را مى‏رساند و اين عمل اثرى مخصوص در ابقاى مودت و ازدياد محبت دارد.

 

گريه بر حضرت سيدالشهدا عليه السلام از مواردى است كه هيچ انسانى از فرط دلسوزى و انقلاب، طاقت بردبارى و تحمل در برابر استماع مصائب او را ندارد، و اين گريه و بيقرارى، علاوه بر ازدياد محبت و مهر و مودت، موجب كثرت تنفر و بيزارى از دشمنان و قاتلان آن حضرت شده و موجب برائت دوستداران اين خانواده از دشمنان ايشان مى‏گردد.

 

گريه با آگاهى و معرفت بر امام حسين عليه السلام، در واقع، اعلام انزجار از قاتلان اوست و اين تبرى از آثار برجسته گريه بر امام حسين عليه السلام است زيرا مردم به ويژه افرادى كه داراى شخصيت هستند از گريه كردن در برابر حوادث تا سر حد امكان امتناع مى‏ورزند، و تا شعله درونى آنان به مرتبه انفجار نرسد حاضر به گريه كردن مخصوصاً در برابر چشم ديگران نيستند، اين گريه و عزادارى ابراز كمال تنفر در برابر تعدى و تجاوز و ستمگرى و پايمال نمودن حقوق جامعه و به ناحق تكيه زدن بر مسند حكومت آنان مى‏باشد.

 

 

آشنايى با حقيقت دين و نشر آن

 

يكى ديگر از آثار و بركات مجالس عزادارى سيدالشهدا عليه السلام اين است كه مردم در سايه مراسم عزادارى به حقيقت اسلام آشنا شده و بر اثر تبليغات وسيع و گسترده‏اى كه همراه با اين مراسم انجام مى‏گيرد، آگاهى توده مردم بيشتر شده و ارتباطشان با دين حنيف محكم‌تر و قوي‌تر مى‏گردد. چه اين كه قرآن و عترت دو وزنه نفيسى هستند كه هرگز از يكديگر جدا نمى‏شوند و اين آگاهى در اقامه ماتم و مراسم سوگوارى عترت رسول اكرم صلي الله عليه و آله به خصوص امام حسين عليه السلام به آحاد مردم داده خواهد شد.

 

 

آمرزش گناهان

 

ريان بن شبيب از امام رضا عليه السلام روايت كرده كه فرمود: «اى پسر شبيب، اگر بر حسين عليه السلام گريه كنى تا آن كه اشك چشمت بر صورتت جارى شود، خداوند گناهان كوچك و بزرگ، و كم يا زياد تو را مى‌آمرزد.»(3)

 

و نيز فرمود: «گريه كنندگان بايد بر كسى همچون حسين عليه السلام گريه كنند، زيرا گريستن براى او گناهان بزرگ را فرو مى‏ريزد.»(4)

 

 

سكونت در بهشت

 

امام باقر عليه السلام فرمود: «هر مؤمنى كه در سوگ حسين عليه السلام اشك ديده ريزد، به حدى كه بر گونه‏اش جارى گردد، خداوند او را ساليان سال در غرفه‏هاى بهشت مسكن مى‏دهد.»(5)

 

و نيز امام صادق عليه السلام فرمود: «هر كس درباره حسين عليه السلام شعرى بخواند و گريه نمايد و يك نفر را بگرياند، بهشت براى هر دوى آنها نوشته مى‏شود. كسى كه حسين عليه السلام نزد او ذكر شود و از چشمش به مقدار بال مگسى اشك آيد، اجر او نزد خداست و براى او جز به بهشت راضى نخواهد شد.»(6)

 

و نيز فرمود: «هر كس كه در عزاى حسين عليه السلام بگريد يا ديگرى را بگرياند و يا آن كه خود را به حالت گريه و عزا درآورد، بهشت بر او واجب مى‏شود.»(7)

 

 

شفا يافتن

 

يكى ديگر از آثار و بركات مجالس عزادارى حضرت سيدالشهدا عليه السلام شفا گرفتن است. به طورى كه بارها ديده‏ايم و شنيده‏ايم كه بعضى از عزاداران و گريه كنندگان بر حسين عليه السلام شفا گرفته‏اند.

 

نقل است كه مرجع بزرگ شيعه مرحوم آية الله العظمى بروجردى در سن نود سالگى داراى چشمانى سالم بودند كه بدون عينك خطوط ريز را هم مى‏خواندند و مى‏فرمودند: اين نعمت را مرهون وجود مبارك حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام هستم: و قضيه را چنين نقل مى‏فرمودند:

 

در يكى از سال‌ها در بروجرد بودم، به چشم درد عجيبى مبتلا شدم كه بسيار مرا نگران ساخته بود. معالجه پزشكان فايده‏اى نكرد و درد چشم هر روز بيشتر و ناراحتى من افزونتر مى‏گرديد، تا اين كه ايام محرم شد. در ايام محرم آية الله فقيد، دهه اول را روضه داشتند و دسته‏هاى مختلف هم در اين عزادارى شركت مى‏كردند. يكى از دسته‏هايى كه روز عاشورا به خانه آقا وارد شده بود، «هيئت گِلگيرها» است كه نوعاً سادات و اهل علم و محترمين هستند، در حالى كه هر يك حوله سفيدى به كمر بسته‏اند، سر و سينه خود را گل آلود كرده و به طور بسيار رقت بار و مهيج و در عين حال با سوز و گداز فراوان و ذكرى جانسوز آن روز را تا ظهر عزادارى مى‌كنند. آقا فرمودند:

 

«هنگامى كه اين دسته به خانه من آمدند و وضع مجلس با ورود اين هيئت هيجان عجيبى به خود گرفته بود من هم در گوشه‏اى نشسته و آهسته آهسته اشك مى‏ريختم و در اين بين هم مقدارى گِل از روى پاى يكى از همين افراد گلگير برداشته و بر روى چشم‌هاى ملتهب و ناراحتم كشيدم، و به بركت همين توسل، چشمانم خوب شد و امروز علاوه بر اين كه متبلا به درد چشم نشدم، از نعمت بينايى كامل برخوردارم، و به بركت حضرت امام حسين عليه السلام احتياج به عينك هم ندارم.» با اين كه همه قواى جسمانى ايشان تحليل رفته بود با اين وجود تا آخرين ساعات زندگانى از بينايى كامل برخوردار بودند.

 

 

گريه كننده بر حسين، در قيامت گريان نيست

 

رسول اكرم صلي الله عليه و آله به فاطمه زهرا عليهاالسلام فرمود: «هر چشمى در روز قيامت گريان است مگر چشمى كه براى مصائب حسين عليه السلام گريه كرده باشد، چنين كسى در قيامت خندان و شادان به نعمت‏هاى بهشتى است.»(8)

 

آن روز ديده‏ها همه گريان شود ز هول         جز چشم گريه كرده به سوگ و عزاى او

 

 

امان از سكرات موت و آتش دوزخ

 

مسمع گويد: حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: آيا متذكر مى‌شوى با حسين چه كردند؟ عرض كردم: آرى، فرمود: آيا جزع و گريه مى‏كنى؟ گفتم: آرى، به خدا سوگند گريه مى‏كنم و آثار غم و اندوه در صورتم ظاهر مى‏شود حضرت فرمود: «خدا اشك چشمت را رحمت كند. آگاه باش كه تو از آن اشخاصى هستى كه از اهل جزع براى ما شمرده مى‏شوند، به شادى ما شاد و به حزن ما محزون و اندوهناك مى‏گردند. آگاه باش كه به زودى هنگام مرگ، پدرانم را بر بالين خود حاضر مى‏بينى، در حالى كه به تو توجه كرده و ملك‌الموت را درباره تو بشارت مى‌دهند، و خواهى ديد كه ملك الموت در آن هنگام از هر مادر مهربان به فرزندش، مهربانتر است.» سپس فرمود: «كسى كه بر ما اهل‌بيت به خاطر رحمت و مصائب وارده بر ما گريه كند، رحمت خدا شامل او مى‏شود قبل از اين كه اشكى از چشمش خارج گردد؛ پس زمانى كه اشك چشمش بر صورت جارى شود اگر قطره‏اى از آن در جهنم بريزد، حرارت آن را خاموش كند، و هيچ چشمى نيست كه گريه كند بر ما مگر آن كه با نظر كردن به كوثر و سيراب شدن با دوستان، خوشوقت مى‏گردد.»(9)

 

با توجه به اين روايت شريف بايد گفت: جايى كه آتش جهنم كه قابل مقايسه با آتش دنيا نيست و به وسيله گريه بر حسين عليه السلام خاموش و برد و سلام گردد، پس اگر در موردى، آتش ضعيف دنيا عزادار حسينى را نسوزاند جاى تعجب نيست .

 

 

واقعه‌اي عجيب

 

سيد جليل مرحوم دكتر اسماعيل مجاب(داندانساز) عجايبى از ايام مجاورت در هندوستان كه مشاهده كرده بود نقل مى‏كرد، از آن جمله مى‏گفت: عده‏اى از بازرگانان هندو (بت پرست) به حضرت سيدالشهدا عليه‌السلام معتقد و علاقه‌مندند و براى بركت مالشان با آن حضرت شركت مى‏كنند، يعنى در سال مقدارى از سود خود را در راه آن حضرت صرف مى‏كنند. بعضى از آنها روز عاشورا به وسيله شيعيان، شربت و پالوده و بستنى درست كرده و خود به حال عزا ايستاده و به عزاداران مى‏دهند، و بعضى آن مبلغى كه راجع به آن حضرت است را به شيعيان مى‏دهند تا در مراكز عزادارى صرف نمايند.

 

يكى از آنان را عادت چنين بود كه همراه سينه زن‌ها حركت مى‏كرد و با آنها به سينه زدن مشغول مى‌شد. وقتى از دنيا رفت، بنا به مرسوم مذهبى خودشان، بدنش را با آتش سوزانيدند تا تمام بدنش خاكستر شد جز دست راست و قطعه‏اى از سينه‏اش كه آتش، آن دو عضو را نسوزانيده بود.

 

بستگان آن دو عضو را آوردند نزد قبرستان شيعيان و گفتند: «اين دو عضو راجع به حسين شماست.»(10)

 

 

تأثير شعر سرودن در عزاى حسينى

 

امام صادق عليه السلام فرمود: «كسى نيست كه براى حسين عليه السلام شعرى بسرايد و گريه كند يا بگرياند مگر اين كه خداوند بهشت را بر او واجب كرده و گناهانش را مى‏آمرزد.»(11)



آثار و بركات مرقد شريف سيدالشهداء عليه السلام

اگر چه قبر حقيقى سيدالشهدا عليه السلام در دل‌ها و قلب‌هاست كه بناى آن از دوران كودكى در سرزمين دل شيعيان و عاشقانش گذارده شد؛ اما مرقد شريف آن حضرت همواره از آثار و بركات متعددى برخوردار بوده است .

ضريح مقدس و حرم مطهر امام حسين عليه السلام يادگارى از جان نثارى و فداكارى او و يارانش در راه خدا مى‏باشد. مرقدى كه جاى عترت آدميان براى ابد و دوام خواهد بود، و سزاوار است كه اين بارگاه شريف و غم‏انگيز و شور آفرين، همواره زيارتگاه مردم جهان شده و انسان‌ها، فداكارى و عشق و صفا را از خفتگان اين مرقدهاى شريف، سرمشق گيرند.


 

حرم حسين كعبه دل‌هاست. و اين كعبه طوافگاه زائران و قبله اميدواران و دارالشفاى دردمندان و پناهگاه توبه كنندگان و گنهكاران است.

 

آرى، عاشقان كويش و دلباختگان رويش، پروانه‏وار خود را در اطراف ضريح مطهرش گردانيده و به آتش عشق و محبت او، پر و بال خويش را مى‏سوزانند و اشك شوق و اشتياق بر چهره و رخسار مى‏افشانند، و بر مظلومى و مصيبت‌هاى او و خاندانش ناله سر مى‏دهند به راستى «اين چه شمعى است كه جان‌ها همه پروانه اوست.»

 

بر گرد حريم تو، كه دست طلب ماست         چون دامن شمعى است، كه پروانه بگيرد

 

فضل و شرافت كربلا و مرقد مطهر سيدالشهدا عليه السلام چنان است كه امام صادق عليه السلام فرمود: «قبر ابى عبدالله الحسين عليه السلام از آن روزى كه در آنجا دفن شد، باغى از باغ‌هاى بهشتى است.»(1)

 

ضريح مقدس در وسط واقع است و از نقره خالص ساخته شده كه در پيش روى آن با طلا و به خط نسخ نوشته شده: «ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون»، و در بالاى سر، «آيه نور» نوشته شده است.

 

با ذكر اين مختصر، شايسته است جهت آگاهى و آشنايى با چگونگى حرم و مرقد شريف امام حسين عليه‌السلام و تحولات عمارت شريف، مطالبى به طور اجمال ذكر گردد.

 

محل دفن آن حضرت كه همان گودال قتلگاه است، اكنون داراى سقفى است كه روى آن صندوق مبارك نهاده شده و روى صندوق، ضريح در ميان روضه منوره، و روضه نيز در بين مسجد (مسجد بالا سر و مسجد پشت سر) و در طرف پايين پا در زاويه روضه قبور شهدا مى‏باشد اين مجموعه هم اكنون حرم امام حسين عليه السلام را تشكيل مى‏دهد، و حرم نيز ميان رواق و رواق در وسط صحن و صحن محور آبادانى زمين كربلا بوده و مى‏باشد.

 

ضريح مقدس در وسط واقع است و از نقره خالص ساخته شده كه در پيش روى آن با طلا و به خط نسخ نوشته شده: «ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون»، و در بالاى سر، «آيه نور» نوشته شده است .

 

صحن مطهر حسين عليه السلام داراى هفت باب است كه عبارتند از: 1- باب قبله كه ساعتى بر فراز آن نصب است، 2- باب قاضى الحاجات 3- باب زينبيه كه در حدود تل زينبيه قرار دارد 4- باب سلطانى 5- باب بازار بزازها 6- باب سدره كه در شمال صحن بوده و به بازار و اطراف راه دارد 7- باب صافى كه به در بين‌الحرمين نيز معروف است.

 

از اخبار چنين بر مى‏آيد كه بارگاه حسينى هفت مرتبه - به غير از عمارت موجود - بنا نهاده شده است .

 

عمارت اول: بارگاه سيدالشهدا عليه السلام پس از ساختن قبر شريف آن حضرت براى اولين بار در دوران بنى اميه بنا گرديد، اخبار و روايات بسيارى آمده كه در زمان بنى اميه سقفى بر روى مزار امام و مسجدى (ظاهراً توسط بنى اسد) نزديك آن ساخته شد و تا زمان هارون الرشيد (سال 193 ) همچنان باقى بود.

 

عمارت دوم: بعد از تخريب مرقد شريف، توسط هارون، در زمان مأمون خليفه عباسى، عمارت دوم بنا شد، و تا سال 232 باقى بود . اما از آن سال تا سال 247 متوكل چهار بار امر به خرابى و انهدام قبر كرد، و اوقاف حاير مبارك را برد و ذخاير آن را تاراج كرد.

 

عمارت سوم: سومين بار مرقد مطهر امام به دست «منتصر» تجديد بنا شد، و تا سال 273 باقى بود.

 

عمارت چهارم: تجديد بناى مرقد امام براى چهارمين بار به دست محمد بن زيد بن حسن بن محمد بن اسماعيل بن زيد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب، ملقب به «داعى صغير» پادشاه طبرستان انجام گرفت.

 

عمارت پنجم: بناى عضدالدوله ديلمى بود، كه در سال 369 بنا شد، و در زمان او بود كه رواقى به دست عمران بن شاهين معروف به «رواق عمران» در حاير حسين ساخته شد.

 

عمارت ششم: ششمين بار بارگاه امام حسين به دست حسن بن مفضل بن سهلان ابومحمد رامهرمزى، وزير سلطان الدوله ديلمى نوسازى شد.

 

عمارت هفتم: عمارت موجود است كه در سال 767 بعد از سرنگونى دولت آل بويه به سال 310 به دستور سلطان اويس ايلخانى ساخته شد، و در سال 786 فرزندش احمد بن اويس در تكميل آن كوشيد و تاريخ آن در بالاى محراب و نزديك سر شريف آن حضرت نگاشته شده است.(2)

 

و اما آثار و بركات مرقد شريف و حرم مطهر سيدالشهدا عليه السلام عبارتند از:

 

 

مرقد حسينى، نيروبخش است

 

با ذكر اجمالى از تحولات كه در عمارت مرقد مطهر امام حسين عليه السلام صورت گرفته است به خوبى معلوم مى‏گردد كه زيارت قبر آن حضرت در مبارزه با حكومت بنى عباس تأثير مهمى داشته است، و به همين دليل بود كه عباسيان قبر آن امام را دشمن خود مى‏دانستند و به ويرانى آن دست مى‏زدند، زيرا اين قبر شريف به مركز تجمع مخالفان و مبارزان تبديل شده بود.

 

مشاهده مزار و مرقد شهيدان كربلا و به نظر در آوردن آن مصائب جانگذار، حالت بيننده را دگرگون ساخته و استقامت حال او را به هم زده و وارونه مى سازد، كه چگونه عده‏اى قليل در مقابل جمعى كثير و سپاهى مجهز و مهيا تن به مرگ داده و روى عقيده و ايمان خود ثبات قدم داشته و تا آخرين قطره خون خود مبارزه و جانفشانى نمودند.

 

صحن مطهر حسين عليه السلام داراى هفت باب است كه عبارتند از: 1- باب قبله كه ساعتى بر فراز آن نصب است، 2- باب قاضى الحاجات 3- باب زينبيه كه در حدود تل زينبيه قرار دارد 4- باب سلطانى 5- باب بازار بزازها 6- باب سدره كه در شمال صحن بوده و به بازار و اطراف راه دارد 7- باب صافى كه به در بين‌الحرمين نيز معروف است.

 

 

محل نزول فرشتگان الهى

 

امام صادق عليه السلام فرمود: «ما بين قبر حسين عليه السلام تا آسمان، محل رفت و آمد فرشتگان الهى است.»(3)

 

و نيز فرمود: «قبر حسين بن على عليه السلام بيست ذراع در بيست ذراع است. آن باغى از باغ‌هاى بهشت، و محل عروج فرشتگان به آسمان مى‏باشد هيچ فرشته مقرب و پيامبر مرسلى نيست جز آن كه از خدا مى‏خواهد كه او را زيارت كند پس گروهى فرود مى‏آيند و گروهى بالا مى‏روند.»(4)

 

 

نماز قبول مى‏شود

 

اگر انسان زائر، حق امام را شناخته و با معرفت و ولايت او در كنار قبر مطهرش نماز گزارد، مورد قبول حق تعالى قرار مى‏گيرد. چنانكه امام صادق عليه السلام در شأن و مقام كسى كه به مرقد و بارگاه شريف حضرت مشرف شده و نماز بخواند، فرمود: «خداوند متعال اجر نمازش را قبولى آن قرار مى‏دهد.»(5)

 

 

تمام خواندن نماز

 

حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «نماز در چهار مكان كامل خوانده مى‏شود (يعنى اگر چه از حد مسافت شرعى هم بيشتر باشد اما شكسته نمى‏شود): 1- مسجد الحرام (مكه)، 2- مسجدالرسول (مدينه)، 3- مسجد كوفه، 4- حرم امام حسين عليه السلام.»(6)

 

و نيز روايت شده كه «ابن شبل» از امام صادق عليه السلام پرسيد: آيا قبر امام حسين عليه السلام را زيارت كنم؟ فرمود: پاك و خوب زيارت كن و نمازت را در حرمش تمام بخوان. پرسيد نمازم را تمام بخوانم؟ فرمود: تمام. عرض كرد: بعضى از اصحاب و شيعيان شكسته مى‏خوانند؟ فرمود: اينان دو چندان عمل مى‏كنند.»(7)

 

لذا چنانكه در رساله‏هاى عمليه نيز آمده است، در حرم امام حسين عليه السلام مى‏توان نماز را، هم شكسته خواند و هم به بركت آن حضرت تمام بجا آورد.

 

 

اجابت دعا و برآورده شدن حاجت

 

خداوند سبحان در ازاى ايثار و فداكارى سيدالشهدا عليه السلام و تحمل هرگونه سختى چون تشنگى و غم و اندوه فراوان براى حفظ اسلام، در مرقد شريفش بركاتى را قرار داده كه از جمله آنها اجابت دعا و برآورده شدن حاجات است. چنانكه امام صادق عليه السلام فرمود: «هر كس دو ركعت كنار قبر حسين عليه السلام نماز بخواند، از خداوند چيزى را مسئلت نكند جز اين كه به او عطا شود.»(8)

 

و نيز فرمود: «خداوند در عوض قتل امام حسين عليه السلام، امامت را در ذريه آن حضرت، شفا را در تربتش، اجابت دعا را در كنار مرقدش قرار داده، و ايام زيارت كنندگان او از عمرشان حساب نمى‏شود.»(9)



اختصاصات حضرت سيدالشهداء عليه السلام

چراغ هدايت و كشتى نجات‏

 من آن نورم كه در شب‌هاى تاريك    چراغ رهنماى كاروانم

 در اين دريا منم آن ناخدايى  كه كشتى را به ساحل مى‏رسانم‏

 روايت شده كه امام حسين عليه السلام فرمود: 

«خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله شرفياب شدم در حالي كه ابى بن كعب هم آنجا بود. حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: مرحبا به تو، اى اباعبدالله، اى زينت آسمان‌ها و زمين. ابى گفت: چگونه او زينت آسمان‌ها و زمين است در صورتى كه كسى غير از تو چنين نيست؟ حضرت فرمود: اى ابى، قسم به كسى كه مرا به حق به نبوت مبعوث كرد، حسين بن على در آسمان بزرگتر از روى زمين است، و همانا بر طرف راست عرش الهى نوشته شده است كه او چراغ هدايت و كشتى نجات است.»(1)

راه حسين عليه السلام راه دل است، و هرگاه عاشقى به دل توجه كند او را پيدا مى‏كند. لذا در برخى روايات وارد است كه: «قبر او در دل‌هاى دوستداران اوست.

 

يكى از بركات فردى حضرت سيدالشهدا عليه السلام اين است كه او «چراغ هدايت» و «كشتى نجات» است. اگر چه همه پيامبران و امامان عليه السلام چراغ‌ها و انوار هدايت و كشتي‌هاى نجات و رهايى‌اند، چنان كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرمود: «انما مثل اهل بيتى فيكم كمثل سفينة نوح من دخلها نجا، و من تخلف عنها هلك.» (2)

 

همانا خانداون و اهل‌بيت من در ميان شما مانند كتشى نوح است كه هر كس داخل آن شود نجات پيدا كرده و هر كس كه از آن تخلف كند هلاك خواهد شد.

 

اما كشتى نجات حسين عليه السلام حركتش بر امواج توفنده و گسترده دريا، سريع‌تر و لنگر انداختن و پهلو گرفتن آن بر ساحل‌هاى نجات آسان‌تر بوده و دايره بهره‏ورى و استفاده از نور مشعل وجود حسين عليه‌السلام وسيع‌تر است.

 

در آن زمانى كه امواج بلند و سهمگين فساد و گناه بر پيكره نيمه ‏جان جامعه اسلامى، و جان و دل مسلمانان، تازيانه مرگ مى‌زد و گرداب حوادث و توطئه‏ها و پليدي‌ها، خفتگان در بستر غفلت را بى‏رحمانه به قعر تاريكى و تباهى مى‌كشيد، اين حسين بود كه با قيام و نهضت الهى خود و شهادت و اسارت اهل‌بيت خويش، گرفتاران در اين اوضاع خطرناك را از درياى پر تلاطم ساخته شده به دست فتنه‏گر «بنى اميه» نجات بخشيد و با كشتى رهايى خود، اين خفتگان و غافلان و گرفتاران را به ساحل نجات رهنمون نمود.

 

از امام باقر و امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند: «خداوند عوض قتل امام حسين عليه السلام چهار ويژگى به آن حضرت عطا فرموده است:

اول: امامت را در ذريه او قرار داده است،

دوم: شفا را در تربت آن جناب قرار داده،

سوم: كنار و زير قبه ايشان دعا مستجاب مى‏باشد،

چهارم: ايام زيارت كنندگان ايشان از عمرشان حساب نمى‏شود.»

 

آرى، حسين عليه السلام «مصباح الهدى» است تا در اين ظلمتكده خاك، دليل و راهنماى راه باشد؛ و «سفينة النجاة» است تا در اقيانوس متلاطم فتنه‏ها و ضلالت‌ها، غرق شدگان را كه كشتى شكسته بودند فريادرس باشد.

 

اى كه مصباح هدايت هستى و فلك نجات   از چه با اين اشك‌ها ايجاد طوفان مى‌كنى؟

 

زنده در قبر دل ما بدن كشته تو است         جان مايى و ترا قبر حقيقت دل ماست

 

 

محبت مكنون

 

از جمله احاديث نبوى كه در واقع بيانگر تأثيرپذيرى معنوى مردم از وجود مبارك سيدالشهداء عليه السلام مى‏باشد، حديثى است كه فرمود:

 

«ان للحسين محبة مكنونة فى قلوب المؤمنين.»(3)؛ در كانون دل‌هاى مؤمنين، محبتى نهفته و ويژه نسبت به حسين وجود دارد.

 

كيست كه نام حسين عليه السلام را بشنود و فردى از افراد بشر يا تنى از اولاد انسان باشد و حالت انقلاب و انكسار و دلباختگى براى او فراهم نشود؟ محبت حسين عليه السلام دل‌ها را به التهاب درآورده و جگرها را گداخته و مذاب مى‏سازد، و شورش دل و آتش درون را به ريزش قطرات اشك از ديدگان، آشكارا و عيان مى‏كند.

 

در كجاى دنيا ديده مى‌شود كه شيعه و دوستدار حسين در آنجا باشد و اقامه عزاى حسينى نكند. كيست كه پس از دادن عزيزترين محبوب و مطلوب خود به اندك فاصله و مختصر وقت و گذشتن كمتر زمانى، آن مصيبت را فراموش نكند؛ جز مصيبت حسين عليه السلام كه با اين همه طول زمان و گذشتن قرن‌ها، روز به روز اين مصيبت تازه‏تر و شور و شراره‏اش بيشتر و بلندتر مى‏گردد. آيا نه اين، جذبه عشق و علاقه و تأثير محبت و فرط دلبستگى و دلباختگى علاقه‏مندان نسبت به آن امام محبوب است؟

 

و اى بسا، نامحرمان در برابر عظمت و جلالت حسينى تسليم شده و به تواضع و تكريم در مقابل نام مبارك حسين و جلال و مقام او، قد خويش به تعظيم و تسليم خم نموده و به دين و آيين حسينى گراييده و از اكسير محبت او مس خود را طلاى ناب و زر خالص مى‏گردانند.

 

به راستى، سنت الهى چنين بوده كه محبت امامى كه مسير تاريخ را عوض كرده و دين الهى را نجات مى‌بخشد به گونه‏اى خاص در دل و جان مسلمين و مؤمنين قرار گيرد، حتى كسانى كه مقابل حسين عليه‌السلام قرار گرفتند به قول فرزدق: «دل‌هايشان با او بود، اگر چه بر اثر دنيا پرستى شمشيرهايشان بر روى او كشيده شد.» چه رسد به مؤمنينى كه عشق و محبت او با گل آنان سرشته شده است.

 

ابى عبدالله الحسين عليه السلام فرموده است: «هر كس پس از مرگ من، مرا زيارت كند، پس از مرگش من هم او را زيارت مى‌نمايم.»

 

حتى محبت حسين عليه السلام در دل و جان رسول اكرم صلي الله عليه و آله نيز ريشه دوانيده بود، به طورى كه مى‌فرمود: «هر گاه كه به فرزندم حسين مى‏نگرم، گرسنگى و اندوه از وجودم رخت بر مى‏بندد.»(4) و نيز مى‌فرمود: «بار خدايا، من حسين را دوست دارم و آنان كه دوستدار او هستند نيز دوست دارم.»(5)

 

راه حسين عليه السلام راه دل است، و هرگاه عاشقى به دل توجه كند او را پيدا مى‏كند. لذا در برخى روايات وارد است كه: «قبر او در دل‌هاى دوستداران اوست.»

 

سلام از دور و از نزديك بهر او بود يكسان       بلى قبر شريف او دل اهل يقين باشد

 

آرى، دل مؤمن جايگاه تابش نور پر فروغ و احياگر حسين است. و هرگاه عشق و محبت فراتر از آفاق ظاهرى و مادى باشد، رنگ ابديت به خود مى‏گيرد، زيرا پيوند اين محبت در حريم حب خدا بوده است و بقاى آن به بقاى فيض ذات سرمدى، جاودانه است، كه گفته‏اند:

 

 

سيدالشهدا عليه السلام ، پدر امامان نه گانه‏

 

يكى ديگر از بركات فردى سيدالشهدا عليه السلام كه از ارزش معنوى بسيارى برخوردار است، اين است كه نُه امام معصوم عليه السلام بعد از او از فرزندان گرامى آن حضرت مى‏باشند، و نسل امامان به بركت وجود او ادامه يافت. چنانكه از امام باقر و امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند: «خداوند عوض قتل امام حسين عليه السلام چهار ويژگى به آن حضرت عطا فرموده است:

 

اول: امامت را در ذريه او قرار داده است،

 

دوم: شفا را در تربت آن جناب قرار داده،

 

سوم: كنار و زير قبه ايشان دعا مستجاب مى‏باشد،

 

چهارم: ايام زيارت كنندگان ايشان از عمرشان حساب نمى‏شود.»(6)

 

رسول خدا صلي الله عليه و آله را ديدم كه دست حسين بن على عليه السلام را در دست خود گرفته بود و مى‏فرمود: اى مردم، اين حسين بن على است، او را بشناسيد؛ سوگند به آن خدايى كه جانم به دست اوست، به راستى او در بهشت است، و دوستدار او نيز در بهشت است، و دوستدار دوستدار او نيز در بهشت مى‏باشد.

 

از طرفى در روايات بر اين امر تصريح شده كه على بن الحسين عليه السلام بعد از پدر به امامت رسيده است. چنانكه عبدالله بن عتبه روايت كرده: خدمت امام حسين عليه السلام بودم كه پسر كوچكترش «على» وارد شد. (يعنى حضرت سجاد عليه السلام كه از على اكبر كوچكتر بوده است. و اين واقعه قبل از تولد على اصغر مى‏باشد). تا آنجا كه مى‏گويد: عرض كردم: اگر آن امرى كه از آن به خدا پناه مى‏برم اتفاق افتاد، به چه كسى رجوع كنيم؟ (يعنى امام بعد از شما كيست؟) فرمود: به اين پسرم: على، او امام و پدر امامان است ...»(7)

 

بارى، استمرار خط مستقيم و هدايتگر امامت به بركت وجود مقدس سيدالشهدا عليه السلام است، و اين از بزرگترين بركت‌هاى فردى و معنوى آن حضرت است .

 

 

شفاعت

 

يكى ديگر از آثار و بركات فردى سيدالشهداء عليه السلام كه در نزد شيعيان اهميت و جايگاهى خاص دارد شفاعت در آخرت است .

 

شفاعت از ماده «شفع» به معنى ضميمه كردن چيزى به همانند اوست، و از اينجا روشن مى‌شود كه بايد نوعى شباهت و همانندى در ميان آن دو بوده باشد، هر چند تفاوت‌هايى نيز در ميان آنها ديده شود. به همين دليل، شفاعت به مفهوم قرآنى آن بدين معنى است كه: انسان گنهكار به خاطر پاره‏اى از جنبه‏هاى مثبت (مانند ايمان يا انجام بعضى از اعمال شايسته) شباهتى با اولياى الهى پيدا كند و آنها با عنايت و كمك‏هاى خود ، او را به سوى كمال سوق دهند و از پيشگاه خدا تقاضاى عفو كند. و به تعبير ديگر حقيقت شفاعت، قرار گرفتن موجودى قوي‌تر و برتر، در كنار موجودى ضعيف‌تر، و يارى رساندن به او براى پيمودن مراتب كمال است .

 

شفاعت در جوامع انسانى غالباً همان پارتى بازى و استفاده از رابطه است. اما شفاعت مورد نظر در قرآن كريم و روايات اسلامى، متوجه شايستگى‏هاى افراد است نه روابط شخصى بين شفاعت كننده و شفاعت شونده.

 

شفاعت اقسامى دارد كه برخى از آنها نادرست و ظالمانه است و در دستگاه الهى وجود ندارد، ولى برخى صحيح و عادلانه است و وجود دارد. شفاعت غلط بر هم زننده قانون و ضد آن است، ولى شفاعت صحيح حافظ و تأييد كننده قانون است. شفاعت غلط آن است كه كسى بخواهد از راه پارتى‌بازى جلوى اجراى قانون را بگيرد. برحسب چنين تصوراتى از شفاعت، مجرم بر خلاف خواست قانونگذار و بر خلاف هدف قوانين اقدام مى‏كند و از راه توسل به پارتى بر اراده قانونگذار و هدف قانون چيره مى‏گردد. اينگونه شفاعت، در دنيا ظلم است و در آخرت غير ممكن. ايرادهايى كه بر شفاعت مى‏شود بر همين قسم از شفاعت وارد است، و اين همان است كه قرآن كريم آن را نفى فرموده است .

 

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «آگاه باشيد، همانا حسين عليه السلام درى از درهاى بهشت است، هر كس با او دشمنى كند خدا بوى بهشت را بر او حرام مى‏كند.»

 

شفاعت صحيح، نوعى ديگر از شفاعت است كه در آن نه استثنا و تبعيض وجود دارد و نه نقض قوانين و نه مستلزم غلبه بر اراده قانونگذار است. قرآن اين نوع شفاعت را صريحاً تأكيد كرده است كه اين نيز بر دو قسم است:

 

1- شفاعت «رهبرى» يا شفاعت «عمل».

 

2- شفاعت «مغفرت» يا شفاعت «فضل».

 

نوع اول شامل نجات از عذاب و نيل به حسنات و حتى بالا رفتن درجات مى‏باشد، و نوع دوم شفاعتى است كه تأثير آن در از بين بردن عذاب و در مغفرت گناهان است، و حداكثر ممكن است سبب وصول به حسنات و ثواب‌ها هم بشود ولى بالا برنده درجه شخص نخواهد بود.

 

با توجه به آنچه به طور اجمال در خصوص شفاعت گفته شد، لازم به ذكر است كه يكى از شفاعت كنندگان از اهل‌بيت، حضرت سيدالشهدا عليه السلام است، ولى آن حضرت شفيع كسانى است كه از مكتب او هدايت يافته‏اند، نه شفيع كسانى كه مكتبش را وسيله گمراهى ساخته‏اند.

 

قرآن و مكتب حسينى ريسمان‌هايى هستند كه قدرت دارند بشر را از چاه نگون‌بختى به اوج سعادت بالا برند: يكى «حبل من الله» و دومى «حبل من الناس» است؛ ولى اگر كسى از اين دو حبل الهى سوء استفاده نمود، جرم از ريسمان نيست، علت اين است كه او در سر، سوداى بالا رفتن نداشته است، و البته چنين مردمى به وسيله قرآن و مكتب حسينى به قعر دوزخ برده مى‏شوند.(8)

 

شفاعت به معنى وسيع كلمه، در هر سه عالم (دنيا، برزخ و آخرت) صورت مى‏پذيرد، هر چند محل اصلى شفاعت و آثار مهم آن در قيامت و براى نجات از عذاب دوزخ است، از اين رو سيدالشهداء هم در دنيا، هم در برزخ و هم در آخرت شفيع دوستداران و شيعيان حقيقى‏اش بوده و خواهد بود.

 

چنانكه در روايتى از اميرالمؤمنين عليه السلام آمده است: «براى ما شفاعت است و براى دوستان ما نيز شفاعت است.»(9) و در روايتى ديگر آمده است: «شافعان امامان هستند و دوستان مؤمنانند.»(10)

 

و معلوم است كه امام حسين عليه السلام يكى از امامان معصوم بوده كه در قيامت و محشر كبرى از شيعيان و دوستانش شفاعت مى‌كند. به طورى كه يكى از روايان گويد: روايتى از قول ابى عبدالله الحسين عليه السلام به من رسيده بود كه آقا فرموده است: «هر كس پس از مرگ من، مرا زيارت كند، پس از مرگش من هم او را زيارت مى‌نمايم.» اين روايت در ذهن من بود، تا اين كه شبى در عالم واقع ابى عبدالله الحسين عليه السلام را ديدم، گفتم: آقا اين روايت درست است و از شماست؟ «قال: نعم، و لو كان فى النار اخرجته منها»؛ فرمود: آرى، هر چند در آتش باشد او را بيرون مى‌آورم. عرض كردم: آيا از اين به بعد اين روايت را بدون واسطه از خود شما نقل نمايم؟ فرمود: آرى. (11)

 

به محشر كه كسى نيست غمخوار كس‏     شفيع محبان، حسين است و بس‏

 

ترا ز باب حسينى برند جانب جنت    ترا كه عاشق اويى، ترا كه شيعه اويى*

 

 

دوستداران حسين و دوستان دوستداران او بهشتى‏اند

 

يكى ديگر از آثار و بركات فردى سيدالشهدا عليه السلام كه در سراى ديگر ظهور كرده و جلوه‏نمايى مى‏كند، بهشتى شدن دوستداران و حتى دوستان و دوستداران آن حضرت است. چنان كه حذيفة بن يمان گويد:رسول خدا صلي الله عليه و آله را ديدم كه دست حسين بن على عليه السلام را در دست خود گرفته بود و مى‏فرمود:

 

«ياايها الناس، هذا الحسين بن على فاعرفوه، فو الذى بيده، انه لفى الجنة، و محبه فى الجنة، و محبى محبيه فى الجنة.»(12)

 

اى مردم، اين حسين بن على است، او را بشناسيد؛ سوگند به آن خدايى كه جانم به دست اوست، به راستى او در بهشت است، و دوستدار او نيز در بهشت است، و دوستدار دوستدار او نيز در بهشت مى‏باشد.

 

و از امام موسى بن جعفر عليه السلام روايت شده كه فرمود:

 

«رسول خدا صلي الله عليه و آله دست حسن و حسين عليه السلام را گرفت و فرمود:

 

«هر كس اين دو پسر و پدر و مادر آنان را دوست داشته باشد، روز قيامت در درجه من با من خواهد بود.»(13)

 

و نيز رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «آگاه باشيد، همانا حسين عليه السلام درى از درهاى بهشت است، هر كس با او دشمنى كند خدا بوى بهشت را بر او حرام مى‏كند.»(14)

 

و معلوم است كه اين مقام عظيم تنها با محبت ظاهرى حاصل نمى‏شود، بلكه مقصود، محبت خاصى است كه مخصوص كسانى مى‏باشد كه در درجات بالاى ايمان هستند. اگر چه دوستى و محبت امامان معصوم و امام حسين عليه السلام ثمر بخش است ولى احراز مقام والاى معيت با رسول خدا صلي الله عليه و آله در بهشت برين، محبتى فراتر از ظاهر مى‏طلبد.



راهبردهاي عاشورا

كمال خواهى و جامعيت دينى
نبىّ اللّه ابراهيم زاده
كمال گرايى در نظام هاى حكومتى
نگرش نظام هاى سوسياليستى و ليبراليستى به اهداف مديريت
هـر نظام سياسى و حكومتى ، اهداف و مقاصدى را در دستور كار خود دارد. روشن است اهداف هـر حـكـومـتـى مـبـتـنـى بر نگرش ها و بينش هاى كلى و كلان يك حكومت و طراحان و برنامه ريزان در آن حكومت است .
بر اين اساس ، نظام هاى سوسياليستى و ليبراليستى ، بر اساس نگرش و بينش خاص ‍ خـودشـان ، كـه عـمـدتـاً بـر نـگـرش مادى گرايى ، انسان محورى و دنياگرايى صرف استوار است ، نهايت هدفشان تاءمين رفاه مادى و آزادى هاى جنسى و دورى گزيدن از دغدغه هـا و مـسـئوليـت پـذيـرى هـاى رنـج دهـنـده و مـحـدود كـنـنـده مـى بـاشد و هرآنچه كه براى شـهـرونـدان خود خواستارند و در صدد تاءمين آن برمى آيند در همين نان و آب و آزادى هاى مـربـوط بـه زنـدگى دنيوى و تمتعات مادى و جنسى است و بس ؛ چون اين گونه مكاتب ، اسـاسـاً مـعـنـويـت و اخلاق الهى و دينى را بر نمى تابند و اگر هم از اخلاق و ارزش هاى اخـلاقـى و مـعـنـوى سـخـن مى گويند، اخلاقيات سكولاريزه شده و همراه با سود محورى و دنياطلبى است كه اصلاً مرزهاى ارزش هاى الهى و دينى را بر نمى تابد و تماماً در خدمت اهـداف مادى و منافع دنيوى و لذت جويى هاى جنسى و نفسانى است . نگرش اين نوع حكومت هـا (اخـلاق محورى ) و به تعبير جامع تر (خدا محورى ) نيست ، بلكه (انسان محور) و به بيان دقيق تر (سودمحورى ) يا (دنيا مدارى ) است .
بنابراين ،
اهداف حكومت و مديريت در نظام هاى سوسياليستى و ليبراليستى از اساس با اهـداف حـكـومـت و مـديـريـت در نـظـام هـاى مديريتى ـ الهى تفاوت مى كند. به اين بيان كه مـديران در حكومت هاى غير دينى و الهى ، براى مديريت ارزش و اعتبار آرمانى قائلند چون بـه چـيـزى غـيـر از تـاءمـيـن خـواسـته هاى مادى و رسيدن به لذايذ جسمانى و دنيوى معتقد نيستند و اگر هم اندك اعتقادى داشته باشند، هدف دوم و پايين تر آنهاست . اما در نظام هاى حكومتى دينى و الهى به ويژه در نظام حكومتى و مديريتى اسلام چنين نيست .
اهداف مديريت از نظر اسلام (1)
بـا مـطـالعه و بررسى متون اسلامى اين واقعيت آشكار مى گردد كه مديريت از نظراسلام مـطـلوبـيـت ذاتـى نـدارد. عـلاوه بـر ايـن انـسـان هـا را از پـذيـرش و قـبـول آن بـر حـذر داشـتـه انـد، زيـرا انـسان هاى مسئول بايد پاسخگوى همه تعديات و تجاوز هايى باشند كه در دوره مديريت آنان انجام شده است .
مـديـريـت از نـظر اسلام به عنوان ثانوى مورد توجه قرار مى گيرد و آن عناوين ثانوى عبارت اند از استيفاء حقوق مسلمانان و كمك رسانى و مساعدت در رفع حوايج آنان و غيره .
در كـشـورهـاى غربى مديريت ها بر اساس معيارهاى مادى مطرح مى گردد. شهرت طلبى ، درآمد بيشتر، برخوردارى از امكانات گسترده و وسيع و باندبازى و غيره از عواملى هستند كـه مـديـريـت را مـطـلوب قـرار مـى دهـنـد. روى هـمـيـن اصـل در غـرب بـراى وصـول بـه مـديـريـت هـا بـه جـنـگ و جـدال بـا يـكـديـگـر پـرداخـتـه و از بـذل جـان و مـال دريـغ نـمـى ورزنـد و حـال آنـكـه در اسـلام در آن هـنـگام كه مسلمانان گرداگرد على (ع ) جمع شده و او را براى زعامت انتخاب مى نمودند على مى فرمود:
دَعـُونـى وَ التـَمِسُوا غَيْرى وَ اعْلَمُوا اَنّى اِنْ اَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ ما اَعْلَمُ (بحار، ج 32، ص 36)
مـرا رهـا سـازيـد و بـه جـاى من فرد ديگرى را گزينش كنيد زيرا اگر من خواسته شما را اجـابـت نـمـايـم بـه آنـچـه كـه خـود مى دانم عمل خواهم كرد و به سخن گوينده و سرزنش توبيخ كننده گوش نخواهم داد.
مـعـلوم اسـت كـه انـگـيـزه مـديـريـت عـلى (ع ) هـوى پـرسـتـى نـبـوده اسـت و لذا از قـبـول آن شـانـه خـالى مـى كـرده اسـت . تنها عاملى كه او را از پذيرش زعامت تشويق مى نمايد مقاومت در برابر ستمگرى ستمگران و دريافت حقوق مظلومان و ستمديدگان است لذا در دوره حـكومت خود نيمه هاى شب حقوق مستمندان را به آنان داده در برابر ستمگران همانند معاويه و طلحه و زبير استقامت مى كرد.
عبداللّه نجاشى والى اهواز به امام جعفر صادق (ع ) نامه اى نوشته از او در امر ولايت سؤ ال مى نمايد. آن حضرت در پاسخش مى نويسد:
من از اين كار تو هم خرسندم و هم نگران .
امـا خـوشـحـالى مـن از ايـن جـهـت اسـت كـه شـايـد خـداونـد بـوسـيـله تو يكى از دوستداران آل محمد به پناه برسد و همچنين دردمند و گرفتارى نجات يافته به عزت و شوكت دست يابد.
امـا آنـچـه كـه مرا به نگرانى مى افكند اينست كه مبادا از طرف تو به دوستان ما كمترين بـى تـوجهى و كم لطفى روا گردد. بديهى است در اين صورت بوى بهشت به مشام تو نخواهد رسيد.
بـديـهـى اسـت بـا مـطـالعـه و تـعـمـق بـه دسـت مـى آيـد كـه از عـوامـل تـجـويزى قبول مديريت ها در همه دوره ها استيفاء حقوق مسلمانان و برآوردن حوايج آنـان مـى بـاشـد. عـلى بـن يـقطين كه وزارت هارون الرشيد را داشت در برابر امام موسى كـاظـم (ع ) پـيـمـان بـسـتـه بـود كه هرگاه از دوستداران امام (ع ) حاجتى داشتند و پيش او بـيـايـنـد عـلى بـن يـقـطـيـن او را مـحترم داشته حاجتش را روا گرداند. امام موسى كاظم (ع ) مـتـقـابـلاً تـعـهـدى بـه او داده بـوده كـه هـيـچـگـاه بـوسـيـله شـمـشـيـر بـه قتل نرسد و به فقر و فاقه مبتلا نگردد و به زندان در نيفتد.
در فـرصتى على بن يقطين كه در دربار هارون مقام وزارت را دارا بود دچار ترديد و شك شـده از امـام (ع ) اجـازه خواست كه به او رخصت دهد تا خود را از مقام وزارت بر كنار دارد. امام موسى كاظم (ع ) رخصت اين كار را به او نداده در پاسخش فرمود:
عـَسـى اَنْ يـَجـْبـُر اللّهُ بـِكَ كـَسـْراً وَ يَكْسِرَ بِكَ نائِرَةَ المـُخالِفينَ مِنْ اَوْلِيائِه يا عَلى كَفّارَة اَعْمالِكُم اَلاِحْسانُ اِلى اِخوانِكُمْ (بحارالانوار، ج 48، ص 136، بيروتى )
شايد در پرتو تو شكستى را جبران نموده شعله اى از آتش مخالفين به دست تو خاموش گـردد. اى عـلى كـفـاره اعـمـال و كـردار شما همان نيكى و احسان به سوى برادران دينى و ايمانى است .
بـديـهـى اسـت در دولت هـاى طـاغـوتـى احـسـان و نـيـكى مى تواند مجوزى براى شركت و هـمـاهـنگى در اعمال آنان باشد بطريق اولى در دولت هاى حق به عنوان كمك و مساعدت به برادران دينى و مؤ من تولى امور جايز و روا خواهد بود.
فلسفه نگرشى اسلام به مديريت و رهبرى
اسلام به عنوان آيين و مكتب جامع و كامل آسمانى براى مدير و رهبر جامعه ، جايگاه ويژه اى قـائل بـوده و نـقـش رهـبـرى را بـسيار تعيين كننده و سرنوشت ساز مى داند. در اين جا به جايگاه امامت و رهبرى در نگرش اسلام ، به لحاظ شخصيت حقوقى مى پردازيم .
نقش امامت و رهبرى در حفظ دين و رهبرى امت
نقش اعتقادى و فرهنگى امام و رهبر
پـيـامبر اسلام با عرضه دين كامل و جامع ، تحولى همه جانبه در جامعه آن روز پديد آورد كـه آثـار آن تـا بـه امـروز ادامـه داشـتـه و در حـال گـسـترش نيز هست . پيداست كه اگر تـعـليـمـات پـيـامبر (ص ) توسط افراد معصومى ادامه پيدا مى كرد و زمام امور جامعه به دسـت آنـان مـى افـتـاد، وضـع جـهـان امـروز، غـير از اين بود كه اكنون مى بينيم . در اينجا بـطـور فشرده عواملى را كه ممكن بود در به انحراف كشاندن دين و فرهنگ جامعه نوپاى اسلامى مؤ ثر باشد بررسى مى كنيم تا ببينيم امامت و رهبرى چه نقشى در حراست از دين و امـت دارد و اگـر جـامـعه آن روز رهبرى اهل بيت پيامبر (ص ) را پذيرفته بود، چگونه از انحرافات مختلف محفوظ مى ماند و در فهم دينى راه خطا نمى رفت .
عوامل مؤ ثر در انحرافات اعتقادى و فرهنگى
الف ـ بقاى رسوبات اعتقادى و فرهنگى زمان جاهليت :
هر چند پيامبر اسلام توانست مردم را از بت پرستى به خداپرستى در آورد و افراد زبده و مـمـتـازى تـربـيـت كـنـد، امّا پيداست جامعه اى كه سالهاى طولانى به بت پرستى عادت داشـتـه و بـه جـهـان بـعـد از مـرگ اعـتقادى نداشته و فرهنگ تفاخر به نياكان و امتيازات قبيلگى بر اذهان آنان حاكم بوده و... به اين زوديها دست از اين خرافات بر نمى دارد و مـمـكـن اسـت فـراد كـم ايـمـان يـا منافقانى كه به خاطر شرايط محيط، در ظاهر به اسلام گـرايـش پـيـدا كـرده انـد، اگـر هـم نـتـوانـنـد دوبـاره شعار بت پرستى را تجديد كنند، انـحـرافـات اعـتـقادى و فرهنگى ديگرى براى جامعه پديد اورده و فرهنگ جاهليّت را زنده كنند. شاهد بر اين مطلب آنكه در زمان خود پيامبر(ص ) نيز چنين افرادى ، بارها و حتّى در آخرين روزهاى عمر آن حضرت با پيامبر (ص ) مخالفت كردند.
ابـن عـباس نقل مى كند كه رسول خدا (ص ) (در ساعات آخر عمرش ) فرمود: لوح و دواتى بـياوريد براى شما نوشته اى بنويسم كه بعد از من هرگز گمراه نشويد پس (بعضى از افرادى كه آنجا بودند) گفتند: رسول خدا هذيان مى گويد.(2)
ب ـ بازى كردن منحرفان با آيات قرآن :
قـرآن مـطـالب خـود را بـه صورت كلى عرضه كرده و اگر امام معصوم نباشد كه با علم الهـى خـود مـراد خـدا را تـبيين كند، هر دسته اى از مردم مى تواند براى خود عقيده و مسلكى اتـخـاذ كـنـد و بـراى اثـبـات صـحـّت آن بـه قـرآن اسـتـلال كرده و از آن براى خود كمك بگيرد و در نتيجه فرقه ها و مسلكهاى مختلفى پيدا مى شود كه خود پيامبر نيز از آن خبر داده است .(3)
امام به عنوان وارث علم و كمالات پيامبر (ص )، راه آن حضرت را ادامه داده مى تواند جلوى لغـزشـهـاى اعـتـقادى و فرهنگى جامعه بايستد، گمراهان را هدايت و بدخواهان را به كيفر خـود بـرسـانـد تـا جـامـعـه بـه سلامت در ساحل نجات پهلو بگيرد و به اهداف آفرينش ‍ برسد.
نـقـش امـام مـعصوم در حفظ عقيده و اخلاق امّت همانند طبيبى است كه با تزريق واكسن ، سلامت فرد را در برابر بيماريهاى واگير بيمه مى كند. جامعه اسلامى بعد از پيامبر (ص ) هر چـنـد با نپذيرفتن امامت و رهبرى اهل بيت رسول خدا (ص )، ضربه هاى جدّى خورد، امّا اگر همان تعليمات امامان نبود، انحرافات اعتقادى و فرهنگى بيشترى دامنگير مردم مى شد.
اسحاق بن عمار مى گويد: از امام صادق (ع ) شنيدم كه فرمود:
بـحـقـيـقـت كـه زمـين هيچ گاه از وجود امام خالى نمى شود، براى اينكه اگر مسلمانها چيزى رابـه اسـلام افـزودنـد امـام آنـهـا را بـه اسـلام راسـتـيـن باز گرداند و اگر چيزى از آن كاستند، امام چهره تمام و جامع آن را بيان كند.(4)
هـمـانـنـد امـام صـادق (ع ) كـه در زمـان خـود با كافران (ماترياليستهاى آن زمان ) متكلمان ،صـوفـيـهـا و مـكـتـبهاى فقهى منحرف برخورد مى كرد و اسلام واقعى را تبليغ مى نمود. هـمـچـنـيـن حـضرت رضا (ع ) با پيروان مذهبهاى مختلف بحث و گفتگو مى كرد و همه را با برهان و استدلال مجاب مى كند. همين طور بقيه امامان طبق شرايطى كه برايشان فراهم مى شد، اسلام ناب محمّدى را تبليغ مى كردند.(5)
نقش سياسى امام
پـيـامـبـر اسـلام (ص ) بـنـيـان يـك حـكـومـت الهـى را پى ريزى كرد، پيداست كه اگر امام مـعـصومى رهبرى سياسى حكومت بعد از پيامبر (ص ) را به عهده نگيرد، اين موهبت آسمانى بـازيـچـه دسـت هـوسـبـازان و جاه طلبان گشته و دين و حكومت وسيله اى براى رسيدن به مقاصد دنيوى آنها مى شود. نقش امام در اين زمينه ، جلوگيرى از دستاويز شدن حكومت الهى پيامبر (ص ) توسط افراد پست و هدايت مردم و سازماندهى نيروها و استعدادهاى جامعه به سـوى يـك زنـدگـى شـرافـتـمـندانه و الهى است تا بيشترين استفاده را از امكانات موجود ببرند.
امام رضا (ع ) در اين زمينه چنين فرمود:
امامت ، زمامدارى دين و نظام مسلمانان و موجب صلاح دنيا و عزّت مؤ منان است ، تماميّت نماز و زكـات و روزه و حـج و جـهـاد بـه امـام اسـت و زيـادى فـى ء(6) و صـدقات (ماليات اسلامى ) و جريان حدود و احكام و منع مرزها و اطراف (كشور اسلامى از دستبرد ظالمان ) با وجود امام امكان پذير است .(7)
نقش امام در برقرارى عدالت اجتماعى
امام مسؤ ول برقرارى عدالت اجتماعى و توازن اقتصادى بين گروههاى مختلف جامعه و مسؤ ول مـبـارزه با هر گونه استثمار و فقر مى باشد. او بايد به تمامى افراد مملكت يكسان بنگرد و در توزيع بيت المال به كسى ظلم و اجحاف نكند.
وظايف امام را در برقرارى عدالت اجتماعى در امور زير مى توان خلاصه كرد:
الف ـ مبارزه با استثمار و هر گونه بهره كشى ظالمانه از مردم :
حضرت على (ع ) در مبارزه با كسبهاى حرام و روشهاى ظالمانه در تلاشهاى اقتصادى ، در نـامه اى به مالك اشتر، بعد از آنكه در مورد نيكى به تاجران و صنعتگران سفارش ‍ مى كند، چنين مى نويسد:
(با همه اين سفارشها كه درباره ايشان شد، بدان كه در بسيارى از آنان صفت سختگيرى بـى انـدازه و بـخل ورزى زشت و نكوهيده و احتكار اشياء براى گرانفروشى و به دلخواه نـرخ نـهـادن در فـروخـتـنـيـهـا وجـود دارد... پـس از احـتـكـار جـلوگـيـرى كـن كـه رسول خدا (ص ) از آن منع فرموده است . كسب و كار در ميان مردم بايد بر موازين عدالت و راسـتـى و نرخهاى مناسب اجناس ، استقرار يابد تا موجب اجحاف و ستم نسبت به هيچ يك از خريداران و فروشندگان نشود. پس هر كس كه بعد از ابلاغ و اخطار تو همچنان دست به احـتـكـار و اجـحـاف بـزنـد، او را بـه كـيـف بـرسـان ، ولى در كـيـفـر دادن از حـدّ اعتدال تجاوز نكن .(8)
ب ـ جمع آورى ماليات و توزيع عادلانه آن :
در اين زمينه نامه على (ع ) را به يكى از ماءمورين مالياتى اش بررسى مى كنيم :
بـا پـرهـيـزكـارى و تـرس از خداوند بى همتا، به سوى مردم حركت كن ... سپس بگو: اى بندگان خدا، ولىّ خدا و جانشين او امر به سوى شما فرستاده تا حق و سهم خدا از دارايى تـان را، از شـمـا بـسـتـانـم . آيـا در مـيـان امـوال شـمـا حـقى براى خدا هست كه به ولىّ او بـپـردازد؟ اگـر كـسـى از آنـهـا اظـهـار كـرد كـه در مال من حقى ـ زكات ـ نيست ، هرگز به بازرسى گفتارش اقدام مكن و اگر گفت در مال من حقى است ، بى آنكه او را بترسانى يا بـر او سـخـت بگيرى يا او را به دشوارى افكنى ، به همراهش برو و هرچه كه خودش از طلا و نقره به تو داد، بگير.(9)
در جاى ديگر مى فرمايد:
اگر بيت المال ثروت شخصى من هم مى بود، آن را به عدالت و مساوات تقسيم مى كردم ، تا چه رسد به اينكه مال خداست .(10)
ج ـ مبارزه با تبعيضها:
امـام مـسـؤ ول بـيـت المـال مـسـلمانهاست و بايد در مصرف آن كوچكترين تبعيضى روا ندارد. عملكرد حضرت على (ع ) در دوران حكومتش گواه اين مطلب است .
عـلى بـن ابـى رافـع كـه مـسـؤ ول بـيـت المـال بـود نـقـل مـى كـنـد كـه بـنـابـر در خـواسـت دخـتـر عـلى (ع )، گـردنـبـنـد مـتـعـلق بـه بـيـت المـال را بـراى سـه روز بـه عـنـوان عاريه مضمونه به او دادم كه پس از سه روز آن را برگرداند و امير مؤ منان (ع ) از جريان آگاه شد و مرا احضار كرد و فرمود:
(چـگونه بدون اجازه من و رضايت مسلمانها گردنبند را به دخترم دادى ؟ گفتم : اى امير مؤ مـنـان ، آن دخـتـر تـوسـت و آن عـاريـه اى اسـت كـه ضـمـانـت و بـرگـردانـدنـش را قبول كرده است . حضرت فرمود: همين امروز آن را برگردان و مبادا كه ديگر نظير اين كار از تـو سـر زنـد كه تو را كيفر مى دهم . اگر گرفتن گردنبند عاريه مضمونه نبود، او اوّل زن هـاشـمـى بـود كـه دسـتـش را بـه خـاطـر دزدى قـطع مى كردم . پس من گردنبند را گرفته و به جايش برگرداندم ).(11)
در مورد ديگرى با برادرش عقيل چنين برخورد مى كند:
سـوگـنـد بـه خـدا، كـه بـرادرم عـقـيـل را در شـدّت فـقـر ديـدم كـه يـك مـن گـنـدم از امـوال عـمـومـى از مـن در خـواسـت كـرده بـود و كـودكـان خـردسـال او را مـى ديـدم كـه از شـدّت فـقـر پـريشانند و موهايشان غبار آلود و رنگ چهره هـايـشـان چـنـان تـيـره اسـت كـه گـويـا بـه رنـگ سـيـاه آلوده انـد و عقيل خواسته خود را با تاءكيد و اصرارى هرچه تمامتر و با تكرار سخنان خود مطرح مى كرد و ن و گفتارش گوش فرا مى دادم . او گمان كرده بود كه من دينم را به او فروخته ام و از راه هـميشگى دست بر مى دارم و به دنبال او مى روم . پس تكه اى از آهن را براى او گـداخـتـم و سـرخ كـردم و آن را نـزديـك تـنـش بـردم تـا عـبرت بگيرد. پس همچون بيمار دردمـنـدى بـه نـاله آمـد و چـيـزى نـمـانـده بود كه كه از اثر آن بسوزد. به او گفتم : اى عـقـيل ، مادران جوان از دست داده در سوگ تو بگريند، از آهن پاره اى كه آدمها براى بازى كـردن سـرخ مـى كـنـنـد، فـرياد بر مى آورى ، در حالى كه مى خواهى مرا به سوى آتش سـوزانـى كـه خداوند قدرتمند به خاطر خشمش برافروخته ، سوق دهى . تو از اين آتش مى نالى و من از آن جهنّم سوزان ننالم ؟!(12)
د ـ هماهنگى با پايين ترين قشرهاى جامعه :
از آنـجـا كه امام رهبر جامعه است ، بايد چنان زندگى كند كه فقيران احساس حقارت نكنند. حضرت على (ع ) ضمن نامه اى به عثمان بن حنيف ، استاندار بصره چنين مى نويسد:
چـه دور اسـت كـه هـواى نـفـس بـر مـن پيروز شود و حرض زياد مرا به برگزيدن طعامها وادارد، در حـالى كـه شـايـد در حـجـاز يـا يـمـامه كسى باشد كه آرزوى يك قرص نان را داشـتـه و سـيـر شـدن را بـه يـاد ندارد يا چه دور است كه به من با شكم پر بخوابم و پيرامون من شكمهاى گرسنه و جگرهاى گرم (تشنه ) باشد. آيا به القاب (امير مؤ منان و زمـامـدار مسلمانها) بسنده كنم ، در حالى كه در رنجهاى روزگار با آنان همدرد نبوده يا در تلخى زندگى پيشاپيش آنان نباشم ؟(13)
و جاى ديگرى فرمود:
خـداونـد بـر پيشوايان دادگر فرض كرده است كه زندگى خود را با طبقه ضعيف تطبيق دهند كه رنج فقر، مستمندان را ناراحت نكند.(14)
نقش امام در رهبرى جهاد اسلامى
بـعد نظام اسلام ، با عنوان مقدس جهاد معرفى مى شود. جهاد از عبادات و از فروع مهم دين اسـلام بـوده و مـجـاهـد كـسى است كه در پاسدارى از دين و سرزمين اسلام ، با دشمنان خدا مـبـارزه مـى كـنـد. امـام بـحـق ، مـسـؤ ول كـل و فـرمـانـده عـالى مـجـاهـدان فـى سبيل اللّه است . حضرت على (ع ) در زمينه تشويق يارانش به جهاد، چنين مى فرمايد:
جـهـاد درى اسـت از درهـاى بهشت كه خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خودش گشوده اسـت . جـهـاد لبـاس تـقـوا، زره مـحـكـم و سـپـر مـطـمـئن خـداسـت . مـردمـى كـه از جـهاد روى بـرگـردانـنـد، خـداونـد لبـاس ذلّت بـر تن آنها مى پوشاند... اكنون ـ بشنويد يكى از فـرمـانـدهـان لشـگـر غـارتـگـر مـعاويه ـ از طايفه بنى غامد، به شهر انبار حمله كرده و نماينده و فرماندار من (حسان بن حسان بكرى ) را كشته و سربازان و مرزبانان شما را از آن سـرزمـيـن ، بـيـرون رانـده اسـت . بـه مـن خـبـر رسـيـده كه يكى از آنان به خانه زن مـسـلمـانـان و زن غـيـر مـسـلمـانانى كه در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده ، وارد شده و خـلخـال و دسـتبند، گردنبند و گوشواره هاى آنها را از تنشان بيرون آورده است ... آنها با غـنـيـمـت فـراوان بـرگـشـتـه اند، بدون اينكه حتّى يك نفر از آنها زخمى گردد و يا قطره خونى از آنهاريخته شود. اگر به خاطر اين حادثه ، مسلمانى از روى تاءسف بميرد، ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار و بجاست .(15)
امـام بـايـد بـا سـخـنان خود به سربازان و مجاهدان روحيّه رزمى داده و اراده جنگى آنان را اسـتـوار سـازد. هـنـگـامـى كـه لشـكـر مـعـاويـه بر رود فرات مسلّط شد و از برداشتن آب جلوگيرى كرد، حضرت على (ع ) به سپاهيانش فرمود:
سپاه معاويه (با جلوگيرى از آب ) شما را به پيكار دعوت كرده ، اكنون (برسر دو راهى هـسـتـيـد) يـا بـه ذلّت و خـوارى بـر جـاى خـود بـنـشينيد يا شمشيرها را از خون (آن جباران سـنـگـدل ) سـيـراب سـازيـد تـا از آب سـيـراب شـويد. مرگ در زندگىِ تواءم با شكست شماست و زندگى در مرگِ پيروزمندانه شما.(16)
نگاه ويژه كمال خواهى اسلام به انسان و چرايى آن
اسـلام بـه عـنـوان آخـريـن و كـامـل تـريـن ديـن از سـلسـله اديـان آسـمـانـى از جـامـعـيـت و كـمال مطلق برخوردار است و لذا همه راهكارها و قوانين لازم براى رستگارى و سعادت همه جانبه انسان و رساندنش به كمال مطلوب را تشريع كرده و فرا راه بشر نهاده است .
چـرا كـه تـنـهـا در پـرتـو قـوانـيـن آسـمـانـى جـامـع و كـامـل اسـت كـه انـسـان مـى تـوانـد بـا عـمـل بـه آن قـوانـيـن ، بـه كمال حقيقى و سعادت و رستگارى برسد.
ايـن بـحـث را در ذيـل پـى مـى گـيريم . با اين توضيح كه ابتدا، فلسفه تشريع دين و ضـرورت ديـن دارى را بـيـان مـى كـنـيـم و سـپـس بـه تـبـيـيـن جـامـعـيـت و كـمـال ديـن اسـلام ، بـه عـنـوان تـنـهـا ديـن تـاءمـيـن كـنـنـده آرمـان هـاى كمال و متعالى انسان ، مى پردازيم .
دين ، قانون كمال حقيقى انسان (17)
ديـن الهـى ، هـمـان قـوانـين تاءمين كننده كمال حقيقى انسان است ؛ زيرا انسان موجودى ابدى اسـت ، و تـاءثـير رفتارش ، در شعاع زندگى اجتماعى و دنيوى محدود نمى گردد. از اين رو، بـه قـوانـيـنـى نـيـاز دارد كـه او را در ابعاد گوناگون حيات فردى و اجتماعى ، به بالاترين و عالى ترين مراحل كمال برساند.
استدلال هايى را كه فلاسفه اسلامى ، در ضرورت شريعت ارائه كرده اند، ناظر به اين ديدگاه است .
ابـن سـيـنـا پـس از آن كه در (نمط نهم ) از (الاشارات و التنبيهات )، مقام معنوى انسان (مـقـامـات العـارفـين ) را بيان مى كند، به ذكر اين برهان مى پردازد، و آن را مرحله اى از بـحث در مراحل كمال اخروى انسان قرار مى دهد. ترتيب بحث بوعلى نشان مى دهد كه محور استدلال او تاءمين زندگى سعادت بخش انسان است . و نياز به شريعت و قانون را از اين زاويه مطرح مى كند. روح استدلال ابن سينا آن است كه :
انـسـان مـوجـودى دايـمـى اسـت كـه بـه سـوى هـدف نـهـايـى خـود، مـعـاد در حـال حـركـت و تـكـاپـو اسـت . و چون دست يابى به هدف ، بدون حركت در راه امكان پذير نيست ، از اين رو شناخت مسيرى كه انسان را به هدف نهايى اش مى رساند، ضرورى است ؛ چه اين كه شناخت مسير، به شناخت راهنمايى الهى ، نيازمند است .(18)
با توجه به اين تحليل است كه وقتى خواجه نصيرالدين طوسى ، به توضيح كلام ابن سينا مى پردازد، اضافه مى كند كه :
ثـم اعـلم ان جـمـيـع مـا ذكـره الشـيـخ مـن امـور النبوة و الشريعة ليست مما لا يمكن ان يعيش الانـسـان الا بـه ، انـمـا هـى امـور لايـكـمـل النـظـام المـؤ دى الى صـلاح حال العموم من المعاش و المعاد الا بها)(19)
آن چـه را شـيـخ درباره شريعت ذكر نموده ، نه از جهت ضرورت زندگى اجتماعى است كه بـدون آن نـتـوان به زندگى ادامه داد، بلكه از آن رو است كه بدون شريعت به يك نظام مطلوب و ايده آل كه سعادت زندگى را در دو جهان تاءمين كند، نمى توان رسيد.
چـنـيـن بـرداشـتـى از جـايـگـاه ديـن و شـريـعـت در زنـدگـى انـسـان ، علاوه بر آن كه بر استدلال عقلى تكيه دارد و مورد قبول عموم فيلسوفان و متكلمان اسلامى قرار گرفته است ، با تلقّى قرآن از دين انطباق كامل دارد.
از نـظـر قـرآن ، اخـتلاف انسان ها با يكديگر، جامعه انسانى را در معرض تباهى و سقوط قرار داده ، و حقوق افراد را ضايع مى سازد، لذا داشتن نظام اجتماعى ، نيازمند قانون است ، و قـانـونـى كـه بـتـواند الگوى كاملى از روابط اجتماعى ارائه دهد، از سوى پيامبران اعلام مى شود:
كـان النـاس امـة واحـده فـبـعـث الله النـبـيـيـّن مـبـشـريـن و مـنـذريـن و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فى ما اختلفوا فيه . (بقره / 213)
علامه طباطبايى ، در تفسير اين آيه ، و با توجه به آيات ديگر مى گويد:
فلسفه دين ، در جهت تحقق يك نظام اجتماعى عادلانه است . تاريخ سياسى و اجتماعى جوامع بشرى نشان مى دهد كه براى استقرار نظم و حاكميت عدالت ، از دو روش استفاده شده است .
الف ) اسـتـفـاده از زور و اجـبـار بـراى واداشـتـن انـسان ها به رعايت حقوق يكديگر، بدون توجه به معارف و عقايد دينى و بدون اعتقاد به كارگيرى روش هاى اخلاقى و تربيتى . در ايـن روش ، هـمـه ارزش هـاى اخلاقى ، تابع مصالح متغير اجتماعى شمرده مى شود. از اين رو، امانت ، يك روز فضيلت است ، و روز ديگر، خيانت .
ب ) اسـتفاده از تربيت هاى اجتماعى براى واداشتن انسان ها به رعايت حقوق يكديگر، ولى تربيت و اخلاقى كه پيوندى با مسائل اعتقادى و دينى ندارد.
امـروزه نـيـز، از اين دو روش ، براى ساختن نظام اجتماعى و به وجود آوردن ارزش و اعتبار قـانـون در جـامـعـه اسـتـفـاده مـى شـود؛ ولى بر اساس جهان بينى الهى ، اين شيوه ها بر جـهـل نـسـبـت بـه جـايـگـاه انـسـان مـبـتـنـى اسـت . و نـتـيـجـه اى جـز نـابـودى حـقـيـقـت و كـمـال انـسانى ندارد؛ زيرا هستى انسان ، از خدا است و به سوى او باز مى گردد، پس از زنـدگـى در ايـن جـهـان ، داراى حـيـات جـاودانـه و هميشگى است ، و آن زندگى ابدى ، بر اسـاس رفتار و اخلاق انسان در اين جهان ، شكل مى گيرد و اگر آدمى در اين نشاءه از آغاز و انجام حيات خود غفلت كند، همه سرمايه هاى خود را تباه كرده است .
كـسـانـى كه اين روش ها را به كار مى گيرند و از اين راه ها مى روند، هم چون كاروان در سـفـرى هـسـتـنـد كـه بـه سـوى وطـن حـركـت مـى كـنـنـد. در آغـاز راه ، بـه درگـيـرى و قتل و غارت يكديگر مى پردازند. در اين درگيرى ، عده اى مى گويند:
هـركـس بـايـد بـه انـدازه خـود ـ حـتـى بـا قـهـر و اجـبـار ـ از ايـن امـوال اسـتـفـاده كـنـد، و پـس از ايـن مـنـزل ، مـنـزل ديگرى در كار نيست . و عده اى ديگر مى گويند: بياييد با صلح و صفا، كالاهاى موجود را بين خودمان تقسيم كنيم كه اين جا آخرين منزل است . اين دو گروه ، از اين كه مسافرند و كاروان به حركت خود ادامه مى دهد، و بايد بـه آيـنـده خـود بـنـگـرند و خود را براى ادامه زندگى در وطن ، آماده كنند، غافلند. و اين فراموشى ، ثمره اى جز گمراهى و هلاكت ندارد.(20)
ديـن روشـى بـراى زنـدگـى اسـت ، بـه گونه اى كه مصلحت اين زندگى را هماهنگى با كـمـال اخـروى و حـيـات ابـدى در نـزد حـق تـعالى ، تاءمين مى كند. از اين رو، در شريعت ، قـوانين زندگى ، به قدر احتياج بايد وجود داشته باشد، و چون دين بايد پاسخ گوى نـيـازهـاى جـديـد بـاشـد، از ايـن رو تـا رسـيـدن بـه عـالى تـريـن مـرحـله كمال ، تكامل مى يابد و هنگامى كه به مرحله (خاتميت ) رسيد، پاسخ ‌گوى همه نيازهاى بـشـر، بـراى هـمـيـشـه مـى بـاشـد: (و نـزلنـا عـليـك الكـتـاب تـبـيـانـاً لكل شى ء)(21)
از ايـن رو، ديـن را از ابـعـاد سـيـاسـى ، اجـتـماعى و اقتصادى بشر، نمى توان جدا كرد، و بـلكـه ديـن در اصـطـلاح قـرآن هـمان قانون اجتماعى است كه گاه بر اساس حق و فطرت (اسلام ) استوار است و گاه از آن ، انحراف مى يابد:
ان الديـن فى عرف القرآن ، هو السنة الاجتماعية الدائرة فى المجتمع ، و السنن الاجتماعية امـاديـن حـق فـطـرى ، و هـو الاسـلام او ديـن مـنـحـرف عـن الديـن الحـق و سبيل الله عوجاً.(22)
دين در عرف قرآن ، همان سنت اجتماعى مطرح در جوامع انسانى است ؛ و سنن اجتماعى نيز يا ديـن حـق فـطـرى اسـت كـه آن ، هـمـان اسـلام اسـت و يـا ديـن (باطل و) منحرف از دين حق و راه خدا و دچار گشته به اعوجاج و كجى است .
ايـنـك بـبـيـنـم چـگـونـه اسـلام ديـن جـامع و كامل بوده و نگاهش به انسان از اين روى كرد، سرچشمه مى گيرد؟
جامعيت و كمال دين (23)
منظور از جامع و كامل بودن دين ، توجه آن به همه زواياى وجودى و نيازهاى مادى و معنوى بـشـر است ؛ يعنى هر آنچه را كه انسان براى دستيابى به سعادت دنيوى و اخروى نياز دارد، بيان كند.
اكـنـون پـرسـش ايـن اسـت كـه آيـا اسـلام ديـنـى جـامـع و كامل است و مى تواند پاسخگوى همه نيازهاى مادى و معنوى بشر باشد و براى همه ابعاد زندگى او در همه دوران ، برنامه و راه حل ارائه نمايد؟
اصـل جـامع و كامل بودن اسلام مسلّم و مورد اتفاق همه متفكران و متكلمان مسلمان در همه مذاهب و فـرق اسـلامـى اسـت . ولى در حـد و مـرز و حـدود كـمـى و كـيـفـى آن اخـتـلاف وجـود دارد. دليـل آن ايـن اسـت كـه ديـن اسـلام بـه عنوان دين خاتم ، جاويد و جهانى ، به همه زواياى وجودى انسان و نيازهاى مادى و معنوى او نظر دارد وهر چه را كه انسان براى دستيابى به سعادت دنيوى و اخروى نياز دارد بيان كرده و براى آن برنامه ارائه نموده است .
امام خمينى (ره ) در سخنان زير به طور گويا و جالب به اين حقيقت تصريح كرده است :
اسـلام ، بـراى ايـن انـسـانـى كـه هـمـه چيز است ؛ يعنى از طبيعت تا ماوراء طبيعت ، تا عالم الوهيت مراتب دارد، اسلام تز دارد، برنامه دارد.اسلام مى خواهد انسان را يك انسانى بسازد جامع ؛يعنى رشد به آن طور كه هست بدهد؛ از حظّ طبيعت دارد رشد طبيعى به او بدهد، حظّ بـرزخـيـت دارد رشـد برزخيت به او بدهد، حظّ روحانيت دارد رشد روحانيت به او بدهد، حظّ عقلانيت دارد، رشد عقلانيت به او بدهد، حظّ الوهيت دارد رشد الوهيت به او بدهد.همه حظوظى كـه انـسان دارد و به طور نقص است ، الا ن نرسيده است ، اديان آمده اند كه اين ميوه نارس را رسيده اش ‍ كنند.(24)
قرآن كريم و روايات نيز مدعى جامعيت و كمال مطلق دين اسلام است :
(وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَىْءٍ)(نحل (16)، آيه 21)
ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است .
(... اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى ...)(مائده (5)، آيه 3)
امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما به اتمام رساندم .
(... ما فَرَّطْنا فِى الْكِتابِ مِنْ شَىْءٍ...)(انعام (6)، آيه 38)
ما هيچ چيز را در اين كتاب فروگذار نكرديم .
روايات در اين زمينه بى شمار است كه مجال ذكر آنها نيست .(25)
ايـن آيـات و روايـاتِ دال بـر آن ، بـه پـشـتـوانـه دليـل عـقلى بر جامعيت و كمال مطلق دين اسلام دلالت مى كند؛ زيرا خاتميت (جاودانگى ) با جـامـعـيـت و كـمـال مـلازم هـم هـسـتـنـد؛ يـعـنـى مـمـكـن نـيـسـت كـه ديـنـى داعـيـه كـمـال نـهايى داشته باشد ولى خود را به عنوان (دين خاتم ) معرفى نكند و به عكس ، ديـن خـود را خـاتـم اديـان بـدانـد امـا داعـيـه كـمال نهايى نداشته باشد. چون ديگر دين و شـريـعـتـى نـخـواهـد آمـد تـا نـواقـص آن را كـامـل كـنـد يـا احـكـام و قـوانـيـن كامل ترى عرضه نمايد.(26)
جـامـعـيـت و كـمـال ديـن اسـلام بـا آن بـرهـان عـقـلى كـه ضـرورت وجـود اصل دين را اثبات مى كند نيز قابل اثبات است ؛ زيرا براساس آن برهان ، خداوند براى هـدايـت بـشـر و نـجـاتـش ‍ از شـرك و تـبـاهـى پـيـامـبـرانـى را بـا بـرنـامـه هـدايـتـى ارسـال كـرده اسـت و اين ارسال رسولان به اقتضاى حكمت و لطف او بوده و ضرورت آن را ايـجـاب نـمـوده اسـت . دربـاره دين خاتم بايد برنامه هدايتى او به گونه اى باشد كه بـشر را به هدايت و كمال برساند و اگر اين برنامه هاى دينى ـ آسمانى ناقص باشد، رسـانـنـده بـشـر بـه آن هـدايـت مـطـلوب نـخـواهد بود، و اين نقض غرض و خلاف حكمت است .(27)


شهداي كربلا

پيش گفتار
قال الحسين عليه السلام :
فَلَكُم فِىَّ اءُسوَةٌ.(1)
براى شما در [زندگى و رفتار] من الگوست .
حـمـاسـه سـتـرگـى كـه امـام حـسـيـن (ع ) و خـانـدان و يـاران بـاوفـايـش در مـحـرم سـال 61 هـجـرى رقـم زدنـد داراى چـنـان عـظـمـتـى اسـت كـه در طـول چـهـارده قـرن ، مـسـلمـانـان و آزادگـان جـهـان مـتـنـاسـب بـا شـرايـط عـصـر و نسل خود، پيام هاى آن را دريافته ، و آن قيام بزرگ را الگوى قيام هاى حق طلبانه خويش عليه ظلم و بيداد قرار داده اند.
مـورّخان و مقتل نگاران درباره تعداد ياران امام حسين (ع ) و شهداى كربلا به اختلاف سخن گـفـته اند.(2) امّا به نظر ما اهميّت حادثه كربلا در تعداد شهداى آن نيست ، بلكه در بـزرگـى اهداف و صفات والاى انسانى آن رادمردان است ، كه بايد آن را دريافت و با آنان همنوا شد.
... اِنَّهُمْ فِتْيَةٌ ءَامَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْناهُمْ هُدَىً. (كهف /13)

... آنـهـا جـوانـمـردانـى بـودنـد كـه بـه پـروردگـارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم .
كتاب حاضر، به كوشش تنى چند از پژوهشگران گروه تاريخ مركز تحقيقات اسلامى و با هدف اطّلاع رسانى دقيق ، كامل و آسان درباره شهداى كربلا فراهم آمده است . امتياز اين اثر نسبت به آثار مشابه ، جامعيّت آن است ؛ زيرا در اين مجموعه ، درباره همه كسانى كه در مـنـابـع قـديـم و جـديد از آنها به عنوان ((شهيد كربلا)) ياد شده ، پژوهش گسترده و كاملى انجام يافته است و اطّلاعات لازم و مفيد و مستندى در اختيار خوانندگان محترم قرار مى دهد.
شيوه و مراحل تدوين چنين بوده است :
الف ) گـردآورى اسـامـى هـمـه كـسـانـى كـه در مـنـابـع رجـال ، انـسـاب ، تـاريـخ ، مقتل ، حديث ، و... از آنها به عنوان شهيد كربلا نام برده شده است .
ب ) تنظيم و اصلاحات نگارشى و ويرايشى نام ها بر اساس ((شيوه نامه دائرة المعارف امام حسين (ع )))؛ از قبيل حذف اسامى تكرارى ، ارجاع نام هاى گوناگون يك شهيد به نام مـشهور و معتبر، و... و در نهايت تصويب عناوين اصلاح شده و برگزيده از سوى ((هياءت علمى تحقيقات عاشورا)).
ج ) تـشكيل پرونده علمى براى هر يك از عناوين مصوّب . بدين ترتيب كه آنچه در منابع مـهـم شـيـعـه و ديـگـر مـذاهـب ، دربـاره هـر يـك از شهيدان كربلا آمده بود، استخراج ، و در پرونده اى جداگانه قرار داده شد.
د) سـامـان دهى اطّلاعات جمع آورى شده و نگارش مقالات . در اين مرحله سعى محققان به اين بوده كه مقالات با ساختار زير تدوين گردد:
1. بيان مشخّصات كلّى (همچون : نام ، نسب ، لقب و كنيه ، قبيله ، و عنوان مهم )
2. زمان و مكان تولّد
3. سببِ داشتنِ عنوان يا لقبى
4. زندگى نامه
5. صحابى يا تابعى بودن
6. ويژگى هاى مهم شخصيتى (همچون اخلاقى ، سياسى ، و علمى )
7. ارتباط حسينى ـ عاشورايى
8. خاندان و بازماندگان .(3)
هـر چـنـد در مـواردى ايـن سـاخـتـار بـه طـور كـامل تحقّق نيافته است ؛ زيرا با توجه به حـاكـمـيـّت دشـمـنان اهل بيت (ع )به هنگام وقوع حادثه و ساليان متمادى پس از آن ، عالمان تـاريـخ و رجـال ، امـكـان پـرداخـتـن بـه زنـدگـانـى شـهـداى كربلا را نيافته اند و به حداقّل اطّلاع رسانى درباره آنان بسنده كرده اند. امّا همين مقدار از آگاهى هاى به دست آمده نيز براى دوستداران و شيفتگان مكتب حسينى ، مغتنم و الهام بخش است .
آب دريا را اگر نتوان كشيد
هم به قدر تشنگى بايد چشيد(4)
تـرتـيـب مـقـالات ايـن كـتـاب بـر اساس نظام الفبايى است . ـ مگر مقاله امام حسين (ع ) كه نـخـسـتـين مقاله نهاده شد. ـ نام هاى متعدد و غير مشهور هر يك از شهدا نيز به نام مشهور وى ارجاع گرديده است .
بـى گـمـان ايـن اثـر، نـخستين و يا آخرين پژوهش در اين زمينه نيست . اهمّيّت و آفاق عالَم گـسـتر اين حادثه جاودان تاريخ بشر، ايجاب مى كند كه هر از چندى با امكانات تحقيقى بهتر و زبان و ادبيات مناسب هر عصر، به اين موضوع پرداخته شود، تا هماره طراوت و تازگى آموزه هاى آن براى تمامى دوران ها حفظ شود.
يك قصه بيش نيست غم عشق وين عجب
كز هر زبان كه مى شنوم نامكرر است (5)
ايـن كـوشـش نـاچـيـز را متواضعانه ، به آستان مقدّس بزرگ معلّم ايمان ، جهاد و شهادت ، حـسـيـن بـن عـلى (ع ) و خاندان و ياران دلير و باوفايش ، هديه مى كنيم . باشد كه مورد مقبول حضرتش قرار گيرد.
پـديـدآورندگان ، از انتقادها و پيشنهادهاى اصلاحى همه دانشوران و انديشه ورزان عزيز براى كمال و بالندگى اين پژوهش ، استقبال و پيشاپيش سپاسگزارى مى نمايند.
رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا اِنَّكَ اءَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ.

پژوهشكده تحقيقات اسلامى
نمايندگى ولىّ فقيه در سپاه

مقدمه
لَقَدْ كانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِوْلِى الاَْلْبابِ... (يوسف /111)
به راستى در سرگذشت آنان ، براى خردمندان عبرتى است .
نـهـضـت مـقـدّس سـيّدالشهداء(ع ) آميزه اى از عشق ، عرفان ، حماسه و ايثار است . اين نهضت پـرشـكـوه تـجـلّى فـرهـنـگِ نـاب اسـلامـى است ؛ و براى همه و هميشه عبرت و اُسوه است . عـاشـورا در پهنه تاريخ بشر، گسترده است . از آدم (ع ) تا خاتم (ص ) و تا مهدى (ع )، بـر حـسـيـن (ع ) و خاندان و يارانش گريسته اند، و بر حماسه و ايثار و اخلاصشان درود گفته اند.
سـال شـصـت هـجرى بود. شش دهه از هجرت آخرين پيغامبر الهى ، كه حسين (ع ) درس آموز مـكـتـب او بـود، مـى گـذشـت . او مى ديد جامعه و ارزش هايى را كه جَدّ بزرگوارش ‍ بنيان نـهـاده بـود، چـگـونـه رفـتـه رفته رو به تباهى و ويرانى مى رود، و آداب و سنن جاهلى دوبـاره جان مى گيرد. در اين هنگام بود كه طاغوت بنى اميه ، معاويه فرزند بوسفيان ، بـه هـلاكـت رسـيـد، و عـالَمـى از شـرّ او آسـود. امـا فـرزنـد پـليـدش بـه جـاى او نشست و گـسـتـاخـانـه جـاهـلان و جـلاّدان بنى اميّه را به تعقيب حسين (ع ) روانه كرد، تا اين آخرين سـنـگـر مـقـاومـت را درهـم بـشـكند. امام چاره اى جز هجرت از مدينه جدّش نديد. راهى مكّه شد، سـرزمـيـن وحـى . امـا در آنـجـا نـيـز وى را آرام نگذاشتند. سرانجام با دعوت هاى مكرّر مردم كوفه ، و براى پاسداشت حرمت كعبه ، از آن سرزمين گام بيرون نهاد. آنان كه پيام حسين (ع ) را شـنـيـده و هـدف عـالى او را دريـافـتـه بودند، همراه او شدند و در ركابش رفتند و رفتند تا به سرزمين موعود رسيدند: كربلا. اينجا بود كه حراميان راه بر او بستند و در مـحـاصـره اش ‍ گـرفتند. فرزند على (ع ) بر دوراهى ذلّت و شهادت قرار گرفت . پيدا بـود كـه او جـز شـهـادت را انتخاب نخواهد كرد. عاقبت آن حادثه عظيم به وقوع پيوست ؛ بـار ديـگر انسانى از تبار محمّد(ص ) در راه آرمان هاى متعالى او به ديدار پروردگارش شتافت .
اكـنـون قـرن هـاست كه حسين (ع ) به شهادت رسيده است ؛ و در بلنداى اين اعصار، هزاران رهـرو راهـش بـا الهـام از فـرهـنـگ حـسـيـنى ، با كژى هاى زمان خود، به ستيز برخاسته ، بـرخـى پيروز و برخى به شهادت رسيده اند. تا اين زمان كه نوبت به ما رسيده است . ايـنـك مـاييم و پاسدارى از آيين و اهداف والاى حسين (ع ) كه هر زمان عاشورا، و هر سرزمين كربلا است . اكنون نيز يزيديان تيغ ‌ها آخته اند و بر باورها و ارزش هايى كه حسين (ع ) مـيـراث دار آن بـود، هـجـوم آورده انـد. مـا پـاسداران راه حسين (ع ) با حضرتش پيمان مى بنديم كه در دفاع همه جانبه ، از مكتب و مرام او، از هيچ كوششى فروگذار ننماييم . چنين باد.
معاونت پژوهشى ـ گروه تاريخ

امام حسين (ع )

حـضـرت سـيّدالشهدا، حسين بن على (ع )، نوه دخترى پيامبر اكرم (ص ) و امام سوم شيعيان اسـت . مـادرش فـاطـمـه زهـرا(س ) اسـت كـه او را در روز سـوّم شـعـبـان سـال سـوم و بـه روايـتـى سـوم يـا پـنـجـم مـاه شـعـبـان سـال چـهـارم هـجـرى در مـديـنـه مـنـوّره بـه دنـيـا آورد. هـنـگـامـى كـه نـوزاد را نـزد رسول خدا(ص ) بردند، از ديدارش شادمان گرديد و در گوش راست وى اذان و در گوش چپ او اقامه گفت .(6)
بـرخـى روايـت هـاى مـربـوط بـه نـامـگـذارى آن حـضـرت حـاكى از آن است كه نام حسين را جبرئيل از سوى خداوند آورد.(7)
روز هـفـتـم نـوزاد، آيـيـن عـقـيـقـه بـه جاى آورده قوچى را سر بريدند؛ و پيامبر(ص ) به دخـتـرش فـرمـود كـه بـراى حـسـيـن نـيـز ـ هـمـانـند حسن ـ به وزن موى سرش نقره صدقه دهد.(8)
امام حسين با برادرش امام حسن (ع ) تفاوت سنّى اندكى داشت .(9) از همين رو خاطره ها و سـخـنـان بـه جـاى مـانـده از پـيـامبر(ص ) درباره هر دو برادر يكى است . در روايتى از ايـشـان چـنين نقل شده است : ((هر كس حسن و حسين را دوست بدارد، من او را دوست مى دارم و هر كـه را مـن دوست بدارم ، خداوند دوستش مى دارد و هر كس را خداى دوستش ‍ بدارد، به بهشت مـى بـرد؛ و هـر كـس آن دو را دشمن بدارد، من او را دشمن مى دارم و هر كه را من دشمن بدارم خدايش دشمن مى دارد و خداوند هر كس را دشمن بدارد، به جهنّم مى برد.))(10)
آن حـضـرت در جـاى ديـگـر فـرمـوده اسـت : ((ايـن دو فـرزنـدم ، دو دسـتـه گل من از اين دنيايند.))(11)
مـحمد بن عبداللّه به نقل از ابن ابى نُعم گويد: نزد پسر عمر بودم كه مردى آمد و از او دربـاره حـكـم خـون پـشـه سـؤ ال كـرد. او پـرسـيـد: اهـل كـجـايـى ؟ گـفـت : اهـل عـراق . گفت : [اين ] مرد را ببينيد كه از من درباره خون پشه مى پرسد؛ و حال آن كه پسر رسول خدا(ص ) را كشته اند! من از آن حضرت شنيدم كه فرمود: اين دو (حسن و حسين ) دسته گل هاى من از اين دنيايند.(12)
پـيـامـبـر خـدا در جـاى ديـگـر از دو نـوه اش بـه عنوان سرور جوانان بهشت ياد كرده است . حـذيـفـه از آن حـضرت نقل مى كند كه فرمود: اين فرشته اى كه پيش از امشب فرود نيامده اسـت ، از خـداونـد اجـازه خواسته است بر من سلام كند و مژده دهد كه فاطمه سرور بانوان اهل بهشت و حسن و حسين ، سرور جوانان بهشت اند.(13)
از ويـژگـى هـاى امـام حـسـيـن (ع ) شـبـاهـت وى بـه رسول خدا است . عاصم به نقل از پدرش ‍ گويد: پيامبر خدا را در خواب ديدم و خوابم را بـراى ابـن عـبـاس بـاز گـفـتـم . پـرسيد: آيا هنگام ديدنش ، حسين بن على (ع ) را به ياد آوردى ؟ گـفـتـم : آرى بـه خدا، ديدنِ افتادگى شانه هاى پيامبر مرا به ياد حسين انداخت . ابن عباس گفت : ما او را به رسول خدا تشبيه مى كرديم .(14)
حـسـيـن (ع ) در سـال 61 هـجـرى بـه شـهـادت رسـيـد. سـن مـبـاركـش ((آن هـنـگـام 56 سـال و پـنـج مـاه و پـنـج روز بـود. شـش سـال يـا هـفـت سـال و چـنـد مـاه از ايـن دوران را بـا جـدّش رسـول خـدا(ص )، 37 سـال را بـا پـدرش ، عـلى (ع )، و 47 سـال را بـا بـرادرش حـسـن (ع ) زيـسـت ؛ و ده سال پس از وى ـ كه دوران امامت وى است ـ به شهادت رسيد.(15)
كنيه آن حضرت ، اباعبداللّه بود و از القاب مباركش ، الرَّشيد، الوَفىّ، الطّيِّب ، السّيد الزّكـى ، المـبـارك ، التـّابع لمرضاة اللّه ، الدّليل على ذات اللّه والسِّبط را مى توان نـام بـرد. سـيـّد شباب اهل الجنه و سبط، دو لقبى بود كه پيامبر خدا(ص ) به ايشان عطا فرمود.(16)
امام حسين (ع ) شش پسر و سه دختر داشت : 1ـ على اكبر، كه در كربلا به شهادت رسيد و مـادرش ليـلى دخـتـر ابـومـرة بـن مـسـعـود ثـقـفـى بـود. 2ـ على اوسط 3ـ على اصغر، زين العـابـديـن كـه مـادرش ((شـاه زنان )) دختر يزدگرد، پادشاه ايران بود. به اعتقاد شيخ مـفـيـد(17) زيـن العابدين از على اكبر بزرگ تر بود، ولى روايت نخست مشهورتر است . بلاذرى ،(18) نام مادر زين العابدين (ع ) را سلافه ذكر كرده است . 4ـ محمّد 5ـ جـعـفـر كـه در زمـان حـيـات پـدر درگـذشـت . 6ـ آخـرين پسرش عبداللّه نام داشت كه در شيرخوارگى در كربلا تير بر گلويش زدند و شهيدش كردند. دختران آن حضرت سكينه ، فاطمه و زينب بودند.(19)
تـنـهـا پـسـرى كـه پـس از واقـعـه كـربلا از حسين (ع ) زنده ماند، زين العابدين بود كه نسل آن حضرت به وسيله وى امتداد يافت .(20)

فضايل اخلاقى
حـسـيـن (ع ) مـظـهـر كـمـالات انـسـانى و اُسوه اخلاق اسلامى بود، و سخاوت ، جوانمردى و گـذشـت ، شـجـاعت و ستيز با ستم و ستمگرى از بارزترين ويژگى هاى آن حضرت به شمار مى آيد. در اينجا به نمونه هايى از فضايل آن حضرت اشاره مى گردد.
اسامة بن زيد در آستانه ديده فرو بستن از جهان بود. امام حسين (ع ) به ديدارش رفت و او را انـدوهـناك ديد. چون سبب اندوهش را پرسيد. گفت كه شصت هزار درهم وام دارد و از آن مى ترسد كه پيش از اداى آن از دنيا برود. حضرت فرمود: من پيش از مردنت آن را مى پردازم و چنين كرد.(21)
مـردى بـاديـه نـشـيـن نـزد امـام (ع ) آمـد و گـفـت : ديـه اى كـامـل بـه گـردن دارم و از پـرداخـتـنـش ‍ نـاتـوانـم . بـا خـود گـفـتـم ، ايـن مـال را از گـرامـى تـريـن مـردمـان بـخـواهـم و كسى را گرامى تر از خاندان پيامبر(ص ) نـيـافـتم . حضرت فرمود: اى برادر عرب ، از تو سه پرسش دارم ، اگر يكى را پاسخ گـفتى يك سوم ، اگر دو تا را پاسخ گفتى دو سوم و اگر هر سه را پاسخ گفتى همه مـال را بـه تـو خـواهـم داد. مـرد گـفـت : آيـا مردى دانشمند و شريف چون شما از من بپرسد؟ فـرمـود: آرى . از جـدّم رسـول خـدا(ص ) شـنـيـدم كـه فرمود: نيكى بايد به اندازه معرفت بـاشـد. گـفـت : آنـچـه مـى خـواهـى بـپـرس كه اگر هم ندانستم از شما مى آموزم . فرمود: بـرتـرين اعمال كدام است ؟ گفت : ايمان به خداوند. فرمود: راه نجات از هلاكت كدام است ؟ گـفـت : اعـتـماد به خداوند. فرمود: زينت مرد به چيست ؟ گفت : دانش آميخته به بردبارى . فرمود: اگر اين را نداشت ؟ گفت : مال همراه جوانمردى . فرمود: اگر نداشته باشد؟ گفت : تهيدستى همراه شكيبايى . فرمود: اگر اين را نداشت ؟ گفت : سزاوار آن است كه صاعقه اى از آسمان فرود آيد و او را بسوزاند. حسين (ع ) خنديد و كيسه اى هزاردينارى را نزد او انـداخـت . انـگـشترى خويش را كه نگين آن دويست درهم مى ارزيد نيز به او داد و فرمود: اى مـرد، با اين طلا دين خويش را بپرداز و انگشترى را خرج خود كن . اعرابى آن را گرفت و گفت : خداى بهتر داند كه رسالت خويش را كجا بنهد.(22)
مـردى از انصار براى عرض حاجت نزد امام (ع ) آمد. حضرت فرمود: اى برادر انصارى با پرسش ، آبروى خويش را مريز، نياز خويش را در نامه اى بنويس و نزد من بياور كه إ ن شـاءاللّه بـرآورده خـواهـد شـد. او نـوشـت : يـا ابـاعـبداللّه ، به فلان كس پانصد دينار بـدهكارم . از او بخواه كه مدّتى مرا مهلت دهد. امام (ع ) پس از خواندن نامه به خانه رفت و كيسه اى با هزار دينار آورد و فرمود: پانصد دينار را به وام خويش ده و پانصد دينار ديـگـر را خـرج زنـدگـى ات كـن و حـاجـت مـخـواه مـگـر از سـه كـس : ديـنـدار، جـوانـمـرد و اصـيـل ؛ چـرا كـه ديـنـدار نـگـاهـبـان ديـن خـويـش اسـت . جـوانمرد از جوانمردى شرم دارد و اصـيـل مـى دانـد كـه تـو بـا حاجت خواستن ، آبروى خويش را مى ريزى و او به خاطر حفظ آبرويت ، نياز تو را برآورده مى سازد.(23)
نـقـل شده است كه در روز عاشورا بر دوش آن حضرت نشانى ديدند. چون از امام سجاد(ع ) در ايـن بـاره پرسيدند، گفت : آن جاى كيسه هاى فراوانى بود كه به خانه بيوه زنان ، يتيمان ، و بينوايان مى برد.(24)
روزى بر چند بينوا گذشت كه بر عبايى نشسته نان خشك مى خوردند. بر آنان سلام كرد و چـون حـضـرت را دعـوت بـه خوردن كردند، كنار آنان نشست و فرمود: اگر صدقه نمى بـود بـا شـمـا مـى خـوردم . سـپس آنها را به خانه خويش برد و غذا داد و جامه پوشاند و فرمود به هر كدام چند درهم نيز بدهند.(25)
روزى از غـلامى ، كارى در خور كيفر سر زد. حضرت فرمان به تنبيه اش داد. غلام گفت : سرورم ((وَالْكاظِمينَ الْغَيْظ)) (و فروخورندگان خشم ). فرمود: رهايش كنيد. گفت : سرورم ، ((والعـافـيـنَ عـَنِ النّاس )) (و آنان كه از مردم درمى گذرند). فرمود: از تو درگذشتم . گـفـت : سرورم ، ((وَاللّهُ يُحِبُّ المُحْسِنينَ)). فرمود: تو به خاطر خداوند آزادى و آنچه را كه مى خواستم به تو ببخشم دو برابر كردم .(26)

فصاحت و بلاغت
حسين بن على (ع ) سخنورى توانا بود. او در خانه وحى كه فرشتگان آسمان و پيشاپيش آنان پيام آور وحى در آمد و شد بودند پرورده شد. روزى كه ديده به جهان گشود نخستين سـخـن را از زبـان رسـول خدا(ص ) شنيد كه در گوش وى اذان گفت . آموزگار او مادرش ، فـاطـمـه دخـتر پيامبر(ص )، بود. استادش ، على بن ابى طالب ، پدر بزرگوارش بود كه گوى سخنورى را از جهانيان ربوده است .
از حـضـرت سـيـدالشـهدا(ع ) سخنان حكمت آميز بسيارى به يادگار مانده است . زيباترين بـخـش گفته هاى وى سخنانى است كه در حماسه باشكوه عاشورا بيان فرموده است ؛ و ما در اينجا تنها به نقل يكى از خطابه هاى آن حضرت بسنده مى كنيم .
بامداد روز عاشورا، حضرت در برابر انبوه سپاه دشمن ايستاد و چنين فرمود:
اَلْحـَمـْدُ لِلّهِ الَّذى خَلَقَ الدُّنيا فَجَعَلَها دارَ فَناءٍ وَزَوالٍ، مُتَصَرِّفَةً بِاءَهْلِها حالا بَعْدَ حالٍ، فـَالْمَغْرُورُ مَنْ غَرَّتْهُ وَالشَّقِىُّ مَنْ فَتِنَتْهُ، فَلا تَغُرَّنَّكُمْ هذِهِ الدُّنْيا، فَإِنَّها تَقْطَعُ رَجاءَ مـَنْ رَكـَنَ إِلَيـْها وَتُخَيِّبُ طَمَعَ مَنْ طَمِعَ فيها وَاءَراكُمْ قَدْ اِجْتَمَعْتُمْ عَلى اءَمْرٍ قَدْ اءَسْخَطْتُمُ اللّهَ فـيـهِ عـَلَيـْكُمْ. فاءَعْرَضَ بِوَجْهِهِ الْكَريمِ عَنْكُمْ وَاءَحَلَّ بِكُمْ نِقْمَتَهُ وَجَنَّبَكُمْ رَحْمَتَهُ فـَنـِعـْمَ الرَّبُّ رَبُّنـا وَبـِئْسَ الْعَبْدُ اءَنْتُمْ، اءَقْرَرْتُمْ بِالطّاعَةِ وَآمَنْتُمْ بِالرَّسُولِ مُحَمَّدٍ ـ صـَلىَّ اللّهُ عـَلَيْهِ وَآلِهِ ـ ثُمَّ إ نَّكُمْ زَحَفْتُمْ إِلى ذُرِّيَّتِهِ وَتُريدُونَ قَتْلَهُمْ، لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عـَلَيـْكـُمُ الشَّيـْطانُ فَاءَنْساكُمْ ذِكْرَ اللّهِ الْعَظيمِ. فَتَبّا لَكُمْ وَما تُرِيدُونَ، إ نّا لِلّهِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، هؤُلاءِ قَوْمٌ كَفَرُوا بَعْدَ إ يمانِهِمْ فَبُعْدا لِلْقَوْمِ الظّالِمينَ)).(27)
سـپـاس خـداى را كـه دنـيـا را آفـريـد و آن را سراى نيستى و نابودى قرار داد. دنيا هر دم سـاكـنـانش را ديگرگون سازد. فريب خورده كسى است كه دنيا بفريبدش و بدبخت كسى اسـت كه دنيا گمراهش ‍ سازد. مبادا فريب دنيا را بخوريد! زيرا كه دنيا از اعتمادكنندگانِ به خود مى بُرد و هر كس را كه در آن طمع بندد نوميد مى سازد.
مى بينم بر كارى گرد آمده ايد كه خداى را بر خود به خشم آورده ايد و آن كريمِ مهربان ، روى از شـمـا بـرتـافـتـه بـه عذاب خويش گرفتارتان ساخته است و از رحمت خود دور گردانيده است . پروردگار ما چه خوب پروردگارى است و شما چه بد بندگانى هستيد. شـمـا پـذيـرفـتـيد كه خداى را فرمان ببريد و به پيامبر خدا، محمد(ص )، ايمان آورديد، ولى ايـنـك بـه جنگ فرزندانش آمده ايد و آهنگ كشتن آنان داريد. به راستى كه شيطان بر شـمـا چـيـره گـشته و ذكر خداى بزرگ را از يادتان برده است . مرگ بر شما و آنچه مى خـواهـيـد. مـا از خـداييم و به سوى او باز مى گرديم . اينان مردمى هستند كه پس از ايمان به كفر گرويدند. نابود باد ستمكاران !

شجاعت
حـسـيـن بـن عـلى (ع ) گـوى شـجـاعـت را از هـمـه دليـران جـهان ربود و آنان را به بوته فـرامـوشى افكند. آن حضرت با شمار اندك يارانش در برابر انبوه سپاه يزيد ايستاد و پـس ‍ از حتمى شدن جنگ ، كوچك ترين ترديدى در مبارزه با دشمن به خود راه نداد. با آن كـه بـه شـهـادت خـود و يـارانـش يـقـيـن داشـت ، بـا اقـتـدار كـامـل نـيـروهـاى زيـر فـرمـانـش را سـازمـان داد و بـا كمال جوانمردى پذيراى نبرد شد.
يـاران و جـوانـان او در بـرابـر ديدگانش به خون غلتيدند، ولى انديشه تسليم هرگز به او راه نيافت . هنگامى كه نوبت رزم خود وى رسيد، چونان شير ژيان به دشمن حمله مى آورد، صفوفشان را مى شكافت و از كشته ها پشته مى ساخت .
هـمـه ابـزار جنگى خويش را به كار گرفت و اميدوارانه چنان رزمى به نمايش گذارد كه دشمن ناگزير شد از عرف نظامى بيرون رفته با شيوه هاى ناجوانمردانه بر او يورش آورد. كـسـانـى كـه بـه جـنـگ وى آمـده بـودند، نه مردم كوچه و بازار، بلكه جنگجويانى حـرفـه اى بـودنـد، ولى در بـرابـر شـجاعت و دلاورى آن حضرت به زانو درآمده اعتراف كـردند كه تا كنون كسى را چون او نديده اند كه خاندان و يارانش در برابر ديدگان او كشته شوند و او همچنان شجاعانه و با قوت قلب بجنگد.
بـر خـلاف دشـمـن كـه بـا اعـلام حـكـومـت نـظـامـى ، مـردم را بـا زور بـه جـنـگ مـى فـرسـتـاد،(28) حـسين (ع ) يارانش را در رفتن يا ماندن آزاد گذاشت . او سپاه كوچك خويش را از عناصر زبون و دنيادوست پاكسازى كرد و تنها مردانى آزاده و از جان گذشته افتخار حضور در صف يارانش را يافتند. اين بود كه دشمن ، نه از حسين ضعفى ديد و نه از يارانش .
پـس از آن كـه سـپـاهـيـان دشـمن گرد او حلقه زده با هر آنچه در دست داشتند بر وى هجوم آوردند، باز هم جانانه دفاع مى كرد و به مهاجمان اجازه نزديك شدن به خود را نمى داد. آرى ، به گواهى زخم هاى فراوان تن حسين (ع )،(29) فرزند على (ع ) تا واپسين لحـظـه هـاى زنـدگـى چـونـان كـوه اسـتـوار در بـرابـر سـيـل سـپـاه دشـمـن ايـسـتـادگـى كـرد تـا بـه فـيـض ‍ عـظـيـم شـهـادت نايل آمد.

آزادگى
از بارزترين ويژگى هاى شخصيتى حسين بن على (ع ) آزادگى و رادمردى است . حسين (ع ) تـن بـه ذلت نـداد، زيـر بـار سـتـم نـرفت و در برابر زورمداران مردانه تا پاى جان ايـسـتـاد. پـس از روى كـار آمـدن يزيد احساس كرد كه ارزش هاى اسلامى و انسانى رو به نـابـودى اسـت و دريـافت كه هرگاه بوزينه باز و شرابخوار و هوسرانى چونان يزيد بـر مـنـبـر اسـلام بـالا رود چـراغ دين و ديندارى بى فروغ مى شود، از اين رو در نخستين واكنش ‍ نسبت به اعلام بيعت مردم با يزيد، با اشاره به همين نكته اساسى به مروان حكم فـرمـود: هرگاه زمام امور جامعه اسلامى به دست كسى چون يزيد بيفتد، فاتحه اسلام را بـايـد خـوانـد. بـه بـرادرش محمّد حنفيّه نيز، كه وى را دعوت به مسالمت مى كرد، فرمود: چـنـانـچـه در هـمه جهان هيچ پناهگاهى نيابد، باز هم زير بار بيعت با يزيد نخواهد رفت .(30)
حـسـيـن كـه در خـاندان وحى تربيت يافته بود، هرگز نمى توانست براى حفظ مصالح و مـنـافع شخصى خود، شاهد پامال شدن هدف هاى رسالت باشد؛ چنان كه فرموده است : ما خـانـدان پـيامبر و كان رسالت و محل آمد و شد فرشتگانيم . خداوند با ما آغاز كرد و با ما به پايان برد. كسى چون من با يزيد، اين مرد فاسق و مى گسارى كه به ناحق خون مى ريزد، بيعت نمى كند.(31)
در جـريـان قيام و نهضت نيز شاءن آزادمردى خويش را پاس مى داشت . هنگام حركت از مدينه به مكه به وى پيشنهاد شد كه او نيز مانند پسر زبير بيراهه را در پيش گيرد، ولى آن حـضـرت فـرمـود: بـه خـدا سـوگـنـد از ايـن راه بـيرون نمى روم تا آن كه خداوند هر چه بـخـواهـد مـقـدر سـازد. روزى هم كه حُرّ راه را بر او بست و گفت كه به خاطر خدا جانش را حفظ كند كه اگر بجنگند يكجا كشته مى شوند، فرمود: آيا مرا از مرگ مى ترسانى ؟ مى پندارى كه با كشتن من آسوده خاطر مى شويد؟ منطق من ، منطق آن برادر اوسى است كه قصد يارى پيامبر(ص ) را داشت ولى پسرعمويش او را از مرگ بيم مى داد و او در پاسخ گفت :
من مى روم ، زيرا تا هنگامى كه نيت جوانمرد حق باشد و در راه اسلام بجنگد، مرگ برايش ننگ نيست ؛
من جان خويش را تقديم مى كنم و خواهان بقاى آن نيستم . تا آن كه دو سپاه كوچك و بزرگ به ميدان كارزار درآيند؛
اگر زنده بمانم پشيمان نيستم و اگر كشته شدم نكوهشم نكنند؛ مرد را پستى همين بس كه زنده باشد ولى فرمان زور ببرد!
دشـمـن سپاهى بزرگ داشت و گروه كوچك ياران حسين در برابر آنان اندك مى نمود، ولى فـرزنـد عـلى آن گـروه انبوه را هماورد خويش نمى ديد، چرا كه مردمانى پست و فرومايه بـودنـد و بـراى ارزش هـاى والاى انـسـانـى هـيـچ گـونـه حـرمـتـى قايل نبودند. اين بود كه با مشاهده رفتار ناجوانمردانه آنان برآشفت و فرمود:
((اِنْ لَمْ يـَكـُنْ لَكـُمْ ديـنٌ وَكـُنـْتـُمْ لا تـَخـافـُونَ الْمـَعـادَ فـَكـُونـُوا اءَحـْرارا فـِى دُنْياكُمْ...))(32)
اگر دين نداريد و از رستخيز نمى هراسيد در دنيايتان آزاده باشيد...

در دوران صلح
حضرت امام حسن (ع ) به مقتضاى شرايط سياسى ، اجتماعى و نظامى روزگار خويش ، بر اسـاس پـيمانى كه تاءمين كننده خواسته هاى وى بود، دست از جنگ كشيد و با معاويه بيعت كـرد.(33) ولى عناصر تندرو، هر چند با نيات خيرخواهانه ، به اين صلح راضى نـبـودند و ضمن مخالفت با امام حسن (ع )، از امام حسين (ع ) نيز تقاضاى نديده گرفتن آن را مى كردند. امام (ع ) ضمن ابراز مخالفت با اين گونه پيشنهادها عنوان مى فرمود كه ما بـيـعت كرده ايم و راهى براى شكستن بيعت نيست ؛(34) و ديگر اين كه امام حسن منصب امامت دارد و مخالفت با او جايز نيست .(35)
پـس از شـهـادت امـام حـسـن (ع ) نـيـز، تـا مـعـاويـه زنـده بـود، بـه دليـل دسـت بـيعتى كه با وى داده بود، حاضر به قيام نشد. آن حضرت در پاسخ كسانى كه به وى پيشنهاد قيام مى دادند عنوان مى كرد كه چون با معاويه صلح و بيعت كرده ايم تا پايان زندگى اش بايد منتظر ماند.(36)
بـر اسـاس پـيـمـان صـلح مـيان امام حسن و معاويه ، وى حق تعيين جانشين نداشت ؛ تا آن كه مـغـيـرة بـن شـعـبـه (37) ـ كـه در آستانه عزل از واليگرى كوفه قرار داشت ـ نزد مـعـاويه آمد و به وى پيشنهاد كرد كه يزيد را به جانشينى خويش برگزيند. معاويه در عملى بودن اين مهم ترديد داشت . ولى مغيره عنوان كرد كه از مردم كوفه خودش و از مردم بصره زياد بيعت مى گيرد؛ و پس از آن دو شهر، مخالفى باقى نخواهد ماند.(38)
از آن پـس مـعـاويـه در صـدد بـود تـا بـه هـر شـكـل مـمـكن براى يزيد بيعت بگيرد؛ چون سـرسـخـت ترين مخالفانش در حجاز بودند، به كارگزار خود در مدينه فرمان داد تا از حـسـيـن بـن عـلى (ع ) و چـنـد تن ديگر از سرشناسان شهر بيعت بگيرد. پس از بى نتيجه مـانـدن ايـن تـلاش ، او خـود عـازم مـديـنه و مكه گشت و موضوع را با مردم و اشخاص مورد نـظـرش در مـيـان نـهـاد. ولى كـوشـش او در ايـن وهـله سودى نبخشيد و او ناگزير به شام بازگشت .(39)
پـس از مرگ معاويه نخستين اقدام سياسى يزيد گرفتن بيعت ، به ويژه از امام حسين (ع ) بـود. ولى حـضـرت حـاضـر بـه بيعت نشد و بر ضد او آماده قيام گشت . والى مدينه به تـوصـيه يزيد امام را زير فشار قرار داد؛ و او زادگاهش ، مدينه ، را به مقصد مكّه مكرّمه ترك گفت .(40)
مـردم كـوفه با آگاهى از آمدن ايشان به حجاز، نامه هاى فراوانى فرستاده براى رفتن بـه شـهـر خـود از وى دعـوت بـه عمل آوردند. آنان در نامه هاى خود چنين عنوان كردند؛ ((ما امـروز امـامـى نـداريـم ، شـمـا نزد ما بياييد. باشد كه خداوند به وسيله شما ما را بر حق گرد آورد)).(41) امام (ع ) نيز بر آن شد تا تقاضاى آنان را بپذيرد.
در اين هنگام شمارى از عناصر برجسته حاضر در مكه در صدد برآمدند تا حسين (ع ) را از اين كار باز دارند. از آن جمله ابن عباس (42) در چندين نوبت گفت وگوى با ايشان عنوان كرد كه اگر كوفيان حاكم خويش را كشته و اداره امور شهر را به دست گرفته اند و دشـمـنـان خـود را بيرون رانده اند، نزد آنان رو. ولى اگر حاكمشان بر سر كار است و كـارگـزارانش از مردم خراج و ماليات مى گيرند، بدان كه تو را به جنگ و پيكار دعوت كـرده انـد.(43) وى همچنين عنوان كرد كه اگر ناگزير بايد مكه را ترك بگويد، از رفتن به كوفه چشم بپوشد و راه سرزمين يمن را در پيش گيرد.(44)
ديـگـر عبداللّه بن زبير(45) بود كه اصرار داشت امام (ع ) با توجه به موقعيتى كه در حجاز دارد در همان مكّه بماند و مردم از او فرمانبردارى خواهند كرد. گرچه طبق روايت هـاى تـاريـخـى موضع وى جاى ترديد است و اين سخنان را از باب تعارف منافقانه بر زبان مى آورد.(46)
بـه راسـتى با آن كه برخى از اين پيشنهادها خيرخواهانه و منطقى مى نمود، چرا حسين بن عـلى (ع ) از پـذيرش آنها خوددارى ورزيد؟ به نظر مى رسد كه راز اين مطلب در تفاوت مـيـان نـگـرش و مـحاسبه هاى امام و ديگران نهفته باشد. آنان از ديدگاه سياسى و نظامى بـه قـضـيـّه مـى نـگـريـسـتـنـد و در نـتيجه پيروزى امام بر بنى اميه و موفقيّت ايشان را مـحـال مـى ديـدنـد. ولى امـام حـسـيـن (ع ) بـا تـوجه به اخبارى كه از پدر و جدّش درباره شهادت وى نقل شده بود، گويا در پى ماءموريتى مى رفت كه حكم آن را پيامبر خدا(ص ) صـادر كـرده بود. روايت هاى چندى وجود دارد(47) كه كشته شدن حسين بن على (ع ) به دست بنى اميه را پيش بينى كرده اند؛ و حسين (ع ) كه تسليم قضاى الهى بود، بايد اين ماءموريت را به هر قيمتى به انجام مى رساند.

اهداف امام حسين (ع ) از قيام
امـا دربـاره ايـن كـه امـام (ع ) از ايـن مـاءمـوريـت چـه اهـدافـى را دنـبـال مـى كـرد؟ بـا تـوجـه بـه اخـبـار رسـيـده از رسـول خـدا(ص )، تـصـريـحات خود آن حضرت در نامه ها و خطابه هايشان ، روند قيام و دستاوردهاى آن ، به موارد زير مى توان اشاره كرد:
1ـ امر به معروف و نهى از منكر: يكى از بارزترين هدف هاى قيام حسين ، امر به معروف و نهى از منكر است . آن حضرت در وصيت نامه اى كه به برادرش ، محمّد حنفيّه ، نوشت ، به روشنى بر آن تصريح فرمود. هنگام عزيمت از مدينه ، امام (ع ) در گفت وگويى طولانى بـا بـرادرش ، جـوانـب گـوناگون قيام خويش را به بحث گذاشت و پس از انجام سفارش هاى لازم ، قلم و دوات خواست و به عنوان وصيّت نامه خطاب به محمد چنين نوشت :
بسم اللّه الرحمن الرحيم
اين وصيت حسين بن على بن ابى طالب به برادرش ، محمد بن على ، مشهور به حنفيّه است . حسين بن على گواهى مى دهد كه خدايى جز خداى يكتاى بى شريك نيست ؛ و اين كه محمّد بنده و فرستاده او است ؛ كه حق را از جانب حق آورد. بهشت حق است ، دوزخ حق است و رستخيز ـ بـى هـيچ ترديدى ـ خواهد رسيد؛ و خداوند آنان را كه در گورند بيرون آورد. من از روى هـوس و سـركـشـى و تـبهكارى و ستمگرى قيام نكردم ، من به پاخاستم تا امّت جدّ خويش ـ مـحمّد(ص ) ـ را به سامان آورم . مى خواهم به نيكى فرمان دهم و از بدى باز دارم و روش جـدّم ، مـحـمـّد(ص ) و روش پـدرم ، عـلى (ع )، را در پـيـش ‍ گـيـرم . هـر كـس بـا قـبول حق مرا پذيرفت ، خداوند به حق نزديكتر است ؛ و هركس دعوتم را نپذيرفت ، صبر مى كنم تا خداوند ميان من و اين مردم داورى كند كه او بهترين داوران است ... .



زمينه هاي قيام امام حسين(ع)

جنگ هاى ممتدّ قبيله اى

 (اَنْتُمْ مَعْشَرَالْعَرَبِ عَلى شَرِّ دينِ وَ فى شَرِّ دارٍ... وَ تَسْفِكُونَدِمائَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ اَرْحامَكُمْ.)(52) علــى (ع)

جـامـعـه جاهلى كه از نظر اعتقادى مشرك و منكر معاد و روز رستاخيز بود. قدرت و ثروت را فخر مى دانست ، و براى به دست آوردن آن به هر كارى دست مى زد. و از آنجا كه حكومت مركزى وجود نـداشـت تـا او را مـهـار كـنـد، بـه طور طبيعى براى كسب اسباب تفاخر به ستيز برمى خاست و طـرف مقابل نيز براساس قانون (ثار)(53) جهت انتقام قيام مى كرد. در نتيجه كشمكش و درگيرى بطور دايمى جريان داشت .

مـؤ لف تـاريـخ الادب العـربـى مى نويسد: (يكى از مشخّصه هاى عرب عصر جاهلى وجود جنگ و سـتـيـز دايـمـى بـين آنها بود، به نحوى كه خونريزى از سنّت هاى آن قوم شده بود. از جنگى فـارغ نـشـده بـه جنگ ديگرى مبتلا مى شد. لذا قانون (ثار) و انتقام ، مقدّس شمرده مى شد و تا زمـانـى كـه انـتـقـام نـمـى گـرفـتـنـد شـراب ، زنـان و بـوى خـوش را بـر خـود حـرام مـى كردند.(54)

و شعر عبدالعُزى الطائى به همين مطلب اشاره دارد:

(اِذا ما طَلَبْنا تَبْلَنا عِنْدَ مَعْشَرٍ)

شـده اسـت كـه عـلاقـمـنـدان مـى تـوانند به كتاب المحبّر از محمّد بن حبيب مراجعه فرمايند. او مى گويد: (در بين اعراب جاهلى آموزش قتل و جنايت داير بوده است .) وى تعدادى از فتّاكين و قتّالين عـصـر جـاهـلى را نـام مـى بـرد و ابـوالخـريـف را جـزء مـربـّيـان قتل و جنايت مى شمارد.(55)

قرآن كريم به صراحت از اين مشكل عصر جاهلى سخن گفته است :

(وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ اِذْ كُنْتُمْ اَعْداءً فَاَلَّفَ بَينَ قُلُوبِكُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَاَنْقَذَكُمْ مِنْها)(56)

و نـعـمـت (بـزرگ ) خـدا را بـر خـود، بـه يـاد آريـد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد، و او ميان دل هاى شما، الفت ايجاد كرد، و به بركت نعمت او، برادر شديد. و شما بر لبِ حفره اى از آتش بوديد، خدا شما را از آن نجات داد.

مـورّخـيـن از درگـيـريـهـاى دراز مـدت اوس و خـزرج و قبايل ديگر سخن گفته اند كه در اينجا مجال ذكر آنها نيست .

عـمـر فـروخ مـى نويسد: (جنگ نزد عرب جاهلى قانون حيات و يكى از راه هاى ارتزاق شمرده مى شد و معيار حقّ قدرت بود و قدرتمندان با هر كس ‍ و تا هر زمان كه مى خواستند مى جنگيدند.

قدرت قبيله ، قائم به تعداد افراد قبيله بود. و اگر قبيله ظلم نمى كرد مظلوم قرار مى گرفت . چـنـانـكـه زهـير در اشعار خود مى گويد: (وَ مَنْ لا يَزِدْ عَنْ حَوْضِهِ بِسَلاحِهِ يُهْدَمُ وَ مَنْ لا يَظْلِمُ النـّاسَ يـُظْلَمْ)(57) كسى كه از آبشخور خود دفاع نمى كرد نابود مى شد و كسى كه ظلم نمى كرد مظلوم قرار مى گرفت .

مـشـركـيـن در اثـر اخـتـلافـات و درگـيـرى هـاى داخـلى هـم مـشـكـل مادّى داشتند و هم مشكل روحى و روانى ، كه از عداوت و دشمنى نسبت به يكديگر به وجود آمده بود.

تبعيّت كوركورانه

 (وَ اِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما اَنْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعْ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ ابائَنا.)(58) قرآن كريم

يـكـى از اصـول حـاكـم بـر جـامـعـه جـاهـلى ، تـبـعـيـّت كـوركـورانـه از آبـاء و اجداد و رؤ ساى قـبـايـل بـود، و عـمـده بـاورهـاى مـردم بـر ظـنّ و گـمـان تـكـيـه داشـت و كـمـتـر از استدلال و منطق بهره مى بردند. در عصر جاهلى ، مردم نه تنها از علم و دانش بهره مند نبودند كه از تعقّل و تفكّر نيز حظّ چندانى نداشتند.

قرآن كريم در آيات متعدّد دراين باره سخن گفته است كه برخى از آنها را متذكّر مى شويم :

(وَ اِذا قـيـلَ لَهـُمْ تـَعـالَوْا اِلى مـا اَنـْزَلَ اللّهُ وَ اِلى الرَّسـُولِ قـالُوا حـَسـْبـُنـا مـا وَجـَدْنـاعـَلَيْهِ اباءَنا)(59)

هـنـگـامـى كـه بـه آنـهـا گـفـتـه شـود: (بـه سـوى آنـچـه خـدا نـازل كـرده ، و به سوى پيامبر بياييد مى گويند: (آنچه از پدران خود يافته ايم ، ما را بس است .)

و درباره اُمم پيشين فرمود:

(وَ كَذلِكَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فى قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ اِلاّ قالَ مُتْرَفُوها اِنّا وَجَدْنا اباءَنا عَلى اُمّةٍ وَ اِنّا عَلى اثارِهِمْ مُقْتَدُونَ)(60)

و ايـن گـونـه در هـيـچ شـهـر و ديـارى پـيـش از تـو پيامبر انذاركننده اى نفرستاديم مگر اينكه ثـروتمندان مست و مغرور آن گفتند: (ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و به آثار آنان اقتدا مى كنيم .)

و روز قيامت اظهار مى دارند:

(رَبَّنا اِنّا اَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَرائَنا فَاَضَلُّونَا السَّبيلا)(61)

پروردگارا ما از سران و بزرگان خود اطاعت كرديم و آنان ما را گمراه ساختند!

و در مـورد تـبـعـيـّت افـراد از ظـنّ و گـمـان بـه جـاى فـكـر و استدلال قرآن كريم مى فرمايد:

شما جز از خيالات باطل خويش پيروى نمى كنيد و جز به گزافه و دروغ سخن نمى گوييد.

و همچنين مى فرمايد:

(وَ ما يَتَّبِعُ اَكْثَرُهُمْ اِلاّ ظَنّاً اِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنى مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً)(62)

اكـثـر ايـن مـردم جـز از خـيـال و گـمان باطل از چيزى پيروى نمى كنند. درصورتى كه گمان و خيالات موهوم ، كسى را بى نياز از حق نمى گرداند [و به علم و يقين نمى رساند].

گـواه ديـگـر بـر ايـنـكـه مردم عصر جاهلى از ظنّ و گمان به جاى فكر و منطق بهره مى بردند. اسـتفاده آنها از قياس به جاى برهان است آنها با اين طرز فكر قدرت خدا را با قدرت خودشان مـقـايـسـه مـى كـردنـد و بـا تـعـجـّب مـى گـفـتـنـد: (مـَنْ يـُحـْيـِى الْعِظامَ وَ هِىَ رَميمٌ) و خداوند متعال در پاسخ فرمود: (قُلْ يُحْييهَا الَّذى اَنْشَاءَها اَوَّلَ مَرَّةٍ)(63)

شرب خمر و فساد در جاهليّت

 (اِنَّمـَا الْخـَمـْرُ وَالْمـَيـْسـِرُ وَالاَْنـْصـابُ وَ الاَْزْلامُ رِجـْسٌ مـِنْ عـَمـَلِ الشَّيـْطـان فَاجْتَنِبُوهُ.)(64) قرآن كريم

از نظر لغويين خمر به مايع مست كننده اطلاق مى شود. و معناى اصلى آن پوشش است . شراب از آن جـهت كه پرده روى عقل انسان مى افكند به نحوى كه خير و شرّ را درك نمى كند (خمر) ناميده شده است . چنانكه عرب به پوششى كه زنان سر مى كنند (خِمار) مى گويند.(65)

از قـرآن كـريـم و كـتـب تـاريـخـى اسـتـفـاده مـى شـود كـه در بـيـن اعـراب قـبـل از اسـلام ، شـرب خـمـر بـزرگ ترين نشانه شيوع اين آفت بين اعراب وجود آيات متعدد در قرآن كريم است است .(66)

شرب خمر در عصر جاهلى به قدرى فراوان بوده است كه اكثريت افراد جامعه مبتلا به آن بوده اند، و تعداد انگشت شمارى از مردم اين عمل شنيع را بر خود حرام مى دانستند. به همين جهت اسامى اين افراد در كتب مورّخين ضبط شده است .

شـهـرسـتـانـى در مـلل و بـخل مى نويسد: (از جمله افرادى كه در جاهليّت شراب نمى نوشيدند، صفوان بن اُميّه ، قيس بن عامر التميمى و عفيف بن معدى كرب الكندى بوده اند.)(67)

عـلاقـه عـرب بـه شـراب بـه حـدّى زيـاد بوده است كه برخى از آنها اسلام را به خاطر اينكه شـرب خـمر را حرام مى دانست نمى پذيرفتند. چنانكه در حالات (اعشى ) مى خوانيم كه چون خبر بعثت را شنيد متمايل به اسلام شد. مى خواست به مدينه بيايد و خدمت پيغمبر(ص) برسد ولى ابـوسفيان به او گفت : محمّد تو را از آنچه عادت دارى و مايه لذّت توست ـ يعنى قمار و زنا و شراب ـ باز مى دارد!) اعشى از تصميم خود منصرف شد.(68)

و گـاهـى افـراد آنـقـدر در شـرب خـمـر افـراط مـى كـردنـد كـه از عضويّت قبيله خلع و طرد مى گـرديـدنـد. چنانكه قوم براض بن قيس كنانى وى را از قبيله طرد كرد. (طرفه ) در معلّقه اش چنين مى سرايد:

مازالَ تَشْرابى الْخُمُورِ وَ لَذَّتى

وَ بَيْعى واتِّفاقى طَريفى وَ مُتْلِدى

اِلى اَنْ تَخامَتْنى الْعَشيرَةُ كُلُّها

وَ اُفْرِدْتُ اِفرادَ الْبَعيرِ المُعبّدِ(69)

جـاحـظ در رسـائل خـود مـى نـويـسـد: (ابـوبـكـر پيش از آنكه اسلام آورد از سران نامور و بلند گزارش ها را به ياد مى آوردند و باده گسارى مى كردند.)(70)

شـونـد و بـا آن حـال وارد نـمـاز يـا مـسـجـد شـونـد خـداونـد متعال براى جلوگيرى از آن فرمود:

(يـا اَيُّهـَا الَّذيـنَ امـَنـُوا لا تـَقـْرَبـُوا الصَّلوةَ وَ اَنـْتـُم سـُكـارى حـَتـّى تـَعـْلَمـُوا مـا تَقُولُونَ)(71)

اى اهل ايمان هرگز با حالت مستى به نماز نايستيد تا بدانيد چه مى گوييد (و چه مى كنيد).

حرمت تدريجى شراب نيز دليل ديگرى بر علاقه مندى اعراب عصر جاهلى به موادّ مست كننده بوده است .(72)

قساوت و شقاوت

 (قَدْ خَسِرَ الَّذينَ قَتَلُوا اَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ.)(73)

قرآن كريم

عرب عصر جاهلى در اثر مبارزه با طبيعت خشن و صحراى سوزان حجاز و درگيرى هاى هميشگى با قبايل همجوار، رقّت قلب را از دست داده بود و براى بقاى خود به هر كارى دست مى زد و در اين راه از هـيـچ عـمـل خـشـونـت آمـيـزى خـوددارى نمى كرد. گاهى قساوت افراد به حدّى مى رسيد كه فـرزنـدان خـود را نـيـز مـى كـشـتـنـد. مـورّخـيـن مـوارد فـراوانـى از خـشـونـت و قـسـاوت عـرب قـبـل از اسـلام نقل كرده اند كه در اينجا ضرورتى براى بيان آ نها نمى بينيم و تنها به ذكر آياتى چند از قرآن كريم بسنده مى كنيم .

ابـن عـبـّاس مـى گـويـد: (در جـاهـليـّت عـرب هـمـيـن آيـه بـس اسـت كـه خـداونـد متعال در مذمّت آنها فرمود: (قَدْ خَسِرَ الَّذينَ قَتَلُوا اَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ.)(74)

و در سوره نحل مى فرمايد:

(وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِالاُْنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ كَظيمٌ يَتَوارى مِنَ الْقَوم مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ اَيُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ اَمْ يَدُسُّهُ فِى التُّرابِ اَلاساءَ ما يَحْكُمُونَ)(75)

درحالى كه هر گاه به يكى از آنها بشارت دهند دختر نصيب تو شده ، صورتش سياه مى شود؛ و به شدّت خشمگين مى گردد.

بـه خـاطر بشارت بدى كه به او داده شده ، از قوم و قبيله خود متوارى مى گردد؛ (و نمى داند) آيا او را با قبول ننگ نگهدارد، يا در خاك پنهانش كند؟! آگاه باشيد كه بد حكم مى كنند!

در مـورد علّت يا علل زنده به گور كردن دختران ، مورّخين نظر واحدى ندارند. امّا علّت آن هر چه باشد از اين جهت فرقى نمى كند كه نشان دهنده قساوت قلب عرب عصر جاهلى است .

و خـداونـد مـتـعـال در سـوره انـعـام بـا تـاءكـيـد فـراوان ، اعـراب را از ايـن عمل قساوتمندانه منع مى كند و مى فرمايد:

از ترس فقر فرزندان خود را نكشيد ما شما و آنها را روزى مى دهيم .

و با بيان مسؤ ول بودن آنها در مقابل اين شقاوت مى فرمايد:

(وَ اِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِاَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ)(76)

و آن هـنـگـام كـه از دخـتـران زنـده بـه گـور شـده سـؤ ال شود: به كدامين گناه كشته شدند؟!

(اِنَّ اللّهَ سـُبـْحـانـَهُ بـَعـَثَ مـُحـَمَّداً(ص) وَ لَيـْسَ اَحـَدٌ مـِنـَالْعـَرَبـِيـَقـْرَاءُ كـِتـاباً، وَ لا يَدَّعى نُبُوَّةً.)(77) على عليه السلام

جهل و خرافه گرايى

 تـرديـدى نـيست كه عرب قبل از بعثت پيامبر اكرم (ص) بهره چندانى از علم و دانش نداشت و با تعليمات انبياء سلف نيز فاصله زيادى پيدا كرده بود. به همين جهت براى جهان هستى و اشياء اطراف خويش ، تفسير صحيح پيدا نمى كرد و به ساختن الگوهاى تخيّلى اقدام مى نمود. و با ظنّ و وهم درصدد توجيه جهان هستى برمى آمد. قرآن كريم مى فرمايد:

(يَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَالاَْغْلالَ الَّتى كانَتْ عَلَيْهمْ)(78)

[پيامبر اسلام ] با بيان احكام آنها را از غُل و زنجيرهايى كه بر آنها بود رها مى سازد.

بـدون شـك مـراد از غـل و زنـجـيـر در آيـه شـريفه ، غل و زنجير مادّى نيست ، بلكه غرض اوهام و خـرافـاتـى بـوده ، كه به پاى عقل و فكر افراد بسته بوده است و از افتخارات پيامبر اسلام (ص) ايـن اسـت كـه او مـحـو كـنـنـده خـرافـات و اوهـام بـوده اسـت . وقـتـى اهـل كـتـاب حـجاز از نظر فكرى چنين در انحطاط بوده اند وضع وَثَنيّين حجاز يقيناً بدتر بوده اسـت و آيـه شـريـفـه بـه طـريـق اَولى شـامـل حـال آنـهـا خـواهـد بـود. تـفصيل اين مطلب مجال ديگرى مى طلبد. در اينجا صرفاً به برخى از انواع خرافه اشاره مى كنيم .

اعـراب در اثـر جـهـل و نـادانـى بعضى از موجودات غير مؤ ثّر در عالم را پرستش مى كردند كه شديداً مورد مذمّت خداوند متعال قرار گرفته است .

(قُلْ اَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرّاً وَ لا نَفْعاً)(79)

بگو آيا چيزى را مى پرستيد كه هيچ سود و زيانى براى شما ندارد؟

آنها معتقد بودند فرشتگان و ملائك دختران خدا هستند.(80)

مـسـعـودى در مـورد آن مـردم مـى نـويـسـد:(عـرب فـكـر مـى كـرد غـول در خـلوتـهـا بـه حـمـله مـى بـرد و مـى تـوانـد بـه انـواع و اقـسـام شكل ها ظاهر شود.)چنان كه در اشعارشان فراوان از اين حقيقت خيالى ياد كرده اند؛ تاءبَّطَ شراً مى گويد:

(فَاَصْبَحْتُ وَالْغُولُ لى جارةٌفَيا جارَتى اَنْتَ ما اءَهْوَلاء)(81)

و بـرخـى از افـراد نـيـز از درگيرى خود با غول سخن گفته اند كه از جمله آنها عمر بن خطاب اسـت . او مـى گـويـد: در سـفـر شـام بـا غـولى كـه درصـدد نـابودى وى بوده مبارزه كرده است .(82)

ايـنـهـا هـمه از جهل مردم شبه جزيره عربستان نشاءت مى يافت . بلاذرى مى گويد: (زمانى كه اسـلام وارد حـجـاز شـد، در بـيـن قـريـش 11 نـفر و از قبيله اوس و خزرج در مدينه فقط 12 نفر خواندن و نوشتن مى دانستند.)(83)

و نـقـل كـرده انـد هـنـگـامـى كـه پـيـامـبـر(ص) نـامـه اى را بـراى بـكـر بـن وائل فـرسـتـاد، شـخـص باسوادى در قبيله يافت نشد كه نامه حضرت را براى بكر و قبيله اش بخواند!(84)

نتيجه اين كه يكى از دلايل انحراف مردم از اديان الهى ، گرايش به خرافه بوده است .

ادبيّات بى محتوا

 شعر و خطابه تا حدّى بين اعراب قبل از اسلام رواج داشته است . امّا از آنجا كه اشعار و خطابه هاى آنها از محتواى عالى و احساسات پاك انسانى تهى بوده ، هرگز نشانه فرهنگ و دانش آنها به حساب نمى آيد.

عـرب جـاهـلى در مـجـالس عـيـش و عـشـرت و در مـيـاديـن جـنـگ و تـحـريك به انتقام و يا نشان دادن فضل و برترى خود و هجو قبيله مخالف به شعر و خطابه اقدام نموده است .

يـعـقوبى مى گويد: (شعر در ميان عرب به جاى حكمت و دانش بود، و يكى از مفاخر قبيله اى به شـمـار مـى رفـت كـه هـدف آن هـمـان تـخـاصم با يكديگر و مدح و هجو نمودن همديگر بوده است .)(85)

آلوسى دراين باره مى گويد: (از آنجا كه عرب جاهلى تفاخر به حسب و نسب مى كرد و غارت در بين آنها پديد مى آمد آنان محتاج ترين افراد به كلماتى بودند تا آنها را نسبت به استفاده از شعر، در اين باب از خطابه نيز استفاده مى كردند.)(86)

ايـن مـطـلب بـا نـگـاهى گذرا به (معلّقات سبع ) يعنى اشعار برگزيده قرن ششم ميلادى كه بـرجـسـته ترين اشعار عصر جاهلى به حساب مى آمد روشن خواهد شد. اين اشعار بخاطر عظمتى كـه نـزد مـردم داشـته است بر حرير مصرى و با آب طلا نوشته شده و بر ديوار كعبه آويخته بـود. مـحـتـواى آنـها چيزى جز شراب ، معشوقه ، شمشير و شتر و... چيز ديگرى نيست به عنوان نمونه شعر (طرفة ) شاعر يكى از معلقات سبع را ذكر مى كنيم :

او در وصـف شـتـر مـى گـويـد: (... چـون مـى ايـسـتـد در عـظـمـت و شـكـوه درسـت چـون پـل هـاى رومى است . گلگونه ، قوى پشت ، تكاور و سبك رفتار است ، كوهانش چون طاقى است كـه از سـنـگ هـاى سـخت برآمده است . گاهگاهى ناقه من با آن سر بزرگ و دست و پاى بلندش چنان در رفتار به نشاط مى آيد كه هر بار از جاده خارج مى شود...)(87)

قرآن كريم در مذمّت شعراى عصر جاهلى مى فرمايد:

(وَالشُّعَراءُ يَتَّبعُهُمُ الْغاوُنََ اَلَمْ تَرَ اَنَّهُمْ فى كُلِّ وادٍ يَهيمُونَ)(88)

شـاعـران كـسـانـى هستند كه گمراهان از آنان پيروى مى كنند آيا نمى بينى كه آنها در هر وادى سرگردانند.

(و كَذلِكَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فى قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ اِلاّ قالَ مُتْرَفُوها اِنّا

وَجَدْنا اباءَنا عَلى اُمَّةٍ وَ اِنّا عَلى اثارِهِمْ مُقْتَدُون .)(89) قرآن كريم

نظام طبقاتى

 مـردم عـصـر جـاهـلى ، هـيـچ شـرطـى را در جـهـت تـوليـد و كـسـب و مـصـرف اموال ، قبول نمى كردند. لذا از هر راهى كسب ثروت مى كردند و به نحو دلخواه نيز مصرف مى نـمـودند. نتيجه اين بى بند و بارى در كسب درآمد اين بود كه طبقات حاكم و مقتدر روز به روز بر ثروت و قدرتشان افزوده مى شد و طبقات پايين جامعه ضعيف تر مى شدند.

مـردم حـجـاز قـبـل از اسـلام بـه دو طـبقه توانگران و خوشگذران (ملا ) و نيز محرومانِ گرفتار، تـقـسـيـم مى شدند. رؤ ساى قبايل و اعوان و انصار آنها جزو اشراف ، و از وضعيت نسبتاً خوبى بـرخـوردار بـودنـد، امّا توده مردم از طبقات پايين اجتماعى محسوب مى شدند و با بدبختى هاى فراوان زندگى خود را سپرى مى كردند.

عـمـر فـروخ مـى نـويـسـد: مـردم جزيرة العرب قبل از بعثت به دو گروه غنى و فقير تقسيم مى شدند.(90)

استاد مطهّرى در اين باره مى نويسد: (در دوران جاهليت ، يك زندگى طبقاتى عجيبى بر آن جامعه حـكـومـت مـى كـرد. گـويـى اصـلاً فـقـرا آدم نبودند تا چه رسد به غلامان و بردگان . آنها كه اشـراف و اعـيـان و بـه تعبير قرآن ، مَلا بودند خودشان را صاحب و مستحق همه چيز مى دانستند و آنهايى كه هيچ چيز نداشتند، مستحق چيزى نمى شدند.)(91)

ايـن از مـسـلّمـات تـاريـخ است كه وقتى پيام اسلام منتشر شد طبقات محروم بيش از ديگران دعوت پيامبر اسلام (ص) را لبّيك گفتند. بهمين جهت برخى از اشراف به پيغمبر(ص) مى گفتند آيا مى دانى عيب كار تو در كجاست ؟ و چرا ما حاضر نيستيم رسالت تو را بپذيريم ؟ براى اينكه تـو آدم هـاى فـقـير و ناتوان را اطراف خودت جمع كرده اى . اگر مى خواهى ما (وَ ما اَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنينَ)(92)

من كسى را كه ايمان داشته باشد [به جرم اينكه غلام يا فقير است ] طرد نمى كنم .

همچنين مى فرمايد:

(وَ لا تَطْرُدِ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدوَةِ وَالْعَشِىِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ)(93)

و كسانى را كه صبح و شام خدا را مى خوانند، و جز ذات پاكِ او نظرى ندارند از خود دورمكن .

ايـن مـطـالب نشان دهنده اين حقيقت است كه اشراف حاضر نبودند حتّى دينشان مشابه دين فقراء و غلامان باشد. برخى از افراد اين طبقه اجتماعى تا آخرين لحظه با اسلام مبارزه كردند و پس از فـتـح مـكـه از روى خوف و طمع منافقانه اسلام آوردند چنان كه همين (توانگران خوشگذران ) در بـرابـر انـبـيـاء سـلف نـيـز ايـسـتـادنـد و مـانـع اصـلاحـات آنـهـا شـدنـد. خـداونـد متعال درباره اين گروه مى فرمايد:

(وَ مـا اَرْسـلنـا فـى قـَرْيـَةٍ مـِنْ نـَذيـرٍ اِلاّ قـالَ مـُتـْرَفـُوهـا... اِنـّا بـِمـا اُرْسـِلْتـُمْ بـِهـِ كافِرُونَ)(94)

در هيچ شهر و ديارى پيش از تو پيامبر انذار كننده اى نفرستاديم مگر اينكه ثروتمندان مغرور آن گفتند: ... ما به آنچه شما به آن فرستاده شده ايد كافريم .

طايفه توانگر و حاكم از آنجا كه موقعيت سياسى و اجتماعى خويش را از دست مى دهد، مخالف هر جنبش اجتماعى و اصلاحى است .

ايـن افـراد گـاهـى پـس از قـبول اسلام نيز آن روحيه اشرافى را فراموش نكرده بودند. روزى يـكـى از مسلمانان كه لباس كهنه به تن داشت وارد مجلس ‍ پيامبر(ص) شد و كنار شخصى كه بـه اصـطـلاح از اشـراف بـود نـشـسـت . او روى عـادت جـاهـلى ، خودش را جمع كرد و كنار كشيد. رسـول اكـرم (ص) مـتوجّه شد. به او فرمود: (چرا چنين كارى كردى ، ترسيدى چيزى از ثروت تـو بـه او بـچـسـبـد و يـا تـرسـيـدى چـيـزى از فـقـر او بـه تـو بـچسبد؟! عرض كرد: نه يا رسـول اللّه . فـرمود: (پس چرا چنين كردى ؟!) عرض كرد: اشتباه كردم و براى جبران اين اشتباه حـاضـرم در مـجـلس شـمـا، نـيـمـى از دارايى خودم را به او ببخشم . افراد حاضر در جلسه به شـخـص فـقـير گفتند: بپذير. گفت : قبول نمى كنم ، براى اينكه مى ترسم بگيرم و همانند او متكبّر شوم .(95)

خـداونـدمتعال در آيات 24 زخرف ، 23 و 24 مؤ من و 27 هود درباره مخالفت هاى اين و در پايان ايـن نـكته را يادآورى مى كنيم كه ابوسفيان و بيشتر اموى ها از تاجر پيشگان بودند و از طبقه (مترفان ) توانگران خوشگذران محسوب مى شدند.

فصل دوم

اسـلام و تحوّل همه جانبه در زندگى فردى و اجتماعى

بعثت پيغمبر(ص) سرآغاز تحوّلات

 (اَضاءَتْ بِهِ البِلادُ بَعدَ الضَّلالَةِ المُظلِمَةِوالْجَهالَةِ الغالِبَةِ.)(96) امام علــى (ع)

بـعـثـت پـيـامـبـر خـاتـم (ص) زمـانـى بـه وقـوع پـيـوسـت كـه مـردم در ظـلمـتـِ جـهـل و سـرگـردانى معنوى عجيبى فرو رفته ، و گرفتار بيدادگرى صناديد قريش ‍ بودند. پـيـامـبـر(ص) مبعوث به رسالت شد تا نظام شرك و ظلم را در هم بشكند و توحيد و عدالت را بنيان گذارد و بار سنگينى كه بر دوش مردم بود از دوششان فروگذارد. و بند عقايد پوچ و بـى اسـاس شـرك و وظـايـف رنج آور و طاقت فرساى نظامات سياسى و اقتصادى حاكم كه به سختى محدود و مقيّدشان گردانيده بود، بگشايد.(97)

عـلى (ع) در اين باره مى فرمايد: (خداى متعال پيامبر(ص) را زمانى فرستاد كه مردم در حيرت و گمراهى سرگردان بودند و در فتنه و جهل و فساد غوطه ور، هوا و هوس هاى سركش ، آنها را بـه سـوى خـود جـذب كـرده ، تـكـبـّر و خـودخـواهـى آنـهـا را از جـادّه حـق دور سـاخـتـه بـود؛ جـهـل و نـادانـى آنـهـا را سـبـك مـغـز بـارآورده و در كـارهـاى خـود مـضطرب و حيران ساخته و به جهل و نادانى مبتلا بودند، در اين هنگام پيامبر(ص) در نصيحت و اندرز آنها كوشش كرد و آنان را به راه راست رهنمون و به سوى حكمت و دانش و موعظه نيكو دعوت كرد.)(98)

: (با آمدن پيامبر(ص) نعمت ، پر و بال كرامت خود را بر آنها گسترد و نهرهاى مواهب خود را به سـوى آنـان جـارى نـمـود و آيـيـن حق با تمام بركاتش آنها را در برگرفت در ميان نعمت ها غرق گـشـتـنـد و در دلِ يـك زنـدگـانـى خـرّم ، شـادمـان شـدنـد. امـور آنـان در سـايـه قـدرت كـامـل اسـتـوار گـرديـد و در سـايـه عـزّتـى پـيـروز قـرار گـرفتند و حكومتى ثابت و پايدار نصيبشان كسانى به اجرا گذاشتند كه قبلاً در مورد خودشان اجرا مى نمودند. كسى قدرت درهم شـكـسـتـن نـيـروى آنـان را نـداشـت و احـدى خـيـال مـبـارزه بـا آنـان را درسـر نـمـى پروراند.)(99)

: (جهان به او [محمّد(ص)] روشن گشت درحالى كه گمراهى مرگبار و جهالت وحشتناك همه را در تسخير خود داشت .)(100)

آن كه عالم را ز شرك و جهل و حيرانى رهاند

با فروغ دانش و دين ، آن دلِ داناستى (101)

قـرآن كـريـم به عنوان (دين مدوّن ) تئورى مبارزه و تجديد ساختارهاى اعتقادى و اجتماعى را به عـهده داشت و پيامبر اكرم (ص) با الهام گرفتن از وحى ، برنامه هاى اصلاحى خود را پيش مى بـرد و قـرآن روشـنـگر و مبيّن هر مبهمى بود: (وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْيَناً لِكُلِّ شَىْءٍ وَ هـُدىً وَ رَحـْمـَةً وَ بـُشـْرَى لِلْمـُسـْلِمـيـنَ)(102) مـا ايـن كـتـاب را بـر تـو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، و مايه هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است .

پـيـامـبـر اكرم (ص) با نهضت الهى خود توانست تمام ساختارهاى فرهنگى ، سياسى و اجتماعى جامعه را دگرگون سازد. و جامعه را به سوى ملكوت و نور هدايت كند.

يـقيناً بررسى همه خيرات و بركاتى كه از جانب دين مبين اسلام نصيب امّت پيامبر(ص) گرديد از حـوصله اين بحث خارج است و با موضوع اصلى اين نوشتار نيز فاصله دارد. لذا اين مبحث را تا حدّى كه براى تبيين جريان رجعت سنّت هاى كهن جاهلى ضرورت دارد طرح مى كنيم .

طـرح ايـن مـبـحـث ، از آن جـهت ضرورى است كه درك صحيح بدعت هاى خلفا مخصوصاً بنى اميّه و عـدول آنها از ارزش ها و اصول اسلامى وابسته به آن است . براى اينكه مفهومِ كلام نورانى امام حسين (ع) كه مى فرمايد: (سنّت رسول خدا(ص) به كلّى از بين رفته و بدعت ها ظاهر شده است ) روشـن شـود. و مـعـلوم گـردد كه چرا اباعبداللّه الحسين (ع) در محيط و وضعيّتى كه بنى اميّه ايجاد كرده بودند آرزوى مرگ و شهادت مى كند.(103) لازم

(وَ لَقـَدْ بـَعـَثـْنـا فى كُلِّ اُمَّةٍ رَسُولاً اَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ.)(104) قرآن كريم

انقلاب انديشه ها

 انـقـلاب جـهـانـى پـيـامـبـر اكـرم (ص) بـا دگـرگـونى اعتقادى و اخلاقى آغاز شد و به ساير تـحـوّلات اجـتـمـاعـى مـنـجـر گـرديـد. حـضـرت رسـول (ص) پـانـزده سـالِ اوّل بـعـثـت را در جهت تغيير مبانى فكرى و اعتقادى جامعه حجاز صرف نمود، زيرا بدون تربيت يك نيروى مبارز هم كيش و هم فكر و هم منش ، ساير تحوّلات سياسى اجتماعى غير ممكن بود.

تغيير جهان بينى ، موجب تغيير اخلاق و بينش اجتماعى نيز مى شود؛ زيرا وقتى آدمى زندگى را هـدفـمـنـد دانست و خود را در برابر ديگران مسؤ ول شمرد، روابط خودش را با جامعه و همنوعان بهبود مى بخشد. بدين سان از رهگذر تغييرات اعتقادى ـ اخلاقى روابط اجتماعى نيز دگرگون مى شود.

پـيـامـبر اسلام (ص) حركت اعتقادى خود را با متزلزل ساختن مبانى و تكيه گاه هاى فكرى نظام كـهـن آغـاز و بـه تـدريـج زمـيـنـه را بـراى پـذيـرش اصـول اعـتـقـادى ـ اخـلاقـى اسـلام آمـاده كـرد. در اين مجال برخى از تحوّلات فكرى كه با بعثت پيغمبر(ص) آغاز گرديد اجمالاً مورد بحث قرار مى گيرد.

آزادانديشى به جاى تقليد اعتقادى

 چـنـان كـه قـبلاً گذشت ، در دوران جاهليت ، عقل به ميدان عقيده و ايمان راه نداشت و تا حدّى متروك مـانـده بـود. رؤ سـاى قـبـايـل ، مـردم را چـنـان بـارآورده بـودنـد كـه بـى تاءمّل به تقليد نياكان برخيزند و كوركورانه فرمانبر كاهنان و اربابان باشند.

پـيـامـبـر اكرم (ص) نخست مى بايست اين جمود فكرى را در هم بشكند و آزادى انديشه و فكر را تـاءمـين كند. زيرا بدون وارد شدن عقل به صحنه انديشه و تفكّر هر كارى اَبْتر و بى نتيجه مـى مـانـد و بـه انـجـام نـمـى رسـيـد، لذا نـخـسـتـيـن آيـاتـى كـه نـازل شـد مربوط به فراگيرى علم و دانش بود. (اِقْرَاءْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذى خَلَقَ... اَلَّذى عَلَّمَ بِالْقَلَمَ.)(105)

(وَ يـُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ)(106)؛ او كسى است كه در ميان مردم امّى رسولى را از خـودشـان مـبـعـوث كرد تا آيات او را بر آنها بخواند و آنان را تزكيه كند و كتاب و حكمت را به آنها بياموزد.

رسـول خـدا(ص) بـا تـمـام وجـود بـراى نـجـات مـردم از جهل تلاش كرد و در اين راه از هيچ كوششى دريغ نكرد. و قرآن كريم كسانى را كه بدون تفكّر و آگـاهى از ديگران تبعيّت مى كردند سخت مورد نكوهش قرار داده فرمود: (وقتى به آنها گفته شـود از قـرآن پـيـروى كـنـيـد مـى گـويـند ما از پدران خود پيروى مى كنيم . آيا (از پدرانشان پيروى مى كنند) اگر چه آنها تعقّل نمى كردند و هدايت نشده بودند؟!)(107)

و بـا بـيـان ايـن حـقـيـقـت كـه : (اگـر تـابـع اكـثـريـت بـاشـنـد گـمـراه خـواهـنـد شـد، تـاركـيـن عقل و انديشه را به خطرى كه متوجّه شان بود آگاه ساخت .)(108)

و با بشارت به پيروان عقل و خرد، مردم را به آزادى انديشه و تفكّر ترغيب نمود:

(فـَبَشِّرْ عِبادِ الَّذين يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ اَحْسَنَهُ اُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللّهُ وَ اُولئِكَ هُمْ اُولُوا الاَْلباب )(109)

بـشارت بده بندگان مرا، آنان كه سخن را استماع مى نمايند و از بهترين آنها تبعيّت مى كنند. ايـنـهـا كـسـانـى هـسـتـنـد كـه مـورد هـدايـت الهـى قـرار گرفته اند و به راستى ايشان صاحبان عقل هستند.

بـديـن تـرتـيـب خـداونـد مـتـعـال بـا تـبـيـيـن جـايـگـاه عـقـل و انـديـشـه ، زمـيـنـه تـكـامـل فـكـرى مـردم را از ديـدن به انديشيدن پديد آورد. و با ارتقاى فرهنگى و آزادانديشى زمينه را براى طرح مباحث اعتقادى آماده ساخت .

يكتاپرستى

 پـيـامـبر اكرم (ص) در مدّت 23 سال با الهام از وحى توانست شرك و بت پرستى را كه ريشه ريشه همه خوشبختى هاست هدايت كند.

كرد. و با براهين گوناگون مدّعاى خويش را اثبات نمود. ايشان با بى خاصيّت خواندن عبادت بت ها، مردم را از پرستش آنها منع نمود:

(وَ لا تـَدْعُ مـِنْ دُونِ اللّهِ مـا لا يـَنـْفـَعـُكَ وَ لا يـَضـُرُّكَ فـَاِنْ فـَعـَلْتَ فـَاِنَّكَ اِذاً مـِنـَ الظّالِمينَ)(110)

غـيـر خـداى يـكـتـا هـيـچ يـك از ايـن خـدايـان بـاطـل كـه بـه حال تو نفع و ضررى ندارد به خدايى مخوان و گرنه (مشرك شده ) و از ستمكاران خواهى بود.

و بـا بـيـان ايـن حـقـيـقـت كه بت ها نه مالك نيازمندى هاى انسان هستند و نه وزير و معاون ، و نه آبرومندِ نزد مالك اصلى مى باشند، پرستش آنها را كارى غير عاقلانه خواند:

(قُلِ ادْعُوا الَّذينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ لا يَمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِى السَّمواتِ وَ لا فِى الاَْرْضِ وَ ما لَهُمْ فيها مِنْ شِرْكٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهيرٍ)(111)

بـگـو: كـسـانـى را كـه غـيـر از خـدا (معبود خود) مى پنداريد. بخوانيد! آنها به اندازه ذرّه اى در آسـمـان هـا و زمين مالك نيستند و نه در (خلقت و مالكيت ) آنها شريكند و نه ياور او (در آفرينش ) بودند.

و خداوند متعال را كه آفريدگار و پروردگار همه اشيا است شايسته پرستش خواند:

(يـا اَيُّهـَا النـّاسُ اعـْبـُدُوا رَبَّكـُمُ الَّذى خـَلَقـَكـُمْ وَالَّذيـنَ مـِنْ قـَبـْلِكـُمْ لَعـَلَّكـُمـْ تَتَّقُونَ)(112)

اى مـردم ! پروردگار خود را پرستش كنيد؛ آن كس كه شما، و كسانى را كه پيش از شما بودند آفريد؛ تا پرهيزگار شويد.

و مردم را به نفى شرك و اخلاص در عبادت دعوت نمود: (قُلْ اِنَّ صَلاتى وَ نُسُكى وَ مَحْياىَ وَ مـَمـاتـى لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ)(113)؛ بگو نماز و تمام عبادات و زندگى و مرگ من همه براى پروردگار جهانيان است .


و گناه شرك را غير قابل عفو معرّفى كرد:

(اِنَّ اللهَ لا يـَغـْفـِرُ اَنْ يـُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ خداوند (هرگز) شرك را نمى بخشد، و پايين تر از آن را براى هر كس ‍ بخواهد (و شايسته است .

بـه هـر حـال مـسـلّم است كه آيات زيادى از قرآن مربوط به توحيد و مبارزه با شرك مى باشد فـرمـود: (اُمـِرْتُ اَنْ اُقـاتـِلَ النـّاسَ حـَتـّى يَشْهَدُوا اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ(ص)).
(114)
؛

ماءمورم كه با مردم مبارزه كنم تا به يگانگى خدا و رسالتم گواهى دهند.

سـخـت تـرين دوران يك نهضت همين دوران سازندگى فكرى و اعتقادى است ، كه اگر با موفقيّت انجام گيرد تحوّلات بعدى آسان تر، و آينده نهضت تضمين خواهد بود.

پـيـامـبـر اكـرم (ص) با تدبير و آگاهى اين دوران (سازندگى فكرى و اعتقادى ) را پشت سر گـذاشـت و تـوانـسـت در طـول 23 سـال رسـالت خـود اكـثـر مـردم حـجـاز را بـه پـرسـتـش خداى مـتـعـال كـه مـنـشـاء همه خيرات و بركات است مؤ من سازد. و زمينه تحوّلات سياسى و اقتصادى و اجتماعى را به وجود آورد و يك انقلاب تكاملى همه جانبه را تحقّق بخشد.


(اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللّهِ اَتْقاكُمْ.)
(115)



اعمال محرم

اعمال مشترك :روزه گرفتن در تمام ماه ، به جز عاشورا كه ثواب اين روزه آمرزش تمام گناهان است. اعمال دهه اول ماه محرم :1. شيخ طوسى فرموده كه مستحب است روزه دهه اول محرم و لكن روز عاشورا امساك نمايد از طعام و شراب تا بعد از عصر آن وقت به قدر كمى تربت تناول نمايد. اعمال روز اول  :1. از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله روز اول محرم دو ركعت نماز مى ‏كرد و چون فارغ مى ‏شد دستها را بلند مى ‏كرد و اين دعا را سه دفعه مى ‏خواند : اللَّهُمَّ أَنتَ الْإِلَهُ الْقَدِيمُ وَ هَذِهِ سَنَةٌ جَدِيدَةٌ فَأَسْأَلُكَ فِيهَا الْعِصْمَةَ مِنَ الشَّيْطَانِ‏ * وَ الْقُوَّةَ عَلَى هَذِهِ النَّفْسِ الْأَمَّارَةِ بِالسُّوءِ وَ الاِشْتِغَالَ بِمَا يُقَرِّبُنِي إِلَيْكَ يَا كَرِيمُ‏ * يَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِكْرَامِ يَا عِمَادَ مَنْ لاَ عِمَادَ لَهُ يَا ذَخِيرَةَ مَنْ لاَ ذَخِيرَةَ لَهُ يَا حِرْزَ مَنْ لاَ حِرْزَ لَهُ‏ * يَا غِيَاثَ مَنْ لاَ غِيَاثَ لَهُ يَا سَنَدَ مَنْ لاَ سَنَدَ لَهُ يَا كَنْزَ مَنْ لاَ كَنْزَ لَهُ‏ * يَا حَسَنَ الْبَلاَءِ يَا عَظِيمَ الرَّجَاءِ يَا عِزَّ الضُّعَفَاءِ * يَا مُنْقِذَ الْغَرْقَى(ا) يَا مُنْجِيَ الْهَلْكَى يَا مُنْعِمُ يَا مُجْمِلُ يَا مُفْضِلُ يَا مُحْسِنُ‏ * أَنتَ الَّذِي سَجَدَ لَكَ سَوَادُ اللَّيْلِ وَ نُورُ النَّهَارِ وَ ضَوْءُ الْقَمَرِ وَ شُعَاعُ الشَّمْسِ‏ * وَ دَوِيُّ الْمَاءِ وَ حَفِيفُ الشَّجَرِ يَا اللَّهُ لاَ شَرِيكَ لَكَ‏. اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَيْراً مِمَّا يَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا لاَ يَعْلَمُونَ وَ لاَ تُؤاخِذ ْ نَا بِمَا يَقُولُونَ‏ حَسْبِيَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ‏ * آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبَابِ‏ * رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذ ْ هَدَيْتَنَا وَ هَبْ لَنَا مِنْ لَدُ نكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّاب. خدايا تو معبود قديمى و اين است سال تازه ‏اى ؛ پس از تو در آن درخواست حفظ از شيطان و نيرو و قوت بر اين نفس اماره بدخواه دارم و نيز اشتغال بدانچه مرا (در عمل) به تو نزديك گرداند. اى كريم ! اى صاحب جلال و بزرگوارى ! اى پشتيبان كسى كه نگهدارنده و پشتبانى ندارد. اى ذخيره كسى كه ذخيره‏ اى ندارد. اى پناه بى ‏پناهان ! اى دادرس بى ‏كسان اى پشتوان بى ‏پشتوانان اى گنجينه بى ‏گنجان ! اى نيك آزمايش اى بزرگ اميدوارى و از عز و شكوه ناتوانان اى نجات دهنده غريقان اى نجات بخش هالكان اى نعمت ده اى نيكو اى بخشنده اى خوشرفتار ! تويى كه ‏براى تو سياهى شب و روشنى روز و تابش ماه و شعاع خورشيد و شرشر آب و صداى درخت سجده كرد. اى خدا انبازى براى تو نيست ! بار خدايا ما را به از آنچه گمان برند بگردان و آنچه از (بدي هاى) ما ندانند بيامرز و بدانچه گويند از ما بازخواست مفرماى . بس است مرا خداى نيست معبود حقى جز او بر او توكل كردم و اوست پروردگار عرش بزرگ ! به او گرويديم هر چه هست از نزد پروردگار ما است و ياد آور نشود جز صاحبان خرد. پروردگارا كج مكن دلهاى ما را پس از آنكه راه نمودى ما را و ببخش براى ما از پيش خودت رحمت زيرا كه تويى پر بخشش. اعمال روز نهم :1. اگر كسى را توفيق شامل حال شود در اين شب در كربلا باشد و زيارت امام حسين عليه السلام كند و بيتوته نزد آن جناب نمايد تا صبح خدا او را محشور فرمايد آلوده به خون امام حسين عليه السلام در جمله شهدا با آن حضرت. 2. روز دهم روز شهادت ابو عبد الله الحسين عليه السلام و روز مصيبت و حزن ائمه اطهار عليهم السلام و شيعيان ايشان است و شايسته است كه شيعيان در اين روز مشغول كارى از كارهاى دنيا نگردند و از براى خانه خود چيزى ذخيره نكنند و مشغول گريه و نوحه و مصيبت باشند و تعزيت حضرت امام حسين عليه السلام را اقامه نمايند و به ماتم اشتغال نمايند به نحوى كه در ماتم عزيزترين اولاد و اقارب خود اشتغال مى ‏نمايند و زيارت كنند آن حضرت را به زيارت عاشورا كه بعد از اين بيايد إن شاء الله تعالى‏ 3. و سعى كنند در نفرين و لعن بر قاتلان آن حضرت و يكديگر را تعزيت گويند در مصيبت آن جناب و بگويند : أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَ نَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ‏ وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَارِهِ مَعَ وَلِيِّهِ الْإِمَامِ الْمَهْدِيِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ (عَلَيْهِ) السَّلاَمُ‏ و شايسته است در اين روز مقتل بخوانند و يكديگر را بگريانند. روايت شده كه چون حضرت موسى عليه السلام مأمور شد به ملاقات جناب خضر و تعلم از او اول چيزى كه در وقت ملاقات بين ايشان مذاكره شد آن بود كه آن عالم حديث نمود براى حضرت موسى مصيبت‏ ها و بلاهايى كه بر آل محمد عليهم السلام وارد مى‏ شود پس گريستند هر دو و سخت شد گريستن ايشان و روايت شده از ابن عباس كه گفت در ذيقار خدمت امير المؤمنين عليه السلام رسيدم صحيفه‏ اى بيرون آورد به خط خود و املاى پيغمبر صلى الله عليه و آله و خواند براى من از آن و در آن صحيفه بود مقتل امام حسين عليه السلام و آنكه چگونه كشته مى ‏شود و كى مى ‏كشد او را و كى يارى مى‏ كند او را و كى با او شهيد مى ‏شود پس گريه كرد آن حضرت گريه سختى و مرا به گريه درآورد. فقير گويد كه اگر مقام را گنجايش بود مختصر مقتلى در اينجا ذكر مى ‏كردم لكن محل را گنجايش نيست هر كه خواهد رجوع كند به كتب ما در مقتل و بالجملة اگر كسى در اين روز نزد قبر امام حسين عليه السلام باشد و مردم را آب دهد مثل كسى باشد كه لشكر آن حضرت را آب داده باشد و با آن جناب در كربلا حاضر شده باشد. 4. و در فضيلت احياى اين شب روايت كرده كه مثل آن است كه عبادت كرده باشد به عبادت جميع ملائكه و عبادت در آن مقابل هفتاد سال است‏. شيخ طوسى فرموده كه مستحب است روزه دهه اول محرم و لكن روز عاشورا امساك نمايد از طعام و شراب تا بعد از عصر آن وقت به قدر كمى تربت تناول نمايد. 5. علامه مجلسى در زاد المعاد فرموده و بهتر آن است كه روز نهم و دهم را روزه ندارد زيرا كه بنى اميه اين دو روز را براى بركت و شماتت بر قتل آن حضرت روزه مى ‏داشتند و احاديث بسيار در فضيلت اين دو روز و روزه آنها بر حضرت رسول صلى الله عليه و آله بسته ‏اند و از طريق اهل بيت عليهم السلام احاديث بسيار در مذمت روزه اين دو روز خصوصا روز عاشورا وارد شده است‏. 6. چهار ركعت نماز در هر ركعت حمد و پنجاه مرتبه توحيد و اين نماز مطابق است با نماز امير المؤمنين عليه السلام كه فضيلت بسيار دارد و بعد از نماز فرموده ذكر خدا بسيار كند و صلوات بسيار بفرستد بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و لعن كند بر دشمنان ايشان آنچه مى ‏تواند. 7. چهار ركعت در آخر شب در هر ركعت بعد از حمد هر يك از آية الكرسى و توحيد و فلق و ناس را ده مرتبه بخواند و بعد از سلام صد مرتبه توحيد بخواند. 8. شب دهم شب عاشورا است و سيد در اقبال از براى اين شب دعا و نمازهاى بسيار با فضيلت هاى بسيار نقل كرده از جمله صد ركعت نماز هر ركعت به حمد و سه مرتبه قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و بعد از فراغ از جميع بگويد : سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ‏ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ‏ هفتاد مرتبه‏ ؛ و در روايت ديگر بعد از العلي العظيم استغفار نيز ذكر شده. اعمال روز دهم :1. پس مى ‏خوانى بعد از اين به دعاى حسين عليه السلام و اين آخر دعاى آن حضرت است در روزى كه بسيار شده بود دشمنان او يعني روز عاشورا : اللَّهُمَّ أَنتَ مُتَعَالِي الْمَكَانِ عَظِيمُ الْجَبَرُوتِ شَدِيدُ الْمِحَالِ غَنِيٌّ عَنِ الْخَلاَئِقِ عَرِيضُ الْكِبْرِيَاءِ قَادِرٌ عَلَى مَا تَشَاءُ قَرِيبُ الرَّحْمَةِ صَادِقُ الْوَعْدِ سَابِغُ النِّعْمَةِ حَسَنُ الْبَلاَءِ قَرِيبٌ إِذَا دُعِيتَ مُحِيطٌ بِمَا خَلَقْتَ قَابِلُ التَّوْبَةِ لِمَنْ تَابَ إِلَيْكَ‏ قَادِرٌ عَلَى مَا أَرَدْتَ وَ مُدْرِكٌ مَا طَلَبْتَ وَ شَكُورٌ إِذَا شُكِرْتَ وَ ذَكُورٌ إِذَا ذُكِرْتَ‏ أَدْعُوكَ مُحْتَاجاً وَ أَرْغَبُ إِلَيْكَ فَقِيراً وَ أَفْزَعُ إِلَيْكَ خَائِفاً وَ أَبْكِي إِلَيْكَ مَكْرُوباً وَ أَسْتَعِينُ بِكَ ضَعِيفاً وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْكَ كَافِياً احْكُمْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ قَوْمِنَا (بِالْحَقِّ) فَإِنَّهُمْ غَرُّونَا وَ خَدَعُونَا وَ خَذَلُونَا وَ غَدَرُوا بِنَا وَ قَتَلُونَا وَ نَحْنُ عِتْرَةُ نَبِيِّكَ وَ وَلَدُ (وُلْدُ) حَبِيبِكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الَّذِي اصْطَفَيْتَهُ بِالرِّسَالَةِ وَ ائْتَمَنْتَهُ عَلَى وَحْيِكَ‏ فَاجْعَلْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا فَرَجاً وَ مَخْرَجاً بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ‏ اى خداى بلند مقام با جلال و جبروت محكم تدبير بى ‏نياز از خلق كه ملك كبريايى او پهناور ؛ و قدرتت به هر چيز شامل و رحمتت به همه نزديك وعده ‏ات صدق و حقيقت نعمتت فراوان امتحانت نيكو . هر كس تو را بخواند به او نزديك خواهى بود و هر كه به درگاهت توبه كند مى ‏پذيرى . هر چه بخواهى توانى كرد هر چه طلبى بيابى به شكرگزاران پاداش مى ‏دهى و هر كه به ياد تو باشد از او ياد مى ‏كنى . من اى خدا با فقر و احتياج تو را مى ‏خوانم و از بينوايى به درگاهت با شوق مى ‏آيم و با خوف و هراس به درگاهت مى ‏نالم و از رنج و آلام عالم مى‏ گريم ؛ و از تو بر ضعف و ناتوانيم مدد مى ‏طلبم و براى كفايت امورم بر تو توكل مى ‏كنم . پس خدايا تو ميان ما و قوم ما به حق حكم فرما كه اين قوم ما را مغرور ساخته و با ما خدعه كردند و ما را ترك گفته و يارى نكردند و به مكر و فريب ما را شهيد كردند ؛ در صورتى كه ما عترت پيغمبر تو بوديم و فرزندان حبيب تو محمد بن عبد الله كه تو او را به رسالت برگزيدى و بر وحى خود امين قرار دادى . اى خدا پس در امور ما گشايش و آسايش عطا فرما به حق رحمت بى ‏پايانت اى مهربانترين مهربانان عالم. ابن عياش گفت شنيدم از حسين بن على بن سفيان بزوفرى كه مى ‏گفت حضرت صادق عليه السلام مى ‏خواند اين دعا را در اين روز و فرموده كه اين دعا از دعاهاى روز سوم شعبان است و آن روز ولادت حسين عليه السلام است. 2. و نيز شايسته است كه شيعيان در اين روز امساك كنند از خوردن و آشاميدن بى آنكه قصد روزه كنند و در آخر روز بعد از عصر افطار كنند به غذايى كه اهل مصيبت مى‏ خورند مثل ماست يا شير و امثال آنها نه مثل غذاهاى لذيذه و آنكه جامه‏ هاى پاكيزه بپوشند و بندها را بگشايند و آستين ‏ها را بالا كنند به هيئت صاحبان مصيبت‏. 3. و ايضا بنى اميه عليهم اللعنة از براى بركت آذوقه سال را در روز عاشورا در خانه ذخيره مى ‏كرده ‏اند لهذا از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه هر كه ترك كند سعى در حوايج خود را در روز عاشورا و پى كارى نرود حق تعالى حوايج دنيا و آخرت او را برآورد و هر كه روز عاشورا روز مصيبت و اندوه و گريه او باشد حق تعالى روز قيامت را روز فرح و سرور و شادى او گرداند و ديده ‏اش در بهشت به ما روشن گردد و هر كه روز عاشورا را روز بركت نامد و از براى منزل خود در آن روز چيزى ذخيره كند خدا آن ذخيره را براى او مبارك نگرداند و در روز قيامت با يزيد و عبيد الله بن زياد و عمر بن سعد عليهم اللعنة محشور گردد پس بايد كه در روز عاشورا آدمى مشغول كارى از كارهاى دنيا نگردد و مشغول گريه و نوحه و مصيبت باشد و امر كند اهل خانه خود را كه تعزيه آن حضرت را بدارند و مشغول ماتم باشند چنانكه در ماتم عزيزترين اولاد و اقارب خود مى ‏باشند و در آن روز امساك كند از خوردن و آشاميدن بى آنكه قصد روزه كند و در آخر روز بعد از عصر افطار كند اگر چه به شربت آبى باشد و روزه تمام ندارد مگر آنكه در خصوص آن روز روزه واجبى داشته باشد كه به نذر يا مثل آن بر او واجب شده باشد كه آن روز را روزه بايد بگيرد و در آن روز آذوقه در خانه ذخيره نكند و نخندد و مشغول لهو و لعب نگردد. و هزار مرتبه بر قاتلان آن حضرت لعنت كند و بگويد : اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ‏ 4. و خواندن هزار مرتبه توحيد در اين روز فضيلت دارد و روايت شده كه خداوند رحمان نظر رحمت بسوى او كند. 5. و سيد براى اين روز دعايى نقل كرده است شبيه به دعاى عشرات بلكه ظاهر آن است كه خود آن دعا باشد موافق بعضى روايات آن 6. أول زيارت عاشوراء معروفه است كه خوانده مى ‏شود از نزديك و دور و شرح آن چنانكه شيخ ابو جعفر طوسى در مصباح ذكر فرموده چنين است : روايت كرده محمد بن اسمعيل بن بزيع از صالح بن عقبه از پدرش از حضرت امام محمد باقر عليه السلام كه فرمود هر كه زيارت كند حسين بن على عليهما السلام را در روز دهم محرم تا آنكه نزد قبر آن حضرت گريان شود ملاقات كند خدا را در روز قيامت با ثواب دو هزار حج و دو هزار عمره و دو هزار جهاد كه ثواب آنها مثل ثواب كسى باشد كه حج و عمره و جهاد كند در خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و ائمه طاهرين عليهم السلام. راوى گفت : گفتم فدايت شوم چه ثواب است از براى كسى كه بوده باشد در شهرهاى دور از كربلا و ممكن نباشد او را رفتن بسوى قبر آن حضرت در مثل اين روز فرمود : هر گاه چنين باشد بيرون رود بسوى صحرا يا بالا رود بر بام بلندى در خانه خود و اشاره كند بسوى آن حضرت به سلام و جهد كند در نفرين كردن بر قاتلين آن حضرت و بعد از آن دو ركعت نماز كند و بكند اين كار را در اوايل روز پيش از زوال آفتاب پس ندبه كند بر حسين عليه السلام و بگريد بر او و امر كند كسانى را كه در خانه ‏اش هستند هر گاه از ايشان تقيه نمى ‏كند به گريستن بر آن حضرت و برپا دارد در خانه خود مصيبتى به اظهار كردن جزع بر آن حضرت و تعزيت بگويند يكديگر را به مصيبت ايشان به حسين عليه السلام و من ضامنم براى ايشان بر خدا هرگاه بياورند اين عمل را جميع آن ثوابها را گفتم فداى تو شوم ضامن مى ‏شوى اين ثوابها را براى ايشان و كفيل مى ‏شوى اين ثوابها را ؟ فرمود كه بلى من ضامنم و كفيلم از براى كسى كه اين عمل را بجا آورد. گفتم كه چگونه يكديگر را تعزيت بگويند فرمود كه مى ‏گويند : أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَ نَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ عليه السلام وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَارِهِ مَعَ وَلِيِّهِ الْإِمَامِ الْمَهْدِيِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ يعنى : بزرگ فرمايد خداوند اجرهاى ما را به مصيبت ما به حسين عليه السلام و قرار دهد ما و شما را از خواهندگان خون او با ولي او امام مهدى از آل محمد عليهم السلام. و اگر بتواني كه بيرون نروى آن روز را در پى حاجتى چنان كن زيرا كه آن روز نحسى است كه برآورده نمى ‏شود در آن حاجت مؤمن و اگر برآورده شود مبارك نخواهد بود از براى او و نخواهد ديد در آن خيرى و رشدى و ذخيره نكند البته هيچيك از شما براى منزلش در آن روز چيزى را پس هر كه ذخيره كند در آن روز چيزى را بركت نخواهد ديد در آن چيزى كه ذخيره نموده و مبارك نخواهد بود از براى او در اهلش كه ذخيره براى آنها نهاده پس هر گاه بجا آوردند اين عمل را بنويسد حق تعالى براى ايشان ثواب هزار حج و هزار عمره و هزار جهاد كه همه را با رسول خدا صلى الله عليه و آله كرده باشد و از براى او است مزد و ثواب مصيبت هر پيغمبرى و رسولي و وصى و صديق و شهيدى كه مرده باشد يا كشته شده باشد از زمانى كه خلق فرموده حق تعالى دنيا را تا زمانى كه بپاى شود قيامت. صالح بن عقبه و سيف بن عميره گفته‏ اند كه گفت علقمه بن محمد حضرمى كه گفتم به حضرت باقر عليه السلام كه تعليم بفرما مرا دعايى كه بخوانم آن را در اين روز هر گاه زيارت كنم آن جناب را از نزديك و دعايى كه بخوانم آن را هر گاه زيارت نكنم او را از نزديك و بخواهم اشاره كنم به سلام بسوى او از شهرهاى دور و از خانه ‏ام فرمود به من اى علقمه هر گاه تو بجا آوردى آن دو ركعت نماز را بعد از آنكه اشاره كنى بسوى آن حضرت به سلام پس بگو در وقت اشاره به آن حضرت بعد از گفتن تكبير اين قول را يعنى زيارت آتيه را پس بدرستيكه تو هر گاه گفتى اين قول را بتحقيق كه دعا كرده ‏اى به آن چيزى كه دعا مى ‏كند به آن زائران آن حضرت از ملائكه و بنويسد خداوند از براى تو صد هزار هزار درجه و بوده باشى مثل كسى كه شهيد شده باشد با امام حسين عليه السلام تا مشاركت كنى ايشان را در درجات ايشان و شناخته نشوى مگر در جمله شهيدانى كه شهيد شده ‏اند با آن حضرت و نوشته شود براى تو ثواب زيارت هر پيغمبرى و رسولى و ثواب زيارت هر كه زيارت كرده حسين عليه السلام را از روزى كه شهيد شده است سلام خدا بر آن حضرت و بر اهل بيتش مى ‏گويى‏ ... ادامه در متن زيارت ؛ براي كسب اطلاعات در باره فضايل و ثواب خواندن آن اينجا را كليك كنيد ؛ به همراه متن عربي و ترجمه فارسي. < زيارت عاشورا و دعاي علقمه > 7. خواندن زيارت وارث : بالجمله در آخر روز عاشورا سزاوار است كه ياد آورى از حال حرم امام حسين عليه السلام و دختران و اطفال آن حضرت كه در اين وقت در كربلا اسير اعداء و مشغول به حزن و بكاء بودند و مصيبت هايى بر ايشان گذشته كه در خاطر هيچ آفريده خطور نكند و قلم را تاب نوشتن نباشد «و لقد أجاد من قال فاجعة إن أردت أكتبهامجملة ذكرة لمدكر ج جرت دموعي فحال حائلهاما بين لحظ الجفون و الزبر ج و قال قلبي بقيا علي فلاو الله ما قد طبعت من حجر ج بكت لها الارض و السماء و مابينهما في مدامع حمر ج» من از تحرير اين غم ناتوانم‏ كه تصويرش زده آتش به جانم‏ ترا طاقت نباشد از شنيدن ؛ ‏شنيدن كى بود مانند ديدن ؛ پس برخيز و سلام كن بر رسول خدا و على مرتضى و فاطمه زهراء و حسن مجتبى و ساير امامان از ذريه سيد الشهداء عليه السلام و ايشان را تعزيت بگو بر اين مصائب عظيمه با دل بريان و چشم گريان‏ و بخوان زيارت وارث را. < زيارت وارث > اعمال روز دوازدهم :1. زيارت ائمه بقيع : زيارت ائمه بقيع عليهم السلام يعنى حضرت امام حسن مجتبى و امام زين العابدين و امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهم السلام چون خواستى زيارت كنى اين بزرگواران را بايد به عمل آورى آنچه در آداب زيارات ذكر شد از غسل و طهارت و پوشيدن جامه‏ هاى پاك و پاكيزه و استعمال بوى خوش و رخصت طلبيدن در دخول و نحو اينها و بگو نيز : يَا مَوَالِيَّ يَا أَبْنَاءَ رَسُولِ اللَّهِ عَبْدُكُمْ وَ ابْنُ أَمَتِكُمُ الذَّلِيلُ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ‏ وَ الْمُضْعِفُ (الْمُضْعَفُ) فِي عُلُوِّ قَدْرِكُمْ وَ الْمُعْتَرِفُ بِحَقِّكُمْ جَاءَكُمْ مُسْتَجِيراً بِكُمْ قَاصِداً إِلَى حَرَمِكُمْ‏ مُتَقَرِّباً إِلَى مَقَامِكُمْ مُتَوَسِّلاً إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكُمْ أَ أَدْخُلُ يَا مَوَالِيَ‏ ، أَ أَدْخُلُ يَا أَوْلِيَاءَ اللَّهِ ، أَ أَدْخُلُ يَا مَلاَئِكَةَ اللَّهِ الْمُحْدِقِينَ بِهَذَا الْحَرَمِ الْمُقِيمِينَ بِهَذَا الْمَشْهَدِ و بعد از خشوع و خضوع و رقت داخل شو و پاى راست را مقدم دار و بگو : اللَّهُ أَكْبَرُ كَبِيراً وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ كَثِيراً وَ سُبْحَانَ اللَّهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْفَرْدِ الصَّمَدِ الْمَاجِدِ الْأَحَدِالْمُتَفَضِّلِ الْمَنَّانِ الْمُتَطَوِّلِ الْحَنَّانِ الَّذِي مَنَّ بِطَوْلِهِ وَ سَهَّلَ زِيَارَةَ سَادَاتِي بِإِحْسَانِهِ‏ وَ لَمْ يَجْعَلْنِي عَنْ زِيَارَتِهِمْ مَمْنُوعاً بَلْ تَطَوَّلَ وَ مَنَحَ‏ پس نزديك قبور مقدسه ايشان برو و پشت به قبله و رو به قبر ايشان كن و بگو : السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّةَ الْهُدَى السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ التَّقْوَى‏ * السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْحُجَجُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا * السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْقُوَّامُ فِي الْبَرِيَّةِ بِالْقِسْطِ * السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الصَّفْوَةِ السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ آلَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ النَّجْوَى‏ * أَشْهَدُ أَنَّ كُمْ قَدْ بَلَّغْتُمْ وَ نَصَحْتُمْ وَ صَبَرْتُمْ فِي ذَاتِ اللَّهِ وَ كُذِّ بْتُمْ وَ أُسِي‏ءَ إِلَيْكُمْ فَغَفَرْتُمْ‏ * وَ أَشْهَدُ أَن َّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمُهْتَدُونَ وَ أَنَّ طَاعَتَكُمْ مَفْرُوضَةٌ وَ أَنَّ قَوْلَكُمُ الصِّدْقُ‏ * وَ أَنَّ كُمْ دَعَوْتُمْ فَلَمْ تُجَابُوا وَ أَمَرْتُمْ فَلَمْ تُطَاعُوا * وَ أَنَّ كُمْ دَعَائِمُ الدِّينِ وَ أَرْكَانُ الْأَرْضِ لَمْ تَزَالُوا بِعَيْنِ اللَّهِ‏ * يَنْسَخُكُمْ مِنْ أَصْلاَبِ كُلِّ مُطَهَّرٍ وَ يَنْقُلُكُمْ مِنْ أَرْحَامِ الْمُطَهَّرَاتِ‏ * لَمْ تُدَ نِّسْكُمُ الْجَاهِلِيَّةُ الْجَهْلاَءُ وَ لَمْ تَشْرَكْ فِيكُمْ فِتَنُ الْأَهْوَاءِ * طِبْتُمْ وَ طَابَ مَنْبِتُكُمْ مَنَّ بِكُمْ عَلَيْنَا دَيَّانُ الدِّينِ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ‏ * وَ جَعَلَ صَلاَتَنَا عَلَيْكُمْ رَحْمَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا إِذِ اخْتَارَكُمُ اللَّهُ لَنَا * وَ طَيَّبَ خَلْقَنَا بِمَا مَنَّ عَلَيْنَا مِنْ وِلاَيَتِكُمْ وَ كُنَّا عِنْدَهُ مُسَمِّينَ بِعِلْمِكُمْ مُعْتَرِفِينَ بِتَصْدِيقِنَا إِيَّاكُمْ‏ * وَ هَذَا مَقَامُ مَنْ أَسْرَفَ وَ أَخْطَأَ وَ اسْتَكَانَ وَ أَقَرَّ بِمَا جَنَى‏ * وَ رَجَا بِمَقَامِهِ الْخَلاَصَ وَ أَنْ يَسْتَنْقِذَهُ بِكُمْ مُسْتَنْقِذُ الْهَلْكَى مِنَ الرَّدَى‏ * فَكُونُوا لِي شُفَعَاءَ فَقَدْ وَفَدْتُ إِلَيْكُمْ إِذْ رَغِبَ عَنْكُمْ أَهْلُ الدُّنْيَا وَ اتَّخَذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْهَا و در اينجا سر بالا كن و بگو : يَا مَنْ هُوَ قَائِمٌ لاَ يَسْهُو وَ دَائِمٌ لاَ يَلْهُو وَ مُحِيطٌ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ * لَكَ الْمَنُّ بِمَا وَفَّقْتَنِي وَ عَرَّفْتَنِي بِمَا أَقَمْتَنِي عَلَيْهِ‏ * إِذ ْ صَدَّ عَنْهُ عِبَادُكَ وَ جَهِلُوا مَعْرِفَتَهُ وَ اسْتَخَفُّوا بِحَقِّهِ وَ مَالُوا إِلَى سِوَاهُ‏ * فَكَانَتِ الْمِنَّةُ مِنْكَ عَلَيَّ مَعَ أَقْوَامٍ خَصَصْتَهُمْ بِمَا خَصَصْتَنِي بِهِ‏ * فَلَكَ الْحَمْدُ إِذ ْ كُنْتُ عِنْدَكَ فِي مَقَامِي هَذَا مَذ ْكُوراً مَكْتُوباً فَلاَ تَحْرِمْنِي مَا رَجَوْتُ‏ * وَ لاَ تُخَيِّبْنِي فِيمَا دَعَوْتُ بِحُرْمَةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ پس دعا كن از براى خود به هر چه خواهى و شيخ طوسى رحمة الله عليه در تهذيب فرموده كه بعد از آن هشت ركعت نماز زيارت بكن يعنى از براى هر امامى دو ركعت و شيخ طوسى و سيد بن طاوس گفته‏ اند كه چون خواهى ايشان را وداع كنى بگو : السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّةَ الْهُدَى وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ أَسْتَوْدِعُكُمُ اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكُمُ السَّلاَمُ‏ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ بِمَا جِئْتُمْ بِهِ وَ دَلَلْتُمْ عَلَيْهِ ، اللَّهُمَّ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ‏ پس دعا بسيار كن و از خدا سؤال كن كه ديگر ترا به زيارت ايشان برگرداند و آخر عهد تو نباشد از زيارت ايشان.

آثار و بركات زيارت سيدالشهداء عليه السلام

اى غمين ز اشتياق حضرت او          روز و شب مايل به زيارت او

 تو از او دور نيستى بالله        «قبره فى قلوب من والاه »

 در طول تاريخ انسان هايى بوده و هستند كه پس از مرگشان، زندگى و حياتشان ادامه پيدا كرده و با مرگ بدنشان، وجودشان و شخصيت و انديشه‏شان ادامه يافته است. مردان خدا و شخصيت هاى الهى، همانگونه كه در زمان حيات خويش استوانه دين و محور انسانيت و پشتوانه حق و عدالت هستند، در زمان پس از مرگ نيز آرامگاه و زيارتگاهشان پشتوانه حق و عدالت و فضيلت است. و در اين ميان، زيارت مشهد حسينى از ويژگي هاى برجسته‏اى برخوردار است. آنان كه توفيق پيدا مى كنند و به زيارت مرقد مطهرش مشرف مى شوند، روى به آستان امام حسين عليه السلام آورده و به جانب اين مدرسه عشق و فضيلت و دانشگاه كمال و تربيت مى‏گرايند. اينگونه تربيت اجتماعى و يك چنين موسسه تهذيب اخلاق و ادب، براى هيچ ملتى از ملل گيتى ميسر و مقدور نيست .

زرارة بن اعين گويد: «امام صادق عليه السلام فرمود: «زائرين حسين يك برترى نسبت به ساير مردم دارند.» پرسيدم: برتريشان چيست؟ فرمود: «چهل سال قبل از مردم وارد بهشت مى‏شوند در حالى كه ديگران هنوز در حال حساب هستند.»

البته ملحدين و معاندين و مخالفين مكتب تشيع به خيال خود شبهات و اشكال هاى مى كنند و مى گويند: «زيارت قبور، بت پرستى است؟!» در حالى كه هر كس كه به زيارت قبور ائمه عليهم السلام مى رود هرگز به عنوان «بت» آنها را زيارت نمى‏كند. چه كسى است كه حسين بن على عليه السلام را خدا بداند؟!! شيعه، امام را مقرب درگاه خدا مى‏داند و با توسل به او قربى به خدا پيدا مى كند، همانطور كه خودش در قرآن مجيد فرمود: «به سوى او وسيله بگيريد.»(1) امام را وسيله الهى مى‏داند. زيرا توسل و شفاعت، بعدى از ابعاد زيارت است كه زائر از اين طريق خود را به درگاه الهى نزديك مى‏كند، و پيشوايان ما وعده فرموده‏اند كه از زائران خود دستگيرى كنند.

امام رضا عليه السلام مى رمايد: «هر امامى بر گردن دوستان و پيروانش عهد و پيمانى دارد و وفاى به اين عهد، با زيارت قبر آنان ممكن مى‏باشد. و كسى كه به شوق زيارت آنها و با تصديق به فضيلت آنها به سوى قبور آنها برود مورد شفاعت ائمه در قيامت قرار مى‏گيرد.

پس هر زائرى بايد بكوشد تا از اين شفاخانه فيض، استشفاى دردهاى درونى و امراض قلبى و اندرونى خود را خواسته، خواستار آن شود كه صفاى دل و دوستى خاطر و پاكيزگى روح و قداست روان و سلامت تن، از خدمت آفريدگار جهان به وى عطا گردد، تا اين كه هم ظاهر او به جمال و كمال آراسته شود و هم باطن وى از آلودگى‏ها پاك و مصفا گردد.

از طرفى زيارتنامه‏هاى وارده، و خواندن هر كدام از آنها، خواننده و زائر را به دقت و تفكر واداشته، متذكر تاريخ و احوال انبيا و اولياى معصوم مى‏گرداند. تأمل در زيارت عاشورا و ديگر زيارات، اين مطلب را به خوبى روشن مى سازد كه امامان به اين وسيله در صدد ساختن انسان هاى مؤمن و متعهد بوده‏اند، لذا به آنها تعليم داده‏اند كه در زيارت امام حسين عليه السلام از خداوند بخواهند كه زندگى و مرگشان را «حسين گونه» قرار دهد، و آنها را در دينا و آخرت همراه آن حضرت بدارد: «اللهم اجعل محياى محيا محمد و آل محمد، و مماتى ممات محمد و آل محمد ... و ان يجعلنى معكم فى الدنيا و الاخرة.»

به اميد اين كه خداوند متعال توفيق زيارت حضرتش را در دنيا و شفاعتش را در روز قيامت نصيب ما گرداند، به آثار و بركاتى كه زيارت سيدالشهدا عليه السلام به دنبال دارد مى‏پردازيم:

آرامش بخشيدن به زائر

قبل از آن كه به آثار و بركاتى كه برگرفته از روايات اسلامى است اشاره كنيم، اين نكته لازم به ذكر است كه زيارت مرقد شريف امام حسين عليه السلام مانند ساير ائمه، به مردم و زيارت كنندگانش، نوعى آرامش و اطمينان مى‏بخشد. در اين عصر كه انسان را موجودى مضطرب مى نامند، و پيوسته دست به گريبان با پديده‏هايى چون ترديد، ناكامى، تشويش، ترس و ناسازگارى با محيط و زندگى ماشينى و محروميت و جنگ و حتى كنار نيامدن با خود است، و هر روز شاهد كاهش ها و فرسايش ها است و نمى تواند از اضطراب در امان بماند، اين زيارت مرقد مردان خدا و پيشوايان دين است كه به انسان آرامش خاطر مى دهد.

امام صادق عليه السلام به ابوصباح كنانى فرمود: «همانا نزد شما قبرى است كه هيچ فرد پريشانى نزد آن نمى‏رود مگر آن كه خداوند از او پريشانى را دفع نموده و حاجتش را برآورده مى‌نمايد، و همانا نزد او چهار هزار فرشته هستند كه از هنگام شهادتش آشفته و غم‌آلود تا روز قيامت بر او مى‏گريند. هر كس او را زيارت كند، وى را تا خانه‏اش بدرقه مى‏كنند، و هر كه مريض شود به عيادتش مى‏روند، و هر كه بميرد جنازه‏اش را تشييع مى‏كنند.»

در زيارت يك نوع كشش و نياز الزام آورى انسان را وامى‏دارد كه فشارها و فريادهاى درونى را از راهى خارج كند. زائر آن مرقد شريف در پرتو دعا و گفتگو با پاكان و استمداد از ارواح پاك مقربان درگاه الهى، نيرو گرفته و نابساماني ها را با توسل بدان ها بر خود هموار مى سازند، و خستگى‏ها و فشارهاى وارد بر روان، و نيز اضطراب ها و يأس ها را از خود مى زدايند و به آرامش و اطمينانى براى ادامه زندگى دست مى‏يابند.

در امان خدا بودن

به امام صادق عليه السلام عرض كردند: كمترين اثرى كه براى زائر قبر امام حسين عليه السلام چيست؟ فرمود: «كمترين تأثيرش اين است كه خداوند متعال، او و خانواده و مالش را حفظ مىكند تا به سوى اهل خويش برگردد، و چون روز قيامت فرا رسد، خداوند حافظ او خواهد بود. »(2)

زائر خدا محسوب شدن

زيد بن شحام گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: براى زائر قبر امام حسين عليه السلام چه مى‏باشد؟ فرمود: «همانند كسى است كه خدا را در عرش ديدار نموده باشد.» گفتم: براى كسى كه يكى از شما را زيارت كند چه مى‏باشد؟ فرمود:

همانند كسى است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله را زيارت نموده است. »(3)

برآورده شدن حاجات و دفع پريشانى

امام صادق عليه السلام فرمود: «همانا نزد شما قبرى است كه هيچ فرد پريشانى نزد آن نمى‏آيد مگر آن كه خداوند از او دفع پريشانى نمايد و حاجتش را برآورد.»(4)

و نيز به ابوصباح كنانى فرمود: «همانا نزد شما قبرى است كه هيچ فرد پريشانى نزد آن نمى‏رود مگر آن كه خداوند از او پريشانى را دفع نموده و حاجتش را برآورده مى نمايد، و همانا نزد او چهار هزار فرشته هستند كه از هنگام شهادتش آشفته و غم آلود تا روز قيامت بر او مى‏گريند. هر كس او را زيارت كند، وى را تا خانه‏اش بدرقه مى‏كنند، و هر كه مريض شود به عيادتش مى‏روند، و هر كه بميرد جنازه‏اش را تشييع مى‏كنند.»(5)

زيادتى در عمر و رزق

امام باقر عليه السلام فرموده است: «شيعيان ما را به زيارت قبر حسين عليه السلام امر كنيد، زيرا زيارت او موجب فزونى در رزق و طول عمر و دفع بلايا و ناگواري ها مى‏شود. »(6)

آمرزش گناهان

امام صادق عليه السلام فرمود: «هر كس حسين عليه السلام را زيارت كند در حالي كه عارف به حق او بوده و به امامتش اقرار داشته باشد خداى سبحان، گناهان گذشته و آينده‏اش را مى‏آمرزد.»(7)

 

و جابر جعفى در ضمن يك حديث طولانى از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: «چون از نزد قبر حسين عليه السلام بازگشتى، ندا كننده‏اى تو را ندا مى‏دهد كه اگر آن را مى‏شنيدى، تمام عمر را نزد قبر شريف حسين عليه السلام اقامت مى‏گزيدى. آن منادى گويد:خوشا به حال تو اى بنده خدا كه سود فراوان بردى و به سلامت (در دين) دست يافتى. عمل از سر بگير كه گناهان گذشته‏ات آمورزيده شد.»(8)

محسوب نشدن ايام زيارت از عمر زائر

امام صادق عليه السلام فرمود: «همانا ايام زيارت زائران حسين بن على عليه السلام از عمرشان محسوب نگشته و جزء حياتشان به شمار نمى‏آيد.»(9)

حفاظت زائر در دنيا و آخرت

عبدالله بن هلال به امام صادق عليه السلام عرض كرد: فدايت شوم، كمترين نصيبى كه زائر امام حسين عليه السلام دارد، چيست؟ فرمود: «اى عبدالله، كمترين چيزى كه براى او مى‏باشد، اين است كه خداوند او و خانواده‏اش را حفظ مى

كند تا وى را به سوى خانواده‏اش بازگرداند، و چون روز قيامت فرا رسد، خداوند حافظ او مى‏باشد.»(10)

شيعه، امام را مقرب درگاه خدا مى‏داند و با توسل به او قربى به خدا پيدا مى‌كند، همانطور كه خودش در قرآن مجيد فرمود: «به سوى او وسيله بگيريد.» امام را وسيله الهى مى‏داند. زيرا توسل و شفاعت، بعدى از ابعاد زيارت است كه زائر از اين طريق خود را به درگاه الهى نزديك مى‏كند، و پيشوايان ما وعده فرموده‏اند كه از زائران خود دستگيرى كنند.

عنايت و توجه سيدالشهدا عليه السلام

امام صادق عليه السلام فرمود: «حسين در نزد پروردگارش، به زائرانش نظر مى كند. او نگاه مى كند كه چه كسى براى آن حضرت گريه مى كند، پس براى او طلب آمرزش كرده و پدرانش را مى‏خواند تا براى آن زائر دعا كرده و طلب آمرزش و مغفرت نمايند. سپس امام (حسين) مى

فرمايد: اگر زائر من مى‏دانست كه خدا چه چيزى براى او عطا مى

و امام حسين عليه السلام فرمود: «هر كس مرا در زندگانيش زيارت كند، پس از مرگش بازديدش خواهم كرد.»(12)

خير و بركت زياد

امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر مردم مى‏دانستند كه چقدر خير و بركت در زيارت امام حسين عليه

السلام وجود دارد، براى زيارت كردنش با يكديگر مقاتله مى‏كردند، و هر آينه اموالشان را براى رفتن به زيارتش مى‏فروختند.»(13)

و امام باقر عليه السلام فرمود: «اگر مردم مى‏دانستند كه زيارت قبر شريف حسين عليه السلام چه مقدار فضيلت و بركت دارد، از شوق زيارت جان مى سپردند و نفسهايشان از شدت حسرت بند مى‏آمد.»(14)

 برابرى زيارت قبر حسين عليه السلام با حج

 عبدالله بن عبيد انبارى گويد: به امام صادق عليه السلام عرضه داشتم: فدايت شوم، همه ساله وسايل تشرف به حج برايم فراهم نمى‏شود. فرمود: «چون قصد حج نمودى و اسباب برايت فراهم نگشت، به زيارت قبر حسين عليه السلام برو، كه يك حج برايت نوشته مى شود.»(15)

 نام زائر در اعلى عليين ثبت مى‏شود

 امام صادق عليه السلام فرمود: «هر كس به زيارت قبر حسين عليه السلام برود در حالى كه عارف به حق او باشد، خداوند نام او را در اعلى عليين مى‏نويسد.»(16)

 غرق شدن در رحمت الهى

 از امام صادق عليه السلام پرسيدند: ثواب كسى كه قبر امام حسين عليه السلام را زيارت كند، در حالى كه كبر و غرور نداشته باشد چيست؟ فرمود: «برايش هزار عمره و حج مقبول نوشته مى

 شود. اگر شقى باشد، سعيد نوشته مى‏گردد، و پيوسته در رحمت الهى غوطه‏ور خواهد بود.»(17)

 دعاى معصومين براى زائر

 معاوية بن وهب از امام صادق عليه السلام نقل نموده كه فرمود: «اى معاويه، زيارت قبر حسين عليه

 السلام را از روى ترس وامگذار، زيرا هر كه آن را ترك كند، چنان دچار حسرت مى‏شود كه آرزو نمايد قبرش نزد او باشد. آيا دوست ندارى كه خداوند تو را در زمره كسانى به حساب آورد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و على و فاطمه و امامان معصوم عليه السلام برايش دعا مى‏كنند؟»(18)

 و نيز فرمود: «همانا فاطمه عليهاالسلام دختر محمد صلي الله عليه و آله نزد زائران قبر فرزندش حسين عليه السلام حضور يافته و براى گناهانشان طلب آمرزش مى‏كند.»(19)

 تجلى خدا

 امام صادق عليه السلام فرمود: «به درستى كه خداى تبارك و تعالى، قبل از اهل عرفات، براى زائران قبر حسين عليه السلام تجلى مى نمايد، حوايج آنان را برآورده مى‏كند، گناهانشان را آمرزيده و درخواست هايشان را به اجابت مقرون مى‏سازد، و سپس متوجه اهل عرفات شده و در مورد آنان نيز اينگونه عمل مى‏كند.»(20)

 سعادت

 امام صادق عليه السلام به عبدالملك خثعمى فرمود: «زيارت حسين بن على عليه السلام را ترك مكن و دوستانت را نيز به آن فرمان بده، تا خداوند بر عمرت افزوده و روزيت را زياد گرداند. خداوند سبحان زندگانى تو را در سعادت قرار خواهد داد، و نمى‏ميرى مگر سعادتمند، و تو را در سلك سعادتمندان خواهند نوشت.»(21)

تأثير زيارت در روز عاشورا

 امام صادق عليه السلام فرمود: «هر كس قبر حسين را در روز عاشورا زيارت كند، همانند كسى است كه در برابر او به خون خود غلطيده باشد.»(22)

 قرار گرفتن در جوار پيامبر و على و فاطمه عليهم السلام

 امام صادق عليه السلام فرمود: «هر كس مى‏خواهد در جوار پيامبر صلي الله عليه و آله و على و فاطمه عليهماالسلام باشد، نبايد زيارت حسين بن على عليه السلام را ترك كند.»(23)

 تأثير زيارت در روز قيامت

 امام صادق عليه السلام فرمود: «هيچ كس در روز قيامت نيست مگر آن كه آرزو مى‏كند كه اى كاش از زائرين امام حسين عليه السلام مى‏بود زيرا مشاهده مى‏نمايد كه با زائران حسين عليه السلام به واسطه مقامى كه در نزد پروردگار دارند، چگونه عمل مى‏شود.»(24)

 و نيز فرمود: «هر كس دوست دارد در روز قيامت بر سر سفره‏هايى از نور بنشيند پس بايد از زائرين حسين بن على عليه السلام باشد.»(25)

 و زرارة بن اعين گويد: «امام صادق عليه السلام فرمود: «زائرين حسين يك برترى نسبت به ساير مردم دارند» پرسيدم: برتريشان چيست؟ فرمود: «چهل سال قبل از مردم وارد بهشت مى‏شوند در حالى كه ديگران هنوز در حال حساب هستند.»(26)

 رهايى از شدايد قيامت

 رسول گرامى اسلام صلي الله عليه و آله فرمود: «من تعهد مى‏كنم كه در روز قيامت هنگامه رستاخيز، ضمن ملاقات با زائر حسين عليه السلام، دستش را بگيرم و از مراحل هول‏انگيز و سختي هاى قيامت نجاتش بخشيده و او را به بهشت وارد كنم.»(27)

نجات از آتش جهنم

 امام صادق عليه السلام فرمود: «هر كس قبر حسين عليه السلام را به خاطر خداوند و در راه خدا زيارت نمايد، خداوند او را از آتش دوزخ آزاد مى‏سازد، و روز ترس بزرگ (قيامت) او را ايمن مى‏دارد. از خداوند نيز هيچ حاجتى از حوائج دنيا و آخرت را طلب نمى‏كند مگر آن كه به او عطا مى‏نمايد.»(28)

 اين آثار و آثار ديگرى كه به خاطر اجتناب از طولانى شدن مطلب ذكر نكرديم، همگى به بركت وجود حضرت سيدالشهدا عليه السلام است كه اميدوارم هر چه زودتر توفيق زيارت مرقد مطهرش نصيب تمام عاشقان گردد.