پيامك ويژه ماه محرم

امشب رقيه فهميد بابا دو بخش دارد
بخشي به روي نيزه ٬ بخشي به خاك صحرا
***********************
از فضل خودت شبي زبانم دادي
ساقي شدي و طبع روانم داديگفتم كه چه بايد بنويسم از عشق
دستان بريده را نشانم دادي
***********************
امشب وقوع مرگ تو را جار مي‌زنند
رخسار ماه را غم و زنگار مي‌زنند
نوزادها براي علي اصغرت هنوز
با اولين تنفس خود زار مي‌زنند
*********************** حـتي خـدا مـيان حسـينيهء غمـش
سوگند خورده است به ماه محرمش
شبهاي قدر محترم و با فضيلت اند
امّـا نمي رسند به شبهاي مـاتمش
***********************
ارباب صداي قدمت مي آيد
هنگامه اوج ماتمت مي آيد
***********************
خيمه ماه محرم زده شد بر دل ما
باز نام تو شده زينت هر محفل ما
جز غم عشق تو ما را نبود سودايي
عشق سوزان تو آغشته به آب و گل ما
***********************
براي باغبان ياس آفريدند
علي را أشجع الناس آفريدند
وفا داري و مردي و شجاعت
يكي كردند و عباس آفريدند
***********************
دلم مست و لبم مست و سرم مست
بخون اي دل كه صبرم رفته از دستبخون اي دل محرم اومد از راه
بخون اجر تو با عباس بي دست
***********************
آموخته ايم از تو وفاداري را
خون تو نوشت معني ياري رااي كاش كه آب كربلا مي آموخت
آن روز زچشمت آبرو داري را …
***********************
گويند "مي" نمي شود از راه گوش خورد!
من "يا حسين" مي شنوم مست مي شوم

***********************
پير همه بود اگرچه او كودك بود
صبرش ز غريبي پدر اندك بودمي كرد به ني اشاره مي گفت رباب
اي كاش سر نيزه كمي كوچك بود
***********************
اردوي محرم به دلم خيمه به پا كرد
دل را حرم و بارگه خون خدا كرد
***********************
خورشيد كه در ميان خون، پرپر زد
آن ماه، كنار خيمه‌ها، بر سر زد
فرمود كه مرگ سرخ از ذلت به
آن حنجره‌اي كه بوسه بر خنجر زد
***********************
با ياد كشتگانش، آيينه خانه اي ساخت
آيينه دار او بود ، آيينه چيد عباس
ازسل پختگان بود، خامي نكرد، باري
چون سيب سرخ افتاد، از بس رسيد عباس
***********************
ما سينه زنان رسم جنون باب نموديم
جان و سر خود هديه به ارباب نموديم
از عمق درون ناله و فرياد نموديم
با سينه زدن زلزله ايجاد نموديم
***********************
و داعي با سر و جان كرده اينك
ملائك را هراسان كرده اينك

الا ، اهل حرم بيرون بيييد
حسين آهنگ ميدان كرده اينك
***********************
بي حسين بن علي احساس پيري مي كنم
ني كه پيري بلكه احساس حقيري مي كنم
گفت سائل از چه رو محكم به سينه مي زني؟
گفتم از آينه ي دل گردگيري مي كنم
***********************
خلائق خاك بر سر جملگي زاري كنيد
محرم ماه خون آمد عزاداري كنيد
ز خاك نينوا فرياد مي خيزد چنين
حسينم يار مي خواهد، وفاداري كنيد
***********************
بازدلم غم گرفت دوباره ماتم گرفت
ماه محرم آمد تمام عالم گرفت
***********************
ديباچه ي عشق و عاشقي باز شود
دلها همه آماده ي پرواز شود
با بوي محرم الحرام تو حسين
ايام عزا و غصه آغاز شود
***********************
سلام من به محرم, محرم گل زهرا
به لطمه هاي ملائك, به ماتم گل زهرا
***********************
بر سينه ي من نوشته بين الحرمين
نصف قلبم با ابالفضل،نصف ديگر با حسين
***********************
دل را اگر از حسين بگيرم چه كنم
بي عشق حسين اگر بميرم چه كنم
فردا كه كسي را به كسي كاري نيست
دامان حسين اگر نگيرم چه كنم
***********************
كاش بوديم آن زمان كاري كنيم
از تو و طفلان تو ياري كنيم
كاش ما هم كربلايي مي شديم
در ركاب تو فدايي مي شديم
***********************
باز محرم رسيد، ماه عزاي حسين
سينه‌ي ما مي‌شود، كرب و بلاي حسين
كاش كه تركم شود غفلت و جرم و گناه
تا كه بگيرم صفا، من ز صفاي حسين
***********************
محرم آمد و ماه عزا شد
مه جانبازي خون خدا شد
جوانمردان عالم را بگوييد
دوباره شور عاشوار به پا شد
***********************
آبروي حسين به كهكشان مي ارزد
يك موي حسين بر دو جهان مي ارزد
گفتم كه بگو بهشت را قيمت چيست
گفتا كه حسين بيش از آن مي ارزد
***********************
ماه خون ماه اشك ماه ماتم شد
بر دل فاطمه داغ عالم شد
***********************
پرسيدم:ازحلال ماه، چراقامتت خم است؟
آهي كشيدوگفت:كه ماه محرم است
گفتم: كه چيست محرم؟
باناله گفت:ماه عزاي اشرف اولادآدم است
***********************
با آب طلا نام حسين قاب كنيد
با نام حسين يادي از آب كنيد
خواهيد مه سربلند و جاويد شويد
تا آخر عمر تكيه بر ارباب كنيد
فرا رسيدن ماه محرم تسليت باد
***********************
عالم همه قطره اند و درياست حسين
خوبان همه بنده اند و مولاست حسين
عزاداريتان مقبول
***********************
در كلاس عاشقي عباس غوغا مي كند
در دل هر عاشقي عباس مأوا مي كند
هر كسي خواهد رود در مكتب عشق حسين
ثبت نامش را فقط عباس امضا مي كند
***********************
قيامت بي حسين غوغا ندارد
شفاعت بي حسين معنا ندارد
حسيني باش كه در محشر نگويند
چرا پرونده ات امضاء ندارد
***********************
كاش بوديم آن زمان كاري كنيم
از تو و طفلان تو ياري كنيم
كاش ما هم كربلايي مي شديم
در ركاب تو فدايي مي شديم
***********************
اردوي محرم به دلم خيمه به پا كرد
دل را حرم و بارگه خون خدا كرد
***********************
براي باغبان ياس آفريدند
علي را أشجع الناس آفريدند
وفا داري و مردي و شجاعت
يكي كردند و عباس آفريدند
***********************
به يكتايي ، قسم يكتاست عباس
به مردي شهره دنياست عباس
اگر چه زاده‌ ام‌البنين است
وليكن مادرش زهراست عباس
***********************
عالم همه محو گل رخسار حسين است
ذرات جهان درعجب از كار حسين است
داني كه چرا خانه ي حق گشته سيه پوش
يعني كه خداي تو عزادار حسين است
***********************
اشكم ز هجر روي تو خوناب شد حسين
مويم ز غصه رشته ي مهتاب شد حسين
هر جا كنار آب نشستم ز داغ تو
از بس كه سوختم جگرم آب شد حسين
***********************
السلام اي وادي كرببلا
السلام اي سرزمين پر بلا
السلام اي جلوه گاه ذوالمنن
السلام اي كشته هاي بي كفن
***********************
همواره تجّسم قيام است حسين (ع)
در سينة عاشقان ، پيام است حسين (ع)
در دفتر شعر ما ، رديف است هنوز
دل چسب‌ترين شعر كلام است حسين (ع)
***********************
الحق كه به ما درس وفا داد حسين (ع)
هر چيز كه داشت بي‌ريا داد حسين (ع)
يعني كه تأملي كنيد اي ياران !
آن هستي خود زكف چرا داد حسين (ع)؟
***********************
بر نيزه ، سري به نينوا مانده هنوز
خورشيد ، فرا ز نيزه‌ها مانده هنوز
در باغ سپيده ، بوته بوته گل خون
از رونق دشت كربلا مانده هنوز
***********************
عطري كه از حوالي پرچم وزيده است
ما را به سمت مجلس آقا كشيده است
از صحن هر حسينيه تا صحن كربلا
صد كوچه بازكنيد محرم رسيده است
***********************
كربلا دارالنعيم زينب است
كعبه خود تحت حريم زينب است
عمر زينب فخر مولا بود و بس
او به زهرا المثني بود و بس


جلوه‌هاي‌ تربيتي‌ قيام‌ عاشورا

مقدمه‌:

1ـ تعريف‌ تربيت‌: تربيت‌ كلمه‌اي‌ عربي‌ و معادل‌ « Education » انگليسي‌ است‌كه‌ در فارسي‌ به‌ «آموزش‌ و پرورش‌»، ترجمه‌ مي‌شود. واژه‌ تربيت‌ از «رَبَوَ»، اخذ شده‌ است‌.در «المنجد»، ربو، گاه‌ به‌ معناي‌ غذا دادن‌ (ربه‌ الوالد: اي‌ غذاه‌ و جعله‌ يربوا) و گاه‌ به‌ معناي‌تهذيب‌ و پاك‌ ساختن‌ اخلاق‌ فرد از آلودگي‌ها (ربه‌ الوالد اي‌ هذّبه‌ و هذّب‌ الرجل‌، اي‌ طهراخلاقه‌ مما يعيبها) به‌ كار رفته‌ است‌. و «راغب‌ اصفهاني‌» در «مفردات‌»، ذيل‌ كلمه‌ «رب‌»تربيت‌ را حركت‌ تدريجي‌ چيزي‌ به‌ سوي‌ كمال‌ تعريف‌ نموده‌ است‌. (انشاء الشي‌ حالاً في‌لد الي‌ حد التمام‌). مرحوم‌ «دهخدا» در «لغتنامه‌» تربيت‌ را به‌ معاني‌ زير آورده‌ است‌:پروردن‌، پرورانيدن‌، پروردن‌ كودك‌ تا بالغ‌ شود، پروردن‌ و آموختن‌. 2ـ از تربيت‌ در اصطلاح‌، تعريف‌ واحدي‌ وجود ندارد. از شاخصه‌ها و ويژگي‌هاي‌امر تربيتي‌ آن‌ است‌ كه‌ گرچه‌ «تعليم‌» شرط‌ لازم‌ آن‌ است‌، كافي‌ نيست‌ و از اين‌روآموخته‌ها را محقق‌ كردن‌، بار آوردن‌، شكوفا نمودن‌ و به‌ ثمر نشاندن‌ از مميزات‌ امورتربيتي‌ است‌. بالتّبع‌ حصول‌ به‌ چنين‌ غايتي‌، مسئلة‌ روش‌ تربيت‌ موضوعيت‌ مي‌يابد.«مربي‌» اهميت‌ ويژه‌ مي‌يابد، در حدي‌ كه‌ كسي‌ ممكن‌ است‌ معلم‌ خوب‌ و موفقي‌ باشد،اما مربي‌ شايسته‌اي‌ نباشد. از ويژگي‌هاي‌ تربيت‌ آن‌ است‌ كه‌ هرسه‌ حوزه‌ «جسم‌»،«عقل‌» و «قلب‌» (دل‌) آدمي‌ را شامل‌ مي‌شود. مفروض‌ در تربيت‌ آن‌ است‌ كه‌ چون‌ نشو ونما دادن‌ چيزي‌ مطرح‌ است‌. پس‌ متعلق‌ تربيت‌ بايد داراي‌ استعداد دروني‌ بالقوه‌ براي‌بالفعل‌ شدن‌ باشد.

3ـ از نهضت‌ حسيني‌ و قيام‌ عاشورا در بعد تربيتي‌ سخن‌ اندكي‌ رفته‌ است‌ و حال‌آن‌ كه‌ از قيام‌ عاشورا هم‌ در «ابعاد مختلف‌ تربيت‌»، فردي‌ و جمعي‌ (سياسي‌، اجتماعي‌،اقتصادي‌، فرهنگي‌ و...) بهره‌هاي‌ فراوان‌ مي‌توان‌ برد و هم‌ از «روش‌هاي‌ تربيتي‌» درموارد بسياري‌ مي‌توان‌ استفاده‌ نمود و هم‌...

طرح‌ همه‌ مباحث‌ تربيتي‌ مربوط‌ به‌ امام‌ حسين‌ (ع) در حد يك‌ مقاله‌ نمي‌گنجد؛مثلاً از خاستگاه‌هاي‌ تربيتي‌ امام‌ حسين‌ (ع) و از تأثيرهاي‌ خانوادگي‌ مي‌توان‌ سخن‌گفت‌. از خصايص‌ تربيتي‌ و روحي‌ امام‌ حسين‌ (ع) ، ظلم‌ستيزي‌ بود. او فرزند پدري‌ است‌كه‌ حتي‌ در حال‌ احتضار و پس‌ از ضربت‌ خوردن‌ از ابن‌ ملجم‌ و در وصيتش‌ به‌ فرزندانش‌(امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌) مي‌آموزد. «كونا للظالم‌ خصماً و للمظلوم‌ عوناً» ؛ دشمن‌ ظالم‌و ياور مظلومان‌ باشيد.

يا در كودكي‌، حركت‌ پيچيدة‌ تربيتي‌ امام‌ حسين‌ (ع) همراه‌ با برادرش‌ را در اصلاح‌نقص‌ وظيفه‌ ديني‌ پيرمردي‌ را ديديم‌ كه‌ وقتي‌ وضوي‌ با اشكالش‌ را ديدند، از پيرمردخواستند كه‌ به‌ داوري‌ درباره‌ وضوي‌ آن‌ دو بنشيند تا ببيند كدام‌ يك‌ زيباتر وضو مي‌گيرند (قالا ايّنا يحسن‌؟) و پيرمرد متوجه‌ شد كه‌ اين‌ كاربراي‌ رفع‌ نقيصه‌ او بود و...

حدود و نقطه‌ تمركز اين‌ مقال‌، بر نكته‌هاي‌ تربيتي‌ است‌ كه‌ در نهضت‌ حسيني‌ ازمدينه‌ آغاز و در كربلا با قيام‌ عاشورا به‌ خاتمه‌ رسيده‌ و سپس‌ پيام‌هاي‌ سازنده‌ و جلوه‌هاي‌مؤثر آن‌ توسط‌ ادامه‌ دهندگان‌ نهضت‌ به‌ گوش‌ اعصار براي‌ هميشه‌ رسيده‌ است‌.

4) نهايتاً، نوشتار مختصر حاضر در گزينش‌ نكات‌ تربيتي‌ از نهضت‌ حسيني‌ و قيام‌عاشورا نظر به‌ مسائل‌ عصر، شبهات‌ مبتلابه‌ و پرسش‌هاي‌ نسل‌ جديد در فضاي‌ امروزايران‌ دارد. از اين‌رو، اگر امروزه‌ مطرح‌ مي‌گردد كه‌ از دين‌ پيام‌هاي‌ سياسي‌ نبايد جست‌ وانتظار داشت‌ و «سكولاريسم‌» مدافعان‌ جدي‌ دارد، در اين‌ مقاله‌ از تربيت‌ سياسي‌ درنهضت‌ كربلا، زياد سخن‌ خواهد رفت‌. يا اگر مسئله‌ زن‌ و حضور سياسي‌اش‌ در جامعه‌ وحقوق‌ بانوان‌ از نگاه‌ ديني‌ با مطرح‌ شدن‌ پرسش‌هاي‌ «فمينيست‌ها» پرسش‌ جدي‌ روزماست‌؛ از اين‌ رو از تربيت‌ بانوان‌ و زنان‌ در نهضت‌ عاشورا سخن‌ به‌ ميان‌ مي‌آيد.

ابعاد تربيت‌ در قيام‌ عاشورا

در يك‌ نگاه‌ تربيت‌ را در دو سطح‌ «فردي‌» و «جمعي‌» مي‌توان‌ به‌ تحليل‌ نشست‌و هريك‌ خود اقسام‌ و زير مجموعه‌هاي‌ خاص‌ خود را خواهد داشت‌؛ مثلاً «تربيت‌اخلاقي‌» از زيرمجموعه‌هاي‌ تربيت‌ فردي‌ است‌ و حال‌ آن‌ كه‌ «تربيت‌ سياسي‌»، «تربيت‌اجتماعي‌»، «تربيت‌ فرهنگي‌»، «تربيت‌ اقتصادي‌» و... در ذيل‌ تربيت‌ جمعي‌ دسته‌بندي‌مي‌شود. در ادامه‌ مباحث‌ جهت‌ رعايت‌ اختصار، در بحث‌ تربيت‌ از بعد فردي‌ و از مصاديق‌تربيت‌ اخلاقي‌ به‌ «عزت‌ مداري‌» در قيام‌ عاشورا اشاره‌ شده‌ و در تربيت‌ جمعي‌ نيز تنهاجلوه‌هاي‌ تربيت‌ سياسي‌ مداقه‌ و بررسي‌ مي‌شوند:

1) تربيت‌ اخلاقي‌:

عزت‌ مداري‌ و ذلت‌ ستيزي‌، براي‌ اين‌ كه‌ با اختصار مباحث‌ مربوط‌ به‌ عزت‌ درفرهنگ‌ عاشورا مطرح‌ گردند، مجموع‌ مباحث‌ در نكته‌هاي‌ زير عرضه‌ مي‌شوند:

اول‌: از بين‌ همه‌ فضايل‌ اخلاقي‌ و تربيتي‌ امام‌ حسين‌ در بعد فردي‌ و شخصي‌،بدين‌ دليل‌ بر روي‌ «عزت‌» تأكيد شده‌ كه‌ به‌ تعبيري‌ اين‌ مفهوم‌ اخلاقي‌ در هيچ‌ يك‌ ازمعصومين‌ : به‌ اندازه‌ اباعبدالله‌ الحسين‌ (ع) تكرار نشده‌ و عزت‌، كليد شخصيت‌ امام‌حسين‌ (ع) است‌. عزت‌، مدار و معبر و ميزان‌ و مبنا و مجراي‌ كلام‌ و سيرة‌ حسيني‌ است‌ ودر نهضت‌ عاشورا موج‌ مي‌زند.

دوم‌: شرايط‌ عصر و نظام‌ بين‌ الملل‌ به‌ گونه‌اي‌ است‌ كه‌ جامعه‌ ما نياز به‌ تقويت‌عزت‌ مداري‌ و ذلت‌گريزي‌ دارد، زيرا اگر شرايط‌ پس‌ از جنگ‌ سرد در نظام‌ بين‌ الملل‌ را ازجهت‌ حساسيت‌ و نقطه‌ عطف‌ به‌ سه‌ مقطع‌ «جنگ‌ سرد» كه‌ تا سال‌ 1991 و سقوط‌ اتحادشوروي‌ ادامه‌ يافت‌ و سپس‌ مقطع‌ جهاني‌ شدن‌ كه‌ پس‌ از سقوط‌ اتحاد شوروي‌ تا 2001ميلادي‌ و حادثة‌ 11 سپتامبر استمرار يافت‌ و مقطع‌ سوم‌ از 11 سپتامبر 2001 (شهريور1380) به‌ بعد تقسيم‌ كنيم‌، در فضاي‌ جنگ‌ سرد جهان‌ با چالش‌ آمريكا و شوروي‌ مواجه‌بود و در مقطع‌ بعدي‌، امريكا كوشيد كه‌ در مدت‌ يك‌ دهه‌ «نظم‌ نوين‌ بين‌ المللي‌» راتعريف‌ كند، اما تلاش‌هاي‌ «بوش‌» (پدر) و «كلينتون‌» كاملاً قرين‌ با توفيق‌ نبود، اما درمقطع‌ سوم‌ با حادثة‌ 11 سپتامبر 2001 بوش‌ (پسر) بهانه‌ لازم‌ را به‌ دست‌ آورد كه‌ براي‌دنيا رجز بخواند و از جمله‌ رجزهايش‌ آن‌ است‌ كه‌ در سخنراني‌ در كنگره‌ اين‌ كشور (29ژانويه‌ 2002) ايران‌ را در كنار عراق‌ و كره‌ شمالي‌، «محور شيطاني‌ يا محور شرارت‌» بنامدو تهديد كند كه‌ «من‌ منتظر حوادث‌ نخواهم‌ ماند، چرا كه‌ زمان‌ آبستن‌ مخاطرات‌ بيشتري‌است‌. ما به‌ انتظار پليدي‌، كه‌ هرلحظه‌ نزديك‌تر و نزديك‌تر مي‌شود، نخواهيم‌ نشست‌.ايالات‌ متحده‌ آمريكا به‌ خطرناك‌ترين‌ رژيم‌هاي‌ جهان‌ معاصر اجازه‌ نخواهد داد كه‌ بابهره‌گيري‌ از مخرّب‌ترين‌ تسليحات‌ ممكن‌ به‌ تهديدي‌ براي‌ ما بدل‌ شوند...».

در چنين‌ فضايي‌ كه‌ ايران‌ اسلامي‌ عزت‌، شرف‌، افتخاراتش‌ در معرض‌ خطر است‌،نياز به‌ تقويت‌ روحية‌ عزت‌ طلبي‌ و كرامت‌ خواهي‌ دارد و از اين‌ رو امسال‌ از سوي‌ مقام‌معظم‌ رهبري‌، به‌ سال‌ «عزت‌ و افتخار حسيني‌» نام‌ گذاري‌ شده‌ است‌، تا با تمسك‌ به‌عزت‌ و افتخار حسيني‌ و با توسل‌ به‌ «هيهات‌ منا الذلة‌» عاشوراييان‌، تن‌ به‌ ذلت‌ ندهيم‌. باتوجه‌ به‌ اين‌ عطش‌ و نياز، تمركز پژوهش‌ حاضر در تربيت‌ اخلاقي‌ به‌ مدار بحث‌ عزت‌ درقيام‌ عاشورا تنظيم‌ شده‌ است‌.

سوم‌: از عزت‌ در نهضت‌ حسيني‌، حداقل‌ از دو زاويه‌ مي‌توان‌ به‌ بحث‌ نشست‌:يكي‌، مراجعه‌ استقرايي‌ به‌ كلمات‌ امام‌ حسين‌ (ع) در مواردي‌ كه‌ در طي‌ نهضتش‌ از كلمه‌عزت‌ و يا مفهوم‌ متضادش‌، ذلّت‌ بهره‌ برده‌ است‌ و ديگري‌، با مراجعه‌ به‌ سيره‌ آن‌ حضرت‌،بر اساس‌ شاخصه‌هايي‌ عملكردي‌ و مواضعي‌ كه‌ به‌ عزت‌ و كرامت‌ آن‌ حضرت‌ و نهضتش‌منجر مي‌گردد، بحث‌ نمود.

در بعد ذلت‌ ستيزي‌ با مراجعه‌ به‌ سير نهضت‌ كربلا بارها از امام‌ حسين‌ (ع) زيربارذلت‌ نرفتن‌ براي‌ حفظ‌ عزت‌ و شرافت‌ شنيده‌ شده‌ است‌. چنان‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ در كلام‌حماسي‌ و مشهورشان‌ مي‌فرمايند:

«الا و ان‌ الدّعي‌ ابن‌ الدّعي‌ قدر كزني‌ بين‌ اثنتين‌، بين‌ السلّه‌ والذلّه‌ و هيهات‌ مناالذله‌؛ آگاه‌ باشيد اين‌ فرومايه‌ ]ابن‌ زياد[ و فرزند فرومايه‌ مرا بين‌ دو راهي‌ِ شمشير و ذلت‌قرار داده‌ است‌ و هيهات‌ كه‌ ما به‌ زير بار ذلت‌ برويم‌».

و يا در سخنراني‌ آن‌ حضرت‌ در روز عاشورا، وقتي‌ كه‌ «قيس‌ ابن‌ اشعث‌» با صداي‌بلند گفت‌: يا حسين‌، چرا با پسر عمويت‌ بيعت‌ نمي‌كني‌، كه‌ در اين‌ صورت‌ با تو به‌ نرمي‌رفتار خواهد كرد و كوچك‌ترين‌ ناراحتي‌ متوجه‌ تو نخواهد بود؟ امام‌ عزيزانه‌ در پاسخ‌فرمودند: «لا والله‌ لا اعطيهم‌ بيدي‌ اعطاء الذليل‌ ولا اقرّ اقرار العبيد.» نه‌ به‌ خدا سوگند!نه‌ دست‌ ذلت‌ در دست‌ آنان‌ مي‌گذارم‌ ونه‌ مانند بردگان‌ فرمانبردارشان‌ خواهم‌ شد.

هم‌ چنين‌ وقتي‌ يكي‌ از بستگان‌ امام‌ در جريان‌ نهضت‌ كربلا، پس‌ از گفت‌ وشنودي‌، خبر شهيد شدن‌ آن‌ حضرت‌ را از زبان‌ پدرش‌ مطرح‌ كرد و سپس‌ گفت‌: آري‌،كاش‌ از آنها كناره‌ نمي‌گرفتي‌ و تن‌ به‌ بيعت‌ مي‌دادي‌!»، امام‌ فرمود: پدرم‌ از رسول‌ خدا (ص) نقل‌ مي‌كرد كه‌ آن‌ حضرت‌ به‌ ايشان‌ اين‌ گونه‌ فرموده‌ بود كه‌ من‌ و او (علي‌) هردو به‌ تيغ‌كينه‌ و ستم‌، كشته‌ مي‌شويم‌ و مزارمان‌ نزديك‌ يك‌ ديگر است‌. آيا تو فكر مي‌كني‌، آنچه‌ راكه‌ تو مي‌داني‌، من‌ نمي‌دانم‌؟ سپس‌ اين‌ كلام‌ ماندگار در تاريخ‌ را فرمودند: «والله لا اعطي‌الدنيه‌ عن‌ نفسي‌ ابداً؛ همانا من‌ هرگز تن‌ به‌ ذلت‌ نخواهم‌ سپرد».

سيرة‌ آن‌ حضرت‌ نيز مقرون‌ و محفوف‌ به‌ عزت‌ طلبي‌ و ذلت‌ ستيزي‌ است‌. تمام‌سخن‌ يزيد و عمالش‌ را در يك‌ جملة‌ بيعت‌ امام‌ حسين‌ (ع) با يزيد مي‌توان‌ خلاصه‌ كرد وتمام‌ موضع‌گيري‌هاي‌ امام‌ حسين‌ (ع) از مدينه‌ به‌ مكه‌ و از مكه‌ تا كربلا را نيز در يك‌جمله‌ مي‌توان‌ خلاصه‌ كرد كه‌ در پاسخ‌ پيشنهاد محمد حنفيه‌ برادرش‌ كه‌ معتقد بود: خوب‌است‌ امام‌ در شهر خاصي‌ اقامت‌ نكند و در عين‌ حال‌ نمايندگاني‌ براي‌ جذب‌ نيرو بفرستدتا ببيند شرايط‌ چگونه‌ است‌، زيرا نگران‌ بود كه‌ امام‌ كشته‌ شود، امام‌ فرمود:

«يا اخي‌ لولم‌ يكن‌ في‌ الدنيا ملجأً ولا مأوي‌ لما بايعت‌ يزيد بن‌ معاويه‌؛ برادر، اگردر تمام‌ اين‌ دنياي‌ وسيع‌ هيچ‌ پناهگاه‌ و ملجأ و مأوايي‌ نباشد، بازهم‌ با يزيد بن‌ معاويه‌بيعت‌ نخواهم‌ كرد».

از «سيرِ امام‌» در طول‌ نهضت‌، اين‌ اصل‌ كليدي‌ به‌ عنوان‌ «سيره‌» آن‌ حضرت‌قابل‌ استخراج‌ است‌، كه‌ مشي‌ اخلاقي‌، وصف‌ شخصيتي‌ و ويژگي‌ نفساني‌ امام‌ حسين‌ (ع) زندگي‌ عزيزانه‌ و شرافت‌مندانه‌ و جوانمردانه‌ و آزادي‌مدار است‌، نه‌ زندگي‌ ضعيف‌ و قرين‌ باهر نوع‌ پستي‌ و ذلت‌ براي‌ زندگي‌ ظاهري‌.

چهارم‌: اما پرسش‌ اساسي‌ آن‌ است‌ كه‌ بحث‌ از ويژگي‌ «عزت‌» در شخصيت‌امام‌حسين‌ (ع) و نهضت‌ كربلا با تربيت‌ چه‌ ارتباطي‌ دارد؟ اگر بتوان‌ بحث‌ عزّت‌ نفس‌ وكرامت‌ آدمي‌ را مهم‌ترين‌ مبحث‌ تربيتي‌ و يا حداقل‌ يكي‌ از مباحث‌ مهم‌ تربيتي‌پذيرفت‌، در آن‌ صورت‌ بايد بين‌ اصل‌ عزت‌ در نهضت‌ كربلا و آثار تربيتي‌ آن‌ براي‌سايرين‌ پل‌ زد. براي‌ برقراري‌ اين‌ دو مبحث‌، مي‌توان‌ از بحث‌ «طرح‌ اسوه‌ها و الگوها» درسازندگي‌ و بازسازي‌ تربيتي‌ بهره‌ برد.

امروزه‌ در مباحث‌ تربيتي‌، بحث‌ اسوه‌ها و الگوها مورد عنايت‌ است‌؛ مثلاً درمكاتب‌ روان‌شناسي‌ معاصر هم‌ نسبت‌ به‌ الگوها سخن‌ رفته‌ و «بندورا» در نظرية‌يادگيري‌ اجتماعي‌اش‌، به‌ شكل‌ گسترده‌اي‌ بر يادگيري‌هايي‌ كه‌ در نتيجه‌ مشاهده‌ الگوهاپديد مي‌آيد، تأكيد ورزيده‌ است‌. همين‌ طور «ساليوان‌» در نظريه‌ شخصيتي‌ كه‌ تحت‌عنوان‌، «روان‌ پزشكي‌ تأثير متقابل‌ اشخاص‌» عرضه‌ كرده‌ است‌، از تأثير تعيين‌ كنندة‌الگوها بر رفتار آدمي‌ ياد مي‌كند.

با نگاهي‌ گذرا به‌ قرآن‌ به‌ اسوه‌هاي‌ متعددي‌ برمي‌خوريم‌. حضرت‌ ابراهيم‌ (ع) اسوة‌ بت‌ شكني‌ است‌. اصحاب‌ كهف‌، سمبل‌ و اسوة‌ مهاجرين‌ في‌ سبيل‌ الله‌ و حضرت‌يوسف‌، اسوة‌ ايستادگي‌ در برابر شهوات‌ و حضرت‌ رسول‌ (ص) اسوة‌ حسنه‌ است‌. پس‌ اگرمي‌توان‌ از اسوه‌ها در امر تربيت‌ از نگاه‌ مكتب‌هاي‌ روان‌ شناسي‌ و تربيتي‌ و نيز در تربيت‌ديني‌ بهره‌ برد، با اين‌ مفروض‌ از امام‌ حسين‌ (ع) و يارانش‌ به‌ عنوان‌ اسوه‌ها و الگوهاي‌تربيتي‌ مي‌توان‌ بهره‌برد و با توجه‌ به‌ بحث‌ حاضر، مي‌توان‌ از عزت‌ و كرامت‌ حسيني‌،براي‌ القا، تلقين‌ و تقويت‌ عزت‌ مداري‌ براي‌ ديگران‌ استفاده‌ نمود و از ذلت‌ گريخت‌ و ذلت‌ستيزي‌ آنان‌ الهام‌ بخش‌ شيعيان‌ و پيروانش‌ باشد كه‌ در مقابل‌ تهديد، ارعاب‌ و زورمداري‌ديگران‌ بتوانند نه‌ بگويند و فرياد هيهات‌ منا الذله‌ سردهند.

پنجم‌: همان‌ گونه‌ كه‌ از اسوه‌ها مي‌توان‌ درس‌ تربيتي‌ نيكو و مناسب‌ آموخت‌، درصورت‌ تحريف‌ اهداف‌، سخنان‌، برنامه‌ و نتايج‌ تلاش‌هاي‌ آنان‌، مي‌توان‌ به‌ غايتي‌تربيتي‌ نامناسب‌ و نامطلوب‌ دست‌ يافت‌. نهضت‌ عاشورا نيز علي‌ رغم‌ آن‌ كه‌ مي‌تواند بارمثبت‌ فراون‌ تربيتي‌ را حامل‌ باشد، اما متأسفانه‌ به‌ علت‌ تحريف‌ اهداف‌ و شعارهاي‌نهضت‌، گاه‌ به‌ جاي‌ اين‌ كه‌ بتوانيم‌ پيام‌هاي‌ عزت‌ بخش‌ آن‌ حادثه‌ حيات‌ بخش‌ را آويزة‌گوش‌ كنيم‌، از آن‌ پيام‌هاي‌ منفي‌ و غيرسازنده‌ و حتي‌ گاه‌ ضد اهداف‌ نهضت‌ برداشت‌مي‌كنيم‌. اين‌ جاست‌ كه‌ معلمان‌ ديني‌ و مربيان‌ متعهد و مفسران‌ اين‌ حركت‌ها بايدهشيارانه‌ وارد عمل‌ شوند و نهضت‌ حسيني‌ را از تحريف‌هاي‌ آراسته‌ پيرايش‌ نمايند. ازپيام‌هاي‌ غلط‌ و خطرناكي‌ كه‌ گاه‌ از قيام‌ عاشورا گرفته‌ شده‌ و آثار ضد تربيتي‌ جدي‌ نيزدارد، آن‌ است‌ به‌ جاي‌ اين‌ كه‌ از راه‌ و رسم‌ عزيزانة‌ آن‌ حضرت‌ درس‌ عزت‌ بگيريم‌، به‌جاي‌ اين‌ كه‌ از اسوه‌ها و الگوهاي‌ كربلا، درس‌ پايداري‌، مقاومت‌، صلابت‌، حماسه‌ و ايثاربياموزيم‌ و به‌ جاي‌ اين‌ كه‌ بدانيم‌ امام‌ حسين‌ (ع) به‌ ما آموخته‌ و در عمل‌ مارا بدين‌ طريق‌هدايت‌ نموده‌ كه‌ در راه‌ حفظ‌ عزت‌ و شرافت‌ از هزينه‌ كردن‌ جان‌ و مال‌ نهراسيم‌، بدان‌سمت‌ كشانده‌ مي‌شويم‌ كه‌ به‌ نهضت‌ بار عاطفي‌ شديد داده‌ و آن‌ را در گريه‌ كردن‌ وسوگواري‌ تنها خلاصه‌ كنيم‌ و در نتيجه‌، به‌ جاي‌ حركت‌، توجيه‌گر وضع‌ موجود باشيم‌.اين‌گونه‌ نگرش‌، قطعاً تحريف‌ معنوي‌ اهداف‌ نهضت‌ حسيني‌ است‌، زيرا امام‌ در وصيت‌نامه‌شان‌،هدف‌ نهضت‌ را اصلاح‌ امت‌ اسلامي‌ و احياي‌ اصل‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر و اعادة‌سيرة‌ نبوي‌ و علوي‌ ذكر مي‌كنند. تربيتي‌ كه‌ نتيجه‌اش‌ بي‌ توجهي‌ به‌ سرنوشت‌ جامعه‌ ودين‌ باشد، تربيتي‌ حسيني‌ نيست‌ و با وصاياي‌ آن‌ حضرت‌ در تعارض‌ است‌.

ششم‌: اگر قرار بود كه‌ از كربلا درس‌ آموخت‌ و از عاشورا تعليم‌ گرفت‌، كار سهل‌تر ازآن‌ بود كه‌ ادعا كرد كربلا آثار و جلوه‌هاي‌ تربيتي‌ دارد. قطعاً كربلا درس‌هاي‌ فراواني‌ براي‌آموختن‌ دارد و جنبة‌ تعليمي‌ عاشورا عميق‌ است‌ و به‌ قول‌ «اقبال‌ لاهوري‌» در مثنوي‌ «درمعناي‌ حريت‌ اسلامي‌ و سه‌ حادثه‌ كربلا»
تيغ‌ بهر عزت‌ دين‌ است‌ و بس رمز قرآن‌ از حسين‌ آموختيم‌
‌مقصد او حفظ‌ آئين‌ است‌ و بس‌ ز آتش‌ او شعله‌ها اندوختيم‌






مقام امام حسين عليه السلام در روايات

ر حديث صحيحي آمده است: پيامبري نيست مگر اين كه سرزمين كربلا را زيارت كرده و به آن سرزمين خطاب كرده كه ماه درخشنده‌اي را در تو دفن مي‌نمايند.
حضرت نوح در كربلا
وقتي كشتي نوح بر روي آب سير مي‌كرد به سرزميني رسيد كه نوح از تلاطم شديد آن ترسيد كه كشتي غرق شود. گفت:"طفت الدنيا و ما اصابني فرع مثل هذه الارض"؛ همه دنيا را دور زدم و مثل اين سرزمين، دلهره و نگراني به من دست نداد، ‌جبرئيل نازل شد و گفت: "اينجا سرزمين كربلا و قتلگاه حسين عليه السلام فرزند آخرين پيغمبر خدا است." حضرت نوح و اصحابش براي مظلوميت آن حضرت گريه كردند و بر قاتلش لعن نمودند.
حضرت ابراهيم در كربلا
شيخ الانبياء، حضرت ابراهيم عليه السلام وقتي سوار بر اسب بود، از اين سرزمين مي‌گذشت، پاي اسبش لغزيد و از اسب زمين خورد و سرش شكست، گفت:

"الهي ما حدث مني؟"؛ خدايا! چه لغزشي از من سر زده كه اين چنين شد؟ به اراده الهي اسبش به سخن آمده و گفت: اين سرزمين كربلاست و فرزند آخرين پيامبر الهي را در اينجا مي‌كشند؛ به خاطر همدردي با خون پاك آن عزيز زهرا خون سرت جريان پيدا كرد.
حضرت خاتم الانبياء محمد مصطفي صلوات الله عليه در كربلا
حضرت فرمودند مرا به سرزميني سير دادند، كه گفته مي‌شد اينجا كربلاست (سرزمين حزن و اندوه) "و اُريتُ فيهِ مَصرَعَ الحُسَينِ عليه السلام وَ اصحابه؛ و در آنجا قتلگاه فرزندم حسين و اصحاب با وفايش را به من نشان دادند، و در آنجا يك مجلس سوگواري و عزاداري برپا شد.

حضرت سيد الاوصياء اميرالمومنين علي عليه السلام در كربلا
ابن عباس مي‌گويد: همراه حضرت علي عليه السلام در مسير صفين بودم، وقتي به دشت كربلا (ساحل فرات) رسيديم پياده شديم. ناگهان آن حضرت با صداي بلند گريه كردند و فرمودند: "يَابنَ عباس أتعرف هذا الموضع؟"؛ آيا اين سرزمين را مي‌شناسي؟ عرض كردم: نمي‌شناسم. حضرت فرمودند: اگر مانند من مي‌شناختي از اينجا نمي‌گذشتي مگر اين كه مانند من گريه مي‌كردي ... اين را فرمودند و گريه زيادي كردند طوري كه اشك از محاسن شريف آن حضرت جاري و بر سينه مباركشان مي‌ريخت. فرمودند: "اين سرزمين كربلاست، كه محل شهادت حسينم و هفده نفر از نسل من و فاطمه زهرا سلام الله عليها مي‌باشد و مانند مكه و مدينه و بيت المقدس شناخته مي‌شود.

زيارت امام حسين عليه السلام، بزرگترين ارزش
امام صادق عليه السلام فرمودند: زيارت امام حسين عليه السلام از هر عمل پسنديده‌اي ارزش و فضيلتشبيشتر است.

افتخار زمين كربلا
امام صادق عليه السلام فرمودند:
زمين كعبه گفت: كيست مثل من، و حال آن كه خانه خداوند متعال بر من بنا شده و مردم از اطراف و اكناف به طرف من مي‌آيند و حرم امن الهي قرار داده شده‌ام
و چه فضيلت‌هايي كه براي زيارت اين مكان مقدس وارد شده (از آن جمله: حضرت علي ابن الحسين عليهماالسلام فرمودند: تسبيح گفتن در مكه افضل است از خراج و ماليات كه در راه خدا انفاق شود.(1)
و حضرت باقر عليه السلام مي‌فرمايند: سجده كننده در مكه به منزله در خون غلطيدن در راه خداست. در روايتي ديگر آورده‌اند كه طعام خوردن در مكه به منزله روزه داشتن در غير مكه است. و راه رفتن در مكه عبادت خداوند است.(2) و در ادعيه بسياري درخواست زيارت خانه خدا وارد شده است.
با اين حال خداوند به زمين كعبه خطاب كرد: ساكت باش كه فضيلت تو در برابر فضايل زمين كربلاي حسين چون سوزني باشد و اگر نبود خاك و تربت كربلا، هرگز تو را فضيلت نداده بودم و اگر كساني كه كربلا ايشان را در بردارد (حضرت سيد الشهدا و اصحابش) نبودند، تو را و آنچه تو هم اكنون به آن فخر مي‌كني نمي‌آفريدم.
و خداوند كربلا را بهترين زمين در بهشت قرار داده است...
 

مقايسه انفاق در حج و در مسير كربلا
عبدالله بن سنان مي‌گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم پدرت درباره انفاق در راه حج مي‌فرمودند به هر درهمي كه در اين راه خرج كني براي او هزار درهم حساب مي‌شود. كسي كه در مسير زيارت امام حسين عليه السلام انفاق مي‌كند براي او چيست؟ حضرت فرمودند: به هر درهمي كه در اين مسير صرف مي‌كند: هزار هزار هزار(تا ده مرتبه هزار را تكرار كردند) براي او حساب مي‌شود و علاوه بر اين رضايت و خشنودي خداوند و دعاي خير پيامبر اكرم صلي اله عليه و آله و حضرت علي عليه السلام و ائمه معصومين عليه السلام براي اوست.(3)

ثواب زيارت حسين عليه السلام برابر بيست حج
راوي مي‌گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمودند: تاكنون چند مرتبه حج را بجا آوردي؟ عرض كردم: نوزده مرتبه. فرمودند: اگر حجت را بر بيست برساني (در ثواب) مثل كسي هستي كه يك بار قبر امام حسين عليه السلام را زيارت كرده است.(4)

در روايت ديگري آمده كه زيارت امام حسين برابر سي حج مقبول مي‌باشد.در حديث ديگري از امام صادق عليه السلام آمده است كه امام با يك زائر امام حسين راجع به ثواب زيارت اينگونه فرمودند: براي چه اينجا آمده‌اي؟زائر عرض كرد: براي زيارت حسين عليه السلام آمده‌ام. فرمود: هيچ خواسته‌اي نداشتي؟
عرض كرد: هيچ آرزويي مگر اين كه آن حضرت را زيارت كنم و سلام دهم و به وطنم برگردم. حضرت فرمودند: شما چه ثوابي در زيارت آن حضرت مي‌بينيد؟
عرض كرد: ما زيارت حضرتش را مايه بركت در جان، اهل و فرزندان و مال و معايشمان و موجب برآورده شدن حاجاتمان مي‌بينيم.
حضرت فرمودند: آيا مي‌خواهي بيش از اين، از فضيلت زيارت آن حضرت براي تو بيان كنم؟ عرض كرد: اي فرزند رسول خدا زيادتر برايم بفرمائيد.
حضرت فرمودند: زيارت امام حسين عليه السلام معادل يك حج مقبول خالصانه‌اي‌ ست كه با رسول خدا صلي الله عليه و آله انجام شود. او از اين مقدار تعجب كرد.
حضرت فرمود: اي والله (تعجب مي‌كني؟) برابر دو حج. و پيوسته از زيارت آن حضرت زياد فرمودند، تا اين كه فرمودند: زيارت امام حسين عليه السلام برابر با سي حج مقبول خالصانه ايست كه با رسول خدا صلي الله عليه و آله بجا آورده شود.(5)
 

ترس از ترك شدن حج
راوي مي‌گويد: محضر امام صادق عليه السلام شرفياب شدم، حضرت فرمودند: امسال حج مشرف نشدي؟ عرض كردم: چيزي كه حج بروم نداشتم ولي عرفه در كنار قبر امام حسين عليه‌السلام بودم. حضرت فرمودند: از آنها كه سرزمين منا را درك كردند كم نياوردي، بعد فرمودند:
"حقيقتا اگر اكراه اين را نداشتم كه مردم حج را ترك كنند، هر آينه حديثي را براي شما (درباره زيارت امام حسين عليه السلام) بيان مي‌كردم كه هرگز زيارت آن حضرت را ترك نمي‌كرديد.(6)

و در حديث ديگري امام باقر عليه السلام فرمودند: اگر مردم مي‌دانستند چه فضيلتي در زيارت امام حسين عليه السلام است، از شوق، جان مي‌سپردند و نفسشان از روي حسرت و اندوه قطع مي‌شد.(7)
 

  مدفن شاه شهيدان كربلا       مظهر آيات يزدان كربلا 

مخزن اسرار قرآن كربلا       مركز ترويج ايمان كربلا
       منشاء غفران يزدان كربلا        مظهر الطاف رحمان كربلا

 

روايات متعددي داريم كه زيارت امام حسين عليه السلام معادل حج و عمره مي‌باشد، و روايات مختلفي كه معادل يك حج، دو حج، بيست حج، سي، هفتاد، هشتاد، صد و هزار حج است و ظاهراً اين ثواب‌هاي مختلف به حسب مراتب معرفت و رعايت آداب و شرايط مي‌باشد.
----------------



درس‏ ها و عبرت ‏ها قيام عاشورا از منظر امام خامنه اي مدظله العالي

چكيده
هدف از پژوهش حاضر، بررسى درس‏ها و عبرت‏هاى قيام عاشورا از منظر مقام معظّم رهبرى مى‏ باشد. از ديدگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامى، امام حسين عليه‏السلام، درس‏ها و عبرت‏هاى بزرگى به همه تاريخ داد. در حقيقت، اسلام را هم در زمان خودش و هم در هر زمان ديگرى بيمه نمود. ياد كربلا، اين درس‏ها و عبرت‏ها را پيش چشم مى‏ گذارد؛ هر جا فسادى از آن قبيل باشد، امام حسين عليه‏السلام در آنجا زنده است و با شيوه و عمل خود مى ‏گويد كه تكليف چيست و چه بايد كرد؟ قيام جاودانه عاشورا نشان داد كه نظام اسلامى، با ايمان، بصيرت، همت‏هاى بلند، مطرح شدن آرمان‏ها و زنده نگاه‏داشتن شعارها به وجود مى ‏آيد، حفظ مى‏ شود و پيش مى ‏رود.
كليدواژه ‏ها: قيام عاشورا، امام حسين عليه‏السلام، مقام معظّم رهبرى، اهداف، عبرت‏ها، درس‏ها.

مقدّمه

آنچه در محرم سال 61ق. در كربلا اتفاق افتاد، حماسه‏ اى عظيم و تكان‏ دهنده بود كه وجدان ‏هاى خفته را بيدار كرد و خون رشادت، آگاهى و حماسه را در رگ‏هاى امت اسلامى دوانيد. عاشوراى حسينى، به مكتبى تبديل شد كه ستمديدگان را عليه ظلم مى ‏شوراند و پيروان فرهنگِ شهادت را به مقابله با سلطه ‏هاى غيردينى و ضددينى برمى‏ انگيخت. عاشورا، فرهنگى فرازمان، فرامكان و حاوى تمامى ارزش ‏هاى مورد نياز جامعه است كه با حفظ جاودانگى، توانمندى و پويايى لازم براى پاسخ‏گويى به نيازهاى مختلف انسان‏ها در همه زمان‏ها و مكان‏ها و در عرصه‏ هاى گوناگون زندگى را دارد و مى‏ تواند قافله بشرى را تا پايان تاريخ، هدايت كند و اين همان معناى دستور آموزنده «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا»است. مقام معظّم رهبرى، قيام امام حسين عليه‏السلام و حادثه عاشورا را از جمله مقاطع بسيار مهم در تاريخ بشر و متحول‏ كننده آن برشمرده و مى‏ فرمايد: «با وجود مخالفت‏هاى فراوان، اين واقعه در طول زمان زنده مانده است و عاشورا در واقع، گنجينه‏اى پرقيمت است كه همه افراد بشر، مى‏توانند از آن استفاده كنند.»1

عاشوراپژوهى مى ‏تواند تصويرى روشن از ابعاد گوناگون قيام عاشورا، به ويژه دستاوردهاى آن به دست دهد. جست‏جوهايى كه در منابع گوناگون انجام شد نشان داد كه عليرغم اهميت روزافزون عاشورا و وجود منابع و پژوهش‏هاى بسيار در اين زمينه،پژوهشى جامع از منظر مقام معظم رهبرى در اين عرصه صورت نگرفته است. اين در حالى است كه پژوهش‏هاى بسيارى در ابعاد تخصصى و قابل توجهى همچون شعر و ادب، هنر، پزشكى، آداب و سنن و مرجع‏ شناسى صورت گرفته است كه نشان از اهميت رشد و توسعه در حوزه ‏هاى خاص دارد، به گونه‏ اى كه اين موضوع توانسته است در كانون توجه نويسندگان و پژوهشگران حوزه ‏هاى مختلف قرار بگيرد.

در حالى كه مفاهيم و ارزش‏هاى والاى اسلام ناب محمدى (ص)، آماج كينه‏ توزى كج ‏انديشان و مغرضان سياست ‏باز قرار گرفته و در گردباد توطئه‏ها به فراموشى سپرده مى ‏شوند، تبيين پيام‏هاى نهضت عاشورا و ارائه تصويرى صحيح و روشن از حركت احياگرانه امام حسين عليه‏السلام، امرى ضرورى است كه مى ‏تواند نظام اسلامى را در به‏ كارگيرى آموزه‏هاى قيام سيدالشهدا عليه‏السلام، يارى رساند. با توجه به جامعيت علمى و اصالت نظرات رهبر فرزانه انقلاب اسلامى و تأكيدات معظّمٌ‏له بر تبيين رسالت‏ها و راهبردها در اين زمينه، در اين مقاله تلاش شده است كه حركت احياگرانه اباعبداللّه الحسين عليه‏السلام و درس‏ها و عبرت‏هايى قيام عاشورا از منظر مقام معظّم رهبرى، مورد مطالعه و بررسى قرار گيرد. پژوهش حاضر به صورت نظرى و با روش سندكاوى، انجام گرفته است.

اين پژوهش بر آن است كه در راستاى هدف ذكرشده، به سؤالات زير پاسخ دهد:
1. از ديدگاه رهبر انقلاب اسلامى، هدف اصلى امام حسين عليه‏السلام از قيام عاشورا چه بود؟
2. از ديدگاه مقام معظّم رهبرى، مهم‏ترين درس‏ها و عبرت‏هايى كه بايد از قيام سيدالشهدا گرفت، كدامند؟
3. از ديدگاه رهبر انقلاب اسلامى، خواص در آن پنجاه سال چگونه شدند كه نظام اسلامى آن وضع تأسف‏ بار را پيدا كرد؟
4. از منظر رهبر فرزانه انقلاب، دولت اسلامى چگونه مى‏ تواند از آموزه هاى قيام سيدالشهدا در جهت اعتلاى فرهنگ عمومى جامعه، بهره گيرد؟

اهداف قيام عاشورا از ديدگاه مقام معظّم رهبرى

مقام معظّم رهبرى ضمن تبيين حركت احياگرانه امام حسين عليه‏السلام، به تشريح اهداف قيام عاشورا پرداخته و مى‏ فرمايد:

دوست دارند چنين بگويند كه حضرت خواست حكومت فاسد يزيد را كنار بزند و خود يك حكومت تشكيل دهد. اين حرف، نيمه‏ درست است؛ نمى‏گويم غلط است. اگر مقصود از اين حرف، اين است كه آن بزرگوار براى تشكيل حكومت قيام كرد؛ به اين نحو كه اگر ببيند نمى ‏شود انسان به نتيجه برسد، بگويد نشد ديگر، برگرديم؛ اين غلط است. بله؛ كسى كه به قصد حكومت، حركت مى‏ كند، تا آنجا پيش مى‏ رود كه ببيند اين كار، شدنى است. تا ديد احتمال شدنِ اين كار، يا احتمال عقلايى وجود ندارد، وظيفه‏ اش اين است كه برگردد. اگر هدف، تشكيل حكومت است، تا آنجا انسان، جايز است برود كه بشود رفت. آنجا كه نشود رفت، بايد برگشت. اگر آن كسى كه مى‏ گويد هدف حضرت از اين قيام، تشكيل حكومت حَقّه علوى است، اين درست نيست؛ براى اينكه مجموع حركت امام، اين را نشان نمى ‏دهد. در نقطه مقابل، گفته مى‏شود: نه آقا، حكومت چيست؛ حضرت مى‏ دانست كه نمى ‏تواند حكومت تشكيل دهد؛ بلكه اصلاً آمد تا كشته و شهيد شود! اين حرف هم مدّتى بر سرِزبان‏ها خيلى شايع بود. بعضى با تعبيرات زيباى شاعرانه‏اى هم اين را بيان مى‏ كردند. حتى من ديدم بعضى از علماى بزرگ ما هم اين را فرموده ‏اند. اين حرف كه حضرت، قيام كرد براى اينكه شهيد شود، حرف جديدى نبوده است. گفت: چون با ماندن نمى‏ شود كارى كرد، پس برويم با شهيد شدن، كارى بكنيم! اين حرف را هم، ما در اسناد و مدارك اسلامى نداريم كه برو خودت را به كام كشته شدن بينداز. ما چنين چيزى نداريم. شهادتى را كه ما در شرع مقدّس مى ‏شناسيم و در روايات و آيات قرآن از آن نشان مى‏  بينيم، معنايش اين است كه انسان به دنبال هدف مقدّسى كه واجب يا راجح است، برود و در آن راه، تن به كشتن هم بدهد. اين، آن شهادتِ صحيح اسلامى است. اما اينكه آدم، اصلاً راه بيفتد براى اينكه «من بروم كشته شوم» يا يك تعبير شاعرانه كه «خون من پاى ظالم را بلغزاند و او را به زمين بزند»، اينها آن چيزى نيست كه مربوط بدان حادثه به آن عظمت است. در اين هم بخشى از حقيقت هست؛ اما هدفِ حضرت، اين نيست.3

از ديدگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامى، هدف امام حسين عليه‏السلام از قيام عاشورا، نه حكومت است و نه شهادت، بلكه هدف والاترى در اين حركت وجود دارد:

كسانى كه گفته‏ اند هدف، حكومت بود، يا هدف، شهادت بود، ميان هدف و نتيجه، خَلط كرده‏ اند. نه خير؛ هدف، اينها نبود. امام حسين عليه‏السلام، هدف ديگرى داشت؛ منتها رسيدن به آن هدف ديگر، حركتى را مى ‏طلبيد كه اين حركت، يكى از دو نتيجه را داشت: «حكومت» يا «شهادت». البته حضرت براى هر دو هم آمادگى داشت. هم مقدّمات حكومت را آماده كرد و مى‏ كرد؛ هم مقدّمات شهادت را آماده كرد. هم براى اين توطين نفس مى‏ كرد، هم براى آن. هركدام هم مى‏ شد، درست بود و ايرادى نداشت؛ اما هيچ‏كدام هدف نبود، بلكه دو نتيجه بود. هدف، چيز ديگرى است. هدف چيست؟ اگر بخواهيم هدف امام حسين عليه‏السلام را بيان كنيم، بايد اين‏طور بگوييم كه هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن يك واجب عظيم از واجبات دين كه آن واجب عظيم را هيچ‏كس قبل از امام حسين، حتى خود پيغمبر انجام نداده بود. نه پيغمبر اين واجب را انجام داده بود، نه اميرالمؤمنين، نه امام حسن مجتبى. واجبى بود كه در بناى كلّى نظام فكرى و ارزشى و عملى اسلام، جاى مهمى دارد. امام حسين قيام كرد تا آن واجب بزرگى را كه عبارت از تجديد بناى نظام و جامعه اسلامى، يا قيام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامى است، انجام دهد. با وجود اينكه اين واجب، خيلى مهم و بسيار اساسى است، تا زمان امام حسين، به اين واجب عمل نشده بود ـ عرض مى‏كنم كه چرا عمل نشده بود ـ امام حسين بايد اين واجب را عمل مى‏ كرد تا درسى براى همه تاريخ باشد. حالا چرا امام حسين اين كار را بكند؟ چون زمينه انجام اين واجب، در زمان امام حسين پيش آمد.4

رهبر معظّم انقلاب اسلامى اين تكليف را با تكليف امام خمينى قدس‏ سره مقايسه نموده و مى ‏فرمايد:

به امام هم مى‏ گفتند: «آقا! شما كه با شاه درافتاده ‏ايد، خطر دارد.» امام نمى ‏دانست خطر دارد؟! امام نمى ‏دانست كه دستگاه امنيتى رژيم پهلوى، انسان را مى‏ گيرد، مى‏ كشد، شكنجه مى‏ كند، دوستان انسان را مى‏ كشد و تبعيد مى‏ كند؟ امام اينها را نمى ‏دانست؟ كارى كه در زمان امام حسين انجام گرفت، نسخه كوچكش هم در زمان امام ما انجام گرفت؛ منتها آنجا به نتيجه شهادت رسيد و اينجا به نتيجه حكومت. اين همان است؛ فرقى نمى‏كند. هدف امام حسين با هدف امام بزرگوار ما يكى بود. اين مطلب، اساس معارف حسين است. معارف حسينى، بخش عظيمى از معارف شيعه است. اين پايه مهمى است و خود يكى از پايه‏ هاى اسلام است. پس هدف، عبارت شد از بازگرداندن جامعه اسلامى به خطّ صحيح. چه زمانى؟ آن وقتى كه راه، عوض شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خيانتِ كسانى، مسلمين را منحرف كرده و زمينه و شرايط هم آماده است. البته دوران تاريخ، اوقات مختلفى است. گاهى شرايط آماده است و گاهى آماده نيست. زمان امام حسين آماده بود، زمان ما هم آماده بود. امام همان كار را كرد. هدف يكى بود. منتها وقتى انسان به دنبال اين هدف راه مى ‏افتد و مى‏ خواهد عليه حكومت و مركز باطل قيام كند، براى اينكه اسلام و جامعه و نظام اسلامى را به مركز صحيح خود برگرداند، يك موقع است كه وقتى قيام كرد، به حكومت مى‏رسد؛ اين يك شكل آن است. در زمان ما بحمداللّه اين‏طور شد. يك وقت است كه اين قيام، به حكومت نمى‏ رسد؛ به شهادت مى ‏رسد. آيا در اين صورت، واجب نيست؟ چرا؛ به شهادت هم برسد واجب است. آيا در اين صورتى كه به شهادت برسد، ديگر قيام فايده‏اى ندارد؟ چرا؛ هيچ فرقى نمى‏ كند. اين قيام و اين حركت، در هر دو صورت فايده دارد ـ چه به شهادت برسد، چه به حكومت ـ منتها هركدام، يك نوع فايده دارد. اين، آن كارى بود كه امام حسين انجام داد.5

مقام معظّم رهبرى، قيام عاشورا و هدف اصلى آن، يعنى احياى دين، را مصداق بارز امر به معروف و نهى از منكر برشمرده و مى ‏فرمايد:

انجام اين واجب از طريق قيام و از طريق امر به معروف و نهى از منكر است؛ بلكه خودش يك مصداق بزرگِ امر به معروف و نهى از منكر است. البته اين كار، گاهى به نتيجه حكومت مى‏ رسد؛ امام حسين براى اين آماده بود. گاهى هم به نتيجه شهادت مى‏رسد؛ براى اين هم آماده بود. ما به چه دليل اين مطلب را عرض مى‏كنيم؟ اين را از كلمات خود امام حسين به دست مى‏ آوريم. من در ميان كلمات حضرت ابى ‏عبداللّه عليه‏السلام، چند عبارت را انتخاب كرده ‏ام. اوّل در مدينه؛ آن شبى كه وليد حاكم مدينه، حضرت را احضار كرد و گفت: معاويه از دنيا رفته است و شما بايد با يزيد بيعت كنيد! حضرت به او فرمود: باشد تا صبح، «ننظر و تنظرون اينا احق بالبيعة و الخلافه»؛ برويم فكر كنيم، ببينيم ما بايد خليفه شويم، يا يزيد بايد خليفه شود! مروان فرداى آن روز، حضرت را در كوچه‏ هاى مدينه ديد، گفت: يا اباعبداللّه، تو خودت را به كشتن مى ‏دهى! چرا با خليفه بيعت نمى‏كنى؟ بيا بيعت كن، خودت را به كشتن نده؛ خودت را به زحمت نينداز. حضرت در جواب او، اين جمله را فرمود: «اناللّه و انا اليه راجعون و على الاسلام السلام اذ قدبليت الامة براع مثل يزيد و لقد سمعت جدى رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يقول الخلافة محرمة على آل ابى سفيان»؛ بايد فاتحه اسلام را خواند اگر كار امت اسلامى به جايى برسد كه رهبر امت اسلامى مردى مانند يزيدبن معاويه باشد با اينكه من از جدم خاتم الانبيا(ص) شنيدم كه مى‏ فرمود: خلافت بر آل ابى ‏سفيان حرام است.6

قضيه، شخص يزيد نيست؛ هركس مثل يزيد باشد. حضرت مى ‏خواهد بفرمايد كه تا به حال هرچه بود، قابل تحمل بود؛ اما الان پاى اصل دين و نظام اسلامى در ميان است و با حكومت كسى مثل يزيد، نابود خواهد شد. به اينكه خطر انحراف، خطرى جدّى است، اشاره مى‏ كند. مسئله، عبارت از خطر براى اصلِ اسلام است. حضرت اباعبداللّه (ع) هنگام خروج از مدينه، هم هنگام خروج از مكه، صحبت‏ هايى با محمّدبن حنفيه داشت. به نظر مى‏ رسد كه اين وصيت، مربوط است به هنگامى كه مى‏ خواست از مكه خارج شود. حضرت به برادرش محمدبن حنفيه، چيزى را به عنوان وصيت نوشت و داد. آنجا بعد از شهادت به وحدانيت خدا و چه و چه، به اينجا مى‏ رسد: «و انى لم اخرج اشرا ولا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما»؛ يعنى كسانى اشتباه نكنند و تبليغاتچى‏ ها تبليغ كنند كه امام حسين هم مثل كسانى كه اين گوشه و آن گوشه، خروج مى ‏كنند براى اينكه قدرت را به چنگ بگيرند ـ براى خودنمايى، براى عيش و ظلم و فساد ـ وارد ميدان مبارزه و جنگ مى ‏شود! كار ما از اين قبيل نيست؛ «و انّما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى» عنوان اين كار، همين اصلاح است. اين همان واجبى است كه قبل از امام حسين، انجام نگرفته بوده است. اين اصلاح، از طريق خروج است ـ خروج، يعنى قيام ـ حضرت در اين وصيتنامه، اين را ذكر كرد ـ تقريبا تصريح به اين معناست ـ يعنى اولاً، مى‏خواهيم قيام كنيم و اين قيام ما هم براى اصلاح است؛ نه براى اين است كه حتما بايد به حكومت برسيم، نه براى اين است كه حتما بايد برويم شهيد شويم. نه؛ مى‏ خواهيم اصلاح كنيم. البته اصلاح، كار كوچكى نيست. يك وقت شرايط، طورى است كه انسان به حكومت مى‏ رسد و خودش زمام قدرت را به دست مى‏ گيرد؛ يك وقت نمى ‏تواند اين كار را بكند ـ نمى‏شود ـ شهيد مى‏ شود. در عين حال، هر دو، قيامِ براى اصلاح است. سپس مى‏فرمايد: «اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير بسيرة جدى»؛ اين اصلاح، مصداق امر به معروف و نهى از منكر است.7

نقل شده است بعد از آنكه امام سجاد عليه‏السلام پس از حادثه عاشورا به مدينه برگشت، يك نفر خدمت ايشان آمد و عرض كرد: «يابن رسول‏اللّه! ديديد رفتيد، چه شد! راست هم مى‏ گفت؛ اين كاروان در حالى رفته بود كه حسين‏ بن على عليه‏السلام، خورشيد درخشان اهل ‏بيت، فرزند پيغمبر و عزيزِ دل رسول‏اللّه، در رأس و ميان آنها بود؛ دختر اميرالمؤمنين با عزت و سرافرازى رفته بود؛ فرزندان اميرالمؤمنين، فرزندان امام حسين، فرزندان امام حسن، جوانان برجسته و زبده و نامدار بنى‏ هاشم، همه با اين كاروان رفته بودند؛ حالا اين كاروان برگشته و فقط يك مرد ـ امام سجاد عليه‏السلام ـ در اين كاروان هست؛ زن‏ها اسارت كشيده، رنج و داغ ديده ‏اند؛ امام حسين نبود، على‏ اكبر نبود، حتى كودك شيرخوار در ميان اين كاروان نبود. امام سجاد عليه‏السلام در جواب آن شخص فرمود: فكر كن اگر نمى ‏رفتيم، چه مى ‏شد! بله، اگر نمى ‏رفتند، جسم‏ها زنده مى‏ ماند، اما حقيقت نابود مى ‏شد؛ روح ذوب مى‏ شد؛ وجدان‏ها پايمال مى ‏شد؛ خرد و منطق در طول تاريخ محكوم مى‏ شد و حتى نام اسلام هم نمى‏ ماند.8


درس‏هاى عاشورا

از ديدگاه مقام معظّم رهبرى، حادثه عظيم عاشورا، حاوى درس‏هاى بسيارى است:

بحث درس‏هاى عاشورا يك بحث زنده و جاودانه و هميشگى است و مخصوص زمان معينى نيست. اگر اين حادثه را دقيق در نظر بگيريد، شايد بشود گفت انسان مى ‏تواند در حركت حضرت ابى عبداللّه عليه‏السلام، بيش از صد درس مهم بشمارد؛ مى ‏شود گفت هزارها درس هست. ممكن است هر اشاره آن بزرگوار، يك درس باشد؛ اما اينكه مى‏ گويم بيش از صد درس، يعنى اگر ما بخواهيم اين كارها را مورد مداقه قرار دهيم، از آن مى‏ شود صد عنوان و سرفصل به دست آورد كه هر كدام براى يك امت، براى يك تاريخ و يك كشور، براى تربيت خود و اداره جامعه و قرب به خدا، درس است.9

رهبر معظّم انقلاب اسلامى، «بصيرت» را از اصلى ‏ترين درس‏هاى عاشورا برشمرده و مى‏ فرمايد:

عاشورا نشان مى‏ دهد كه جبهه دشمن با همه توانايى‏هاى ظاهرى، بسيار آسيب ‏پذير است؛ همچنان‏كه جبهه بنى‏ اميه، به وسيله كاروان اسيران عاشورا، در كوفه آسيب ديد، در شام آسيب ديد، در مدينه آسيب ديد و بالأخره هم اين ماجرا، به فناى جبهه ‏ى سفيانى منتهى شد. درس مى‏دهد كه در ماجراى دفاع از دين، از همه چيز بيشتر، براى انسان، بصيرت لازم است. بى‏ بصيرت‏ها فريب مى‏ خورند. بى‏ بصيرت‏ها در جبهه باطل قرار مى‏ گيرند؛ بدون اينكه خود بدانند. همچنان‏كه در جبهه ابن ‏زياد، كسانى بودند كه از فسّاق و فجّار نبودند، ولى از بى‏ بصيرت‏ها بودند. اينها درس‏هاى زندگى ‏سازى است.10

از ديدگاه رهبر فرزانه انقلاب، سيدالشهدا عليه‏السلام، درس‏هاى عاشورا را به صورت عملى به جهانيان نماياند:

درس اصلى در حركت و قيام امام حسين عليه‏السلام وجود دارد: «چرا قيام كرد؟» اين درس است. به امام حسين عليه‏السلام مى‏ گفتند: شما در مدينه و مكه، محترميد و در يمن، آن همه شيعه هست. به گوشه ‏اى برويد كه با يزيد كارى نداشته باشيد، يزيد هم با شما كارى نداشته باشد. اين‏ همه مريد، اين‏ همه شيعيان؛ زندگى كنيد، عبادت و تبليغ كنيد! چرا قيام كرديد؟ قضيه چيست؟ اين، آن سؤال اصلى است. اين، آن درس اصلى است. نمى‏گوييم كسى اين مطلب را نگفته است؛ چرا، انصافا در اين زمينه، خيلى هم كار و تلاش كردند. حال اين مطلبى را هم كه ما امروز عرض مى‏ كنيم، به نظر خودمان يك برداشت و ديد تازه ‏اى در اين قضيه است. اين واجب در طول تاريخ، متوجه به يكايك مسلمانان است. اين واجب، عبارت است از اينكه هر وقت ديدند كه نظامِ جامعه اسلامى دچار يك فسادِ بنيانى شده و بيم آن است كه بكلى احكام اسلامى تغيير يابد، هر مسلمانى بايد قيام كند. البته در شرايط مناسب؛ آن وقتى كه بداند اين قيام، اثر خواهد بخشيد. جزو شرايط، زنده ماندن، كشته نشدن، يا اذيت و آزار نديدن نيست؛ اينها جزء شرايط نيست. امروز هم شايد در دنياى اسلام جاهايى است كه زمينه هست و مسلمانان بايد انجام دهند. اگر انجام دهند، تكليفشان را انجام داده ‏اند و اسلام را تعميم و تضمين كرده ‏اند. لذا بايد ياد امام حسين و ياد كربلا زنده باشد؛ چون ياد كربلا درس عملى را جلوى چشم مى‏گذارد.11
عبرت‏هاى عاشورا
رهبر انقلاب اسلامى پس از تبيين درس‏هاى عاشورا، به بيان عبرت‏هاى اين قيام بزرگ پرداخته و مى‏رمايد:

غير از درس، عاشورا يك صحنه عبرت است. انسان بايد به اين صحنه نگاه كند، تا عبرت بگيرد. يعنى چه، عبرت بگيرد؟ يعنى خود را با آن وضعيت مقايسه كند و بفهمد در چه حال و در چه وضعيتى است؛ چه چيزى او را تهديد مى ‏كند؛ چه چيزى براى او لازم است؟ اين را مى‏ گويند «عبرت». شما اگر از جاده‏اى عبور كرديد و اتومبيلى را ديديد كه واژگون شده يا تصادف كرده و آسيب ديده؛ مچاله شده و سرنشينانش نابود شده ‏اند، مى‏ايستيد و نگاه مى ‏كنيد، براى اينكه عبرت بگيريد. معلوم شود كه چطور سرعتى، چطور حركتى و چگونه رانندگى‏ اى، به اين وضعيت منتهى مى‏شود. اين هم نوع ديگرى از درس است؛ اما درس از راه عبرت‏ گيرى است. اولين عبرتى كه در قضيه عاشورا ما را به خود متوجه مى‏ كند، اين است كه ببينيم چه شد كه پنجاه سال بعد از درگذشت پيغمبر(ص)، جامعه اسلامى به آن حدى رسيد كه كسى مثل امام حسين عليه‏السلام، ناچار شد براى نجات جامعه اسلامى، اين فداكارى را بكند؟ اين فداكارى حسين‏ بن على عليه‏السلام، يك وقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است؛ يك وقت در قلب كشورها و ملت‏هاى مخالف و معاند با اسلام است؛ اين يك حرفى است. اما حسين ‏بن على عليه‏السلام، در مركز اسلام، در مدينه و مكه ـ مركز وحى نبوى ـ وضعيتى ديد كه هرچه نگاه كرد چاره‏ اى جز فداكارى نداشت؛ آن هم چنين فداكارى خونين با عظمتى. مگر چه وضعى بود كه حسين‏ بن على عليه‏السلام، احساس كرد كه اسلام فقط با فداكارى او زنده خواهد ماند، و الاّ از دست رفته است. عبرت اينجاست. روزگارى رهبر و پيغمبر جامعه اسلامى، از همان مكه و مدينه پرچم‏ها را مى‏ بست، به دست مسلمان‏ها مى‏ داد و آنها تا اقصا نقاط جزيره ‏العرب و تا مرزهاى شام مى‏ رفتند؛ امپراتورى روم را تهديد مى‏ كردند؛ آنها از مقابلشان مى‏ گريختند و لشكريان اسلام پيروزمندانه برمى‏گشتند. ولى چه شد كه همين جامعه، همين كشور و همين شهرها، كارشان به جايى رسد و آن‏قدر از اسلام دور شدند كه كسى مثل يزيد بر آنها حكومت مى‏ كرد؟! وضعى پيش آمد كه كسى مثل حسين ‏بن على عليه‏السلام، ديد كه چاره‏اى جز اين فداكارى عظيم ندارد. چه شد كه به چنين مرحله ‏اى رسيدند؟ اين، آن عبرت است.12

مقام معظّم رهبرى، با اشاره به سه دوره از زندگى حضرت اباعبداللّه الحسين مى‏ فرمايد:

شما ببينيد اين شخصيتى كه انسان در اين سه دوره مى ‏شناسد، آيا مى‏توان حدس زد كه كارش به آنجا برسد؟ در دوران حيات پيامبر اكرم، امام حسين عبارت است از كودك نورِ ديده سوگلى پيامبر. پيامبر اكرم دخترى به نام فاطمه دارد كه همه مردم مسلمان در آن روز مى‏ دانند كه پيامبر فرمود: «انّ اللّه ليغضب لغضب فاطمة»؛ اگر كسى فاطمه را خشمگين كند، خدا را خشمگين كرده است. «و يرضى لرضاها»؛ اگر كسى او را خشنود كند، خدا را خشنود كرده است. پيامبر اكرم (ص) اين دختر را در جامعه اسلامى به كسى داده است كه از لحاظ افتخارات، در درجه اعلاست؛ يعنى على‏ بن ابى‏طالب عليه‏السلام. كودكى از اينها متولد شده است و او حسين ‏بن على است. البته همه اين حرف‏ها درباره امام حسن عليه‏السلام هم هست؛ اما من حالا بحثم راجع به امام حسين عليه‏السلام است؛ عزيزترين عزيزان پيامبر؛ همه مى‏ دانند كه اين كودك، محبوب دلِ اين محبوبِ دل‏هاست. ببينيد؛ مسئله اين است. پيامبر درباره امام حسن و امام حسينِ شش، هفت ساله فرمود: «سيدى شباب اهل الجنّه»؛ اينها سرور جوانان بهشتند. اينها كه هنوز كودك‏اند، جوان نيستند؛ اما پيامبر مى ‏فرمايد سرور جوانان اهل بهشتند. يعنى در دوران شش، هفت سالگى هم در حدّ يك جوان است؛ مى ‏فهمد، درك مى‏ كند، عمل مى‏ك ند، اقدام مى‏ك ند، ادب مى‏ ورزد و شرافت در همه وجودش موج مى‏زند. اگر آن روز كسى مى‏ گفت كه اين كودك به دست امّت همين پيامبر، بدون هيچ‏گونه جرم و تخلفى به قتل خواهد رسيد، براى مردم غيرقابل باور بود؛ همچنان‏كه پيامبر فرمود و گريه كرد و همه تعجب كردند كه يعنى چه؛ مگر مى‏ شود؟!

دوره دوم، دوره بيست و پنج ساله بعد از وفات پيامبر تا حكومت اميرالمؤمنين است. حسينِ جوان، بالنده، عالم و شجاع است. در جنگ‏ها شركت مى‏ جويد، همه او را به عظمت مى‏ شناسند؛ در هر فضيلتى، در ميان مسلمانان مدينه و مكه، هر جايى كه موج اسلام رفته است، مثل خورشيدى مى ‏درخشد. جوان نمونه دوران، و محترم پيش همه. اگر آن روز كسى مى‏ گفت كه همين جوان، به دست همين مردم كشته خواهد شد، هيچ كس باور نمى‏ كرد.

دوره سوم، دوره بعد از شهادت اميرالمؤمنين است؛ يعنى دوره غربت اهل‏بيت. امام حسن و امام حسين عليهماالسلام باز در مدينه‏ اند. امام حسين، بيست سال بعد از اين مدت، به صورت امام معنوى همه مسلمان، مفتى بزرگ همه مسلمانان، مورد احترام همه مسلمانان، محل ورود و تحصيل علم همه، محل تمسّك و توسّل همه كسانى كه مى‏خواهند به اهل‏بيت اظهار ارادتى بكنند، در مدينه زندگى كرده است. شخصيت محبوب، بزرگ، شريف، نجيب، اصيل و عالم. او به معاويه نامه مى‏نويسد؛ نامه ‏اى كه اگر هر كسى به هر حاكمى بنويسد، جزايش كشته شدن است. معاويه باعظمت تمام اين نامه را مى‏ گيرد، مى‏ خواند، تحمّل مى‏ كند و چيزى نمى‏ گويد. اگر در همان اوقات هم كسى مى‏ گفت كه در آينده نزديكى، اين مرد محترم شريفِ عزيزِ نجيب كه مجسّم‏ كننده اسلام و قرآن در نظر هر بيننده است، ممكن است به دست همين امّت قرآن و اسلام كشته شود ـ آن هم با آن وضع ـ هيچ‏كس تصوّر هم نمى‏ كرد؛ اما همين حادثه باورنكردنى، همين حادثه عجيب و حيرت ‏انگيز، اتفاق افتاد. چه كسانى كردند؟ همان‏هايى كه به خدمتش مى ‏آمدند و سلام و عرض اخلاص هم مى‏ كردند. اين يعنى چه؟ معنايش اين است كه جامعه اسلامى در طول اين پنجاه سال، از معنويت و حقيقت اسلام تهى شده است. ظاهرش اسلامى است؛ اما باطنش پوك شده است. خطر اينجاست. نمازها برقرار است، نماز جماعت برقرار است، مردم هم اسمشان مسلمان است و عدّه‏اى هم طرفدار اهل ‏بيت ‏اند.13



نتيجه‏ گيرى
امام حسين عليه‏السلام، در عاشوراى سال 61ق قيامى برپا نمود كه دنياى اسلام را نه تنها در آن روز، بلكه در همه تاريخ، بيدار و آگاه كرد. اينكه امام حسين عليه‏السلام براى حكومت در كوفه دعوت شدند و به آنجا حركت كردند، ظواهر كار بود. از ديدگاه مقام معظّم رهبرى، قيام امام حسين عليه‏السلام داراى دو نتيجه احتمالى در انجام هدف اصلى ايشان بود. يك نتيجه احتمالى از مبارزه امام آن بود كه بتواند بر حكومت يزيد، پيروز شود و حكومت را در مسير صحيح خود بيندازد. اگر اين‏گونه مى‏ شد، مسير تاريخ به نفع استقرار حاكميت واقعى اسلام در همان زمان تغيير مى‏ يافت. وجه ديگر اين بود كه امام نتواند به هر دليل پيروزى سياسى و نظامى را به دست آورد و با خون، مظلوميت و زبانى كه تاريخ آن را تا ابد فراموش نخواهد كرد، حرف خود را به صورت يك جريان مداوم غيرقابل انقطاع به جريان بيندازد. اگرچه به خاطر كوتاهى ديگران، مقصود اول حاصل نشد، اما امام عليه‏السلام به مقصود و هدف والاى خود رسيد؛ يعنى چيزى كه هيچ قدرتى نمى ‏توانست آن را از امام بگيرد و آن، قدرتِ رفتن در ميدان شهادت و تقديم جان و عزيزان در راه احياى دين و تجديد بناى نظام اسلامى بود. از ديدگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامى، قيام عاشورا از دو منظر «درس‏ها» و «عبرت‏ها» قابل تأمّل است. ما امروز يك جامعه اسلامى هستيم. بايد بدانيم آن جامعه، چه آفتى پيدا كرد كه كارش به يزيد رسيد؟ بى‏اعتنايى به اصول اسلام و انقلاب، كم‏رنگ كردن شعارها و مطرح كردن همه چيز با محاسبات مادى، جامعه را به آنجا خواهد برد كه به چنان وضعى برسد. نظام اسلامى، با بصيرت، ايمان، همت‏هاى بلند، مطرح شدن آرمان‏ها، و زنده نگاه داشتن شعارها به وجود مى‏آ يد، حفظ مى ‏شود و پيش مى‏رود. درس‏ها و عبرت‏هاى عاشورا، همان چيزى است كه جامعه اسلامى در شرايط كنونى به آن نياز دارد. در حالى كه مفاهيم و ارزش‏هاى والاى اسلام ناب محمدى (ص)، آماج كينه ‏توزى كج ‏انديشان و مغرضان سياست‏باز قرار گرفته و در گردباد توطئه‏ ها به فراموشى سپرده مى‏ شوند، بهره‏گيرى از پيام‏ها و آموزه‏هاى قيام عاشورا، مى ‏تواند فرهنگ عمومى جامعه را در جهت اهداف انقلاب اسلامى غنا ببخشد و نواقص موجود را مرتفع سازد. ناگفته پيداست كه در اين زمينه، ضرورت توجه مسئولان و برنامه ‏ريزان اجتماعى، فرهنگى، سياسى، اقتصادى و به ويژه نخبگان جامعه، كاملاً احساس مى ‏شود.



امر به معروف و نهي از منكر در نهضت حسيني

(شهيد مرتضي مطهري)
"بحث ما درباره عنصر امر به معروف و نهي از منكر در نهضت حسيني است‏ .اولا بحث درباره اين است كه آيا اين عنصر در نهضت حسيني دخالت داشته‏ است يا نه ؟
به عبارت ديگر آيا يكي از چيزهايي كه امام حسين ( ع ) را وادار به اين حركت و نهضت كرد ، امر به معروف و نهي از منكر بود يا نه ؟ و ثانيا درجه‏ دخالت اين عنصر در اين نهضت چه اندازه است ؟

همه مي‏دانيم كه فلسفه عزاداري و تذكر امام حسين عليه السلام كه به توصيه‏ ائمه اطهار سال به سال بايد تجديد شود ، به خاطر آموزندگي آن است ، به‏ خاطر آن است كه يك درس تاريخي بسيار بزرگ است . براي اينكه يك درس‏ را انسان مورد استفاده خودش قرار بدهد ، اول بايد آن درس را بفهمد و حل‏ كند . در اين مبحث من درباره مجموع عناصري كه در نهضت حسيني موثر بوده‏اند به طور اجمال بحث مي‏كنم ، سپس درباره امر به معروف و نهي از منكر كه عنصر اصلي اين نهضت است ، بحث بيشتر و مبسوط تر و مشروح تري مي‏كنم . در نهضت حسيني عوامل متعددي دخالت داشته است و همين امر سبب شده است كه اين حادثه با اينكه از نظر تاريخي و وقايع سطحي ، طول و تفصيل‏ زيادي ندارد، از نظر تفسيري و از نظر پي بردن و به ماهيت اين واقعه بزرگ تاريخي ، بسيار بسيار پيچيده باشد. يكي از علل اينكه تفسيرهاي‏ مختلفي درباره اين حادثه شده و احيانا سوء استفاده‏هايي از اين حادثه عظيم و بزرگ شده است، پيچيدگي اين داستان است از نظر عناصري كه در به وجود آمدن اين حادثه موثر بوده‏اند . ما در اين حادثه با مسايل زيادي روبرو مي شويم: در يك جا سخن از بيعت خواستن از امام حسين و امتناع امام از بيعت كردن است . در جاي ديگر دعوت مردم كوفه از امام و پذيرفتن اين دعوت است . در جاي ديگر ، امام به طور كلي بدون توجه به مساله‏ بيعت خواستن و امتناع از بيعت و اينكه اساسا توجهي به اين مساله بكند كه مردم كوفه از او بيعت خواسته‏اند، او را دعوت كرده‏اند يا نكرده‏اند، از اوضاع زمان و وضع‏ حكومت وقت، انتقاد مي كند، شيوع فساد را متذكر مي‏شود، تغيير ماهيت‏ اسلام را يادآوري مي‏كند، حلال شدن حرامها و حرام شدن حلالها را بيان‏ مي‏نمايدو آنوقت مي‏گويد وظيفه يك مرد مسلمان اين است كه در مقابل‏ چنين حوادثي ساكت نباشد .

در اين مقام مي‏بينيم امام نه سخن از بيعت مي‏آورد و نه سخن از دعوت. نه سخن از بيعتي كه يزيد از او مي‏خواهد، و نه سخن از دعوتي كه مردم كوفه‏ از او كرده‏اند . قضيه از چه قرار است ؟ آيا مساله ، مساله بيعت بود ؟ آيا مساله، مساله دعوت بود؟ آيا مساله، مساله اعتراض و انتقاد و يا شيوع منكرات بود ؟ كداميك از اين قضايا بود ؟ اين مساله را ما بر چه اساسي توجيه كنيم ؟ به علاوه چه تفاوت واضح و بيٌني ميان عصر امام يعني دوره يزيد با دوره‏هاي قبل بوده؟ بالخصوص با دوره معاويه كه امام حسن‏ عليه السلام با معاويه صلح كرد ولي امام حسين عليه السلام به هيچ وجه سر صلح با يزيد نداشت و چنين صلحي را جايز نمي‏شمرد .
حقيقت مطلب اين است كه همه اين عوامل ، موثر و دخيل بوده است. يعني همه اين عوامل وجود داشته و امام در مقابل همه اين عوامل عكس‏العمل‏ نشان داده است . پاره‏اي از عكس العمل ها و عمل هاي امام بر اساس امتناع‏ از بيعت است، پاره‏اي از تصميمات امام بر اساس دعوت مردم كوفه است‏ و پاره‏اي بر اساس مبارزه با منكرات و فسادهايي كه در آن زمان به هر حال‏ وجود داشته است . همه اين عناصر ، در حادثه كربلا كه مجموعه‏اي است از عكس العملها و تصميماتي كه از طرف وجود مقدس اباعبدالله عليه السلام‏ اتخاذ شده دخالت داشته است.


ابتدا درباره مساله بيعت بحث مي‏كنيم كه اين عامل چقدر دخالت داشت و امام در مقابل بيعت خواهي چه عكس العملي نشان داد و تنها بيعت خواستن‏ براي امام چه وظيفه‏اي ايجاب مي‏كرد ؟
همه شنيده‏ايم كه معاويه بن ابي سفيان با چه وضعي به حكومت و خلافت‏ رسيد . بعد از آنكه اصحاب امام حسن عليه السلام آنقدر سستي نشان دادند ، امام حسن يك قرارداد موقت با معاويه امضاء مي‏كند نه بر اساس خلافت و حكومت معاويه ، بلكه بر اين اساس كه معاويه اگر مي‏خواهد حكومت كند براي مدت محدودي حكومت كند و بعد از آن مسلمين باشند و اختيار خودشان ، و آن كسي را كه صلاح مي‏دانند ، به خلافت انتخاب كنند ، و به عبارت ديگر به دنبال آن كسي كه تشخيص مي‏دهند [ صلاحيت خلافت را دارد ] و از طرف‏ پيغمبر اكرم منصوب شده است ، بروند . تا زمان معاويه مساله حكومت و خلافت ، يك مساله موروثي نبود ، مساله‏اي بود كه درباره آن تنها دو طرز فكر وجود داشت . يك طرز فكر اين بود كه خلافت، فقط و فقط شايسته كسي است كه پيغمبر به امر خدا او را منصوب كرده باشد . و فكر ديگر اين بود كه مردم حق دارند خليفه‏اي براي خودشان انتخاب كنند .

به هر حال اين مساله در ميان نبود كه يك خليفه تكليف مردم را براي‏ خليفه بعدي معين كند ، براي خود جانشين معين كند ، او هم براي خود جانشين‏ معين كند و . . . و ديگر مساله خلافت نه دائر مدار نص پيغمبر باشد و نه‏ مسلمين در انتخاب او دخالتي داشته باشند . يكي از شرايطي كه امام حسن در
آن صلحنامه گنجاند ولي معاويه صريحا به آن عمل نكرد ( مانند همه شرايط ديگر ) بلكه امام حسن را مخصوصا با مسموميت كشت و از بين برد كه ديگر موضوعي براي اين ادعا باقي نماند و به اصطلاح مدعي در كار نباشد ، همين‏ بود كه معاويه حق ندارد تصميمي براي مسلمين بعد از خودش بگيرد ، خودش‏ هر مصيبتي براي دنياي اسلام هست ، هست ، بعد ديگر اختيار با مسلمين باشد و به هر حال اختيار با معاويه نباشد . اما تصميم معاويه از همان روزهاي اول اين بود كه نگذارد خلافت از خاندانش خارج شود و به قول مورخين، كاري كند كه خلافت را به شكل سلطنت در آورد . ولي خود او احساس مي‏كرد كه اين كار فعلا زمينه مساعدي ندارد . درباره اين مطلب زياد مي‏انديشيد و با دوستان خاص خود در ميان مي‏گذاشت ولي جرات اظهار آن را نداشت و فكر نمي‏كرد كه اين مطلب عملي شود .

آنطوري كه مورخين نوشته‏اند كسي كه او را به اين كار تشويق كرد و مطمئن ساخت كه اين كار عملي است ، مغيره بن شعبه بود ، آن هم به خاطر طمعي كه به حكومت كوفه بسته بود . قبلا حاكم و والي كوفه بود ، از اينكه معاويه‏ او را معزول كرده بود ، ناراحت بود . او از نقشه كش‏ها و زيركها و به‏ اصطلاح از دهات عرب است . براي اينكه دو مرتبه به حكومت كوفه برگردد نقشه‏اي كشيد ، به اين صورت كه رفت به شام و به يزيد بن معاويه گفت : نمي‏دانم‏ چرا معاويه درباره تو كوتاهي مي‏كند ، ديگر معطل چيست ؟ چرا ترا به عنوان‏ جانشين خودش به مردم معرفي نمي‏كند ؟ يزيد گفت : پدرم فكر مي‏كند كه اين‏ قضيه عملي نيست . گفت : نه ، عملي است . شما از كجا بيم داريد ؟ فكر مي‏كنيد مردم كجا عمل نخواهند كرد ؟ هر چه معاويه بگويد مردم شام اطاعت مي‏كنند ، و از آنها نگراني نيست . اما مردم مدينه ، اگر فلان كس را به آنجا بفرستيد او اين وظيفه را انجام مي‏دهد . از همه جا مهمتر و خطرناكتر
عراق ( كوفه ) است ، اين هم به عهده من.


يزيد نزد معاويه مي‏رود و مي‏گويد مغيره چنين سخني گفته است . معاويه مغيره را مي‏خواهد . او با چرب زباني و با منطق قويي كه داشت توانست‏ معاويه را قانع كند كه زمينه آماده است و كار كوفه را كه از همه سختتر و مشكلتر است خودم انجام مي‏دهم . معاويه هم دو مرتبه براي او ابلاغ صادر كرد كه به كوفه برگردد. البته اين جريان بعد از وفات امام مجتبي عليه السلام و در سالهاي آخر عمر معاويه است. جريانهايي دارد . مردم كوفه و مدينه قبول نكردند . معاويه مجبور شد كه به مدينه برود . روساي اهل مدينه‏، يعني كساني كه مورد احترام مردم بودند، حضرت امام حسين عليه السلام ،
عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر را خواست . با چرب زباني كوشيد تا به‏ عنوان اينكه مصلحت اسلام فعلا اينطور ايجاب مي‏كند كه حكومت ظاهري در دست يزيد باشد ولي كار در دست شما تا اختلافي ميان مردم رخ ندهد ، شما بياييد فعلا بيعت كنيد ، عملا زمام امور در دست شما باشد، آنها را قانع‏
كند . ولي آنها قبول نكردند و اين كار آنطور كه معاويه مي‏خواست عملي نشد. بعد با نيرنگي در مسجد مدينه مي‏خواست به مردم چنين وانمود كند كه آنها حاضر شدند و قبول كردند، كه آن نيرنگ هم نگرفت.

معاويه هنگام مردن سخت نگران وضع پسرش يزيد بود و نصايحي به او كرد.گفت : تو براي بيعت گرفتن، با عبدالله بن زبير آنطور رفتار كن، با عبدالله بن عمر آنطور رفتار كن، با حسين بن علي عليه السلام اينگونه رفتار كن . مخصوصا دستور داد با امام حسين ( ع ) با رفق و نرمي زيادي‏ رفتار كند. گفت : او فرزند پيغمبر است ، مكانت عظيمي در ميان مسلمين‏ دارد و بترس از اينكه با حسين بن علي با خشونت رفتار كني .

معاويه كاملا پيش بيني مي‏كرد كه اگر يزيد با امام حسين با خشونت رفتار كند و دست خود را به خون او آلوده سازد ، ديگر نخواهد توانست خلافت كند و خلافت از خاندان ابوسفيان بيرون خواهد رفت . معاويه مرد بسيار زيركي بود، پيش بيني‏هاي او مانند پيش‏بيني‏هاي هر سياستمدار ديگري غالبا خوب از آب درمي‏آمد . يعني خوب مي‏فهميد و خوب مي‏توانست پيش بيني كند.

برعكس ، يزيد ، اولا جوان بود و ثانيا مردي بود كه از اول در بزرگزادگي و اشرافزادگي و شاهزادگي بزرگ شده بود ، با لهو و لعب انس فراواني داشت، سياست را واقعا درك نمي‏كرد، غرور جواني و رياست داشت ، غرور، ثروت و شهوت داشت. كاري كرد كه در درجه اول به زيان خاندان ابوسفيان تمام شد و اين خاندان بيش از همه در اين قضيه باخت . اينها كه هدف معنوي نداشتند و جز به حكومت و سلطنت به چيز ديگري فكر نمي‏كردند ، آن را هم از دست‏ دادند.

حسين بن علي عليه السلام كشته شد، ولي به هدفهاي معنوي خودش‏ رسيد در حالي كه خاندان ابوسفيان به هيچ شكل به هدفهاي خودشان نرسيدند. بعد از اينكه معاويه در نيمه ماه رجب سال شصتم مي‏ميرد ، يزيد به حاكم‏ مدينه كه از بني اميه بود نامه‏اي مي‏نويسد و طي آن فوت معاويه را اعلام‏ مي‏كند و مي‏گويد از مردم براي من بيعت بگير . او مي‏دانست كه مدينه مركز است و چشم همه به مدينه دوخته شده . در نامه خصوصي دستور شديد خودش را صادر مي‏كند ، مي‏گويد حسين بن علي را بخواه و از او بيعت بگير ، و اگر بيعت نكرد ، سرش را براي من بفرست .

بنابراين يكي از چيزهايي كه امام حسين با آن مواجه بود تقاضاي بيعت با يزيد بن معاويه اين چنيني بود كه گذشته از همه مفاسد ديگر ، دو مفسده در بيعت با اين آدم بود كه حتي در مورد معاويه وجود نداشت . يكي اينكه بيعت با يزيد ، تثبيت خلافت موروثي از طرف امام حسين بود . يعني مساله‏ خلافت يك فرد مطرح نبود . مساله خلافت موروثي مطرح بود . مفسده دوم مربوط به شخصيت خاص يزيد بود كه وضع آن زمان را از هر زمان ديگر متمايز مي‏كرد . او نه تنها مرد فاسق و فاجري بود بلكه متظاهر و متجاهر به فسق بود و شايستگي سياسي هم نداشت . معاويه و بسياري از خلفاي آل عباس هم مردمان فاسق و فاجري‏ بودند ، ولي يك مطلب را كاملا درك مي‏كردند ، و آن اينكه مي‏فهميدند كه اگر بخواهند ملك و قدرتشان باقي بماند، بايد تا حدود زيادي مصالح اسلامي‏ را رعايت كنند ، شئون اسلامي را حفظ كنند . اين را درك مي‏كردند كه اگر اسلام نباشد آنها هم نخواهند بود . مي‏دانستند كه صدها ميليون جمعيت از نژادهاي مختلف چه در آسيا ، چه در آفريقا و چه در اروپا كه در زير حكومت واحد در آمده‏اند و از حكومت شام يا بغداد پيروي مي‏كنند ، فقط به‏ اين دليل است كه اينها مسلمانند ، به قرآن اعتقاد دارند و به هر حال‏ خليفه را يك خليفه اسلامي مي‏دانند ، و الا اولين روزي كه احساس كنند كه‏ خليفه خود بر ضد اسلام است ، اعلام استقلال مي‏كنند .

چه موجبي داشت كه مثلا مردم خراسان ، شام و سوريه ، مردم قسمتي از آفريقا ، از حاكم بغداد يا شام اطاعت كنند ؟ دليلي نداشت . بنابراين خلفايي كه عاقل ، فهميده و سياستمدار بودند اين را مي‏فهميدند كه مجبورند تا حدود زيادي مصالح اسلام را رعايت كنند . ولي يزيد بن معاويه اين شعور را هم نداشت ، آدم متهتكي بود ، آدم هتاكي بود ، خوشش مي‏آمد به مردم و اسلام بي‏اعتنايي كند ، حدود اسلامي را بشكند . معاويه هم شايد شراب مي‏خورد (اينكه مي‏گويم شايد ، از نظر تاريخي است ، چون يادم نمي‏آيد ، ممكن است‏ كساني با مطالعه تاريخ ، موارد قطعي پيدا كنند ) " ولي هرگز تاريخ‏ نشان نمي‏دهد كه معاويه در يك مجلس علني شراب خورده باشد يا در حالتي كه مست است وارد مجلس شده‏ باشد، در حالي كه اين مرد علنا در مجلس رسمي شراب مي‏خورد، مست لايعقل ‏ مي شد و شروع مي‏كرد به ياوه سرايي . تمام مورخين معتبر نوشته‏اند كه اين مرد ، ميمون باز و يوز باز بود . ميموني داشت كه به آن كنيه اباقيس‏ داده بود و او را خيلي دوست مي‏داشت . چون مادرش زن باديه نشين بود و خودش هم در باديه بزرگ شده بود، اخلاق باديه نشيني داشت، با سگ و يوز و ميمون انس و علاقه بالخصوصي داشت.


سعودي در مروج الذهب مي‏نويسد : " ميمون را لباسهاي حرير و زيبا مي‏پوشانيد و در پهلو دست خود بالاتر از رجال كشوري و لشكري مي نشاند."!
اينست كه امام حسين ( ع ) فرمود : « و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامه‏ براع مثل يزيد » ( 1 ) . ميان او و ديگران تفاوت وجود داشت . اصلا وجود اين شخص تبليغ عليه اسلام بود . براي چنين شخصي از امام حسين ( ع ) بيعت‏ مي‏خواهند! امام از بيعت امتناع مي‏كرد و مي‏فرمود: من به هيچ وجه بيعت نمي‏كنم . آنها هم به هيچ وجه از بيعت خواستن صرف نظر نمي كردند .
اين يك عامل و جريان بود: تقاضاي شديد كه ما نمي‏گذاريم شخصيتي چون تو بيعت نكند . ( آدمي كه بيعت نمي‏كند يعني من در مقابل اين حكومت تعهدي ندارم ، من معترضم . ) به هيچ وجه حاضر نبودند كه امام حسين عليه السلام بيعت نكند و آزادانه در ميان مردم راه برود . اين بيعت نكردن را خطري براي رژيم‏ حكومت خودشان مي‏دانستند . خوب هم تشخيص داده بودند و همين طور هم بود. بيعت نكردن امام يعني معترض بودن ، قبول نداشتن، اطاعت يزيد را لازم‏ نشمردن، بلكه مخالفت با او را واجب دانستن . آنها مي‏گفتند بايد بيعت‏ كنيد، امام مي‏فرمود بيعت نمي‏كنم. حال در مقابل اين تقاضا، در مقابل‏ اين عامل، امام چه وظيفه‏اي دا رند؟ بيش از يك وظيفه منفي، وظيفه ديگري ندارند: بيعت نمي‏كنم . حرف ديگري نيست. بيعت مي‏كنيد ؟ خير.

اگر بيعت نكنيد كشته مي‏شويد! من حاضرم كشته شوم ولي بيعت نكنم. در اينجا جواب امام فقط يك " نه " است . حاكم مدينه كه يكي از بني اميه بود امام را خواست . ( البته بايد گفت‏ گر چه بني اميه تقريبا همه، عناصر ناپاكي بودند ولي او تا اندازه‏اي با ديگران فرق داشت . ) در آن هنگام امام در مسجد مدينه ( مسجد پيغمبر )بودند . عبدالله بن زبير هم نزد ايشان بود.
مامور حاكم از هر دو دعوت كرد نزد حاكم بروند و گفت حاكم صحبتي با شما دارد. گفتند تو برو بعد ما مي‏آييم . عبدالله بن زبير گفت : در اين‏ موقع كه حاكم ما را خواسته است شما چه حدس مي‏زنيد ؟ امام فرمود: اظن ان طاغيتهم قد هلك ،» فكر مي‏كنم فرعون اينها تلف شده و ما را براي بيعت مي‏خواهد . عبدالله بن زبير گفت خوب حدس زديد، من هم همين طور فكر مي‏كنم ، حالا چه مي‏كنيد ؟ امام فرمود من مي‏روم . تو چه مي‏كني ؟ حالا ببينم‏.

عبدالله بن زبير شبانه از بيراهه به مكه فرار كرد و در آنجا متحصن شد. امام عليه السلام رفت ، عده‏اي از جوانان بني‏هاشم را هم با خود برد و گفت شما بيرون بايستيد ، اگر فرياد من بلند شد ، بريزيد تو ، ولي تا صداي من‏ بلند نشده داخل نشويد . مروان حكم ، اين اموي پليد معروف كه زماني حاكم مدينه بود آنجا حضور داشت. حاكم نامه علني را به اطلاع امام رساند. امام فرمود : چه مي‏خواهيد؟ حاكم شروع كرد با چرب زباني صحبت كردن .

گفت مردم با يزيد بيعت كرده‏اند، معاويه نظرش چنين بوده است، مصلحت‏ اسلام چنين ايجاب مي‏كند. خواهش مي‏كنم شما هم بيعت بفرماييد، مصلحت اسلام در اين است. بعد هر طور كه شما امر كنيد اطاعت خواهد شد.
تمام نقايصي كه وجود دارد مرتفع مي‏شود . امام فرمود : شما براي چه از من‏ بيعت مي‏خواهيد ؟ براي مردم مي‏خواهيد . يعني براي خدا كه نمي‏خواهيد . از اين جهت كه آيا خلافت شرعي است يا غير شرعي ، و من بيعت كنم تا شرعي‏ باشد كه نيست. بيعت مي‏خواهيد كه مردم ديگر بيعت كنند . گفت بله .


فرمود پس بيعت من در اين اتاق خلوت كه ما سه نفر بيشتر نيستيم براي شما چه فايده‏اي د ارد ؟ حاكم گفت راست مي‏گويد باشد براي بعد . امام فرمود من بايد بروم . حاكم گفت بسيار خوب، تشريف ببريد . مروان حكم گفت چه مي‏گويي ؟ ! اگر از اينجا برود معنايش اينست كه بيعت نمي‏كنم . آيا اگر از اينجا برود بيعت خواهد كرد ؟ ! فرمان خليفه را اجرا كن. امام گريبان مروان را گرفت و او را بالا برد و محكم به زمين كوبيد . فرمود : تو كوچكتر از اين‏ حرفها هستي .

سپس بيرون رفت و بعد از آن ، سه شب ديگر هم در مدينه ماند . شبها سر قبر پيغمبر اكرم مي‏رفت و در آنجا دعا مي‏كرد . مي‏گفت خدايا راهي جلوي من‏ بگذار كه رضاي تو در آن است .
در شب سوم ، امام سر قبر پيغمبر اكرم مي‏رود ، دعا مي‏كند و بسيار مي‏گريد و همانجا خوابش مي‏برد . در عالم رويا پيغمبر اكرم را مي‏بيند ، خوابي مي‏بيند كه براي او حكم الهام و وحي را داشت . حضرت فرداي آنروز از مدينه بيرون آمد و از همان شاهراه‏ نه از بي راهه به طرف مكه رفت . بعضي از همراهان عرض كردند : يا بن‏ رسول الله ! لو تنكبت الطريق الا عظم بهتر است شما از شاهراه نرويد، ممكن است مامورين حكومت ، شما را برگردانند ، مزاحمت ايجاد كنند ، زد و خوردي صورت گيرد . ( يك روح شجاع ) ، يك روح قوي هرگز حاضر نيست چنين كاري كند . ) فرمود : من دوست ندارم شكل يك آدم ياغي و فراري را به خود بگيرم ، از همين شاهراه مي‏روم ، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد .
به هر حال مساله اول و عامل اول در حادثه حسيني كه هيچ شكي در آن نمي‏شود كرد مساله بيعت است ، بيعت براي يزيد كه به نص قطعي تاريخ ، از امام حسين ( ع ) مي‏خواستند . يزيد در نامه خصوصي خود چنين مي‏نويسد : خذ الحسين بالبيعه اخذا شديدا ، حسين را براي بيعت گرفتن محكم بگيرد و تابعيت نكرده رها نكن .

امام حسين هم شديدا در مقابل اين تقاضا ايستاده بود و به هيچ وجه حاضر به بيعت با يزيد نبود، جوابش نفي بود و نفي. حتي در آخرين روزهاي عمر امام حسين كه در كربلا بودند ، عمر سعد آمد و مذاكراتي با امام كرد . در نظر داشت با فكري امام را به صلح با يزيد وادار كند . البته صلح هم جز بيعت چيز ديگري نبود . امام حاضر نشد . از سخنان امام كه در روز عاشورا فرموده‏اند كاملا پيداست كه بر حرف روز اول‏ خود همچنان باقي بوده‏اند : « لا ، و الله لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لا اقر اقرار العبيد » نه ، به خدا قسم هرگز دستم را به دست شما نخواهم‏ داد . هرگز با يزيد بيعت نخواهم كرد . حتي در همين شرايطي كه امروز قرار گرفته‏ام و مي‏بينم كشته شدن خودم را ، كشته شدن عزيزانم را ، كشته شدن‏ يارانم را ، اسارت خاندانم را ، حاضر نيستم با يزيد بيعت كنم .

اين عامل از كي وجود پيدا كرد ؟ از آخر زمان معاويه ، و شدت و فوريت‏ آن بعد از مردن معاويه و به حكومت رسيدن يزيد بود. عامل دوم مساله دعوت بود . شايد در بعضي كتابها خوانده باشيد مخصوصا در اين كتابهاي به اصطلاح تاريخي كه به دست بچه‏هاي مدرسه مي‏دهند .
مي‏نويسند كه در سال شصتم هجرت، معاويه مرد، بعد مردم كوفه از امام‏ حسين دعوت كردند كه آن حضرت را به خلافت انتخاب كنند . امام حسين به كوفه آمد ، مردم كوفه غداري و بي‏وفايي كردند ، ايشان را ياري نكردند، امام حسين كشته شد!

انسان وقتي اين تاريخها را مي‏خواند فكر مي‏كند امام حسين مردي بود كه در خانه خودش راحت نشسته بود ، كاري به كار كسي‏ نداشت و درباره هيچ موضوعي هم فكر نمي‏كرد، تنها چيزي كه امام را از جا حركت داد ، دعوت مردم كوفه بود! در صورتي كه امام حسين در آخر ماه‏ رجب كه اوايل حكومت يزيد بود ، براي امتناع از بيعت از مدينه خارج مي‏شود و چون مكه، حرم امن الهي است و در آنجا امنيت بيشتري وجود دارد و مردم مسلمان احترام بيشتري براي آنجا قايل هستند و دستگاه حكومت هم مجبور است نسبت‏ به مكه احترام بيشتري قايل شود، به آنجا مي‏رود( روزهاي اولي است كه‏ معاويه از دنيا رفته و شايد هنوز خبر مردن او به كوفه نرسيده )، نه تنها براي اينكه آنجا مأمن بهتري است بلكه براي اينكه مركز اجتماع بهتري است.

در ماه رجب و شعبان كه ايام عمره است، مردم از اطراف و اكناف به مكه مي‏آيند و بهتر مي‏توان آنها را ارشاد كرد و آگاهي داد . بعد موسم حج فراهم مي‏رسد كه فرصت مناسبتري براي تبليغ است . بعد از حدود دو ماه‏ نامه‏هاي مردم كوفه مي‏رسد . نامه‏هاي مردم كوفه به مدينه نيامده ، و امام‏ حسين نهضتش را از مدينه شروع كرده است . نامه‏هاي مردم كوفه در مكه به‏ دست امام حسين رسيد، يعني وقتي كه امام تصميم خود را بر امتناع از بيعت گرفته بود و همين تصميم، خطري بزرگ براي او به وجود آورده بود .

خود امام و همه مي‏دانستند كه نه اينها از بيعت گرفتن دست بر مي‏دارند و نه امام حاضر به بيعت است ) بنابر اين دعوت مردم كوفه عامل اصلي در اين نهضت نبود بلكه عامل فرعي بود، و حداكثر تاثيري كه براي دعوت مردم‏ كوفه مي‏توان قائل شد اين است كه اين دعوت از نظر مردم و قضاوت تاريخ‏ در آينده فرصت به ظاهر مناسبي براي امام به وجود آورد.

كوفه ايالت بزرگ و مركز ارتش اسلامي بود. اين شهر كه در زمان عمر بن الخطاب ساخته شده ، يك شهر لشكرنشين بود و نقش بسيار موثري در سرنوشت كشورهاي اسلامي داشت و اگر مردم كوفه در پيمان خود باقي مي‏ماندند احتمالا امام حسين عليه‏السلام موفق مي‏شد .

كوفه آنوقت را با مدينه با مكه آنوقت نمي‏شد مقايسه كرد، با خراسان آنوقت هم نمي‏شد مقايسه كرد ، رقيب آن فقط شام بود . حداكثر تاثير دعوت مردم كوفه ، در شكل اين نهضت بود يعني در اين بود كه امام حسين از مكه‏ حركت كند و آنجا را مركز قرار ندهد( البته خود مكه اشكالاتي داشت و نمي‏شد آنجا را مركز قرار داد) ، پيشنهاد ابن عباس را براي رفتن به‏ يمن و كوهستانهاي آنجا را پناهگاه قرار دادن ، نپذيرد ، مدينه جدش را مركز قرار ندهد ، بيايد به كوفه . پس دعوت مردم كوفه در يك امر فرعي‏ دخالت داشت ، در اينكه اين نهضت و قيام در عراق صورت گيرد ، والا عامل‏ اصلي نبود .

وقتي امام در بين راه به سر حد كوفه مي‏رسد با لشكر حر مواجه مي‏شود . به‏ مردم كوفه مي‏فرمايد : شما مرا دعوت كرديد . اگر نمي‏خواهيد بر مي‏گردم. معنايش اين نيست كه بر مي‏گردم و با يزيد بيعت مي‏كنم و از تمام حرفهايي‏ كه در باب امر به معروف و نهي از منكر ، شيوع فسادها و وظيفه مسلمان در اين شرايط گفته‏ام ، صرف نظر مي‏كنم ، بيعت كرده و در خانه خود مي‏نشينم و سكوت مي‏كنم . خير ، من اين حكومت را صالح نمي‏دانم و براي خود وظيفه‏اي قايل هستم . شما مردم كوفه مرا دعوت كرديد ، گفتيد : " اي حسين ! ترا در هدفي كه داري ياري مي‏دهيم ، اگر بيعت نمي‏كني ، نكن . تو به عنوان‏ امر به معروف و نهي از منكر اعتراض داري ، قيام كرده‏اي ، ما ترا ياري مي‏كنيم . " من هم آمده‏ام سراغ‏ كساني كه به من وعده ياري داده‏اند . حال مي‏گوييد مردم كوفه به وعده خودشان عمل نمي‏كنند ، بسيار خوب ما هم به كوفه نمي‏رويم ، بر مي‏گرديم به‏ جايي كه مركز اصلي خودمان است .

به مدينه يا حجاز يا مكه مي‏رويم تا خدا چه خواهد . به هر حال ما بيعت نمي‏كنيم ولو بر سر بيعت كردن كشته شويم . پس حداكثر تاثير اين عامل يعني دعوت مردم كوفه اين بوده كه امام را از
مكه بيرون بكشاند ، و ايشان به طرف كوفه بيايند . البته نمي‏خواهم بگويم كه واقعا اگر اينها دعوت نمي‏كردند ، امام قطعا در مدينه يا مكه مي‏ماند ، نه ، تاريخ نشان مي‏دهد كه همه اينها براي امام‏
محذور داشته است . مكه هم از نظر مساعد بودن اوضاع ظاهري وضع بهتري نسبت به كوفه نداشت . قراين زيادي در تاريخ هست كه نشان مي‏دهد اينها تصميم گرفته بودند كه چون امام بيعت نمي‏كند ، در ايام حج ايشان را از ميان بردارند . تنها نقل " طريحي " نيست ، ديگران هم نقل كرده‏اند كه‏ امام از اين قضيه آگاه شد كه اگر در ايام حج در مكه بماند ممكن است در همان حال احرام كه قاعده كسي مسلح نيست ، مامورين مسلح بني اميه خون او را بريزند ، هتك خانه كعبه شود ، هتك حج و هتك اسلام شود . دو هتك : هم فرزند پيغمبر ، در حال عبادت ، در حريم خانه خدا كشته شود ، و هم‏ خونش هدر رود .

بعد شايع كنند كه حسين بن علي با فلان شخص اختلاف جزئي‏ داشت و او حضرت را كشت و قاتل هم خودش را مخفي كرد ، و در نتيجه خون‏ امام به هدر رود . امام در فرمايشات خود به اين موضوع اشاره كرده‏اند . در بين راه كه مي‏رفتند ، شخصي از امام پرسيد : چرا بيرون آمدي‏ ؟ معني سخنش اين بود كه تو در مدينه جاي امني داشتي ، آنجا در حرم جدت‏ ، كنار قبر پيغمبر كسي متعرض نمي‏شد . يا در مكه مي‏ماندي كنار بيت الله‏ الحرام . اكنون كه بيرون آمدي براي خودت خطر ايجاد كردي . فرمود : اشتباه مي‏كني ، من اگر در سوراخ يك حيوان هم پنهان شوم آنها مرا رها نخواهند كرد تا اين خون را از قلب من بيرون بريزند . اختلاف من با آنها اختلاف آشتي پذيري نيست . آنها از من چيزي مي‏خواهند كه من به هيچ وجه‏ حاضر نيستم زير بار آن بروم . من هم چيزي مي‏خواهم كه آنها به هيچ وجه‏ قبول نمي‏كنند .

عامل سوم امر به معروف است . اين نيز نص كلام خود امام است . تاريخ‏ مي‏نويسد : محمد ابن حنفيه برادر امام در آن موقع دستش فلج شده بود ، معيوب بود ، قدرت بر جهاد نداشت و لهذا شركت نكرد . امام وصيتنامه‏اي‏ مي‏نويسد و آن را به او مي‏سپارد : « هذا ما اوصي به الحسين بن علي اخاه‏ محمدا المعروف بابن الحنفيه » . در اينجا امام جمله‏هايي دارد : حسين به‏ يگانگي خدا ، به رسالت پيغمبر شهادت مي‏دهد . ( چون امام مي‏دانست كه‏ بعد عده‏اي خواهند گفت حسين از دين جدش خارج شده است ) . تا آنجا كه‏ راز قيام خود را بيان مي‏كند : « اني ما خرجت اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب‏ الاصلاح في امه جدي ، اريد ان امر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيره‏ جدي و ابي علي بن ابي‏طالب عليه السلام »

ديگر در اينجا مساله دعوت اهل كوفه وجود ندارد . حتي مساله امتناع از بيعت را هم مطرح نمي‏كند . يعني غير از مساله بيعت خواستن و امتناع من‏ از بيعت ، مساله ديگري وجود دارد . اينها اگر از من بيعت هم نخواهند ، ساكت نخواهم نشست . مردم دنيا بدانند : « ما خرجت اشرا و لا بطرا »
حسين بن علي ، طالب جاه نبود ، طالب مقام و ثروت نبود ، مردم مفسد و اخلالگري نبود ، ظالم و ستمگر نبود ، او يك انسان مصلح بود . « و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي » . . . « الا و ان الدعي بن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السله و الذله ، و هيهات منا الذله يابي الله ذلك لنا و رسوله و المومنون و حجور طالبت و طهرت »

اين روح از روز اول تا لحظه آخر در وجود مقدس حسين بن علي عليه السلام متجلي بود . به قول خودش جزء خون و حياتش شده بود . امكان نداشت از حسين جدا شود . در لحظات آخر [ حيات ] اباعبدالله ، وقتي در آن گودي‏ قتلگاه افتاده است و قدرت حركت كردن ندارد ، قدرت جنگيدن با دشمن‏ ندارد ، قدرت ايستادن بر سر پا ندارد و به زحمت مي‏تواند حركت كند ، باز مي‏بينيم از سخن حسين غيرت مي‏جهد ، عزت تجلي مي‏كند ، بزرگواري پيدا مي‏شود . لشكر مي‏خواهند سر مقدسش را از بدن جدا كنند ولي شجاعت و هيبت‏ سابق اجازه نمي‏دهد . بعضيها مي‏گويند نكند حسين حيله جنگي بكار برده كه‏ اگر كسي نزديك شد حمله كند و در مقابل حمله او كسي تاب مقاومت ندارد ، نقشه‏ پليد و نامردانه‏اي مي‏كشند ، مي‏گويند اگر به سوي خيمه‏هايش حمله كنيم او طاقت نمي‏آورد . امام حسين افتاده است . من نمي‏توانم آن حالت ابا عبدالله را مجسم بكنم . لشكر به طرف خيام حرمش حمله مي‏كند . يك نفر فرياد مي‏كشد حسين تو زنده‏اي ؟ ! به طرف خيام حرمت حمله كردند ! امام به‏زحمت روي زانوهاي خود بلند مي‏شود ، به نيزه‏اش تكيه مي‏كند و فرياد مي‏كشد:
« ويلكم يا شيعه آل ابي‏سفيان ان لم يكن لكم دين و لا تخافون المعاد فكونوا احرارا في دنياكم . »
اي مردمي كه خود را به آل ابوسفيان فروخته‏ايد ، اي پيروان آل ابوسفيان ، اگر خدا را نمي‏شناسيد ، اگر به قيامت ايمان و اعتقاد نداريد ، حريت و شرف انسانيت شما كجا رفت ؟ ! شخصي مي‏گويد : ما تقول يا بن فاطمه ؟ پسر فاطمه چه مي‏گويي ؟ فرمود : « انا اقاتلكم و انتم تقاتلونني و النساء ليس عليهن جناح » ، طرف شما من هستم ، اين‏ پيكر حسين حاضر و آماده است براي اينكه آماج تيرها و ضربات شمشيرهاي‏ شما واقع شود ، ولي روح حسين حاضر نيست او زنده باشد و ببيند كسي به‏ نزديك خيام حرم او مي‏رود."

امام حسين(ع) و تربيت فرزند

حادثه كربلا از منظر تربيت فرزندان

حادثه كربلا، جاودانه ترين رويدادي است كه زمانه در بستر خودمانند آنرا نديده است. حادثه اي كه آثارش در حصار مرزهاي اسلامي محدود نگشته و خورشيد فروزانش همه گيتي را تا ابد درخشان گردانيد. همه كساني كه پيرامون اين حادثه به تامل نشسته اند،به فراخور شناخت خويش از آن درس گرفته، مبارزان درس مبارزه،آزادگان درس آزادگي، شهادت طلبان درس شهادت و مصلحان اجتماعي درس اصلاح گرفته اند.

اين واقعه بي نظير زواياي بي انتهايي دارد كه تنها اندكي ازآنها شناخته شده و زواياي ناشناخته اش بسي بيش از شناخته شده است. بي گمان با گسترش دانش بشري در حوزه علوم انساني، اميد كشف آنها دور از انتظار نيست، از جمله زواياي اين واقعه عظيم تامل از منظر روانشناسي و تربيت است. نگارنده معتقد است هدف سيره وسنت ائمه اطهار عليهم السلام قبل از هر چيز، هدايت و تربيت است،زيرا آنان بزرگترين مربيان بشريت اند و بايد تفسير تربيتي ازحوادث زندگي آنان ارائه شود. ذكر اين نكته مفيد است كه، گوناگوني شرايط زماني ائمه اطهارعليهم السلام باعث گشته تا آنان با وجود آرمان مشترك، در عرصه دعوت و تربيت شيوه هاي گوناگون داشته باشند. در ميان امامان شيعه، امام حسين(ع)شرايط ويژه خود را داشت. بنابراين ضمن آنكه همه زندگي و سيره حضرت سرمشقي كامل، از حيات طيبه، براي پيروانش است سيره تربيتي آن حضرت در حادثه كربلا هم براي كساني كه زندگيشان به شرايط زماني آن حضرت شباهت بيشتري دارد ومي خواهند حسيني باشند، اهميت بيشتري دارد.

توجه به نيازهاي فرزندان

موجودات عالم براي ادامه حيات نيازهايي دارند كه بدون برآوردن آنها ادامه حيات نا ممكن و يا همراه با سختي است اين احتياج در غير انسان به نيازهاي مادي و جسماني محدود است; امادر انسان نياز امور مادي، رواني و معنوي فراواني را شامل مي شودكه تنها در سايه رفع نياز از همه امور به رشد كامل جسماني ورواني مي رسد. توجه به نيازهاي گوناگون از نكات مهم تربيتي است،نيازهايي كه در قالبهاي زيستي، عاطفي، رواني و معنوي جلوه گرمي شود. در واقعه كربلا نيز با وجود همه مسايل و شيوه اي كه امام حسين(ع)در پيش روي خود داشته، از توجه به نيازهاي مادي و معنوي فرزندان و همراهان خود غافل نماند.
الف: نيازهاي مادي

نيازهاي مادي احتياج اوليه هر انسان است. و بدون تامين آن،قادر به ادامه حيات نيست. نياز به رفع تشنگي از اين جمله است كه در كربلا به خاطر وضعيت ويژه اي كه دشمن براي كاروان كربلا به وجود آورد، به نيازهاي حياتي تبديل شد و ايشان را به تلاش، براي رفع آن از راههاي ممكن، واداشت; از اينرو، آنگاه كه حضرت عباس(ع)از برادر اجازه مبارزه با دشمن طلبيد، حضرت از او خواست براي كودكان آب فراهم نمايد و فرمود:

«فاطلب لهولاء الاطفال قليلا من الماء» پس كمي آب براي اين كودكان فراهم كن...

اين توجه حضرت آنگاه به اوج مي رسد كه فرزند شيرخواره اش را بربالاي دست مي گيرد و از دشمن برايش آب مي خواهد. در مقتل ابي مخنف آمده است:

امام حسين(ع)به سوي ام كلثوم آمد و فرمود: خواهر! تو را درباره فرزند شيرخواره ام به نيكي سفارش مي كنم، او شير خواره است وشش ماه بيشتر عمر ندارد. ام كلثوم به برادر جواب داد: سه روز است اين طفل آب ننوشيده است.

برايش آبي طلب فرما، حضرت طفل را گرفت و در مقابل دشمن ايستادو آنگاه فرمود: «اي قوم شما برادر و فرزندانم را به شهادت رسانديد و جز اين طفل باقي نمانده و او از تشنگي دهان را بازمي كند و مي بندد، به او جرعه آبي دهيد...»
ب: نيازهاي عاطفي و رواني

گرچه در طبقه بندي نيازها در روانشناسي، نيازهاي زيستي جزءنخستين نيازها به حساب مي آيد، اما نقش نيازهاي عاطفي و رواني نيز با اهميت و تعيين كننده است. زيرا هر چند نياز جسمي محسوس و آشكار است و فقدانش جسم را متاثر مي گرداند، اما نيازهاي روحي و رواني نا محسوس اند و عدم پاسخگويي به آنها روان آدمي راآزرده مي سازد. كودكان و نوجوانان به خاطر موقعيت سني آسيب پذيري در برابر مشكلات نياز دو چندان به بر آوردن نيازهاي عاطفي و رواني دارند، اين نيازها، بخصوص در شرايط ويژه، از دست دادن والدين، هنگام بيماري و... چنان شدت مي يابد كه بي توجهي به آنهاحيات رواني و عاطفي كودك را به مخاطره مي اندازد.

اين شرايط ويژه به كامل ترين شكل در كربلا براي فرزندان امام حسين(ع)جلوه نمود. فرزندان و همراهان آن حضرت در ميدان مبارزه،در سخت ترين حالات، امام(ع)را صدا مي زدند و در واپسين لحظات، اوج نياز عاطفي خويش را به نمايش مي گذارند. در كربلا بيماري چون علي بن الحسين(ع)حضور دارد كه تقدير الهي بر بقاء وجودش تعلق گرفت. و از دست دادن پدر و امام خويش را تجربه نمود. اين وضعيت خاص قطعا توجه ويژه اي را مي طلبيد و اينجا است كه آن حضرت به گونه هاي مناسب به نياز فرزندان پاسخ مي دهد و نسبت به فرزنداني كه به ميدان مبارزه آمده اند به گونه اي، به يگانه فرزندش زين العابدين(ع)به گونه اي ديگر. و در مورد يتيمان و داغديدگان پس از شهادت خويش به شكلي ديگر سفارش مي فرمايد.
رفتار حضرت با فرزندان و نو جوانان در ميدان جنگ

آنچه از مقاتل بر مي آيد اين است كه حضرت نسبت به فرزندان وبرادرزادگانش كه به ميدان مبارزه مي رفتند، رفتارهاي گوناگوني داشت. نخست در هنگام رفتن به ميدان با در آغوش گرفتن آنان واظهار علاقه و محبت صحنه هاي زيبايي از عاطفه و محبت را به نمايش مي گذاشت. درمورد «قاسم بن الحسن » آمده است: «قاسم در حالي كه نوجواني غير بالغ بود، سوي خيمه هاي طرف ميدان خارج شد. وقتي امام حسين(ع)نگاهش به قاسم افتاد، او را به آغوش كشيد. آن دودست به گردن هم آويختند و چنان گريستند كه بيهوش شدند.»

در مرحله بعد، وقتي آنان در ميدان مبارزه، در مقابل شرايطنابرابر، گرماي شديد و تشنگي قرار گرفتند، آن حضرت آنان را به صبر دعوت كرد و به آنان دلداري داد و اظهار همدردي نمود درمورد «احمد بن حسن » نوشته اند: «بعد از آنكه در ميدان جنگ شرايط مبارزه توان را از او گرفت، نزد عمويش حسين(ع)آمد وپرسيد: عمو(جان)آيا جرعه آبي هست تا جگر خود را با آن خنك كنم و براي مبارزه با دشمنان خدا و رسولش توان بيشتري پيدا كنم؟

امام(ع)فرمود: «يابني اصبر قليلا حتي تلقي جدك رسول الله(ص)،فيسقيك شربه من الماء لاتظماء بعدها ابدا»فرزندم! كمي صبر كن تا جدت رسول خدا را ملاقات كني، او چنان شربت آبي به تو بنوشاند كه هرگز تشنه نشوي.

در مورد «علي اكبر» نيز آمده است; بعد از مبارزه اي بي امان و كشتن تعدادي از دشمنان در حالي كه جراحات زياد بر بدن داشت،عطش بر او بسيار ناگوار آمد. پس نزد پدر آمد و عرض كرد: «ياابه العطش قد قتلني و ثقل الحديد قد اجهدني فهل الي شربه من ماء و سبيل اتقوي بها علي الاعداء؟ فبكي الحسين(ع)و قال يا بني يغز علي محمد و علي و علي ابيك ان دعوهم فلا يجيبونك و تستغيث بهم فلا يغيثونك...»

اي پدر، عطش مرا از پاي در آورد و سنگيني اسلحه مرا ناتوان كرد، آيا شربت آبي هست تا با نوشيدن آن، توان بيشتر، با دشمنان مبارزه كنم؟

امام فرمود: فرزندم بر محمد و علي و پدرت سخت است كه آنان رابخواني و به تو پاسخ ندهند و به ياري بخواهي و آنان فرياد رس تو نباشند... .

در مرحله سوم، آنگاه كه بعد از مبارزه بي امان فرزندان توسطدشمن مجروح گشته و بر زمين افتادند، حضرت به رعت خود را بربالينشان رسانيد و آنها را در آغوش گرفت. در آن لحظات حساس كه فرزندان نياز بيشتري به تسلي خاطر داشتند، با آنان ابرازهمدردي نمود... . آنگاه كه «قاسم بن الحسن » بر زمين افتاد وعموي خود را صدا زد، امام حسين(ع) چون باز شكاري خود را بربالين فرزند برادر رساند و مانند شير خشمگين بر دشمن حمله نمود. وقتي گردو غبار فرو نشست، ديدند امام(ع) بر بالين قاسم نشسه و به قاسم(ع)كه در حال جان دادن بود، فرمود: عز والله علي عمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا يعنك او يعنك فلا يغني عنك بعدا لقوم قتلوك »

به خدا سوگند، بر عموي تو سخت است كه او را بخواني پاسخ ندهد، يا اجابت نمايد ولي نتواند كمك كند يا كمك كند اما به توسودي نبخشد.(از رحمت)خداوند دور باد قومي كه تو را كشت.
رفتار حضرت نسبت به فرزند بيمارش زين العابدين(ع)

خواست الهي بر اين تعلق گرفت كه علي بن الحسين حجت او بعد ازامام حسين(ع)، بيمار باشد تا جهاد بر او واجب نشود و همچنان زمين از حجت اللهي خالي نگردد و اين وضعيت جلوه ديگري از تربيت حسيني را مي طلبيد. در حالي كه شدت مبارزه و مصبيتهاي پياپي كربلاانسان معمولي را چنان به خود مشغول مي كند كه همه چيز را فراموش مي كند، مربي بزرگ كربلا از مسئوليت بزرگ تربيت غافل نماند و چون فرزند خود را نيازمند توجه و مراقبت ديد، بر بالينش آمد وگفتگويي صميمانه به پرسشهاي او در در مورد حوادث كربلا پاسخ داد. در منابع تاريخي مي خوانيم:

«... حضرت به سوي خيمه فرزندش زين العابدين آمد و در حالي كه فرزندش بر فرشي از پوستين استراحت مي نمود و زينب(س)از اوپرستاري مي كرد، فرزندش را عيادت نمود، وقتي زين العابدين(ع)نگاهش به پدر افتاد، خواست از بستر بر خيزد. اما ازشدت بيماري قادر به برخاستن نبود. از عمه اش زينب(س)خواست كه اورا كمك كند، زينب خود را تكيه گاه او قرار داد.

امام حسين(ع)از وضعيت بيماري فرزندش سئوال كرد و زين العابدين(ع)حمد و سپاس خداوند رابه جا آورد و از پدر پرسيد دراين روز با اين قوم منافق چگونه رفتاري كردي؟

پدر فرمود: «فرزندم شيطان بر آنان مستولي گشت و آنان را ازياد خدا غافل كرد...»
رفتار حضرت نسبت به خانواده و فرزندان در لحظه وداع

امام(ع)در واپسين لحظه هاي زندگي خويش شرايط ناگواري خانواده و فرزندان غصه يتيمي و از دست دادن نزديكترين عزيزان از يك طرف، طي مسير كربلا تا شام و از شام به مدينه، همراهي دشمنان سنگدل، از طرف ديگر را مجسم كرد. در چنين شرايطي امام(ع)شيوه دعوت به صبر و برد باري و توجه دادن به نصرت الهي را برگزيد تابا دم حسيني خود روح خسته آنان را توان دوباره ببخشد و عزمشان براي دست يابي به همه اهداف، تقويت نمايند. در مقاتل آمده است:
«هنگامي كه امام(ع)همه يارانش را ديد كه شهيد شده اند، براي وداع به خيمه ها آمد و ندا داد: «اي سكينه، اي فاطمه، اي زينب،اي ام كلثوم، درود و سلام من بر شما باد» سكينه صدا زد: اي پدرآيا تن به مرگ داده اي؟
فرمود: كسي كه ياور ندارد، چگونه تن به مرگ ندهد.
طبق نقل ديگر فرمود: «اي نور چشم من كسي كه ياوري ندارد،چگونه تسليم مرگ نشود،(فرزندم)رحمت و نصرت خداوند در دنيا وآخرت به همراه شما است، پس بر قضاء الهي، صبر پيشه كن و زبان به شكوه مگشاي، زيرا دنيا از بين رفتني و آخرت ماندگار است.»

طبق نقل سوم آن حضرت به فرزندان و خواهران چنين توصيه نمود: «خودتان را براي گرفتاري آماده كنيد و بدانيد خداوند نگهدار وياور شما است و شما را از شر دشمنان نجات مي بخشد و عاقبت امرتان را به خير خواهد كرد، دشمنانتان را با انواع بلاها عذاب خواهد نمود و به شما، در برابر اين گرفتاري، انواع نعمت وكرامت عطاء خواهد كرد. پس زبان به شكوه مگشاييد و سخني مگوييدكه از منزلت و ارزش شما بكاهد.»

سفارش به فرزندان يتيم و بازماندگان

بي شك از تلخترين لحظات براي فرزندان خرد سال، لحظه ي از دست دادن والدين است. چنين وضعيتي بر فرزندان بسيار ناگوار و طاقت فرسا مي نمايد. در چنين شريطي آنان نيازمند توجه و عاطفه اند،نيازمند محبت و تسلي خاطراند.
فرزندان و بازماندگان كاروان كربلا هم نظاره گر دل خراشترين صحنه ها بوده اند. لذا به توجهي عميق نياز داشتند. از اين روامام حسين(ع)با همه گرفتاريهايي كه داشت، وضعيت روحي و رواني فرزندان را پس از شهادت خود پيش بيني كرد و در واپسين لحظات،تنها فرزند بازمانده از خود زين العابدين(ع)را به توجه ومراقبت و درك وضعيت روحي آنها سفارش كرد و آنچنان شرايط رواني و روحي آنها را ترسيم كرد و مشاوره هاي لازم تربيتي را به ايشان ارائه نمود كه شخصي آشنا به مسائل روانشناسي و تربيتي را به شگفتي وا مي دارد. امام(ع)فرمود: «... يا ولدي انت اطيب ذريتي و افضل عترتي و نت خليفتي علي هولاء العيال و الاطفال فانهم غرباء مخذولون قد شملتهم الذله و اليتم و شماته الاعداء و نوائب الزمان، سكتهم اذا صرخوا و آنسهم اذا استوحشوا و سل خواطرهم بلين السلام فانهم مابقي من رجالهم من يستاءنسون به غيرك و لااحد عندهم يشكون اليه حزنهم سواك دعهم يشموك و تشمهم، و يبكواعليك و تبكي عليهم.»

فرزندم تو پاكيزه ترين ذريه و با فضيلت ترين خاندان من هستي،بعد از من تو سر پرست كودكان و اهل بيت هستي، آنان غريب هستند.

خواري و يتيمي و شماتت دشمنان و مصيبتهاي زمان آنها را در برگرفته است. هرگاه ناله و گريه شان بلند شد، آرامشان گردان، درهنگام ترس همراهشان باش، با سخنان نرم تسلي خاطرشان بده. ازمردان آنها، جز تو كسي كه مايه انس و آرامششان باشد، زنده نمانده است و جز تو كسي را كه شنواي شكوه ها و درد دلهايشان باشد، ندارند....»

پاسخگويي به پرسشهاي فرزندان

فرزندان وقتي دوران نوزادي و كودكي را پشت سر مي گذارند، براثر ارتباط بيشتر با اشياء پيرامون و برخورد با موقعيتهاي جديد، سئوالاتي در ذهنشان به وجود مي آيد در مقطعي از سن، چنان والدين را «سئوال باران » مي كنند كه آنها را به ستوه مي آورند.

كودكان هرچه رشد عقلاني بيشتري مي يابند، سئوالات جدي تري خواهندداشت، بويژه در دوره نوجواني و آغاز جواني، شرايط جديد، تغييرو تحولات، تصميمات بزرگ در زندگي والدين سئوالات بيشتري را درذهن آنان ايجاد مي كند، در چنين وضعيتي بر والدين بصير و آگاه است كه زمينه پرسشگري را براي فرزندانشان فراهم كنند و پاي صحبتهاي آنان بنشينند و با صبر و حوصله به پرسشهاي آنان پاسخ مناسب دهند و ابهامات را مرتفع سازند. حادثه كربلا، كه موقعيت جديدي در زندگي امام حسين(ع) محسوب مي شد، پرسشهايي را در ذهن فرزندان و ديگر همراهان حضرت ايجاد كرد و ذهن كنجكاو آنان رابه پرسشگري وا داشت. حسين بن علي(ع)با درك موقعيت آنها، به سئوالاتشان پاسخهاي مناسب و در خور شاءنشان مي داد. به دو نمونه از پاسخگويي حضرت اشاره مي كنيم:

1 هنگامي كه حضرت به همراه اصحابش، هنگام ظهر در ثعلبيه فرود آمد، خواب كوتاهي بر آن حضرت مستولي شد. پس از اندكي حضرت با چشم گريان از خواب بيدار شد. فرزندش «علي » كه متوجه اين صحنه بود، پرسيد: اي پدر! چرا گريه مي كني؟ خداوند چشم تو رانگرياند.

حضرت فرمود: «فرزندم اين لحظه، وقتي است كه رويا در آن دروغ نمي باشد. من در خواب سواره اي را ديدم كه كنارم ايستاد و گفت:

«اي حسين شما به سرعت حركت مي كنيد و مرگ به سرعت شما را به بهشت مي رساند و آگاهي يافتم كه مرگ ما فرا رسيده است.»

علي پرسيد: اي پدر! آيا ما بر حق نيستيم؟

فرمود: «فرزندم به خداوندي كه همه بندگان به سوي او برمي گردند، ما بر حق هستيم »علي عرض كرد: در اين صورت ترسي از مرگ نداريم.

امام فرمود: خداوند بهترين پاداش پدر به فرزند را به تو عطافرمايد.»

2- بعد از آنكه حضرت، در شب عاشورا، حوادث روز عاشورا وشهادت ياران را ترسيم كرد، قاسم بن حسن(ع)در باره شهادت خودپرسيد. امام(ع)به او مهرباني كرد و پرسيد:

فرزندم مرگ نزد تو چگونه است؟

پاسخ داد: عمو(جان)مرگ نزد من از عسل شيرين تر است.

حضرت بعد از آنكه ظرفيت و توان درك قاسم را نمايان ساخت وپاسخ زيباي او را شنيد، فرمود: عمويت به فدايت گردد! به خداقسم! تو از كساني هستي كه بعد از آزمايش بزرگ به همراه من شهيدمي شوند.
نقش آزادي و انتخاب در تربيت فرزندان

خداوند انسان را آزاد آفريد و قدرت اراده و انتخاب به اوبخشيد تا پرتو آن از ميان راههاي مختلف مسير صحيح را برگزيند.

آنچه انسان در پرتو شناخت و بدون اكراه و اجبار برگزيد، در راه تحقق و دستيابي به آن تا پاي جان مي ايستد، عنصر آزادي به جا وانتخاب درست در تربيت، عنصري گرانبها و كار آمد است، در تربيت فرزندان اجبار ثمري نمي بخشد، والدين و مربيان بايد چنان زمينه را آماده كنند كه فرزندان خود راه صحيح را بر گزينند تا برآنچه به حق برگزيده اند، پايبند و استوار باشند، از جلوه هاي تربيتي حادثه عاشورا، صحنه آزادي و انتخاب راه بود. امام حسين(ع)با اينكه در كربلا به شدت نيازمند داشتن ياور بودند، باكمال صداقت و راستي فرزندان و ديگر ياوران خود را در ادامه مسير آزاد مي گذارد و با اينكه بر فرزندان خود حق بزرگ دارد اماهيچگاه راه مبارزه و همراهي خود را بر آنان تحميل نمي كند و ازاينروست كه مي بينيم آنان نيز كه آگاهانه همراهي پدر و امام خويش را برگزيدند در راهش تا آخرين نفس ايستاده و جان خويش رافداي راهش نموده اند. ابي حمزه ثمالي از علي بن الحسين(ع) نقل مي كند كه در شب عاشورا پدرم اهل و فرزندان خود و اصحاب را جمع نمودند و خطاب به آنان فرمود: «اي اهل و فرزندان و اي شيعيان من، از فرصت شب استفاده كنيد و جانهاي خود را نجات دهيد... شمادر بيعتي كه با من بسته ايد آزاد هستيد. ...»

نيز آن حضرت هنگامي كه عبدالله فرزند مسلم نزد ايشان آمد واجازه ميدان طلبيد فرمود: «شما در بيعت با من آزاد هستي،شهادت پدرت كافي است. تو دست مادرت را بگير و از اين معركه خارج شو» عبد الله عرض كرد: «بخدا سوگند من از كساني نيستم كه دنيا را بر آخرت مقدم دارم.»
 

اثرات بي نظير خواندن زيارت عاشورا (بخش اول)

تعليم زيارت عاشورا
علقمه بن محمد حضر مى گويد: به امام باقر عليه السلام گفتم : به من دعايى تعليم بده كه با آن دعا در اين روز (عاشور) هنگامى كه زيارت مى كنم او را (امام حسين عليه السلام ) بخوانم . و دعايى تعليم بده كه با آن دعا، هنگامى كه او را از نزديك يا هنگامى كه از خانه ام و از راه دور (و به قصد زيارت بدان سو) اشاره مى كنم ، بخوانم . حضرت فرمود: اى علقمه پس از آن كه به آن حضرت با سلام اشاره كردى ، دو ركعت نماز بخوان و پس از آن اين قول (متن زيارت ) را مى خوانى . پس هنگامى كه اين زيارت را خواندى در حقيقت او را به چيزى خواندى كه هركس از ملايكه كه بخواهند او را زيارت كند به آن مى خواند. و خداوند براى تو هزار هزار سيئه محو مى كند، تو را هزار هزار درجه بالا مى برد. جزو كسانى مى باشى كه در ركاب حضرت به شهادت رسيدند، حتى در درجات آنها هم شريك مى شوى و براى تو ثواب هر پيامبر و رسولى و هر كس كه حسين عليه السلام را از زمان شهادتش تا به حال زيارت كرده ، را مى نويسند. مى گويى : ((السلام عليك يا ابا عبدالله .... پس از نقل زيارت مى فرمايد:  يا علقمة ان استطعت اءن تزوره فى كل يوم بهذه الزيارة من دهرك فافعل . فلك ثواب جميع ذلك ان شاء الله : اى علقمه ! اگر توانستى هر روز از عمرت آن حضرت را با اين زيارت ، زيارت كنى ، اين كار را انجام بده ، پس براى تو ثواب تمام اين زيارت است )).
سفارش امام صادق عليه السلام
امام صادق عليه السلام به صفوان مى فرمايند:
زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت كن ، به درستى كه من چند چيز را براى خواننده آن تضمين مى كنم .
1- زيارتش قبول شود.
2- سعى و كوشش او مشكور باشد.
3- حاجات او هر چه باشد از طرف خداوند بزرگ برآورده شود و نااميد از درگاه خدا برنگردد....
بعد فرمود: اى صفوان ! هرگاه حاجتى براى تو به سوى خداوند متعال روى داد. پس به وسيله اين زيارت به سوى آن حضرت توجه كن از هر جا و مكانى كه هستى و اين دعا را بخوان و حاجتت را از پروردگار خود بخواه كه برآورده مى شود و خداوند وعده خود را خلاف نخواهد كرد.
آرى ، هر كس حاجت بزرگى داشته باشد حوايج و خواسته هايش با چهل روز خواندن زيارت عاشورا برآورده مى شود. تجربه گواه هر عارف و عامى است كه ما در اين جا نمونه هايى از حكايات را خواهيم آورد.
سيره شيخ مرتضى انصارى (رحمة الله عليه)
در شرح احوال مرحوم شيخ مرتضى ، نواده شيخ انصارى آورده اند كه ؛
((از جمله عاداتش خواندن زيارت عاشورا بوده كه در هر روز، دو بار صبح و عصر آن را مى خواند و بر آن بسيار مواظبت مى نمود. بعد از وفاتش كسى او را در خواب ديد و از احوالش پرسش كرد؛ در جواب سه مرتبه فرمود: ((عاشورا، عاشورا، عاشورا،))
سيره ميرزاى قمى
اين مرد بزرگ ، هرگز نماز شب و زيارت عاشورا و نماز جماعت را ترك نكرد، و هرگاه به مسجد نمى رفت ، در منزل با زن و فرزند خود نماز جماعت مى خواند. بسيار با انصاف بود و با افراد مستمند مواسات مى ورزيد. و در اصلاح امور مسلمان ها، اهتمامى عجيب داشت . حاكم دهكده خوانسار دستور داد مخصوص وى ، يك مسجد جامع ساختند كه هميشه نماز جمعه و جماعتش در آن مسجد برپا مى شد.
سيره شهيد قدوسى
شهيد آيت الله قدوسى (رحمة الله عليه ) به خاندان عصمت و طهارت عشق مى ورزيد، به زيارت جامعه و عاشورا، و توسل به خاندان پيغمبر و شركت در جلسات روضه و سوگوارى حضرت سيد الشهداء مقيد بود.
مرحوم قدوسى مى فرمود: علامه طباطبايى ، به اين معنا تاكيد دارد و در ايام محرم و صفر، زيارت عاشورايش ترك نمى شود و به زيارت جامعه اهتمام دارد.
دريافت علوم خاص
يكى از دوستان مرحوم قدوسى مى نويسد:
... ظاهرا ايشان نسبت به ((زيارت عاشور)) مواظبت داشت . چون ، موقعى كه دادستان كل بود، من در خواب ديدم كه بر اثر خواندن زيارت عاشورا، به ايشان علوم خاصى داده شده ، وقتى به ايشان عرض كردم ، متاءثر شد و گفت : مدتى است توفيق پيدا نكرده ام . و اين بر اثر كثرت كارشان در دادستانى بود، و آن كارها را ولى مى دانست ؛ از اين رو بود كه فرمود:
مدتى است كه به خواندن زيارت عاشورا، موفق نشده ام .
سيره ميرزاى محلاتى
مرحوم ميرزاى محلاتى سى سال آخر عمرش ، زيارت عاشورا را ترك نكرد و هر روز كه به سبب بيمارى يا امرى ديگر نمى توانست بخواند، نايب مى گرفت .
رفع بيمارى و بلا
شهيد دستغيب مى نويسد: از مرحوم آيه الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حايرى نقل شده است : اوقاتى كه در سامراء مشغول تحصيل علوم دينى بودم ، اهالى سامراء به بيمارى وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده اى مى مردند.
روزى در منزل استادم مرحوم سيد محمد فشاركى ، عده اى از اهل علم جمع بودند، ناگاه مرحوم آقاى ميرزا محمد تقى شيرازى تشريف آوردند و صحبت از بيمارى وبا شد كه همه در معرض خطر مرگ هستند.
مرحوم ميرزا فرمود: اگر من حكمى بكنم آيا لازم است انجام شود يا نه ؟
همه اهل مجلس پاسخ دادند بلى . فرمود: من حكم مى كنم كه شيعيان ساكن سامراء از امروز تا ده روز، همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شوند، و ثواب آن را به روح نرجس خاتون ، والده ماجده حضرت حجة ابن الحسن عليه السلام هديه نمايند تا اين بلا از آنان دور شود. اهل مجلس اين حكم را به تمام شيعيان رساندند و همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شدند.
از فرداى آن روز تلف شدن شيعه موقوف شد و همه روزه ، تنها عده اى از سنى ها مى مردند به طورى كه بر همه آشكار گرديد. برخى از سنى ها از آشنايان شيعه خود پرسيدند؛ سبب اين كه ديگر از شما كسى تلف نمى شود چيست ؟ به آنها گفته بودند زيارت عاشورا. آنها هم مشغول شدند و بلا از آنها هم بر طرف گرديد.
در منزل ميرزاى شيرازى در كربلا ايام عاشورا، روضه خوانى بود و روز عاشورا به اتفاق طلاب و علما به حرم حضرت سيد الشهدا و حضرت اباالفضل مى رفتند و عزادارى مى نمودند. عادت ميرزا اين بود كه هر روز در غرفه خود، زيارت عاشورا مى خواند، سپس پايين مى آمد و در مجلس عزا شركت مى كرد. يكى از بزرگان مى گويد: روزى خودم حاضر بودم كه پيش از وقت پايين آمدن ، ناگاه ميرزا با حالت غير عادى و پريشان و نالان از پله هاى غرفه به زير آمد و داخل مجلس شد و فرمود: امروز بايد از مصيبت عطش ‍ حضرت سيد الشهدا بگوييد و عزادارى كنيد. تمام اهل مجلس منقلب شدند و بعضى بيهوش شدند. سپس با همان حالت به اتفاق ميرزا به صحن و حرم مقدس مشرف شديم ، گويا ميرزا به اين تذكر مامور شده بود.
مداومت به خواندن زيارت عاشورا
يكى از بزرگان مى فرمود: مرحوم آيه الله حاج آقا حسين خادمى و حاج شيخ عباس قمى و حاج شيخ عبدالجواد مداحيان روضه خوان امام حسين را در خواب ديدم كه در غرفه هاى بهشتى دور يكديگر جمع بودند. از آية الله خادمى احوالپرسى كردم و گفتم :
با هم بودن شما يك آية الله و آقاى حاج شيخ عباس قمى يك محدث و حاج شيخ عبدالجواد روضه خوان امام حسين عليه السلام چه مناسبتى دارد كه با يكديگر يك جا قرار گرفته ايد؟
جواب دادند: ما همگى مداومت به زيارت عاشورا داشتيم و در مقدار خواندن زيارت عاشورا مثل هم بوديم .
توسعه رزق و روزى
عالم جليل و زاهد مسلم حاج آقاى شيخ عبدالجواد حايرى مازندانى فرمود:
روزى كسى آمد خدمت خلد مكان شيخ الطائفه زين العابدين مازندرانى (رحمة الله عليه ) شكايت از تنگى معاش خود كرده ، شيخ به او فرمود: برو حرم حضرت ابا عبدالله عليه السلام زيارت عاشورا بخوان رزق و روزى به تو خواهد رسيد اگر نرسيد بيا نزد من ، من خواهم داد.
آن بنده خدا رفت . بعد از زمانى آمد خدمت آقا، آقا فرمود: چه كار كردى ؟ گفت : در حرم مشغول خواندن زيارت عاشورا بودم كسى آمد و وجهى به من داد و در توسعه قرار گرفتم .
بهترين عمل براى سفر آخرت
مرحوم آية الله سيد محمد حسين شيرازى نوه مرحوم آية الله العظمى ميرزاى شيرازى بزرگ بعد از وارد شدن به ايران و مسدود شدن راه عراق در اثر جنگ جهانى دوم به اينجا آمد و براى خانواده اش كه در نجف بودند، فوق العاده ناراحت مى شود مراجعه مى كند به كسى كه ارتباط با ارواح بر قرار مى كرده - نه به وسيله هيپنوتيزم ... دو سوال مى كند مطابق با واقع جواب مى آيد، علاقمند مى شود، سوال سوم مى كند: بهترين عمل براى سفر آخرت چيست ؟ بعد از موعظه ها چنين جواب مى آيد بهترين عمل براى سفر آخرت زيارت عاشورا است . بدين جهت مرحوم آية الله سيد محمد حسين شيرازى تا آخر عمر ملتزم و مداوم به زيارت عاشورا بود.
رفع گرفتارى
يكى از علما و حجج اسلام و از ذريه رسول الله صلى الله عليه و آله در يادداشتهاى خود چنين فرموده بود: شبى از طريقى به من الهام شد كه مبلغ چهل و پنج هزار تومان بر درب مغازه يكى از بندگان خدا كه مرد محترمى از اهل اصفهان است (و نخواسته اسمش گفته شود) صبح متحير بودم چه كنم ، آيا آنچه فهميديم صحيح است يا نه و نمى دانستم چقدر پول دارم ؟ وقتى مراجعه كردم ديدم موجودى من چهل و پنج هزار تومان است ، اول وقت رفتم درب مغازه آن آقا كه از محترمين آن شهر بود، ديدم دو نفر درب مغازه او ايستاده اند، به آن آقا گفتم : من با شما كارى دارم ، مى خواهم با هم برويم جايى و برگرديم .
گفت : بسيار خوب . من ايشان را بردم مسجدالنبى واقع در خيابان جى ، آنجا عمله و بنا كار مى كردند، لب ايوان طرف قبله نشستيم .
من به ايشان گفتم : من مامور هستم گرفتارى شما را اصلاح كنم ، مشكلى دارى بگو، هر چه اصرار كردم نگفت ، بالاخره آن مبلغ را به ايشان دادم ولى نگفتم چقدر است . ايشان بى اختيار به گريه افتاد و گفت :
من چهل و پنج هزار تومان قرض داشتم ، چهل زيارت عاشورا نذر كردم بخوانم و امروز بعد از اذان آخر آن را خواندم و از آقا ابى عبدالله الحسين عليه السلام خواستم رفع گرفتاريم شود كه بحمد الله گره باز گرديد.
شفاى بيمار
يكى از فاميلهاى نزديك آقا سيد زين العابدين ابرقويى سخت دچار دل درد مى شود تا حدى كه خون از گلوى او بيرون مى آيد، دكترها مايوس شده و دستور حركت به تهران و عمل جراحى را خبر دادند، خبر را به آقا سيد زين العابدين رساندند و درخواست دعا و توسل نمودند، ايشان به فرزندان خود دستور دادند وضو بگيرند و در ميان آفتاب مشغول مى شوند، پس از ساعتى ناگهان از اطاق خود بيرون آمده و گفتند:
شفا حاصل شد، برخيزيد و مژده دهيد به مادرتان كه خداوند برادرت را شفا داد.
يكى از علماى اصفهان كه از ملازمين ايشان بودند گفتند:
آقاى سيد زين العابدين ختم زيارت عاشورا برداشته بودند براى كمالات نفسانى و رسيدن به درجه يقين ، بدين جهت آن حالات براى ايشان پيدا شده بود. شرح حال سيد زين العابدين ابرقويى طباطبايى مولف كتاب ولاية المتقين .
منبع : سايت غدير


اثرات بي نظير خواندن زيارت عاشورا (بخش دوم)

درباره زيارت عاشورا، روايات فراواني وجود دارد. امام باقر( عليه السلام) اين زيارت را به يكي از اصحابش به نام علقمه بن محمد حضري آموزش داده است.( كامل الزيارات، ص80، بحار الانوار،ج101،ص290)

زيارت عاشورا

از آنجا كه زيارت نوعي اعلام موضع در مشخص كردن خط فكري است و آثار سازنده عجيبي دارد؛ آنچه به عنوان متن زيارتي خوانده مي‌شود از نظر محتوي و جهت دهي، از حساسيّتي ويژه برخوردار است. به همين جهت ائمه(عليهم السلام) با آموختن نحوة زيارت به ياران خود، به اين عمل سازنده جهت و غناي بيشتري بخشيده‌اند.زيارت عاشورا، كه از تعاليم امام باقر( عليه السلام)است، به سبب آثار سازندة فردي و اجتماعي و بيان مواضع فكري و عقيدتي شيعه و نشانه گرفتن خطر انحراف اهميت ويژه اي دارد. شماري از دستاوردهاي اين زيارت عبارت است از :

1-ايجاد پيوند معنوي با خاندان عصمت و تشديد علاقه و محبت به آنان، مانند "فراز اللهم اجعل محياي محيا محمد و آل محمد و مماتي ممات محمد و آل محمد".

2- پيدايش روحيه ظلم ستيزي، يعني تكرار لعن و نفرين بر ستمگران در اين زيارت موجب پيدايش روحيه ظلم ستيزي شده، ولو با اعلام برائت و نفرت از ستمگران و ابراز محبت به پيروان حق، كه پايه هاي ايمان را محكم مي‌كند.

3- دوري جستن از خطر انحراف

4- ترويج روحيه شهادت طلبي و ايثار و فداكاري در راه خدا

5- احياي مكتب در راه و هدف خاندان عصمت(مصباح المتهجد ، شيخ طوسي، صص 542-547-538)

6- درس آموختن و الگو گرفتن از شهداي كربلا
فوايد خواندن زيارت عاشورا رواياتي است از جمله اين‌كه آمده است: در نجم ثاقب در ذيل حكايت تشرف جناب حاج سيد احمد رشتي به ملاقات امام عصر ارواحنا فداه در سفر حج و فرمايش آن حضرت به او كه چرا شما عاشورا نمي‌خوانيد عاشورا عاشورا عاشورا


زيارت عاشورا، پاداش بزرگ

صالح پسر عُقْبه، از ياران امام پنجم عليه‌السلام به نقل از پدرش مي‌گويد: امام باقر عليه‌السلام فرمود: «كسي كه در روز عاشورا، از نزديك امام حسين عليه‌السلام را با چشم گريان زيارت كند، خداوند پاداش بزرگي به او مي‌دهد». عُقبه به حضرت عرض كرد: «جانم به قربانت! اگر كسي امكان حضور در كربلا و حرم مطهّر آن حضرت را در روز عاشورا نداشته باشد و بخواهد از راه دور او را زيارت كند، تكليف او چيست؟» حضرت فرمود: «پيش از ظهر در جاي بلندي بايست و پس از اشاره به سوي مرقد آن حضرت بر او سلام كن و بر ستمگران و قاتلان او لعن و نفرين كن. سپس دو ركعت نماز زيارت بخوان و هر چه مي‌تواني بر مصيبت امام گريه كن. خاندانت را نيز بر اين عمل ترغيب كن». آن‌گاه در پايان افزودند: «من ضمانت مي‌كنم هر كسي اين كار را انجام دهد، خداوند پاداش ياد شده را به او بدهد».


وعده خدا و پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم)

صفوان از ياران امام ششم مي‌گويد: امام صادق عليه‌السلام با اشاره به سوي قبر امام حسين عليه‌السلام ، اين زيارت ـ زيارت عاشورا ـ را خواند و پس از آن دو ركعت نماز گزارد. آن‌گاه فرمود: «هرگاه حاجت و گرفتاري‌اي داشتي، در هر جا كه هستي، اين زيارت و دعاي پس از آن را بخوان و از خدا حاجتت را بخواه. بي‌ترديد خدا و پيامبر به وعده خويش عمل مي‌كنند و نيازمندي تو را برمي‌آورند».
 

زيارت عاشورا، حديث قدسي

محدّث نوري، از استادان مرحوم شيخ عباس قمي مي‌گويد: «در فضل و مقام زيارت عاشورا همين بس كه از سِنخ ديگر زيارت‌ها نيست كه به ظاهر از انشا و املاي معصومي باشد. هر چند از قلوب پاك ايشان چيزي جز آنچه از عالَم بالا به آنجا برسد، بيرون نمي‌آيد، ولي اين زيارت از سنخ احاديث قُدسيّه است كه به همين ترتيب زيارت و لعن و سلام و دعا از خداي متعالي به جبرئيل امين و از او به خاتم النبيين صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيده است و به حسب تجربه، مداومت به آن در چهل روز يا كمتر، در برآوردن حاجات و رسيدن به مقاصد و دفع دشمنان بي‌نظير است».


مداومت بر زيارت عاشورا

آيت اللّه شبيري زنجاني، از مراجع تقليد مي‌گويد: «يكي از چشم‌هاي فرزند آقاي حاج سيد محمد بجنوردي بر اثر عارضه‌اي نابينا شده بود و به نظر پزشكان ـ حتي پزشكان خارج از كشور ـ به علت رشد آن عارضه، چشم ديگرش نيز نابينا مي‌شد. ولي آن شخص شفا يافت. يكي از بستگان وي، سيدالشهداء را در عالم رؤيا ديد كه به وي فرمود: «ما به جهت اينكه او به زيارت عاشورا مداومت داشت، سلامتي چشم ديگرش را از خدا گرفتيم».


آخرين ذكر، زيارت عاشورا

مرجع بزرگ، آيت اللّه العظمي بهجت درباره زيارت عاشورا مي‌گويد: «مضمون زيارت عاشورا گواه و روشن كننده عظمت آن است... در سندها آمده است كه زيارت عاشورا از حديث‌هاي قُدسي است. براي همين، با وجود فراواني كارهاي علمي موجود نزد علما و اساتيدمان، آنان هميشه مراقب خواندن زيارت عاشورا بودند. مرحوم آيت اللّه شيخ محمدحسين اصفهاني از خداوند متعالي مي‌خواست كلمات پاياني عمرش، زيارت عاشورا باشد، و پس از آن به سوي باري تعالي بشتابد. خداوند نيز دعاي وي را اجابت كرد و پس از اتمام خواندن زيارت عاشورا روحش به ملكوت اعلي شتافت و قرين رحمت گرديد».
امام صادق عليه‌السلام :زيارت امام حسين عليه‌السلام را فرو نگذار كه خدا عمرت را طولاني و روزي‌ات را زياد مي‌كند و زندگي باسعادت و مرگ با شهادت به تو خواهد بخشيد

هميشه با زيارت عاشورا

صاحبان بصيرت، هميشه به خواندن زيارت عاشورا توجه داشتند و آن را به ديگران نيز سفارش مي‌كردند. مرحوم شيخ رجبعلي خياط كه حالات معنوي او مشهور خاص و عام است، در توسل به اهل بيت عليه‌السلام به زيارت عاشورا تأكيد فراواني داشت و مي‌فرمود: «در عالم معنا به من توصيه كرده‌اند كه زيارت عاشورا بخوان». وي به ديگران نيز سفارش مي‌كرد: «تا زنده‌ايد زيارت عاشورا را از دست ندهيد».


اثرات بي نظير خواندن زيارت عاشورا

فوايد خواندن زيارت عاشورا رواياتي است از جمله اين‌كه آمده است: در نجم ثاقب در ذيل حكايت تشرف جناب حاج سيد احمد رشتي به ملاقات امام عصر ارواحنا فداه در سفر حج و فرمايش آن حضرت به او كه چرا شما عاشورا نمي‌خوانيد عاشورا عاشورا عاشورا .

شيخ ما ثقه الاسلام نوري رحمه الله فرموده: اما زيارت عاشورا پس در فضل و مقام آن بس كه از سنخ ساير زيارات نيست كه به ظاهر از انشاي و املاي معصومي باشد هر چند كه از قلوب مطهره ايشان چيزي جز آن‌چه از عالم بالا به آن‌جا رسد بيرون نيايد بلكه از سنخ احاديث قدسيه است كه به همين ترتيب از زيارت و لعن و سلام و دعا از حضرت احديت جلت عظمته به جبرئيل امين و از او به خاتم النبيين صلي الله عليه و آله رسيده و به حسب تجربه مداومت به آن در چهل روز يا كمتر در قضاي حاجات و نيل مقاصد و دفع اعادي بي‌نظير و لكن احسن فوايد آن كه از مواظبت آن به دست آمده فايده اي است كه در كتاب دارالسلام ذكر كردم و اجمال آن ‌كه ثقه صالح متقي حاج ملا حسن يزدي كه از نيكان مجاورين نجف اشرف است و پيوسته مشغول عبادت و زيارت نقل كرد.


مداومت در خواندن زيارت عاشورا

شهيد بزرگوار دستغيب نوشته: فقيه زاهد عادل مرحوم شيخ جواد بن شيخ مشكور عرب كه يكي از اجله علماءو فقهاء نجف اشرف بوده، در شب 26 صفر 1336در نجف اشرف ملك الموت را در خواب مي‌بيند پس از سلام از او مي‌پرسد از كجا مي آئي؟ عزرائيل مي‌فرمايد: از شيراز، رفتم روح ميرزا ابراهيم محلاتي را قبض كردم ، عرض مي‌كند: روح ميرزا ابراهيم در عالم برزخ چه حالي دارد؟

مي‌فرمايد: خيلي خوب، در بهترين باغهاي عالم برزخ است و خداوند هزار فرشته را براي خدمتگزاري او معين كرده، سؤال كرده: چه عملي انجام داده كه به اين مقام رسيده؟ آيا به خاطرمقام علمي و تدريس و تربيت شاگرد ؟ فرموده: نه، پرسيده: به خاطر نماز جماعت و رساندن احكام به مردم ؟ فرموده: نه، سؤال كرده: پس براي چه؟ فرموده: براي خواندن زيارت عاشورا، چون محلاتي در سي سال آخر عمرش زيارت عاشورا را ترك نكرده و هر روزي كه به سبب بيماري و يا امر ديگري كه نمي‌توانسته بخواند نايب مي‌گرفته است .

شيخ از خواب بيدار مي‌شود و فرداي آن شب به منزل آيت الله ميرزا محمد تقي شيرازي مي‌رود و خواب خود را براي ايشان نقل مي‌كند ، مرحوم ميرزا محمد تقي گريه مي‌كند، از ايشان سؤال مي‌كنند چرا گريه مي‌كنند؟ مي‌فرمايد: محلاتي از دنيا رفت !و او استوانهً فقر بود! مي‌گويند: شيخ خوابي ديده معلوم نيست واقعيت داشته باشد، ميرزا مي‌فرمايد: آري خواب است؛ اما خواب شيخ مشكور است! نه فردي عادي! فرداي آن روز تلگراف فوت محلاتي به نجف مخابره مي‌شود و صدق خواب شيخ مشكور آشكار مي‌گردد.


زيارت امام حسين عليه‌السلام از نگاه معصومان(عليهم السلام)

امام باقر عليه‌السلام :

«اگر مردم مي‌دانستند در زيارت مزار امام حسين عليه‌السلام چه فضيلتي است، از شوق آن مي‌مردند».
امام صادق (ع) : «هر كس دوست دارد روز قيامت، بر سر سفره‌هاي نور بنشيند، بايد از زائران امام حسين عليه‌السلام باشد». امام صادق (ع)به صفوان مي‌فرمايند: زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت كن ، به درستي كه من چند چيز براي خواننده آن تضمين مي‌كنم : 1- زيارتش قبول شود. 2- سعي و كوشش او مشكور باشد. 3- حاجات او هر چه باشد از طرف خداوند بزرگ برآورده شود و نااميد از درگاه خدا برنگردد

امام صادق عليه‌السلام :

«زيارت امام حسين عليه‌السلام را فرو نگذار كه خدا عمرت را طولاني و روزي‌ات را زياد مي‌كند و زندگي باسعادت و مرگ با شهادت به تو خواهد بخشيد».

امام صادق عليه‌السلام :

«زيارت قبر امام حسين عليه‌السلام ، از برترين اعمال است».

امام صادق عليه‌السلام :

«كسي كه خدا خيرخواه او باشد، محبت حسين و شوق زيارتش را در دل او مي‌اندازد».

امام رضا عليه‌السلام :

«روز شهادت حسين عليه‌السلام ديدگان ما را مجروح و اشك ما را روان ساخت».


سفارش امام صادق(عليه السلام)

امام صادق عليه السلام به صفوان مي‌فرمايند:

زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت كن ، به درستي كه من چند چيز براي خواننده آن تضمين مي‌كنم :

1 - زيارتش قبول شود.

2 - سعي و كوشش او مشكور باشد.

3 - حاجات او هر چه باشد از طرف خداوند بزرگ برآورده شود و نااميد از درگاه خدا برنگردد .

بعد فرمود: اي صفوان ! هرگاه حاجتي براي تو به سوي خداوند متعال روي داد، پس به وسيله اين زيارت به سوي آن حضرت توجه كن از هرجا و مكاني كه هستي و اين دعا را بخوان و حاجتت را از پروردگار خود بخواه كه برآورده مي‌شود و خداوند وعده خود را خلاف نخواهد كرد.



ارزش ها و پيام هاي اخلاقي و تربيتي عاشورا

اخلاق، يكي از عناصر سه گانه دين است. «اعتقادات»، «احكام» و «اخلاق» جزو استوانه هاي اصلي اسلام مي باشد و جهت الهي بخشيدن به صفات و رفتار انسان ها از اهداف عمده بعثت انبياست. پيامبر اكرم «صلي الله عليه و آله» نيز فرمود: «اِني بُعِثْتُ لاِتَمَّمَ مَكارِمَ الاخْلاق»؛ از اين رو كاشتن بذر كمالات اخلاقي در نهاد انسان ها، بخش مهمي از رسالت پيامبر و امامان را تشكيل مي دهد و گفتار و رفتار آنان شايسته ترين مظهر خصلت هاي انساني و خداپسندانه است.

حادثه كربلا و خلق و خويي كه از حماسه سازان عاشورا به ثبت رسيده است، منبع ارزشمندي براي آموزش اخلاق و الگوگيري در زمينه خودسازي، تربيت ديني و كرامت انساني است كه به برخي از اين پندهاي اخلاقي اشاره مي كنيم:

1. آزادگي:

آزادي در مقابل بردگي، اصطلاحي حقوقي و اجتماعي است. اما «آزادگي» برتر از آزادي و نوع رهايي انسان از قيد و بندهاي ذلّت آور و حقارت بار است. آزادگي آن است كه انسان كرامت و شرافت خويش را بشناسد و تن به پستي و اسارت دنيا و زير پا نهادن ارزش هاي انساني ندهد.

در جريان بيعت گرفتن از امام به نفع يزيد، پاسخ انسان ساز امام اين بود كه «لا وَ اللّهِ لا اُعْطِيْهِم بِيَدي اِعْطاءَ الذّليلِ وَ لا اَقِرُّ اِقْرارَ إلْعَبيدِ»؛ «نه به خدا سوگند؛ نه دست ذلّت به آنان مي دهم و نه چون بردگان تسليم حكومت آنان مي شوم!»

فرهنگ آزادگي در ياران امام و شهداي كربلا نيز جلوه نمايي مي كند و هر كدام به نحوي انتخاب شهادت در راه خدا را بر ذلّت پذيري، با سرودن اشعار و بيان جمله ها اعلان كرده اند.

آزادي خواهان و آزادگان جهان با «درس آموزي» از نهضت سرخ عاشورا آن چنان تربيت مي شوند كه در موقعيت حساس، فداكارانه جان مي دهند تا به سعادت شهادت برسند و جامعه خود را آزاد كنند. در نهضت هاي اسلامي شاهد اين چنين آزادي خواهان و آزادگان بوده و هستيم.
2. تكريم انسان:

در مكتب هاي غير عاشورايي براي رسيدن به خواسته ها از انسان ها استفاده ابزاري مي شود؛ لكن در مكتب عاشورا و انديشه عاشوراييان، مؤمن كرامت و ارزش دارد. انسان ها به لحاظ ايمان شان مورد احترامند، ملاك هم تقوا، ايمان و تعهد است نه رنگ، زبان، قبيله و كشور؛ از اين رو امام حسين «عليه السلام» در روز عاشورا خود را بر بالين يكايك ياران شهيدش رساند و سر مبارك آنان را به دامن گرفت و بين آنان تفاوت قائل نشد. هم بر بالين علي اكبر «عليه السلام» حاضر شد و هم بر بالين غلام خويش جَوْن. اين گونه رفتارهاي خداپسندانه، نمونه اي از تكريم، عزّت و شخصيت دادن به ياران وفادار و پاسداران حريم دين است.

تكريم و عزّت دادن به افراد با ايمان، پيام تربيتي و اخلاقي عاشوراست.

جامعه اي كه وارث فرهنگ جهاد و شهادت است، بايد براي چنين انسان هاي فداكار؛ جانبازان و خانواده هاي شهدا ارزش بزرگ قائل شود تا انگيزه جان نثاري الهي، هميشه جذّاب و دوست داشتني و داراي پيرامون باقي بماند.
3. توكّل:

داشتن تكيه گاهي قدرتمند و استوار در شدايد و حوادث، عامل ثبات قدم و نهراسيدن از دشمنان و مشكلات است. توكل، تكيه داشتن بر نيروي الهي و نصرت اوست. قرآن كريم دستور مي دهد كه مؤمنان تنها به خدا تكيه كنند. امام حسين در آغاز حركت خويش از مدينه، تنها با توكل به خدا اين راه را برگزيد و حتي توكلش بر يارانش هم نبود؛ از اين رو از آنان نيز خواست هر كه بخواهد، مي تواند برگردد. با اين توكل بود كه هيچ رخدادي در عزم او خلل وارد نمي كرد.

در روز عاشورا با شروع حمله دشمن، حضرت در نيايشي به درگاه خدا، اين اتكال و اعتماد به پروردگار را چنين بيان كرد: «اني توكلت علي اللّه ربّي و ربّكُم»؛ «بر خدايي كه پروردگار من و شماست توكل مي كنم.»

اين ويژگي برجسته در لحظات آخر زندگي حضرت نيز همراه او بود. هنگامي كه نيزه خورد و زخمي بر زمين افتاد، در مناجات عارفانه با معشوق خويش از اين توكل بر ذات قادر متعال دم مي زد: «اَسْتعينُ بِكَ ضعيفا و اتوكل عليك كافيا»

امام راحل با الهام گيري از پيام هاي عاشورا، خود نمادي از اين توكل خالصانه به خدا، در تمام سختي ها و پيروزي ها بود كه مي فرمود: «اتكا به خدا بكنيد. اگر ما، يك روز اتكاي خودمان را از خدا برداشتيم و روي نفت گذاشتيم، يا روي سلاح گذاشتيم، بدانيد كه آن روز، روزي است كه ما رو به شكست خواهيم رفت.»

ايشان در جاي ديگر مي فرمايد: «ملت مسلمان و بزرگ ايران با اين پيروزي بزرگ نشان دادند كه با اتكال به خداي تعالي و صبر و پايداري مي توان بر بزرگ ترين قدرت هاي شيطاني پيروز شد.»

نيز در مورد ملت مسلمان افغانستان مي فرمايد:

«و افغانستان هجوم ناجوانمردانه شوروي... را با قدرت ايمان و اتكال به خداي بزرگ و اعتماد به خويش در هم كوبيد.

بدون شك توكل و اتكال به آفريننده يكتا آن هم در صحنه رزم و مبارزه عليه دشمن كه مجهز به انواع امكانات نظامي است نقش اصلي را در پيروزي انقلاب هاي ملت هاي مسلمان دارد. پيام تربيتي عاشورا نشان دادن نقش حياتي و قدرت ساز «توكل» در برابر تمام سختي ها زمينه ساز پيروزي هاست.
4. ايثار:

ايثار، مقدم داشتن ديگري بر خود است؛ چه در مسائل مالي و چه در موضوع جان، اين صفت يكي از خصلت هاي ارزشمند اخلاقي است كه در قرآن كريم و روايات، مورد ستايش فراوان است و از وارستگي انسان از «خودخواهي» سرچشمه مي گيرد. قرآن كريم در آيه شريف: «و يؤثرون علي انفسهم و لو كان بهم خصاصة» از مؤمناني ياد مي كند كه با اين كه خودشان نيازمندند، ديگران را بر خويشتن مقدم مي دارند.

گذشتن از خواسته هاي خود به خاطر ديگري و در راه ديگري «ايثار» است. اوج ايثار، ايثار خون و جان است. در صحنه عاشورا، نخستين ايثارگر، سيد الشهداء «عليه السلام» بود كه حاضر شد فداي دين خدا گردد و رضاي او را بر همه چيز برگزيد و از مردم نيز خواست كساني كه حاضرند خون خود را در اين راه نثار كنند و با او همسفر كربلا شوند.

اصحاب آن حضرت نيز، هر كدام ايثارگرانه جان فداي امام خويش كردند. در طول حوادث كربلا، صحنه هاي زيبايي از ايثارگري ديده مي شود.

از جمله، وقتي امام حسين «عليه السلام» به فرزندان مسلم فرمود: شهادت مسلم براي شما بس است، شما صحنه را ترك كنيد، يك صدا گفتند: به خدا سوگند چنين نخواهيم كرد. جان و مال و خانواده و هستي خود را فداي تو مي كنيم و در ركابت تا شهادت مي جنگيم.

جلوه ديگري از ايثار در كربلا ايثارگري سعيد بن عبداللّه در روز عاشوراست كه هنگام اقامه نماز امام، خود را سپر تيرهايي ساخت كه از سوي دشمن مي آمد. وقتي نماز امام به پايان رسيد، او سيزده تير بر بدن داشت و بر اثر همين زخم ها به زمين افتاد و شهيد شد.

پيام عاشورا ارائه الگوهاي زنده از جلوه گري ايثار است و كسي كه تربيت يافته مكتب عاشورا باشد، او براي خدا از جان، مال و فرزندان گذشته، شهادت را انتخاب مي كند.
5. جهاد با نفس:

برتر و دشوارتر از جهاد با دشمن بيروني، مبارزه با تمنيات دروني و كنترل هواي نفس، شهوت، دنيا دوستي و فدا كردن خواسته هاي خويش در راه «خواسته خداست.»

اين خود ساختگي، زير بناي جهاد با دشمن بيروني است و بدون آن، اين هم بي ثمر يا بي ثواب است.

در صحنه عاشورا كساني حضور داشتند كه اهل جهاد با نفس بودند و هيچ هوا و هوسي در انگيزه آنان دخيل نبود. از همين رو بر جاذبه هاي مال، مقام، شهوت، عافيت طلبي و... پيروز شدند.

از باب نمونه، عمروبن قرظه انصاري، از شهداي كربلا، در جبهه امام حسين «عليه السلام» و برادرش «علي بن قرظه» در جبهه عمر سعد بود. بدون شك خودساختگي او سبب شد كه هرگز محبت برادرش باعث سستي در حمايت از امام نشود و دليرانه در صف ياران امام، تا مرز شهادت ايستادگي و مبارزه كند.

نافع بن هلال، شهيدي ديگر از عاشوراييان بود. نامزد داشت و هنوز عروسي نكرده بود. در كربلا هنگامي كه مي خواست براي نبرد به ميدان رود، همسرش دست به دامان او شد و گريست. اين صحنه كافي بود كه هر جواني را متزلزل، و انگيزه جهاد را از او سلب كند. با آن كه امام حسين «عليه السلام» نيز از او خواست كه شادماني همسرش را بر ميدان رفتن ترجيح دهد، لكن او بر اين محبت بشري غلبه يافت و گفت: اي پسر پيامبر! اگر امروز تو را ياري نكنم، فردا جواب پيامبر را چه بدهم؟ آن گاه به ميدان رفت و جنگيد تا شهيد شد.

عباس بن علي «عليه السلام» روز عاشورا، وقتي تشنه لب وارد شريعه فرات شد، دست به زير آب برد، اما با يادآوري تشنگي امام و اهل بيت، آب را بر روي آب ريخت و ننوشيد و تشنه بيرون آمد.

اين نمونه ها هر كدام جلوه اي از پيروزي عاشورائيان را در ميدان «جهاد با نفس» نشان مي دهد. يكي علاقه به برادر و ديگري علاقه به همسر را در پاي عشق به امام خود، ذبح مي كند، و ديگري تشنگي خود را در مقابل عطش امام، ناديده مي گيرد ...

پيام تربيتي عاشورا اين است كه اشخاصي قدم در ميدان مبارزه با ستم بگذارند كه نيّت هاي شان خالص باشد؛ ميل به قدرت، شهرت طلبي و محبت به دنيا را در وجود خود از بين برده باشند تا بتوانند در ميدان مبارزه، ثبات قدم و استقامت داشته باشند؛ وگرنه خوف رها كردن مبارزه و هدف و خطرِ افتادن در دام نفس اماره باقي است.

امام امت مي فرمايد: «بايد خودتان را بسازيد تا بتوانيد قيام كنيد، خود ساختن به اين [است]كه تبعيت از احكام خدا كنيد».

نيز مي فرمايد: «تا در بند خويشتن خويش و هواهاي نفساني خود باشيد، نمي توانيد «جهاد في سبيل الله» و دفاع از «حريم الله» نماييد.»

در تاريخ نهضت هاي اسلامي كشورهاي ايران و افغانستان ديديم كه كساني عزّت مندانه در جهاد و جبهه شركت كردند كه در ميدان «جهاد با نفس» به موفقيت رسيده بودند.

شهداي عاشورا، همه مجاهدان با نفس بودند و پيام تربيتي و اخلاقي شان به آيندگان نيز همين است.
6. صبر و استقامت:

براي مقابله با فشارهاي دروني و بيروني و غلبه بر مشكلات در راه رسيدن به هدف، پايداري و استقامت لازم است. بدون صبر، در هيچ كاري نمي توان به نتيجه مطلوب رسيد. براي اين كه مصيبت ها و دشواري هاي راه، انسان را از پاي در نياورد، بايد صبور بود. اين دعوت دين در همه مراحل است و در عاشورا نيز با اين جلوه عظيم روحي رو به رو هستيم و آنچه حماسه كربلا را به اوج ماندگاري و تأثيرگذاري و فتح معنوي مي رساند، روحيه مقاومت امام حسين «عليه السلام» و ياران و همراهان او بود.

امام شهيدان، از آغاز، نيروهايي را به همراهي طلبيد كه مقاوم باشند. در يكي از منزلگاه هاي ميان راه، فرمود: «اَيُّهَا النّاسُ فَمَنْ كانَ منكم يَصْبِرُ عَلي حدِّ السيفِ وَ طَعْن الاسِنّةِ فَليقم مَعَنا و اِلاّ فَلْيَنْصَرِف عَنّا»؛ «اي مردم! هر كدام از شما كه تحمل تيزي شمشير و زخم و ضربت نيزه ها را دارد همراه ما بماند و الاّ باز گردد.»

سخت ترين ضربه هاي روحي و مصيبت شهادت فرزندان و ياران، بر امام حسين «عليه السلام» وارد شد، لكن در همه آن ها خود را نباخت و مقاومت و ايستادگي كرد. هنگام خروج از مكّه در خطبه اي با اشاره به حوادث آينده و پيشگويي شهادت خويش، فرمود: «نَصْبِرُ عَلي بَلائِه وَ يُوَفّينا اُجورَ الصّابِرينَ»؛ «ما، به رضاي خدا رضاييم، بر بلاي او صبر مي كنيم، او نيز پاداش صابران را به ما مي دهد.» با توجه به اين كه صحنه كارزار، همراه با زخم و ضربه و مرگ و درگيري و اسارت و صدها خوف و خطر است، امام حسين «عليه السلام» شرط همراهي را صبر دانست تا ياران صبورش تا نهايت كار با او بمانند.

در ميان بازماندگان شهداء عبدالله بن جعفر - همسر حضرت زينب «عليهاالسلام» - كه در مدينه مانده بود، دو فرزندش در كربلا در ركاب سالار شهيدان، شهيد شدند. برخي به او زخم زبان مي زدند، امّا او با ايمان و صبر والا، داغ دو جوان را تحمل مي كرد و مي گفت: آنچه شهادت اين دو فرزند را بر من آسان مي سازد آن است كه آن دو، در كنار برادرم و پسر عمويم حسين بن علي «عليه السلام» كشته شدند، در حالي كه نسبت به او از جان گذشتگي نشان دادند و در كنار او صبر و مقاومت كردند.

صبر و پايداري شهداي كربلا و بازماندگان آنان به عنوان يك «مقام» و خصلت برجسته و ارزشمند به ثبت رسيده است و زيارت نامه هاي آن شهدا گوياي روشن آن است.

در نهضت هاي اسلامي ايران، افغانستان، لبنان و... اگر پايداري مردم در مبارزه و تحمّل دشواري ها و شهادت ها نبود، و اگر رزمندگان اسلام در جبهه ها، آن همه تلفات و شدايد را تحمّل نمي كردند، نهضت هاي اسلامي به پيروزي نمي رسيد.

امام امت در مورد مقاومت مجاهدين افغانستان مي فرمايد: «[براي]اين افغانستان، دست شوروي هر روز فاجعه درست مي كند، البته ملّت افغانستان هم همچو در مقابلش ايستاده اند كه شايد او را پشيمان كرده باشند.»

بدون شك، حادثه كربلا آموزگار مقاومت بود و آثار تربيتي آن در جهان اسلام و به ويژه تشيّع در مبارزات حق طلبانه جلوه گري مي نمايد. مقاومت شهداي كربلا شهادت و سختي هاي جنگ را براي رزمندگان و مجاهدان اسلام قابل تحمّل و آسان كرده است، چنان كه خانواده هاي شهدا نيز از صبر زينب كبري صبوري آموخته اند و پدران، مادران و همسران، داغ جوانان خويش را با الهام از واقعه عاشورا تحمل كرده و مي كنند.
7. عمل به تكليف:

مكتبي بودن يك مسلمان را از اين جا مي توان شناخت كه در همه ابعاد زندگي و كارهاي فردي و اجتماعي، نسبت به آن چه «وظيفه ديني» است، متعبّد و عامل باشد. تكليف در شرايط مختلف فرق مي كند. عمل به تكليف ممكن است مطابق خواسته قلبي انسان باشد يا مخالف؛ مورد پسند مردم باشد يا نه. مسلمان چون در برابر خداوند تعهد سپرده است، عملكرد او نيز بايد طبق خواسته او باشد و «عمل به تكليف» را فداي هيچ چيزي نكند.

فرهنگ «عمل به تكليف» وقتي در جامعه و ميان افراد حاكم باشد، همواره احساس پيروزي مي كنند. به تعبير قرآن كريم به «اَحْدي الْحُسنَيَين» مي رسند و در مبارزات هم چه كشته شوند و چه به پيروزي نظامي، سياسي و... برسند، هر دو صورت براي آنان خوب است.

امامان معصوم «عليهم السلام»، در شرايط مختلف اجتماعي مطابق تكليف عمل مي كردند. قضيه عاشورا نيز يكي از جلوه هاي عمل به وظيفه بود. شرايط و شناخت زمينه ها اقتضاي چنين تكليفي را داشت، لذا امام حسين «عليه السلام» فرموده است: «اَرْجُو اَنْ يَكُونَ خَيْرا ما ارادَ اللّهِ بِنا، قُتِلْنَا اَمْ ظَفَرْنا»؛ «اميدواريم آنچه خدا براي ما اراده فرموده است، خير باشد، چه كشته شويم و چه پيروز گرديم.»

امام امّت بر اساس همين فرهنگ مي فرمود: «همه ما مأمور به اداي تكليف و وظيفه ايم، نه مأمور نتيجه.»

پيام اخلاقي و تربيتي عاشورا براي همه، به ويژه آنان كه موقعيت ويژه و وظيفه بيش تر دارند و براي ديگران الگو هستند، «شناخت تكليف» و «عمل به تكليف» است. نقش شناخت تكليف و عمل به آن در سرنوشت جوامع، بسيار با اهميّت و حياتي است. در زمان سالار شهيدان «عليه السلام» چنانچه همه پيروان حق وظيفه خويش را مي شناختند و مانند شهداي كربلا با جانبازي و حمايت از امام خويش به وظيفه عمل مي كردند، مسير تاريخ به گونه ديگري رقم مي خورد و سرنوشت اسلام و مسلمانان به گونه ديگري مي شد.

امروز نيز بايد جنبه هاي مختلف تكليف را شناخت و نسبت به انجام آن متعهد بود و پيروزي را در انجام وظيفه دانست. اگر چنين انديشه و تفكري در جامعه تحقق پيدا كند، آثار و نتايج آن آرامش روحي و امنيت اجتماعي خواهد بود.
8. محبت به خدا:

محبت خداوند موجب مي شود همه گام ها در جهت رضاي دوست برداشته شود و انسان در اداي تكليف تزلزل و ترس به خود راه ندهد و دوست داشتن مردم نيز باعث اعتناي به آنان و موجب حركت براي رفع مشكلات آن ها مي شود.

اين دو ويژگي در سالار شهيدان و ياران شهيدش درخشش خاصّي دارد. فرازهايي از مناجات وي در عصر روز عرفه در صحراي عرفات با خداي خويش، نشان دهنده محبّت او به خداوند متعال است.

در روز عاشورا هر اندازه عقربه هاي ساعت به ظهر نزديك مي شد و بحراني ترين لحظات نزديك تر مي گرديد، آن عاشق دلباخته با سپري شدن لحظه هاي فراق و نزديك شدن وعده وصل، مصمم تر و چهراش شكفته تر مي شد و وجد و شور خاصّي در امام «عليه السلام» مشاهده مي گرديد. همين حالت عشق و علاقه ملاقات با معبود در ياران شهيدش نيز مشاهده مي شد.

در مورد محبت و علاقه حضرت به مردم، همين بس كه روزي در حال عبور، مساكيني را ديد كه دور هم جمع شده و مشغول خوردن بودند. امام را كه ديدند به وي سلام كرده، به حضرت تعارف كردند. امام متواضعانه از اسب پياده شد، دعوت آنان را پذيرفت و در كنارشان نشست و آنان را مورد لطف و محبت ويژه خويش قرار داد و فرمود: اگر نان هاي شما از صدقه نمي بود، من نيز با شما همسفره مي شدم و از غذاي شما مي خوردم؛ لكن ما، صدقه نمي خوريم. شما برخيزيد و با من به منزل بياييد و از سفره ما استفاده كنيد تا من هم با شما همسفره و هم غذا شوم، و چنين كردند.

امام «عليه السلام» با اين رفتار خويش هم به نيازمندان شخصيت مي داد و هم به وظيفه اخلاقي خود عمل مي كرد!


(نشريه شميم ياس، بهمن 1386، شماره 59)


پي نوشت ها:
1. محمد باقر مجلسي؛ بحارالانوار، ج 45، ص 7 و ابو مخنف؛ وقعة الطف، قم، جامعه مدرسين؛ 1367، ص 209.
2. محمد باقر مجلسي؛ پيشين، ج 44، ص 352 و ج 45، ص 14.
3. عبدالرزاق الموسوي مقرم، مقتل الحسين، دار الكتاب الاسلامي، 1399 ق، چاپ پنجم، ص 249؛ موسوعة كلمات امام حسين «عليه السلام»، پيشين، ص 463.
4. محمد بن جرير طبري، تاريخ الطبري، ج 3، جزء پنجم، مؤسسه عزّ الدين، بيروت، 1407 ق، چاپ دوم، ص 211؛ ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج 2، دار احياء التراث العربي، 1408 ه، ص 559.
5. محمد باقر مجلسي؛ پيشين، ج 45، ص 9.
6. عبدالرزاق الموسوي المقرم؛ پيشين، ص 282.
7. صحيفه نور، ج 20، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1378، ص 77.
8. منظور پيروزي انقلاب اسلامي است.
9. صحيفه نور، پيشين، ص 492.
10. همان، ج 18، وزارت ارشاد اسلامي، 1365 ش، ص 91.
11. سيد مصطفي حسيني دشتي؛ پيشين، ص 602.
12. سوره حشر (59) آيه 9.
13. محمد باقر مجلسي؛ پيشين، ص 366 - 367؛ باقر شريف القرشي؛ پيشين؛ ص 48.
14. خوارزمي؛ پيشين، ص 229؛ محمد باقر مجلسي؛ پيشين، ص 393.
15. و روي انّ سعيد ابن عبداللّه الحنفي تقدم امام الحسين «عليه السلام»، فاستهدف له يرمونه باالنبل، فما اخذ الحسين يمينا و شمالاً الاقام بين يديه، فما زال يرمي حتي سقط الي الارض... عبدالرزاق الموسوي المقرم؛ پيشين، ص 245.
16. محمد باقر مجلسي؛ پيشين، ج 45، ص 22، سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج اول؛ دار التعاريف للمطبوعات، بيروت، ص 605.
17. احمدي صابري همداني؛ ادب الحسين، جامعه مدرسين، قم، 1407 ق، چاپ دوم، ص 210.
18. محمد باقر مجلسي؛ پيشين، ج 45، ص 41.
19. كلمات قصار امام راحل، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني «ره»، ص 66.
20. همان، ص 75.
21. الحافظ سليمان القندوزي الحنفي، ينابيع المودّة، باب 61، مكتبة المحمدي، قم، 1385 ق، چاپ هشتم، ص 338.
22. محمد باقر مجلسي؛ پيشين، ج 44، ص 367.
23. ابو مخنف؛ پيشين، ص 274 - 273.
24. عباس قمي؛ مفاتيح الجنان، زيارت اربعين، ص 855.
25. صحيفه نور، ج 18، ص 91.
26. سوره توبه (9) آيه 52.
27. سيد محسن امين؛ پيشين، ص 597.
28. كلمات قصار امام راحل، ص 50.
29. عباس قمي؛ پيشين؛ دعاي عرفه.
30. محمد باقر مجلسي؛ پيشين، ج 44، ص 297.
31. سيد محسن امين، پيشين، ص 580.



اساسي ترين ابعاد حادثه عاشورا

چكيده
يكي از اساسي ترين ابعاد حادثه عاشورا، درس ها و عبرت هاي اين نهضت است. درس هاي عاشورا همواره بحثي زنده، حيات بخش و حركت آفرين است. هر چند اين رويداد در مكان و زمان محدودي به وقوع پيوست اما درس هاي آن ويژه زمان و مكان خاصي نيست. عدالت خواهي و ستم ستيزي، عزت، پاسداري از اسلام و ارزشهاي اسلامي، شهادت در راه خدا، جمع ميان سياست و معنويت، امر به معروف و نهي از منكر از جمله درس هاي مهم در عرصه رفتارسياسي رويداد عاشورا است.

بنابراين تحليل عوامل زمينه ساز حادثه عاشورا، مايه عبرت جامعه اسلامي و نظام ديني است، مهم ترين آن ها را تحت عنوان دگرگوني ارزش ها و آرمان هاي حاكم بر جامعه نبوي و كوتاهي خواص از انجام رسالت خود، بازگو مي نمايد. جدايي مردم از اهل بيت عليه السلام و دنياگرايي خواص از جمله موضوعاتي است كه در اين بخش مورد توجه قرار گرفته است .


مقدمه
حادثه عاشورا از چنان ابعاد بزرگ و گسترده اي برخوردار است كه هر چه بيش تر به تحليل و بررسي آن پرداخته شود زواياي نوتر و تازه تري از آن آشكار خواهد شد. قيام عاشورا از سال 61 هجري تا امروز همچون چشمه اي جوشان و خروشان از آب زلال و گواراي خود تشنگان معرفت و حقيقت را سيراب كرده، و الهام بخش بسياري از نهضت هاي حقّ عليه باطل بوده است. انقلاب اسلامي، به رهبري امام خميني(ره) از عاشورا الهام گرفت. ماندگاري و پايايي آن نيز در گرو بهره گيري از درس ها و عبرت هاي آن است. درس هاي عاشورا در گستره زمان و زمين همچنان ادامه دارد، چرا كه در ادبيات عاشورا آمده است: «كلّ يوم عاشورا و كل ارض كربلا و كل شهر محرم[1]».يعني درگيري حقّ جويان و عدالت خواهان با باطل و ستمگران هميشگي است .رويداد عاشورا در تاريخ همواره قابل تكرار است. از اين روي، عاشورا رسالت بزرگي را بر دوش همه دينداران به ويژه آگاهان جامعه نهاده است. همگان پس از شناخت ابعاد آن موظف اند خود و جامعه خود را با آن مقايسه و از آن درس و عبرت بياموزند، چرا كه زنده بودن تاريخ به ترسيم و تصويب آن و سنجش خودمان با آن است. پس اساسي ترين ابعاد اين حادثه بزرگ را در دو بخش آن بررسي مي كنيم:

الف. درس هاي عاشورا؛
ب. عبرت هاي عاشورا.


پيش از آن يادآوري چند نكته مفيد و مناسب مي نمايد:

تفاوت درس و عبرت

درس گرفتن از قيام عاشورا يعني گفتار و رفتار عاشورائيان را در زندگي فردي و اجتماعي، الگو و اسوه قراردادن. در نهضت عاشورا با قهرمانان و الگوهايي روبه رو هستيم كه با گفتار و رفتار خود حادثه اي بس بزرگ آفريدند، حادثه اي كه مي توان براي شيعه و مسلمانان بلكه همه جهانيان الگوي مناسب و كارآمدي باشد. واژه «عبرت» از ريشه «عبور» و گذشتن از چيزي به چيز ديگر است. به اشك چشم «عبره »گفته مي شود[2]، چون اشك از چشم عبور مي كند. در تعبير خواب نيز، اين واژه به كار رفته، چون انسان را از ظاهر به باطن منتقل مي كند. به همين مناسبت به حوادثي كه به انسان پند دهد «عبرت» گويند، چون انسان را به يك سلسله تعاليم كلّي راهنمايي مي كند[3]. بنابراين، عبرت آموزي يعني از حال به گذشته رفتن و گذشته را بررسي و از آن پند گرفتن است. عبرت آموزي از حادثه عاشورا به اين معناست كه انسان همواره آن را مورد مطالعه قرار داده و جامعه خود را با آن مقايسه كند تا بفهمد در چه حال و وضعي قرار دارد، چه چيزي او را تهديد مي كند و چه چيزي براي او لازم است.

با اين بيان، تفاوت اساسي بين درس و عبرت وجود ندارد؛ چرا كه عبرت آموزي نوع ديگري از درس است، امّا درس از راه عبرت گيري. با اين توضيح كه ما در درس آموزي نقطه هاي اوج و خوبي ها را مي بينيم و آن ها را به عنوان اسوه و سرمشق معرفي مي كنيم. امّا در عبرت آموزي، تنها به خوبي ها و الگوهاي مثبت نگاه نمي كنيم بلكه بدي ها و زشتي ها و نامردمي ها را نيز مي بينيم و از آن به گونه اي ديگر درس مي آموزيم. به گفته استاد شهيد مطهري: حادثه عاشورا دو صفحه دارد: سفيد و نوراني، تاريك و سياه. صفحه سفيد قهرماناني چون امام حسين عليه السلام و قمر بني هاشم و صفحه سياه قهرماناني چون يزيد، ابن زياد و عمر سعد دارد. در بحث عبرت ها به صفحه سياه و تاريك و جنايت هاي آنان نيز توجّه مي شود.


اهميت بحث عبرت آموزي در انديشه اسلامي
هر چند برخي درس آموزي و عبرت گيري از تاريخ را نفي كرده اند[4]، ولي بر اساس بينش اسلامي، اين موضوع مورد تأييد و تأكيد منابع ديني ماست. قرآن و روايات در بسياري از موارد ما را به درس آموزي و عبرت گيري از تاريخ فرا خوانده اند. از باب نمونه: قرآن پس از طرح داستان حضرت يوسف و برادرانش و همچنين انحراف زليخا و عفاف و پاكدامني يوسف و ديگر مسائل مي فرمايد:« لَقَدْ كانَ في قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ»[5]؛«در قصه هاي آنان براي صاحبان خرد عبرت است».

امامان بزرگوار شيعه نيز بر اين مسأله تأكيد كرده اند. به عنوان نمونه: علي عليه السلام به يكي از كارگزارانش مي نويسد:«و اعتبر بما مضي من الدنيا لما بقي منها، فان بعضها يشبه بعضاً و آخرها لاحقٌ باوّلها[6]؛ از گذشته دنيا، براي مانده و آينده آن پند و عبرت گير. چرا كه پاره هاي تاريخ با يكديگر همانندند و پايانش به اوّلش مي پيوندد».آيات و روايات در اين باره فراوان است. در اين جا به همين دو نمونه بسنده مي كنيم.


درس هاي عاشورا

درس هاي عاشورا همواره بحثي زنده، حيات بخش و حركت آفرين است. هر چند اين رويداد در مكان و زمان محدودي به وقوع پيوست، امّا درس هاي آن ويژه زمان و مكان مشخصي نيست. اگر تا ديروز عده اي مي پنداشتند كه عاشورا حادثه اي مقطعي است، امروز با توجه به تعاليم عاشورايي امام خميني و در نتيجه استقرار حكومت اسلامي، بايد به عنوان رويدادي تلقّي شود كه در طول تاريخ مي تواند درس آموز بوده و پايه هاي ستم و استبداد را از بيخ و بن براندازد:«واقعه عظيم عاشورا از سال 61 هجري تا خرداد 42 و از آن زمان تا قيام حضرت بقية الله ارواحنا لمقدمه الفداه، در هر مقطعي انقلاب ساز است[7]

پس از سال 61 هجري، اين رويداد در عرصه رفتار سياسي الگوي بسياري از حركت ها شده است: حركت توّابين، مردم مدينه، قيام مختار، نهضت زيدبن علي، قيام محمد نفس زكيّه و ابراهيم فرزندان عبداللّه...تا قيام و نهضت مقدس ملت ايران به رهبري امام خميني همه و همه با الهام از عاشورا سازماندهي شده اند. اقبال لاهوري، استقلال و نجات پاكستان را مرهون قيام عاشورا دانسته است. گاندي، نيز، نهضت عاشورا را الهام بخش خود در رهايي هندوستان مي داند[8]. ما در اين مقال، در صدد تجزيه و تحليل قيام و انقلاب هايي كه در پي رويداد عاشورا صورت گرفته اند نيستيم و همچنين در پي صداقت و يا درستي و نادرستي اين نهضت ها نيز نيستيم؛ ما بر آنيم كه اشاره كنيم كه رويداد عاشورا در گذشته در عرصه رفتار سياسي منشأ حركت هايي عليه حاكمان ستم در دوره هاي گوناگون بوده و هست. و در يك كلمه اگر نهضت بزرگ عاشورا را الگو و اسوه همه حركت هاي حق طلبانه و عدالت خواهانه بناميم و بدانيم سخني به گزاف نگفته ايم. مردان بزرگواري از آل هاشم در برابر ستم مقاومت نشان دادند كه براي بزرگان تاريخ نمونه و الگو است».

بسياري از نويسندگان، شاعران و تاريخ نگاران مسلمان و غير مسلمان از درس آموزي اين رويداد براي همه جهانيان سخن گفته اند. از باب نمونه يكي از نويسندگان مصري به نام عباس محمود عقاد، با قلم توانايش در كتاب« ابوالشهداء حسين بن علي عليه السلام » چنين مي نويسد:«نه تنها مسلمانان بلكه غير مسلمانان از اين حادثه درس جوانمردي، ايثار و مقاومت در برابر ستمگران گرفتند. از سفير مسيحي كه در همان مجلس يزيد به او اعتراض كرد بگيريم تا برسيم به قرون ميانه، تا روزگار خودمان[9] ».

آري عاشورا از چنان عمق و غنايي برخوردار است كه تا پايان تاريخ، پيام آور ارزش هاي والاي انساني و الهام بخش انسان هاي آزاده و خداجو خواهد بود. عاشورا دانشگاهي است كه همه طبقات از زن و مرد، كوچك و بزرگ، باسواد و بي سواد، سياه و سفيد، مسلمان و غير مسلمان از آن درس مي آموزند و در اين دانشگاه همواره استادان بنامي چون: حسين بن علي عليه السلام ، قمر بني هاشم، زينب كبري و ديگر عاشورائيان تدريس مي كنند. ولي متأسفانه ما تاكنون نتوانسته ايم ارزش هاي عاشورا را آن چنان كه شايد و بايد به جوامع جهاني بشناسانيم. در يكي از فيلم هايي كه بر ضد اسلام به وسيله B.B.C با نام شمشير اسلام، تهيه شده، بخش مهمّي از آن را عزاداري و سوگواري هاي دوستداران امام حسين عليه السلام تشكيل مي دهد. مفسّر اين فيلم مي گويد:«بايد مراقب بود كه اگر اين عزاداري ها و اين همه عشق هدف دار شود و به سوي قلب غرب نشانه رود، ديگر هيچ سلاحي نمي تواند در برابر آن مقابله كند[10]».

با توجه به سخنان فوق، مهم جهت دار شدن مراسم عاشورا و شناخت درس هاي آن در ابعاد گوناگون است.

فداكاري و ايثار، صبر و استقامت، شهادت و شجاعت، تعهد و مسؤوليت، صداقت و وفاداري، قاطعيت در راه هدف، دفاع از امامت و ولايت، دفاع و پاسداري از دين و ارزش ها، تولي و تبري، ستيز با ستم و ستمگران، با فساد و مفسدان، دستور به نيكيها، پرهيز از بديها و زشتيها، انس با قرآن، ترويج فرهنگ نماز، نهراسيدن از نيروي دشمن، پرهيز از سستي و تنبلي در برابر تجاوز به ارزش ها، افشاي چهره دشمنان اسلام، توجّه به معنويات حتّي در جبهه جنگ، نفي نژادپرستي، توبه، دعا، استغفار، تسليم در برابر خدا، قيام براي خدا و...بخشي از درس هاي عاشورا است. البته همين درس ها كافي است كه يك ملّت را از ذلت به عزت برساند و همين درسها مي تواند جبهه كفر و استكبار را شكست بدهد. همان گونه ملت ايران با الهام از همين درس هاي عزّت بخش استبداد و استعمار را به زانو درآورد و باز همين درس ها بود كه نقش خود را در جنگ تحميلي به نمايش گذاشت.

آن چه ذكر شد تنها فهرست بخشي از درس ها و آموزه هاي عاشورا بود. صدها بلكه هزارها هزار درس از رويداد عاشورا مي توان آموخت. شرح و تفصيل درس هاي ياد شده در اين مقال نمي گنجد. از اين روي، به شرح نمونه هايي از درس ها بسنده مي كنيم:


1. عدالت خواهي و ستم ستيزي

ستيز با ستم و ستمگران به ويژه حاكمان ستم و بر پاييِ عدل يكي از درس هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي است. عاشورا به ما مي آموزد كه انسان مسلمان نمي تواند در برابر ستم و ستمگران سكوت كند و بي تفاوت بماند؛ اگر سكوت كرد در حكم همان ستمكار است. امام حسين عليه السلام در يك سخنراني كه در منزل «بيضه» در برابر سپاهيان حرّ فرمودند:«اي مردم. رسول خدا(ص) فرمود: اگر كسي حاكم ستمگري را ببيند كه حلال خدا را حرام مي كند، عهد و پيمان الهي را مي شكند، و با سنت رسول خدا مخالف است، و با بندگان خدا به ستم و بيدادگري رفتار مي كند، پس با گفتار و كردار در برابرش نايستد بر خداست كه اين فرد را نيز با همان حاكم ستمكار محشور كند[11] .

آن بزرگوار سپس از بني اميه و پيروان آنها به عنوان نمونه و مصداقي از سخنان پيامبر گرامي اسلام ياد كرده و مي فرمايد:«مردم آگاه باشيد كه بني اميه و اتباع آنها پيرو شيطانند و از پيروي و بندگي خداي بخشنده سرپيچي كرده اند، فساد و تباهي را آشكار ساخته اند و حدود الهي را تعطيل كرده اند و اموال مردم را به خود اختصاص داده اند. حرام خدا را حلال و حلالش را حرام كرده اند. من از هر كس شايسته ترم كه وضع موجود را تغيير دهم...پس لازم است از روش من پيروي كنيد زيرا عمل من براي شما حجّت و سرمشق است...[12]». از سخنان ياد شده چند نكته اساسي زير استفاده مي شود:

1. مبارزه با ستم ستمگران و متجاوزان به حدود و قوانين دين واجب است. اين برنامه بايد سر لوحه زندگي امت اسلامي در گستره تاريخ در هر سرزميني باشد.

2. سكوت در برابر حاكم ستم، گناهي بس بزرگ و در حدّ گناه همان حاكم ستم است.

3. حكومت يزيدي از مصاديق حاكمان ستم و متجاوزان به حدود و قوانين الهي است. از اين روي مبارزه با او نيز تكليف الهي است.

امام در نامه اي به مردم كوفه مي نويسد:«فلعمري ما الامام الاّ الحاكم بالكتاب، القائم بالقسط، الدائن بدين الحق، الحابس نفسه علي ذات الله»[13]؛« به جان خودم سوگند، امام و پيشوا تنهاكسي است كه برابر كتاب خدا داوري كند. دادگر و متدين به دين حقّ باشد. وجود خويش را وقف و فداي فرمان خدا كند».

امام حسين عليه السلام در همين نامه سخنان مردم كوفه را كه نوشته بودند: «ليس لنا امام؛ ما امام نداريم، تأييد كرده است، چرا كه آن بزرگوار يزيد را داراي شرايط امامت و حكومت نمي داند. زيرا كه اجراي حقِّ و عدالت، عمل به كتاب خدا از شرايط امام و حاكم است و يزيد هيچ يك از اين شرايط را ندارد.


3. پاسداري از اسلام و ارزش هاي اسلامي

پاسداري از اسلام و ارزش هاي اسلامي يكي ديگر از درس هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي است. پيش از يادآوري اين درس از سوي امام حسين عليه السلام و ديگر عاشورائيان يادآوري اين نكته مفيد مي نمايد كه: در فلسفه سياسي، امروزه در باره نقش حكومت در تأمين سعادت، اخلاق و معنويت گفت و گو بسيار است. برخي (حكومت هاي ليبرال) بر اين باورند كه اين گونه امور در قلمرو مسائل خصوصي افراد جاي دارد. از اين روي، حكومت در اين باره هيچ مسؤوليتي ندارد. امّا در انديشه سياسي اسلام، با دليل هاي بسيار اين گونه امور جزو قلمرو حكومت است. نه تنها حاكم و همه كارگزاران حكومتي بايد به اسلام و ارزش هاي اسلامي باور داشته باشند كه همگان موظف به تبليغ و پاسداري از آن مي باشند. بر همين اساس هنگامي كه اسلام و ارزش هاي آن از سوي امويان مورد تهاجم قرار گرفته بود و يزيد و كارگزارانش به روشني بر خلاف احكام اسلام و دستورهاي آن عمل مي كردند ولي در عين حال رفتار خودرا در برابر اسلام مي نماياندند، امام حسين عليه السلام براي پاسداري از اسلام قيام كرد چرا كه اگر امام حسين عليه السلام قيام نمي كرد ديري نمي پاييد كه از اسلام جز نامي باقي نمي ماند. حكومت يزيد درصدد نابودي اصل اسلام بود. از اين روي وقتي كه امام حسين عليه السلام دعوت به سازش و بيعت با يزيد شد فرمود:«انّا لله و انّا اليه راجعون، و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد»[14]؛ «در اين صورت بايد از اسلام براي هميشه چشم پوشيد، هنگامي كه امت به زمامداري فردي چون يزيد گرفتار آيد».

امام عليه السلام در بسياري از موارد از جمله در نامه اي كه از مكّه به مردم بصره مي نويسد همچنين به هنگام رويارويي سپاه امام عليه السلام با سپاه حرّ نيز پاسداري از اسلام را وظيفه همه مسلمانان دانسته و از آنان مي خواهد كه او را در اين راه ياري دهند. در نامه آن بزرگوار به سران قبائل بصره چنين آمده است:«شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبر(ص) فرا مي خوانم. زيرا در شرايط و وضعيتي قرار گرفته ايم كه سنّت پيامبر(ص) از ميان رفته و جاي آن را بدعت گرفته است. اگر دعوت مرا بپذيريد شما را به راه سعادت راهنمايي مي كنم[15].»

آن بزرگوار در جاي ديگر مي فرمايد:«لو لم يستقم دين جدّي الاّ بقتلي فيا سيوف خذيني»[16]،« اگر دين جدّم جز به كشته شدن من استوار نمي ماند پس اي شمشيرها مرا فرا گيريد».

با سخنان ياد شده امام عليه السلام به ما مي آموزد كه اگر براي پاسداري از اسلام راهي به جز فداكاري و ايثار و كشته شدن نباشد بايد جان خود را فداي اسلام كرد. نه تنها امام حسين عليه السلام كه همه ياران او هدفي جز پاسداري از اسلام نداشتند. از باب نمونه، در آن هنگام كه دست راست قمر بني هاشم قطع مي شود مي فرمايد:«به خدا سوگند اگر چه دست راست مرا قطع كرديد ولي من تا زنده هستم از دين خودم حمايت خواهم كرد».


4. شهادت در راه خدا

سياست مداران حرفه اي در مبارزه دو گروه با يكديگر بر توازن قوا تأكيد مي كنند و از درگيري مبارزان با دشمني كه از جهت عِدّه و عُدّه برتر است، بر حذر مي دارند و آنان را به سكوت و گوشه گيري فرا مي خوانند. روشن فكران آن زمان نيز امام حسين عليه السلام را از درگيري با يزيد كه تا بن دندان مسلح بود بر حذر مي داشتند، امّا منطق آن بزرگوار چيز ديگري بود. او و ديگر عاشورائيان از ايستادگي در برابر يزيد و حكومت اموي هرگز ترديدي به خود راه ندادند و با ايثار جان خود درخت اسلام را آبياري كردند. كشته شدن در راه خدا هر چند از سوي انسان هاي ظاهر بين جدا شدن از دنيا و لذايذ آن است، ولي از نگاه انسان هاي وارسته، شهادت پايان رنج ها و سختي ها و رسيدن به لقاء الله است. آخرين آرزوي اين گونه انسان ها شهادت است.

اسلام با تحول در بينش ها و ارزش ها انسان هايي را تربيت كرد كه براي دفاع از مكتب، از جان و مال خويش مي گذشتند و در ميدان جهاد و شهادت پدر و پسر بر يكديگر پيشي مي گرفتند[17]. و گاه براي حضور يكي از آن ها در صحنه جنگ و جهاد و ماندن يكي از آن ها در خانه، كار به قرعه مي كشيد[18]. وقتي كه امام حسين عليه السلام مي خواست از مكّه حركت كند در خطبه اي، از زيبايي مرگ در راه خدا سخن گفت و از همراهان خواست هر كس آمادگي كشته شدن در راه خدا دارد همراه ما بيايد:

«من كان باذلاً فينا مهجته موطّنا علي لقاء الله نَفْسَهُ فليرحل معنا»[19]؛«هر يك از شما حاضر است در راه ما از خون قلب خويش بگذرد و جانش را در راه ما نثار كند آماده حركت با ما باشد». در جاي ديگر آن بزرگوار مي فرمايد:«اگر اين بدن ها براي مرگ آفريده شده اند پس چه بهتر كه به صورت شهادت باشد[20].»

استقبال از مرگ در راه عقيده و آرمان نزد ملت هاي ديگر هم ارزشمند است. مردم آزاده ديگر نيز چنين مرگي را تقديس و ستايش مي كنند و آن را برتر از زندگي ذلت بار و زير ستم و همراه با ننگ و پستي مي دانند. بنابراين، چه قدر سست و بي پايه است سخنان كساني كه امروزه، شهادت طلبي را «خشونت» خوانده و آن را محكوم مي كنند. سخنان اينان از عقل و نقل هر دو به دور است. كوتاه سخن اين كه تلاش و فداكاي و ايثار جان و مال در راه عقيده و هدف هاي الهي تا كشته شدن و شهادت در راه خدا يكي از درس هاي رويداد عاشورا در عرصه رفتار سياسي است، يعني انسان در عرصه سياسي گاه به جايي مي رسد كه بايد در راه هدف و آرمان هاي الهي فداكاري كند و از جان و مال خود بگذرد. اين يكي از درس هاي امام حسين عليه السلام و ديگر عاشورائيان در قضيّه كربلاست.


5.جمع بين سياست و معنويت

جمع بين حضور در عرصه هاي سياسي و توجّه به معنويات يكي ديگر از درس هاي عاشورا است. غفلت از نيازهاي روحي و معنوي به ويژه براي كساني كه درگير كارهاي مهم و سنگين اند و مسؤوليت هاي بالايي دارند خطرساز و خطرآفرين است كه بايد در برابر آن هشيار بود. امام حسين عليه السلام در آن هنگام كه روياروي دشمن ايستاده و حتّي در آن هنگامي كه در محاصره دشمنان است، هرگز از اين مسأله غفلت ندارد. از اين روي، در تاريخ آمده است كه در شب عاشورا در ميان خيمه امام حسين عليه السلام جنب و جوش عجيب و نشاط فوق العاده اي به چشم مي خورد؛ يكي مشغول دعا و مناجات با خداست و آن ديگري مشغول تلاوت قرآن:

«لهم دوِيٌّ كدويّ النحل بين قائم و راكع و ساجد»[21] .و به هنگام حمله دشمن درعصر تاسوعا امام حسين عليه السلام به قمر بني هاشم مي فرمايد: «به سوي آنان برو و اگر توانستي امشب را مهلت بگير، تا به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازيم. خدا مي داند كه من به نماز و تلاوت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شديد دارم.»[22]

از اين درخواست در آن موقعيت به خوبي مي توان به اهميت معنويت و خودسازي پي برد. اين كار امام عليه السلام بيانگر آن است كه هرگز نبايد به دليل كار و گرفتاري زياد از خودسازي و توجّه به معنويات غفلت كرد. چرا كه موفقيت هاي انسان در همه عرصه ها در گرو همين توفيق است. ممكن است گفته شود كسي كه به خاطر خدا كار و يا مسؤوليتي را پذيرفته است و با منطق انجام وظيفه مشغول كار است، كار او بلكه همه حركت هاي او عبادت است، ولي بايد توجه داشت كه براي عباداتي كه بين انسان و خداست اثر و نقشي است كه هيچ چيز ديگر نمي تواند جايگزين آن شود.


6. امر به معروف و نهي از منكر

از درس هاي مهمي كه در عرصه رفتار سياسي مي توان از رويداد عاشورا آموخت، درس امر به معروف و نهي از منكر است. همان گونه كه رفتار امت اسلامي با يكديگر بر اساس امر به معروف و نهي از منكر است با حاكمان نيز بر همين مبنا استوار است. دولت حاكم بر مسلمانان، اگر ستمگر باشد بايد بر اساس مراحل امر به معروف و نهي از منكر با او برخورد كرد. امام حسين عليه السلام در وصيت نامه سياسي الهي خود يكي از انگيزه هاي قيام خود را امر به معروف و نهي از منكر مي داند:

«من از روي خودخواهي، غرور و خيره سري و يا به منظور ايجاد فساد و آشوب و ظلم و ستمگري به پا نخاسته ام، بلكه قيام من براي اصلاح امور مسلمانان و... اجراي برنامه امر به معروف و نهي از منكر در ميان امت اسلامي است».[23] از اين وصيت نامه استفاده مي شود كه حركت هاي سياسي انواع گوناگون دارد: حركت از روي خودخواهي، غرور، ستم و فساد كه درست نيست و تنها حركتي كه بر اساس مصالح مردم و امر به معروف و نهي از منكر باشد درست است و بايد آن را الگو و سر مشق خود قرار داد.

ب.عبرت ها
1. دگرگوني ارزش ها

چرا پس از پيامبر(ص) به تدريج ارزش ها و آرمان هاي اسلامي رنگ باختند و دگرگون شدند؟ پاسخ اين پرسش نياز به شناخت يك نكته تربيتي و دقت در اوضاع آن روزگار دارد. همان گونه كه روان شناسان گفته اند: تربيت كاري تدريجي است. پيامبر اسلام (ص) براي تربيت انسان ها و تثبيت ارزش هاي اسلامي تلاش بسيار كردند. امّا ده سال براي تربيت مردمي كه درست بر ضدّ اين خصوصيات بار آمده بودن زمان خيلي كمي بود. درست است كه مردم اسلام را پذيرفته بودند، اما هنوز نتوانسته بودند ارزش هاي جاهلي را به كلّي فراموش كنند و ارزش هاي الهي را با جان و دل بپذيرند به ويژه كه بسياري از مسلمانان پس از فتح مكّه و در سال هشتم هجري به اسلام گرويده بودند و پيامبر نيز دو سال پس از آن از اين جهان رحلت كرده بودند.

نخستين نشانه هاي احياي ضدّارزش ها در جريان سقيفه بني ساعده سر بر آورد. كساني كه از اصحاب و ياران نزديك رسول خدا(ص) به شمار مي آمدند سخناني را به پيامبر نسبت دادند كه بسيار شگفت انگيز بود. با اين كه آن بزرگوار در بسياري از جاها از جمله در آخرين سفر خود كه از مكّه برمي گشت، به صراحت فرموده بودند كه: تفاوتي بين عرب و عجم، بين غلام حبشي و سيد قرشي نيست. امّا به ناگاه در سقيفه اعلام شد كه آن حضرت فرموده اند:

«الائمة من قريش[24]»؛ اين نسبت با صراحت قرآن[25] و سخنان آن بزرگوار[26] ناسازگار است. بنابراين سقيفه بني ساعده نخستين گامها در جهت احياي ارزش هاي جاهلي بود. اما چون دين داري بسياري از مردم قوي بود و هنوز مردم آلوده به دنيا و جلوه هاي آن نشده بودند اين جريان خيلي نمود پيدا نكرد. ولي اين وضعيت چندان دوام پيدا نكرد. امت اسلامي هر روز از مسيري كه پيامبر معيّن كرده بودند دورتر و دورتر مي شدند. عوامل زيادي زمينه ساز اين وضعيت بودند؛ از باب نمونه به پاره اي از آنها اشاره مي كنيم:


2. جدايي مردم از اهل بيت عليه السلام

انحراف رهبري از مسيري كه پيامبر(ص) معين كرده بود و انزواي علي عليه السلام به مدّت 25 سال يكي از مسائلي است كه زمينه را براي دگرگوني ارزش ها فراهم ساخت. چون در جامعه اي كه پيامبر(ص) خطوط كلّي آن را ترسيم كرده بود، آشناسازي مردم با دين و ارزش هاي آن يكي از مناصب اهل بيت عليه السلام بود. كه اين نقش با انزواي علي عليه السلام و منع از ترويج احاديث نبوي از آن ها گرفته شد. با اين وضعيت مردم براي اين كه رفتار خود را با اسلام راستين و ارزش هاي آن هماهنگ كنند دچار مشكل شدند. متأسفانه در جهت حلّ اين مشكل نه تنها اقدامي نشد كه اقداماتي در جهت عكس آن صورت گرفت. مسلمانان براي شناخت احكام دين به ابوهريره ها و كعب الاحبارها ارجاع شدند.

نقل حديث و فضائل اهل بيت عليه السلام قدغن شد، از باب نمونه، بنا به نقل ابن الحديد، معاويه به كارگزارانش نوشت:«هر كس چيزي در فضيلت ابوتراب و خاندانش روايت كند خونش هدر است. مالش حرمت ندارد[27] »معاويه به اين كار نيز قانع نشد، دستور داد تا احاديثي در نكوهش علي عليه السلام جعل كنند و نيز دستور داد كه همه در منبرها بايد به علي عليه السلام لعن كنند[28]. افزون براين در بخشنامه اي نوشت:«انظروا الي من قامت عليه البيّنة انّه يحب عليّا و اهل بيته فامحوه من الديوان و اسقطوا اعطائه و رزقه[29]؛« هر كه را كه ثابت شد از دوستان و شيعيان علي و اولاد او است اسم او را از ديوان قلم بكشيد و حقوق و مزاياي او را قطع كنيد».

و در بخشنامه ديگري، يادآور شد هر كس را احتمال داديد از دوستان اهل بيت است زير شكنجه قرار دهيد و خانه اش را خراب كنيد[30]. معاويه حكومت بصره و كوفه را به زياد ابن ابيه كه پيش از آن از شيعيان علي عليه السلام به شمار مي آمد داد و او چون به خوبي شيعيان را مي شناخت دست و پاي بسياري از آنان را قطع كرد و به چشم هاي آنان ميل كشيد و بسياري از آنان را تبعيد كرد و يا كشت تا جايي كه شخص مشهوري از آنان باقي نماند.

در اثر تبليغات معاويه، لعن و نفرين به علي عليه السلام از بزرگترين عبادت ها به شمار مي آمد به گونه اي كه اگر شخصي آن را در نماز فراموش مي كرد قضاي آن را به جا مي آورد. معاويه با شيوه ياد شده تلاش مي كرد كه مردم را از اهل بيت عليه السلام جدا كند تا در نتيجه اسلام و ارزش هاي آن فراموش شود و اسلام اموي و ارزش هاي جاهلي جاي گزين آن گردند. از اين روي هر كس در برابر اين دستورات مي ايستاد مورد آزار و اذيت باند اموي قرار مي گرفت.


3. كوتاهي خواص در عمل به تكليف

كوتاهي و سستي خواص از اداي تكليف و انجام وظيفه يكي از عوامل زمينه ساز رويداد عاشورا است. نقش خواص در تحولات و دگرگونيهاي اجتماعي و سياسي از مسائلي است كه ترديدي در آن نيست. بر همين اساس رهبر معظم انقلاب خواص را يكي از عوامل بسيار تأثيرگذار در تحولات تاريخ مي دانستند و در رويداد عاشورا اين تحليل را ارائه كردند كه اگر خواص جبهه حقّ، تسليم جلوه هاي دنيا نگردند و دين را فداي دنيا نكنند و به موقع از حق حمايت كنند، هيچ گاه جامعه اسلامي دچار وضعيت زمان امام حسين عليه السلام نخواهد شد و شاهد حادثه تلخي چون عاشورا نخواهد بود.

منابع براي مطالعه بيشتر:
1.آذرخشي ديگر از آسمان كربلا، آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
2. وارثان عاشورا، علي صفايي حائري
3.شفاء الصدور في شرح زياره العاشور، ميرزا ابوالفضل طهراني


منابع و مأخذ
* قرآن كريم
* نهج البلاغه


1. خميني، سيد روح الله، صحيفه نور، تهران، ارشاد اسلامي، ج 16و9، 1378
2.شيخ صدوق، امالي، مؤسسه اعلمي؛
3.--------، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، تصحيح و تعليق علي اكبر غفاري، مكتبة الصّدوق، تهران.
4.طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، تهران، انتشارات مرتضوي، ج2، چاپ سوم، 1375
5. مطهري، مرتضي، فلسفه تاريخ، ج1، انتشارات صدرا.
6.-----------، حماسه حسيني، ج1، انتشارات صدرا.
7. هاشمي نژاد، درسي كه حسين عليه السلام به انسانها آموخت، انتشارات فراهاني.
8. نجفي، محمد حسن، جواهر الكلام، تهران، دارالكتب الاسلامي ، چاپ هفتم، ج21
9.مجموعه مقالات كنگره بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا، ج2، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني،
10.تاريخ طبري، ج4،
11.حراني، ابن شعبه، تحف العقول، قم، ناشر:جامعه مدرسين، چاپ دوم، 1404ق
12. سيد بن طاووس، اللهوف، تهران، ناشر:جهان، چاپ اول، 1348ش
13.مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، موسسة الوفاء، ج44، 1403 ق/1983 م.
14. شيخ مفيد، الارشاد، ترجمه رسولي محلاتي، تهران، ناشر: اسلاميه، چاپ دوم


[1] صحيفه نور، ج9، ص57 و 202
[2] امالي صدوق، ص118، ؛ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص123
[3] مجمع البحرين، ج2، ص1156؛ تفسير نمونه، ج23، ص491.
[4] فلسفه تاريخ، شهيد مطهري، ج1، ص13
[5] يوسف، 111
[6] نهج البلاغه، نامه 69.
[7] صحيفه نور، ج16، ص179.
[8] درسي كه حسين عليه السلام به انسانها آموخت، شهيد هاشمي نژاد، ص447،
[9] مجموعه مقالات كنگره بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا، ج2، ص610؛ درسي كه حسين عليه السلام به انسان ها آموخت، ص450 ـ 447.
[10] همان.
[11] تاريخ الامم و الملوك، طبري، ج4، ص304.
[12] همان.
[13] الارشاد، شيخ مفيد، ص204.
[14] اللهوف، سيد بن طاووس، ص20.
[15] تاريخ طبري، ج4، ص404.
[16] اللهوف، ص20.
[17] المغازي، واقدي، ج1، ص265.
[18] همان، ص212.
[19] اللهوف، ص53.
[20] بحارالانوار، ج44، ص374.
[21] سخنان حسين بن علي عليه السلام ، نجمي، ص209.
[22] الارشاد، ص240.
[23] بحارالانوار، ج44، ص329.
[24] ملل و نحل، شهرستاني، ص24
[25] حجرات، آيه13
[26] بحارالانوار، ج73، ص293
[27] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج11، ص44
[28] همان، ج13، ص222 ـ 220
[29]همان، ص45
[30] همان