روز دهم محرم - وقايع روز عاشورا

اين روز، پر آوازه ترين روزهاى سال و خاطره آميزترين تاريخ بشرى است . دراين روز بزرگ ، پاى مردى ، فداكارى و سربلندى گروه اندكى از انسان هاى به خدا پيوسته و در برابر ده ها هزار مردان جنگى و جنايت پيشه به نمايش ‍ درآمد. اين روز، روز فداكارى امام حسين عليه السلام و ياران باوفاى وى مى باشد و تا ابد به آنان تعلق خواهد داشت . در اين روز، حوادث و رويدادهاى مهمى در سرزمين كربلا به وقوع پيوست كه براى هميشه در تاريخ انسان ها ثبت و درج خواهد ماند.در اين جا به طور گذرا به اهم رويدادهاى روز عاشورا مى پردازيم:

الف - قبل از شهادت امام حسين عليه‌السلام: 
1 - تنظيم سپاه:
امام حسين عليه السلام پس از نماز صبح ، سپاه خويش را كه متشكل از 32 تن سواره و 40 تن پياده بودند، به سه دسته تقسيم كرد. دسته اول را در بخش ميمنه ، دسته دوم را در بخش ميسره و دسته اى را ميان آن دو قرار داد. فرماندهى بخش ميمنه را به ((زهير بن قين )) و فرماندهى بخش ميسره را به ((حبيب بن مظاهر)) واگذار كرد و خود در وسط دو سپاه مستقر شد و بيرق سپاه را به برادرش عباس بن على عليه السلام معروف به قمر بنى هاشم سپرد و خيمه ها را در پشت سر قرار داد. عمر بن سعد نيز سپاهيان جنايت پيشه خود را به چند گروه تقسيم كرد. وى ، فرماندهى بخش ميمنه را به عمر بن حجاج ، فرماندهى بخش ميسره را به شمر بن ذى الجوشن ، فرماندهى سواره نظام را به عروه بن قيس و فرماندهى پياده نظام را به شبث بن ربعى واگذار كرد. وى بيرق ، ننگين سپاه خود را به غلامش ((دريد)) سپرد. دو سپاه در برابر يك ديگر صف آرايى كرده و براى آغاز نبرد سرنوشت ساز، لحظه شمارى مى كردند.
2 - اندرزهاى پيش از نبرد
امام حسين عليه السلام براى پيش گيرى از نبرد و خون ريزى نيروهاى دو طرف ، تلاش زيادى به عمل آورد و از هر راه ممكن مى خواست از كشتار مسلمانان جلوگيرى نمايد و خون كسى بر زمين نريزد. ولى دشمن كه مغرور از كثرت سپاه خود و قلت ياران امام عليه السلام بود، به هيچ صراطى مستقيم نبود و به هيچ پيشنهادى پاسخ مثبت و كار ساز نمى داند و خواهان تعيين تكليف از راه نبرد و خون ريزى بود. امام حسين عليه السلام در روز عاشورا، برخى از ياران خود را به نزد سپاه دشمن فرستاد تا با آنان گفت و گو كرده و با بيان حقايق و واقعيت ها، آنان را از شرارت و جنايت منصرف كنند. آن حضرت ، خود نيز بارها براى اندرز سپاه كفر پيشه دشمن ، پا پيش نهاد و با بيان خطبه هايى روشن گر، آنان را به حفظ آرامش و عدم خون ريزى دعوت كرد و از جنگ و مبارزه بازداشت . (1) ولى جز تعدادى اندك كه از خواب غفلت بيدار شده و حقيقت را دريافتند و به سپاه آن حضرت پيوستند، بقيه آنان در ضلالت و گمراهى خويش باقى مانده و بر آغاز جنگ اصرار مى كردند.
3 - پشيمانى حر بن يزيد
حر بن يزيد تميمى كه از فرماندهان جنگاور و دلير عمر بن سعد بود و همو بود كه در وهله نخست ، راه را بر امام حسين عليه السلام بست و او را به اجبار و اكراه به كربلا رهسپار گردانيد گردانيد: وقتى بزرگوارى امام حسين عليه السلام و حقيقت خواهى وى را ملاحظه كرد و از سوى ديگر شاهد نيت هاى پليد عمر بن سعد و لشكريان عبيدالله بن زياد و جنايت ها و ستم كارى هاى آنان بود، از خواب غفلت و دنياطلبى بيدار شد و در خود احساس نگرانى و ندامت نمود و در وى دگرگونى شگفتى به وجود آمد. به طورى كه يكباره سپاه كفر پيشه عمر بن سعد را ترك و به سوى خيمه گاه امام حسين عليه السلام رهسپار شد. حر به نزد امام حسين عليه السلام رفت و از آن حضرت در خواست عفو و بخشش نمود و از كردار و رفتارهاى پيشين خود اظهار پشيمانى كرد. امام حسين عليه السلام با مهربانى تمام حر بن يزيد را پذيرفت و از وى استقبال كرد و با رفتار خود موجب تقويت ايمان حر گرديد.حر براى روشن گرى سپاه دشمن به سوى آنان برگشت و با معرفى خود و چگونگى هدايت يافتنش ، آنان را به راه خير و سعادت و پيوستن به سپاه حقيقت جوى امام حسين عليه السلام دعوت كرد. (2) دشمنان كه از ملحق شدن حر به امام حسين عليه السلام بسيار نگران و ملتهب شده بودند، وى را سنگباران و تير باران كرده و از نزديك شدنش به نيروهاى خود بازداشتند. حر به ناچار به سوى خيمه گاه امام حسين عليه السلام برگشت . پيوستن حر به سپاه امام حسين عليه السلام و سخنرانى وى براى سپاه عمر بن سعد در دفاع از امام حسين عليه السلام ، براى عمر بن سعد و ديگر جنگ افروزان دشمن بسيار گران و نگران كننده بود و تاثير زيادى در نيروهاى دشمن به وجود آورد.
4 - هجوم سراسرى 
سپاه دشمن كه از پيوستن حر و چند نفر ديگر به سپاه امام حسين عليه السلام احساس خطر و ريزش نيرو كرده و ادامه اين وضعيت را به زيان خود مى ديد، فرمان حمله را صادر كرد. عمر بن سعد با رها كردن تيرى به سوى سپاهيان امام حسين عليه السلام جنگ را به طور رسمى آغاز و سپاهيان نگون بخت خود را به نبرد و تهاجم ترغيب و تشويق كرد.در اندك مدتى دو سپاه به يكديگر نزديك شده و با ابزارهاى جنگى آن روز به نبرد پرداختند. در اين نبرد، شگفتى تاريخ به وقوع پيوست و معادلات نظامى در هم ريخت ، و آن ، دفاع يك سپاه كمتر از صد نفر كه برخى از آنان را نوجوانان و يا كهن سالان و سالخوردگان تشكيل مى دادند، در برابر يك سپاه چند ده هزار نفرى بود. اين سپاه اندك ، با دلاورى و دليرى تمام از حيثيت و موجوديت خويش و اعتقادات و اصول مذهبى و سياسى خود دفاع و پاسدارى نموده و مغلوب دشمن نشدند. هر يك از ياران امام حسين عليه السلام با ده ها تن از نيروهاى دشمن به نبرد نابرابر و تن به تن پرداخت ولى هيچ گونه سستى و ترديدى در وى ملاحظه نمى شد و اين روحيه بالاى رزمى اعتقادى براى دشمن ، سنگين و كمر شكن بود. ياران امام حسين عليه السلام با سرافرازى ، به شرف شهادت نايل شده و يا با ادامه دلاورى ، دشمن را مستاصل و زمين گير نمودند.تصور دشمن در آغاز بر اين بود كه سپاه كم عده امام حسين عليه السلام در لحظات نخستين هجوم سراسرى ، نابود شده و از هستى ساقط مى شوند و غائله كربلا به راحتى پايان مى پذيرد، ولى پس از درگير شدن با آنان ، تازه فهميدند كه با كوهى استوار از ايمان و عقيده روبرو شدند و از ميان بردن آنان ، كار آسانى نيست .ياران امام حسين عليه السلام از بامداد تا عصر عاشورا نبرد را ادامه داده و تا آخرين قطره هاى خون خود از قيام امام حسين عليه السلام پاسدارى كردند.محدث قمى از محمد بن ابى طالب موسوى روايت كرده است كه در اين نبرد، پنجاه تن از ياران امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند.(3)
5 - نبرد انفرادى
دشمن كه از نبرد سراسرى و تهاجمى ، نتيجه اى نگرفته بود، به تدريج به سوى نبرد انفرادى روى آورد. زيرا اگر چه سپاه عمر بن سعد جملگى براى نبرد با امام حسين عليه السلام آمده بودند، ولى در ميان آنان مردان زيادى بودند كه جنگ با فرزند زاده رسول خدا صلى الله عليه و آله را روا نداشته و به اكراه و اجبار در سپاه عمر بن سعد قرار گرفته و بودند. بدين جهت در كار نبرد عمومى و هجوم سراسرى تعلل نمى ورزيدند و عمر بن سعد را در رسيدن به مقاصد پليدش ناكام گذاشته بودند.گفتنى است كه روى كرد به نبرد انفرادى ، براى سپاه كم تعداد امام حسين عليه السلام نيز خوش آيند و پسنديده تر بود. زيرا در اين صورت هر يك از ياران امام عليه السلام مى توانست با چندين نفر از سپاه بى انگيزه دشمن نبرد كند و دشمن را در موضع انفعالى قرار دهد. همين امر باعث طولانى تر شدن مبارزات گرديد. ياران امام حسين عليه السلام يكى از ديگرى با انگيزه ايمان و اعتقاد، از آن حضرت اجازه رزم گرفته و وارد صحنه مى شدند و سرانجام شرافتمندانه جام شهادت را سر مى كشيدند. تعدادى از ياران امام عليه السلام تا پيش از ظهر عاشورا به همين نحو به شهادت رسيدند.
6 - نماز ظهر عاشورا 
به هنگام ظهر، يكى از ياران امام عليه السلام به نام ابوثمامه صيداوى ، آن حضرت را متوجه وقت نماز ظهر كرد. امام حسين عليه السلام كه به نماز اهميت ويژه اى مى داد، دستور داد كه جنگ را متوقف كرده و همگى به نماز پردازند.پيشنهاد امام حسين عليه السلام مورد موافقت دشمن قرار نگرفت و آنان هم چنان به نبرد خود ادامه مى دادند. امام حسين به ناچار، يكطرفه جنگ را متوقف كرد و با ياران اندك خود نماز ظهر را به صورت نماز خوف (نماز ويژه زمان جنگ ) به جاى آورد. ياران آن حضرت دو دسته شده ، دسته اى به نماز امام عليه السلام اقتدا كرده و دسته اى دفاع مى نمودند. اما دشمنان هيچ گونه ترحمى به امام عليه السلام و نمازگزاران نكرده و با رها كردن تير، آنان را هدف قرار مى دادند. برخى از مدافعان امام حسين عليه السلام ، دشمن را از اطراف نماز گزاران پراكنده كرده و برخى ديگر خود را سپر تيرها قرار داده و مانع رسيدن آنها به وجود امام حسين عليه السلام مى شدند. سعيد بن عبدالله حنفى ، از جمله آنانى بود كه خود را سپر امام عليه السلام قرار داد. وى هر تيرى كه به جانب امام حسين عليه السلام مى آمد، خود را سپر آن مى كرد و آن قدر در اين راه ايستادگى كرد تا نماز امام عليه السلام به پايان رسيد. در آن هنگام به زمين افتاد و به شرف شهادت نايل آمد. علاوه بر زخم شمشير و نيزه ، از بدن اين شهيد دلاور، تعداد سيزده چوبه تير يافتند.(4)
7 - شهادت ساير ياران
پس از نماز، ياران امام حسين عليه السلام روحيه رزمى تازه اى يافته و به سوى دشمن هجوم آوردند. تمام ياران امام عليه السلام ، از جمله جوانان برومند بنى هاشم و فرزندان ، برادران ، برادرزادگان ، خواهر زادگان و عموزادگان آن حضرت به جهاد و دفاع پرداخته و به شهادت رسيدند.نبرد دلاور مردانى چون زهير بن قين ، نافع بن هلال ، مسلم بن عوسجه ، حبيب بن مظاهر، حر بن يزيد و برير بن خضير از ميان ياران امام حسين عليه السلام و شيرمردانى چون على اكبر عليه السلام ، عباس بن على عليه السلام ، قاسم بن حسين عليه السلام و عبدالله بن مسلم عليه السلام از جوانان بنى هاشم به ياد ماندنى و فراموش نشدنى است .نبرد هر يك از آنان ، لرزه اى در اركان سپاه كفر به وجود آورد و شهادت آنان تاثير شكننده اى در وجود مبارك امام حسين عليه السلام پديد آورد.به طورى كه آن حضرت هنگامى كه تنها شد و يك تنه با دشمن نبرد مى كرد، به ياد ياران شهيد خود مى افتاد و گاهى به سوى آنان نظرى مى افكند و آنان را يارى مى طلبيد و مى فرمود: اى عباس ، اى على اكبر، اى قاسم ، اى زهير، اى حر كجاييد؟
8 - مبارزه و شهادت امام حسين عليه السلام
امام حسين عليه السلام پس از آن كه همه ياران خود را از دست داد، بانوان عصمت پناه را در خيمه اى گرد آورد و آنان را تسلى و دلدارى داد و به صبر و شكيبايى سفارش نمود و با قلبى شكسته از آنان خداحافظى كرد.آن حضرت ، فرزندش امام زين العابدين عليه السلام را كه در بيمارى سختى به سر مى برد، جانشين خويش قرار داد و با او نيز وداع كرد و آماده نبرد با دشمن گرديد. امام حسين عليه السلام به تنهايى ، ساعاتى چند با دشمن مبارزه كرد و به هر طرف حمله مى كرد گروهى را به هلاكت مى رسانيد.هرگاه براى آن حضرت فرصتى به دست مى آمد، به خيمه ها بر مى گشت و با حضور خود، كودكان و زنان بى پناه را تسلى مى داد و بار ديگر با آنان خداحافظى مى كرد. شايد مقصود آن حضرت از تردد ميان خيمه و ميدان نبرد، براى آمادگى بيشتر بازماندگانش براى پذيرش شهادت آن حضرت بود. در يكى از خداحافظى ها، فرزند شيرخوار خود را جهت سيراب كردنش به سوى دشمن آورد و از آنها تقاضاى آب براى فرزند شيرخوار خود كرد، ولى سپاه سنگ دل عمر بن سعد به فرزند شش ماهه او رحم نكرد و با هدف تير قرار دادنش ، وى را در آغوش پدر غرقه به خون كرد.امام حسين عليه السلام بدن غرقه به خون على اصغر عليه السلام را به خيمه برگرداند و بار ديگر به مبارزه پرداخت . آن حضرت ، زخم هاى فراوانى را در ميدان مبارزه متحمل شد، تا آن كه بر اثر كثرت جراحات به زمين افتاد.در آن حال نيز دشمنان رهايش نكرده و با ابزارهاى گوناگون ، از جمله تير، نيزه ، شمشير و سنگ بر بدنش ضرباتى وارد آوردند.سرانجام ، آن حضرت تاب و توان از كف داد و بر خاك گرم كربلا بر زمين افتاد و آماده مهمانى خدا گرديد.شمر بن ذى الجوشن ، با قساوت تمام به سوى بدن خونين آن حضرت رفت ، در حالى كه رمقى در بدن شريفش بود، سر مباركش را از قفا جدا كرد و سر بريده را به خولى اصبحى تحويل داد تا به نزد عمر بن سعد منتقل كند.

ب - پس از شهادت امام حسين عليه السلام:

دشمنان اهل بيت پس از شهادت جان سوز امام حسين عليه السلام و يارانش ، دست از جنايات خويش برنداشتند، بلكه در اين روز غم آلود جنايت هاى ديگرى مرتكب شدند كه به اختصار بيان مى كنيم :
1 - غارت خيمه ها
سپاه عمر بن سعد، به ويژه دسته نابكار شمر، پس از شهادت امام حسين عليه السلام به خيمه هاى آن حضرت يورش برده و خيمه ها را غارت كردند و چهارپايان ، لباس ها، صندوق ها، اسلحه ها و خوراكى ها را به يغما بردند. آنان ، حتى حريم اهل بيت عليه السلام را مراعات نكردند و زيور و لباس هاى زنان را از آن ها ستاندند، به طورى كه زنان اهل بيت عليه السلام به عمر بن سعد پناهنده شده و از شدت جنايت كارى شمر و گروه نابكارش ‍ شكايت كردند و عمر بن سعد به ظاهر، دستور داد كه از غارت خيمه ها دست بردارند.( 5) از حميد بن مسلم روايت شد: به اتفاق شمر بن ذى الجوشن و گروهى از پيادگان ، از خيمه ها گذشتيم تا به على بن الحسين عليه السلام رسيديم كه از شدت بيمارى از هوش رفته بود. همراهان شمر گفتند: كه اين بيمار را هم بكشيم ؟من گفتم : سبحان الله چه بى رحم مردميد شما. آيا اين كودك ناتوان را هم مى خواهيد بكشيد؟ همين بيمارى كه بر او عارض شده ، او را كافى است . به هر طريقى بود آنان را از كشتن على بن الحسين عليه السلام بازداشتم ، ولى آن بى رحم ها پوستى را كه آن حضرت بر آن خفته بود بكشيدند و به يغما بردند.(6)
2 - آتش زدن خيمه ها 
شمنان پس از غارت خيمه ها و به يغما بردن دارايى ها و اشياى موجود بازماندگان ، خيمه ها را به آتش كشيدند. در اين هنگام ، كودكان و زنان بى سرپرست ، از خيمه ها بيرون آمده و به بيابان هاى اطراف گريختند.راوى گفت : پس از غارت خيمه ها، آن ها را آتش زدند و بانوان مكرمات با سر و پاى برهنه در حالى كه لباس هاى ايشان را ربوده بودند، از خيمه ها بيرون ريختند و صدا به شيون و گريه بلند نمودند و در حال خوارى به اسيرى رفتند.( 7)
3 - تاختن اسب بر پيكر شهيدان 
عمر بن سعد خطاب به سپاه خود گفت : چه كسانى آمادگى تاختن اسب بر كشتگان را دارند؟ ده نفر از آنان اعلام آمادگى كردند كه از آن جمله بودند: اسحاق بن حياة حضرمى ، احبش بن مرثد و اسيد بن مالك .اين عده پس از نعل بندى اسبان خويش بر پيكر شهيدان كربلا، از جمله اباعبدالله الحسين عليه السلام اسب تاختند و پيكرهاى پر از جراحت و بى سر شهيدان را در هم شكستند.(8) اين گروه نابكار وقتى برگشتند، در نزد عبيدالله بن زياد براى گرفتن جايزه خيانت و جنايت خويش ، از كار خود چنين تعريف كردند: نحن رضضنا الصدر بعد الظهر بكل يعبوب شديد الاسر؛ ما كسانيم كه بر بدن حسين و يارانش اسب رانديم به حدى كه استخوانهاى سينه آنان را در زير سم ستوران چون آرد نرم كرديم !عبيدالله بن زياد، اعتنايى به آن ها نكرد و دستور داد كه جايزه اندكى به آنها بدهند. اين عده پس از قيام مختار بن ابى عبيده ثقفى (در سال 66 ه .ق در كوفه به سزاى اعمالشان رسيدند. به دستور مختار دست و پاى آنان را با ميخ ‌هاى آهنين بر زمين كوبيدند و بر بدنشان آن قدر اسب دوانيدند كه پيش ‍ از هلاكت شدنشان اعضا و اجزاى بدنشان از هم جدا شد.(9)
4 - ارسال سر مقدس امام حسين عليه السلام به كوفه 
عمر بن سعد در عصر عاشورا براى خوش خدمتى بيش تر و اعلام وفادارى به عبيدالله بن زياد و خاندان بنى اميه ، دستور داد سر بريده امام حسين عليه السلام را با شتاب به كوفه ببرند و عبيدالله بن زياد را از پايان يافتن غائله كربلا با خبر گردانند.
ماموريت رساندن سر مقدس اباعبدالله الحسين عليه السلام با خولى بن يزيد اصبحى و حميد بن مسلم بود. آنان شب به كوفه رسيدند. در آن هنگام دارالاماره نيز بسته بود. به همين جهت شب را در خانه خويش گذرانده و بامداد روز يازدهم سر مقدس امام حسين عليه السلام را نزد عبيد الله بردند.
سرهاى ديگر شهيدان را پس از بريدن و شست و شو دادن ، ميان سركردگان جنايت كار تقسيم كردند تا نزد عبيدالله برده و پاداش بگيرند و بدين وسيله به وى نزديك شوند.(10)


روز نهم - ماه بني هاشم ، عباس

همسر و فرزندان حضرت عباس عليه السلام

پيوند مقدس حضرت عباس عليه السلام با لبابه دختر عبيداللّه بن عباس، نقش مهمي در شخصيت او داشت ؛ ايمان نهفته در اعماق قلب وي را استحكام بيشتري بخشيد، بركاتي ارزشمند به جاي گذاشت و فرزنداني كوشا و شكيبا كه هر يك صحيفه اي از فضيلت «ابوالفضل» بود، پديد آورد. عبيداللّه ، نخستين پسر او، قاضي مكه و مدينه شد و فرزندان او همگي از عالمان برجسته شيعي گرديدند. عظمت عبيداللّه چنان بود كه امام سجاد عليه السلام او را تربيت نمود و سپس دخترش خديجه را به ازدواج او درآورد. فضل، ديگر فرزند قمر بني هاشم است كه گستره دانش او زبانزد همگان بود؛ به گونه اي كه برخي از خردورزان، كنيه ابوالفضل را براي حضرت عباس عليه السلام ، برخاسته از وجود اين فرزند با فضيلت دانسته اند. ديگر فرزند او، محمد بود كه در واقعه كربلا، در سن پانزده سالگي جام شهادت را نوشيد.
برادران حضرت عباس

حضرت عباس داراي سه برادر بود بنام هاي: جعفر، عبدالله و عثمان، كه تمامي آنان در روز عاشوراي سال 61 ه در ركاب برادر و سرور خود سيدالشهدا حضرت امام حسين عليه السلام شربت شيرين شهادت نوشيدند.

كنيه هاي حضرت عباس (ع)

در فرهنگ عربي به آن دسته از نام هايي كه با پيشوند اَبْ (در مردان) و اُمّ (در زنان) همراه باشد، كنيه مي گويند. سنت گذاشتن نامي در قالب كنيه براي افراد در ميان قبايل عرب، گونه اي بزرگداشت و تجليل نسبت به فرد به شمار مي آيد.
در اسلام نيز توجه زيادي به آن شده است غزالي مي نويسد: «رسول خدا(ص) اصحاب خود را از روي احترام براي به دست آوردن دل هايشان به كنيه صدا مي زند و آنهايي كه كنيه نداشتند، كنيه اي برايشان انتخاب مي فرمود و سپس آنها را بدان مي خواند. مردم نيز از آن پس، فرد مذكور را به همان كنيه مي خواندند. حتي آنان كه فرزندي نداشتند تا كنيه اي داشته باشند كنيه اي مي نهاد. پيامبر اكرم(ص) رسم داشت حتي براي كودكان نيز كنيه انتخاب مي نمود و آنان را مثلاً ابا فلان صدا مي زد تا دل كودكان را نيز به دست آورد». در اينجا كنيه هاي حضرت عباس(ع) بر شمرده مي شود:
1. ابوالفضل
در منابع بسياري، كنيه حضرت عباس(ع) را ابوالفضل بر شمرده اند كه در بين كنيه هاي ايشان، ابوالفضل (= ابوفاضل، ابوالفضائل) مشهورترين است اما ديگر كنيه هاي او يا غير مشهور هستند و يا اين كه پس از واقعه كربلا حضرت را بدان خوانده اند. در مورد اين كينه بحث وجود دارد كه آيا اين كنيه واقعي بوده و ايشان پدر فرزندي به نام فضل بوده اند يا اينكه اين كنيه اعتباري و در واقع لقبي بوده است كه به شكل كنيه به او نسبت داده اند. گفته ها و احتمالاتي در اين زمينه وجود دارد كه بدان پرداخته مي شود:
آن چه از بررسي اسامي افراد در تاريخ به دست مي آيد اين است كه انتخاب كنيه همواره بر اساس نام فرزند بزرگ تر فرد نبوده و در موارد بسياري اين قاعده وجود ندارد.
نوشته اند در خاندان بني هاشم هر كه عباس نام داشته او را ابوالفضل كنيه مي نهادند؛ همان گونه كه عباس بن عبدالمطّلب و عباس بن ربيعة بن الحارث بن عبدالمطّلب و ... نيز مكنّي به همين كنيه بوده اند كه گفته اي مقبول و موجّه به نظر مي رسد.
برخي ديگر گفته اند اين كنيه برگرفته از برتري و فضلي بوده كه از كودكي در حضرت نمود فراوان داشته و او را بدان صفت مي شناخته اند آن گونه كه در سوگ او نيز سروده اند:
اَبَاالفَضْلِ يَا مَنْ أَسَّسَ الفَضْلَ وَ الإبا أَبِي الفَضْلُ اِلاّ اَنْ تَكُونَ لَهُ أَبا
«اي ابوالفضل! اي كسي كه هر برتري و پاكدامني را بنا نهادي! آيا براي من برتري و فضلي وجود دارد كه تو پدر آن نباشي؟ (آيا كسي مي تواند فضلي داشته باشد كه در تو نباشد)». هم چنين در بين اعراب و مسلمانان نيز چنين سنتي بسيار ديده مي شده كه كنيه افراد را بر اساس ويژگي هاي آنان مي گذاشته اند. آورده اند روزي رسول خدا(ص) شنيد كه فردي را ابوالحَكَم مي خوانند. پيامبر اكرم(ص) او را نزد خود خواند و فرمود: «همانا حَكم [داور [خداست و حُكم از آن اوست تو چرا ابوالحكم خوانده مي شوي؟» او پاسخ داد:
«قبيله ام هر گاه بر سر مسأله اي اختلاف پيدا مي كنند نزد من مي آيند و من بين آنان داوري مي كنم و با صادر كردن حكم خويش اختلاف را برطرف مي نمايم» پيامبر اكرم(ص) به او فرمود: «چه كار خوبي مي كني» و اين گونه گذاشتن چنين كنيه هايي را بر افراد بدون اشكال دانست.
گذشته از اين همه اين مطالب، در رديف فرزندان عباس(ع) نام پسري را به اسم فضل آورده اند اما چون كه فضل فرزندي نداشته، احتمال اين كه نام او از حافظه تاريخ ستُرده شده باشد، وجود دارد. اين مسأله سبب شده كه برخي براي توجيه كنيه حضرت عباس(ع) بر مطالبي مانند آنچه گذشت تمسك جويند گر چه هيچ يك از آنها با هم منافاتي ندارد و قابل جمع مي باشد. يعني وقتي در كودكي كسي را ابوالفضل بخوانند در او زمينه هايي هم ايجاد مي شود كه نام يكي از فرزندان خويش را فضل بگذارد.


2. ابو القِربَة
در لغت عرب قِربة به معناي «مشك آب» است. حضرت عباس(ع) را به جهت آب رساني اش در كربلا به اين كنيه ناميده اند. در بسياري از منابع تاريخي و رجالي چنين كنيه اي را براي حضرت برشمرده اند.
 

3. ابو القاسم
كنيه اي غير مشهور براي حضرت مي باشد اگر چه برخي نوشته اند حضرت عباس(ع) فرزندي به نام قاسم داشته كه در كربلا به شهادت رسيده است.

4. ابن البَدَويّة
اين كنيه نيز از جمله كنيه هاي غير مشهور حضرت است و به معناي «فرزند زن باديه نشين» مي باشد. دليل آن نيز اين بوده كه قبيله مادري حضرت، از جمله قبايل بيابان نشين عرب بوده اند.

5 . ابو الفَرجَة
در لغت عرب فرجه، «گشايش در سختي و بر طرف شدن اندوه» معنا شده است. برخي چنين كنيه اي نيز براي حضرت برشمرده اند كه بيشتر به لقبي در قالب كنيه مي ماند. دليل آن هم بر طرف كردن اندوه و گشايش در سختي ها در نتيجه توسل به او مي باشد.

لقب هاي حضرت عباس(ع)

به عناويني كه بر اثر بروز و ظهور ويژگي هايي در انسان ها، به آنان نسبت داده شود و بيانگر ويژگي شان باشد، لقب مي گويند. حضرت عباس(ع) القاب بسياري دارد. براي ايشان بيش از بيست لقب مشهور برشمرده اند كه معروف ترين آنها عبارت اند از:

1. قمر بني هاشم
حضرت عباس(ع) از جمال و زيبايي ويژه اي برخوردار بوده؛ به گونه اي كه سيماي دل رباي او جلب توجه مي كرد و چهره اش مانند ماه تمام، تابناك مي نمود. چون از دودمان هاشم، جد پيامبر(ص) بوده، او را «ماه فرزندان هاشم» مي خواندند. اين لقب، لقبي مشهور براي حضرت به شمار مي رود و بسياري از منابع آن را برشمرده اند.

2. باب الحوائج
حضرت عباس(ع) در دوران زندگاني امام مجتبي(ع) پيوسته در كنار آن حضرت به مددكاري مردم و برآوردن نيازهايشان مي پرداخت. اين رويه در زمان امامت امام حسين(ع) و پيش از جريان عاشورا نيز ادامه داشت تا آن جا كه هر گاه نيازمندي براي كمك خواستن نزد اين دو امام همام مي آمد، حضرت عباس(ع) مأمور اجراي دستور امام خويش مي شد. حضرت عباس(ع) جايگاه بلندي نزد برادرش امام حسين(ع) داشت. نوشته اند:
«همان گونه كه پدرش امير المؤمنين(ع) جايگاه بلندي نزد پيامبر اكرم(ص) داشت و باب او بود و هر گاه مشكلي روي مي داد پيامبر اكرم(ص) ابتدا آن را با علي(ع) در ميان مي گذاشت، عباس(ع) نيز چنين حالتي نسبت به امام حسين(ع) داشت. امام با پيشامد هر مشكلي آن را با برادرش در ميان گذاشته و از او مي خواست كه آن مشكل را برطرف نمايد». اين مسأله سبب شد تا ايشان را باب الحوائج؛ «برآورنده نيازها» بخوانند. البته به نظر مي رسد اين لقب بعدها در نتيجه توسل ها و كرامت هاي آن حضرت به ايشان داده شده است.


3. باب الحسين(ع)
شدت دلبستگي حضرت عباس(ع) به برادر بزرگ تر خود، امام حسين(ع) تا آن جا بود كه همواره خود را خدمتگزار وي مي دانست و براي اجراي فرمان هاي ايشان هميشه پيش قدم بود. اين بدان دليل بود كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «اَنَا مَدِينَةُ العِلمِ وَ عَلِيٌّ(ع) بَابُهَا فَمَن اَرَادَ مَدِينَةَ فَلْيَأْتِ البَابَ؛ من شهر دانش هستم و علي(ع) دروازه ورود به آن است. پس هر كس خواهان ورود به شهر دانش است، بايد نخست سراغ درِ آن را بگيرد». حضرت عباس(ع) نيز درب ورود به شهر حسيني(ع) بود.
از علامه فقيد طباطبايي؛، نويسنده تفسير بزرگ الميزان در اين باره نقل شده است كه فرمود: «مرحوم سيد السّالكين و برهان العارفين، آقا سيد علي قاضي فرمود در هنگام كشف بر من روشن و آشكار شد كه وجود مقدس ابا عبداللّه الحسين(ع) مظهر رحمت كليّه الهيه است و باب و پيش كار آن حضرت، سقاي كربلا، سرحلقه ارباب وفا، آقا باب الحوائج الي اللّه، ابوالفضل العباس صلوات اللّه و سلامه عليه است».


4. سقّا
سقّا از مشهورترين لقب هاي حضرت عباس(ع) است و پس از واقعه كربلا به اين لقب متصف گرديد. يكي از بي رحمانه ترين حربه هاي جنگي دشمن در واقعه كربلا، بستن آب به روي لشگر امام حسين(ع) بود كه از روز هفتم ماه محرّم آغاز شد اما حضرت عباس(ع) به همراه برخي ديگر از بني هاشم، به فرات حمله مي برد و آب مي آورد. او اين لقب را از پدران خويش به ارث برده بود؛ زيرا حضرت عبدالمطّلب، هاشم، عبد مناف و قُصَيّ نيز چنين لقبي داشتند. حضرت ابوطالب(ع) و عباس عموي پيامبر نيز به چنين ويژگي پسنديده اي مشهور بودند.


5 . كَبْش الكتيبة
اصطلاحي نظامي است كه در جنگ ها به كار مي رفته و به فردي شجاع اطلاق مي شده كه فردي كه تمام صفات شجاعت و نام آوري در او جمع بوده و در پيشاني لشگر به جنگ با دشمن مي پرداخته است. اين لقب پيش از حضرت عباس(ع) تنها به دو نفر داده شده؛ ابتدا به فردي قريشي از قبيله بني عبدالدار كه از دشمنان سرسخت مسلمانان بود و طلحة بن ابي طلحة نام داشت. او در جنگ احد توسط امير المؤمنين(ع) كشته شد زيرا شخص ديگري را جرأت رويارويي با او نبود و شجاعت و جنگاوري او باعث تضعيف روحيه مسلمانان شده بود.
با كشته شدن او توسط امير المؤمنين(ع) روحيه به مسلمانان بازگشت و سبب خوشحالي پيامبر اكرم(ص) شد زيرا كشته شدن او باعث شد اتحاد مشركين به شدت از هم گسيخته شود و بسياري از آنان پا به فرار گذارند.
دومين فردي كه پيش از حضرت عباس(ع) به اين لقب خوانده شد مالك اشتر نخعي بود. او را در دوران خلافت امير المؤمنين(ع) كبش العراق مي خواندند. پس از وي اين لقب به حضرت عباس(ع) رسيد آن گونه كه از زبان امام حسين(ع) سروده اند:
عَبَّاسُ(ع) كَبْشُ كَتِيبَتي وَ كَنَانَتي وَ سرُّ قَوْمي بَلْ اَعَزُّ حُصُوني
«عباس(ع) پهلوان لشگر و اهل بيت من بلكه شكست ناپذيرترين دژ من است».


6. حامي الظُعَينة
در لغت عرب ظعينة از ريشه ظَعَنَ (= كوچ كرد) گرفته شده و به معناي زن هودج نشين مي باشد. اين لقب نيز از جمله القابي است كه پس از واقعه عاشورا به حضرت داده شده و به معناي پشتيبان زنان هودج نشين است. چرا كه دلگرمي زنان اهل حرم به بازوي تواناي عباس(ع) بود. چه بسا پشتيباني و حمايت از زنان بي دفاع، خود بخش بزرگي از دفاع است و وجود او در بين لشگر قوت قلبي براي همه به شمار مي آمد. اين لقب در عرب پيش از حضرت عباس(ع) تنها به يك نفر داده شده و او ربيعة بن مكدم كناني از قبيله بني فراس مي باشد و چه در زمان زندگي و چه پس از مرگش او را اين گونه مي خوانده اند. آن سان كه درباره اش سروده اند:
حامي الظعينة اين منه ربيعة أم أين من عليا ابيه كلام
7. شهيد؛
8 . عبد صالح؛
9. مستجار (پشت و پناه)؛
10. فادي (فداكار)؛
11. ضَيغَم (شير)؛
12. مُؤثر (ايثارگر)؛
13. ظَهر الولاية (پشتيبان ولايت)؛
14. طيار؛
15. اكبر؛
16. مواسي (ايثار كننده)؛
17. واقي (پاسدار)؛
18. ساعي (تلاشگر)؛
19. صدّيق (راست گفتار و درست كردار)؛
20. بَطَل (گُرد)؛
21. اطلس (چابك و شجاع، در لغت به معناي رنگارنگ يا دو رنگ بوده(30) و كنايه از فرد زيرك و چابك است)؛
22. حامل اللّواء (پرچمدار).
23. صابر؛
24. مجاهد؛
25. حامي؛
26. ناصر؛



روز هشتم - علي اكبر (ع)؛ اولين شهيد كربلا

علي ابن الحسين « علي اكبر » و ويژگيها 

« علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب »، در اوايل خلافت عثمان بن عفان به دنيا آمد. وي از جدش علي بن ابي طالب عليه السلام روايت نموده است: مادرش« ليلي» دختر« ابي مرة بن عروة بن مسعود ثقفي » است.
علي اكبر، در گفتار و وجاهت و تناسب اندام و خلق و خوي همانند جدش رسول خدا بوده است.
روزي معاويه از اطرافيان خود پرسيد: به نظر شما چه كسي سزاوارتر است به خلافت؟ اطرافيان پاسخ دادند: تو. معاويه گفت: نه سزاوارترين مردم به خلافت علي بن الحسين است؛ چرا كه جدش رسول خداست و در وي شجاعت بني هاشم، سخاوت بني اميه و زيبايي ثقيف موج مي زند.
كنيه آن حضرت « ابوالحسن » و لقبش علي اكبر است. زيرا بنابر صحيح ترين اقوال درباره سن آن حضرت، وي بزرگترين فرزند امام حسين عليه السلام است. برخي سن مبارك ايشان در هنگام شهادت بيست و پنج سال نوشته اند. ولي اين قول مشهورتر است .
از بني هاشم علي اكبر اولين كسي است كه در كربلا به شهادت رسيده است.

خواب امام حسين عليه السلام و پرسش علي اكبر در توقفگاه قصر بني مقاتل، امام حسين عليه السلام به جوانان خاندان خود دستور داد آب بردارند و سپس در آخر شب به كاروان دستور حركت داد. امام همچنان كه بر روي اسب بود، اندك خوابي او را فرا گرفت و پس از اين كه بيدار شد، چند بار گفت:« انالله و انا اليه راجعون و الحمدلله رب العالمين »
فرزندش علي اكبر پيش آمد و گفت:« اي پدر، چرا حمد خدا به جا آوردي و « انا لله و انا اليه راجعون » گفتي؟ »
فرمود:« پسرم. لحظه‌اي به خواب رفتم و در خواب، اسب سواري را ديدم كه مي‌گفت:« اين گروه مي‌روند و مرگ نيز به سوي آنها مي رود.»
دانستم كه او همان جان ماست كه خبر مرگ ما را مي‌دهد.»
علي اكبر گفت:« پدر جان! خداوند براي ما بدي پيش نياورد. مگر ما بر حق نيستيم؟»
فرمود:« چرا، سوگند به آن خدايي كه بازگشت بندگان به سوي اوست، ما بر حق هستيم.»
علي اكبر گفت:« پس باكي نداريم از اين كه بر حق بميريم.»
امام حسين عليه السلام به او فرمود:« خدايت بهترين پاداشي كه فرزند از پدر خود مي برد به تو عنايت كند.»
مرگ اگر مرد است گو نزد من آي *** تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
من از او عمري ستانم جاودان *** او زمن دلقي ستاند رنگ رنگ

مبارزات حضرت علي اكبر در روز عاشورا 

علي اكبر در روز عاشورا پس از آن كه از پدرش اجازه مبارزه گرفت، به سپاه كوفه حمله كرد، و چنين رجز خواند:« من علي، پسر حسين فرزند علي هستم. به خدا سوگند كه ما به رسول خدا از همه كس نزديك تريم. آن قدر با نيزه با شما بجنگم كه نيزه ام خم شود.
از پدرم حمايت مي كنم و با شمشير بر شما ضربتي فرود مي آورم كه زيبنده جوان هاشمي علوي است. پسر زياد كجا و حكم‌كردن درباره ما كجا.»
وي چندين بار بر سپاه دشمن تاخت و بسياري از سپاهيان كوفه را كشت.
روايت شده است كه آن بزرگوار با اين كه تشنه بود، 120 نفر را كشت. آن گاه نزد پدر آمد و در حالي كه زخم هاي زيادي برداشته بود، گفت:« اي پدر، عطش مرا كشت و سنگيني سلاح مرا به زحمت انداخت. آيا جرعه آبي هست كه توان ادامه رزميدن با دشمنان را پيدا كنم؟» امام عليه السلام گريست و فرمود:«آه، پسرم! اندكي ديگر به مبارزه خود ادامه بده. ديري نمي گذرد كه جد بزرگوارت، رسول خدا، را زيارت كني، و او تو را از آبي سيراب كند كه هرگز احساس تشنگي نكني.»
برخي از مورخان نوشته اند امام عليه السلام به او فرمود:« پسرم! زبان خود را نزديك بيار!» و سپس زبان او را در دهان گرفت و مكيد، آن‌گاه انگشتري خود را به او داد و فرمود:« آن را در دهان بگذار و به سوي دشمن بازگرد. اميدوارم كه هنوز روز به پايان نرسيده، جدّت رسول خدا جامي به تو بنوشاند كه هر گز تشنه نگردي.»
علي اكبر به ميدان بازگشت و اين رجز را خواند:« جنگ است كه جوهر مردان را آشكار مي سازد. درستي ادعاها پس از جنگ ظاهر مي‌شود. به خداي عرش سوگند، كه از شما جدا نگردم مگر آن كه تيغ‌هاي شما غلاف شود.»
و همچنان رزميد تا آن كه تعداد افرادي كه به دست او به هلاكت رسيدند به 200 نفر رسيد.

كيفيت شهادت حضرت علي اكبر

پس از حملات پي در پي علي اكبر به سپاه دشمن و كشته شدن بسياري از آنان، دشمن از كثرت كشته شدگان به خروش آمده بود.
لشگريان عمر بن سعد از كشتن علي بن الحسين پرهيز مي كردند، ولي « مرة بن منقذ عبدي » كه از دلاوري هاي او به تنگ آمده بود، گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر اين جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم!
پس علي اكبر به او رسيد در حالي كه بر آن سپاه حمله ور بود. مرة بن منقذ راه را بر او گرفت و با نيزه اي او رااز اسب بر زمين انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شدند و با شمشير پاره اش كردند!
بعضي نقل كرده اند كه مرة بن منقذ ابتدا با نيزه به پشت او زد و بعد با شمشير ضربتي به فرق آن بزرگوار وارد كرد كه فرق مباركش شكافت و او دست به گردن اسب خود انداخت، ولي اسب كه ظاهراً خون روي چشمانش را گرفته بود او را در ميان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مباركش را پاره پاره كرد.
در اين هنگام بود كه فرياد زد: السلام عليك يا ابتاه! اين جدم رسول خداست كه مرا سيراب كرد و او امشب در انتظار توست.
تو را سلام مي رساند و مي گويد: در آمدنت به نزد ما شتاب كن. و آن گاه فرياد زد و به شهادت رسيد.

امام حسين و خاندانش در سوگ حضرت علي اكبر

روز عاشورا پس از شهادت علي اكبر، امام حسين عليه السلام بر بالين فرزندش آمد، صورت به صورتش نهاد و گفت:« خدا بكشد گروهي را كه تو را كشتند، گستاخي را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شكستند. پس از تو خاك بر سر دنيا باد!» صداي گريه امام بلند شد، به گونه اي كه كسي تا آن زمان نشنيده بود.
آن گاه سر علي را بر دامان گرفت و در حالي كه خون از دندان‌هايش پاك مي‌كرد، بر صورتش بوسه زد و گفت:« فرزندم! تو از محنت دنيا آسوده شدي و به سوي رحمت جاودانه حق رهسپار گشتي. پدرت پس از تو تنها مانده است، ولي به زودي به تو ملحق خواهد شد.»
در اين هنگام زينب كبري با شتاب از خيمه بيرون آمد، در حالي كه فرياد مي زد:« اي برادرم، و اي پسر برادرم!» و خود را بر روي علي اكبر افكند.
امام حسين عليه السلام او را بلند كرد و به خيمه بازگرداند، و به جوانان دستور داد جسد علي را از ميدان بيرون ببرند. آنان پيكر علي اكبر را در برابر خيمه اي كه در مقابل آن مبارزه مي كردند بر زمين نهادند.
امام حسين عليه السلام محزون و دلشكسته به خيمه بازگشت. سكينه پيشش آمد و سراغ برادرش را گرفت. امام خبر شهادت او را به دخترش داد. سكينه در حالي كه فرياد مي‌زد، خواست از خيمه خارج شود. امام حسين عليه السلام اجازه نداد و فرمود:« اي سكينه! تقواي خدا پيشه كن و شكيبا باش!»
سكينه گفت:« اي پدر! كسي كه برادرش را كشته اند چگونه صبر كند؟!»
منابع:
قصه كربلا، ص 332
مقتل الحسين خوارزمي، ج 2، ص 31
نفس المهموم، ص 308
ابصار العين، ص 21
لهوف، ص 48
ذريعه النجاة، ص 128
ارشاد مفيد، ج 2، ص 107
الدمعه الساكبه، ج 4، ص 332.


روز هفتم - شهادت حضرت علي اصغر (ع)

كي ازمصائب نا گوار وسوزناك واقعه كربلا شهادت حضرت علي اصغرعليه السلام است نقل شده: كه روزي (كميت) شاعرمعروف به حضور حضرت صادق عليه السلام رسيد، 
حضرت فرمود:
يا كُمَيتُ اَنشِدني في جَدِّيَ الحسين (ع) فَلما اَنشَدَ كُمَيتُ اَبياتاً في مُصيبه الامام عليه السلام بَكيَ الامام بُكاء ًشديداً وبَكَت النِّسوه و اهل حريمه وصَحنَ في حجرا تهن
كميت ! درباره جد ما حسين (ع) شعري بگو، همزمان با سرودن شعر، امام صادق به شدت گريه كرد با نوان وا هل خانه نيز در اتاق خودشان ناله زدند واشك ريختند.
اِذ خَرجت جارِيَه مِن خَلفِ الَّستر مِن حُجَرات الحَرم وفي يَدِها طفلٌ صغير رَضيعٌ فَوَضَعَته في حِجرِ الاِمام فاَشتَدَّ حينئذٍ بُكاء الامام في غايهِ الاِشتداد وعَلا صَوته الشريف و عَلَت اَصواتُ النِّساء الطاهرات خلف الاَستارِِمِن الحجرات
در اين زمان بانويي كه كودك شير خواري به دست داشت از اتاق بيرون آمده و كودك را در دامان امام عليه السلام قرارداد، گريه امام اين بار بيشتر شده وصداي شريفشان بلند شد وبانوان در خانه نيز به صداي بلند گريستند.
ظاهرأ منظور از اين كار يا دآوري شهادت علي اصغر وسنگدلي قاتل وي حرمله بن كا هل اسدي بوده است.

تلخ تر از مرگ مرحوم حا ئري ما زندرا ني در كتاب معالي السبطين آورده كه:ازبقرا ط حكيم پرسيدند در ذائقه ا نسان چه چيزي ازمرگ تلخ تر است؟
گفت:تلخ تر از مرگ در ذائقه ا نسان كريم اين است كه از شخص لئيم حاجتي بخوا هد
فَما حال الحسين الكريم بن الكريم حينَ رَفع رَضيعَه علي يَديه و طَلب لَه جُرعَه مِنَ الماء مِن اللؤماء اللُّعَناء اَهل الكوفه
پس چگونه بود حال حضرت حسين، اين كريم فرزند كريم آن زماني كه كودك شير خوار خود راروي دو دست بلند كرد و برايش جرعه آب ،از كوفيان پست ولعنت شده خواست

كيفيت شهادت علي اصغر(ع)

وَلَمّا رَأي الحُسين عليه السلام مَصارِعَ فَتَيانِهُ وَاَحَِبَّته عَزَمَ علي لِقاءِ الْقَوم بِمُهجَته و نادي هَل مِن ذابٍّ يَذُبُّ عَن حرم رسول الله صلي الله عليه وآله، هَل مِن مُوحِّد يَخافُ الله فينا، هَل مِن مُغيثٍ يُغيثُنا يَرجُو الله بِاِ غاثَتِنا هَل مِن مُعين
يَرجوا ما عِندِ الله في اعانَتِنا ، فَارْتَفعت اَصوات النِّساء بِالعَويل فَتَقَدَّم اِلي بابِ الْخَيمه و قال لِزينَبَ ناوِليني وَلَديَ الصَّغيرَ حَتّي اُوَدِّعه فَأخَذَه واَو ما اِلَيه لِيُقَبِّله فَرَماهُ حَرمَلهُ بنُ الكاهِلِ الاَسَدي لَعنَه الله تعالي بِسَهم فَوقع في نَحرِه فَذَبَحَهُ، فَقال لِزِيْنَب خُذيهِ ثُمَّ تَلَقّي الدَّمَ بِكَفَّيه فَلما اِمْتَلأتا رَمي بِالدَّمِ نَحْوَ السَّماءِ ثُم قالَ هَوَّن علي ما نَزَلَ بي اَنَّهُ بِعَين الله.

با به شهادت رسيدن جوانان بني هاشم وياران حضرت حسين عليه السلام، امام خود، با تمام وجود براي رزم با دشمن، به سويشان رفت در حا ليكه با نگ مي زد:آيا مدافعي هست كه از حرم رسول خدا صلي الله عليه وآله دفاع گند؟آيا موحدي هست كه به خا طرما از خدا بترسد؟ آيا فرياد رسي هست كه با اميد به خدا به فريادما برسد؟آيا ياوري هست كه با اميد به آنچه در نزد خداست به ياري ما بشتابد؟ در اين هنگام از ميان بانوان در خيمه شيوني بر خاست پس امام عليه السلام به كنار خيمه رفته وخطاب به زينب فرمود كودكم را بياور تا با او خدا حا فظي كنم
حضرت كودك را گرفت تا ببوسد در اين زمان حرمله بن كاهل اسدي لعنه الله عليه به سوي او انداخت تير به گلويش نشست وآن را بريد پس حضرت به زينب فرمود او را بگير. سپس خون را در هردودست جمع كرده و به سوي آسمان پاشيد وفرمود:آنچه بر من وارد آمد برايم آسان است، چون در محضر خدا است.
قالَ الْباقِرُ عَليه السلام : فَلَم يَسقُط مِن ذلكَ الدَّمِ قَطرَه الي الارض
حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود: كه قطره اي از آن خون بر زمين نيفتاد و
وقال اِبنُ نما: ثُم حَمَلَه فَوَضَعه مَعَ قَتلي اَهْلبَيته
سپس امام عليه السلام علي اصغر را برده ودر كنار شهداي بني هاشم قرار داده.

شهادت علي اصغر به روايت ابي مخنف

زمانيكه حضرت امام حسين (ع) با ام كلثوم در باره علي اصغر سخن مي گفت او عرض كرد قدري آب برايش تهيه كن
حضرت طفل را گرفت وسوي مردم بردوفرمود:شما برادرم و فرزندا نم ويارا نم را كشتيد وغير از اين طفل كسي با قي نمانده ، او مثل ما هي از آب جدا شده مي ماند شربتي از آب به وي بدهيد.
طفل از اين گوش تا آن گوش گلويش بريده شد آنگاه طفل را بر گرداندو خون بر سينه اش جاري بود، در خيمه گذاشت و مطالبي فرمود كه حاكي از شكايت مردم به خداوند متعال بود.
در زيارت ناحيه مقدسه، درباره اين كودك شهيد، آمده است: "السلام على عبد الله بن ‏الحسين، الطفل الرضيع، المرمى الصريع، المشحط دما، المصعد دمه فى السماء، المذبوح‏ بالسهم فى حجر ابيه، لعن الله راميه حرملة بن كاهل الاسدى‏". و در يكى از زيارتنامه‏ هاى ‏عاشورا آمده است:" و على ولدك على الاصغر الذى فجعت به"
منبع:بنياد دعبل خزاعي

روز ششم محرم الحرام

1. در اين روز عبيداللّه بن زياد نامه اي براي عمر بن سعد فرستاد كه: من از نظر نيروي نظامي اعم از سواره و پياده تو را تجهيز كرده ام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را براي من مي فرستند.
2. در اين روز "حبيب بن مظاهر اسدي" به امام حسين عليه السلام عرض كرد: يابن رسول اللّه ! در اين نزديكي طائفه اي از بني اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهي من به نزد آنها بروم و آنها را به سوي شما دعوت نمايم.
امام عليه السلام اجازه دادند و حبيب بن مظاهر شبانگاه بيرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترين ارمغان را برايتان آورده ام، شما را به ياري پسر رسول خدا دعوت مي كنم، او ياراني دارد كه هر يك از آنها بهتر از هزار مرد جنگي است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسليم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشكري انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشيره من هستيد، شما را به اين راه خير دعوت مي نمايم... . در اين هنگام مردي از بني اسد كه او را "عبداللّه بن بشير" مي ناميدند برخاست و گفت: من اولين كسي هستم كه اين دعوت را اجابت مي كنم و سپس رجزي حماسي خواند:
قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواكلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
اَنِّي شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ كَاَنَّنِي لَيثُ عَرِينٍ باسِلٌ 

"حقيقتا اين گروه آگاهند ـ در هنگامي كه آماده پيكار شوند و هنگامي كه سواران از سنگيني و شدت امر بهراسند، ـ كه من [رزمنده اي] شجاع، دلاور و جنگاورم، گويا همانند شير بيشه ام."
سپس مردان قبيله كه تعدادشان به 90 نفر مي رسيد برخاستند و براي ياري امام حسين عليه السلام حركت كردند. در اين ميان مردي مخفيانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردي بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سويشان فرستاد. آنان در ميان راه با يكديگر درگير شدند، در حالي كه فاصله چنداني با امام حسين عليه السلام نداشتند. هنگامي كه ياران بني اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاريكي شب پراكنده شدند و به قبيله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حبيب بن مظاهر به خدمت امام عليه السلام آمد و جريان را بازگو كرد. امام عليه السلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه ِ"
در اين روز، سنه 406، وفات كرد در بغداد سيد اجل شريف و عنصر لطيف محمد بن الحسين معروف به سيد رضى ذوالحسبين نقيب علويه و شريف اشراف بغداد و اين سيد بزرگوار برادر سيد مرتضى است كه وفاتش در روز 25 ربيع الاول ذكر مى شود و آن جناب بعظمت شاءن و علو همت و فصاحت زبان ، معروف است . وفاتش قبل از سيد مرتضى واقع شد و فخر الملك وزير بهاء الدوله بن عضد الدوله ديلمى و جميع اعيان و اشراف و قضات بغداد بجنازه او حاضر شدند. سيد مرتضى نتوانست از كثرت جزع و غصه ، جنازه برادر را مشاهده كند، لاجرم در تشييع و دفن او حاضر نشد بلكه در حرم مطهر جدش حضرت موسى كاظم ع رفت و فخر الملك بر جنازه سيد رضى نماز خواند و در خانه خود، سيد سعيد را دفن كردند و آخر روز بود كه فخر الملك بحرم رفت و سيد مرتضى را از حرم بخانه آورد و بعد از چندى جسد شريف سيد رضى را بكربلا حمل كردند و در نزد قبر والدش در جوار امام حسين عليه السلام دفن نمودند.
سيد رضى را تصنيفات رائقه است از جمله : مجازات قرآن ، مجازات النبويه و كتاب معانى القرآن و از مجهوعات آنجناب كتاب نهج البلاغه است و اشعار بسيار گفته و جماعتى از فضلاء آن اشعار را جمع كردند و تدوين نموده اند و فضلا را باشعار او عنايتى تمام است و او را اشعر قريش گفته اند.
منبع: فيض الاعلام و وقايع الايام شيخ عباس قمي

توصيه ها و ديدگاههاي مقام معظم رهبري ، امام خامنه اي پيرامون مداحي در مناقب اهل بيت

شعر مجالس عزاداري بايد سر تا پا معرفت باشد.
شعر مجالس عزاداري بايد سر تا پا معرفت باشد. مسأله ي فرهنگي، معرفت درست است. كاري كنيد كه آن جايي كه مجموعه ي بچه هاي حزب اللهي يك مجلس عزاداري تشكيل مي دهند، شعرشان سر تا پا معرفت باشد؛ من اين را الآن نمي بينم. شعر، سر تا پا درس باشد. از چه كسي استفاده كنيم؟ از شاعر خوب؛ از متفكر خوب؛ از بهترين و زيباترين شعرها استفاده كنيد؛ نه عوامانه. با تشخيص چه كسي؟ با تشخيص شعر شناس؛ نه با تشخيص مدير. مدير ممكن است اصلاً شعر سرش نشود. هر كار يك متخصص دارد. با تشخيص شعرشناس، با تشخيص متخصص مذهبي و ديني، نوترين، زيباترين و عاليترين معارف را در دست و بال بچه هاي حزب اللهي بيندازيد.(۱) تجمع عاطفي و فكري بر محور شخصيت حسين بن علي (عليه السّلام)
شادابي فكر و آميختگي آن با عواطف هيأت، نماد تجمع عاطفي و فكري بر محور شخصيت حسين بن علي (عليه السّلام) است؛ مجلس عزاداري و دسته ي سينه زني است؛ اسمش را هرچه مي خواهند، بگذارند. مراد اين است كه گروهي دور هم جمع مي شوند و پايه ي كارشان بر عواطف و فكر - هر دو - است؛ عواطفِ تنها نيست، انديشه ي خشك بي عاطفه هم نيست. اگر عواطفِ تنها باشد، اثربخش نيست و در واقعِ زندگي اثر نمي گذارد. اگر انديشه و فكر، خشك و بي عاطفه باشد، ماندگاري و نفوذ و گستردگي نخواهد داشت. شادابي فكر به آميختگي آن با عواطف است. محور هم وجود مقدس اباعبداللَّه (عليه الصّلاةوالسّلام) است؛ يك سرچشمه ي خشك نشدني؛ دريايي كه انسان هرگز نمي تواند به عمق آن برسد؛ از عاطفه و فكر، هر دو.(۲)
چرا انسان در آهنگ مداحي تقليد كند؟
چگونگي آهنگ مداحي در آهنگ هايي كه اسمش را آهنگ پاپ مي گذارند، من مخالفتي با لهجه هاي خودماني ندارم؛ اما چرا انسان تقليد كند؟ اين همه مايه ي ابتكار در درون انسان وجود دارد؛ برود از فلان گوينده ي بي سروپاي مثلاً اسپانيايي يا آرژانتيني تقليد كند كه مثلاً چه بشود؟! آن هم در مفاهيمِ به اين مهمي. آدم با يك چيز مهمل، مستمع را معطل كند؛ جوان را بيخود معطل و سرگرم كند؛ اينها درست نيست. مضامين بايد همراه با فكر، همراه با عمق، همراه با معرفت و همراه با عاطفه باشد؛ يعني صيقل و لعاب عاطفه حتماً در آن وجود داشته باشد تا شيرين شود.(۳)
مداح ها بدانند چه مي خوانند و چه مي گويند!
مدح ائمه ي هدي (عليهم السلام)يك ارزش است شما برادران عزيز مداح كساني هستيد كه از زبان و حنجره ي شما امواج نوراني و معطر مديحه ي دختر پيغمبر و ائمه ي هدي (عليهم السلام) ساطع مي شود و در دل مخاطبانتان مي نشيند؛ اين خيلي ارزش است. ....رتبت مداحي و منبر مداحي يكي از باشرافت ترين رتبه ها و منبرهاست. در اين زمينه ما خيلي صحبت كرده ايم، كه ديگر نمي خواهيم تكرار كنيم. امروز هم بحمداللَّه اقبال مردم و جوان ها به نواي مداحان، اقبال خوبي است. مي بينيد مردم، استقبال مي كنند، علاقه نشان مي دهند، اجتماع مي كنند، صحبت مي كنند، پول مي دهند؛ اين يك موقعيت است. موقعيت وقتي حساس شد، وظيفه حساس و خطير مي شود.(۴)
خطاي ما سنگين تر و سخت تر است اگر ما خطايي انجام دهيم، خطاي ما مثل خطاي مردمِ عادي نيست؛ سنگين تر و سخت تر است. اگر ما خداي نكرده كسي را به وادي ضلالت و گمراهي انداختيم، با عمل مشابهِ ديگري تفاوت دارد. مداح ها بدانند چه مي خوانند و چه مي گويند. صداي خوش، آهنگ قشنگ، موقعيت ممتاز، تريبون خوب، اقبال فراوان؛ امروز هم كه جوانها بحمداللَّه جامعه و كشور ما را با صفاي دلِ خودشان مصفا كرده اند - اين همه جوان در اين كشور وجود دارد - همه متوجه شماست. شما چه مي خواهيد به مردم بدهيد؟ اين كه من هميشه روي آنچه مي خوانيد و آن چنان كه مي خوانيد - در جلسه ي مداح ها و با افراد گوناگون - تأكيد مي كنم، به خاطر اين حساسيت است.(۵)
استفاده ي از مدح ها و تمجيدهاي بي معنا، مضر است چيز ديگري كه بنده در بعضي از خوانندگان جلسات مداحي اطلاع پيدا كردم، استفاده ايي از مدح ها و تمجيدهاي بي معناست، كه گاهي هم مضر است. فرض كنيد راجع به حضرت اباالفضل (سلام اللَّه عليه) صحبت مي شود؛ بنا كنند از چشم و ابروي آن بزرگوار تعريف كردن؛ مثلاً قربون چشمت بشم! مگر چشم قشنگ در دنيا كم است؟ مگر ارزش اباالفضل به چشمهاي قشنگش بوده؟! اصلاً شما مگر اباالفضل را ديده ايد و مي دانيد چشمش چگونه بوده؟! اينها سطح معارف ديني ما را پايين مي آورد. (۶)

يك وقت شاعري در يك قصيده ي سي، چهل بيتي اشاره يي هم به جمال حضرت اباالفضل مي كند؛ آن يك حرفي است؛ ما نبايد خيلي خشكي به خرج دهيم و سختگيري كنيم؛ اما اين كه ما همه اش بياييم روي ابروي كماني و بيني قلمي و چشم خمار اين بزرگواران تكيه كنيم، اين كه مدح نشد؛ در مواردي ضرر هم دارد؛ در فضاهايي اين كار خوب نيست.(۷)

منبر و مداحيِ خالي از معارف ممنوع 
نبايد بگذاريد منبرِ ده دقيقه يي يا بيست دقيقه يي شما از معارف خالي بماند. امسال ديدم بعضي از برادران مداح در ماه محرم و در دهه ي فاطميه بحمداللَّه اين نكته را رعايت كرده بودند. در منبر مداحي حتماً در اول، فصلي اختصاص بدهيد به نصيحت يا بيان معارف به زبان زيباي شعر. اصلاً رسم مداحي از قديم اين طوري بوده است؛ الان يك مقدار آن رسم ها كم شده. مداح در اول منبر يك قصيده، يك ده بيت شعر - كمتر، بيشتر - فقط در نصيحت و اخلاق، با الفاظ زيبا خطاب به مردم بيان مي كرد؛ مردم هم مي فهميدند و اثر هم مي گذارد.(۸)
استفاده از شعرهاي خوب و شعراي بزرگ 
يك وقت يكي از برادران مداح مي گفت ما اگر از شعرهاي خوب و شعراي بزرگ شعري انتخاب كنيم، مردم نمي فهمند؛ بنابراين مجبوريم از اين شعرها استفاده كنيم. اين طوري نيست؛ من اين را قبول ندارم. وقتي با زبان شعر با مردم حرف بزنيد، هرچه شعر پيچيده هم باشد، وقتي مداح با هنر مداحي خود توانست اين را كلمه كلمه به مردم القاء و مخاطبه كند، در دل مردم اثر مي گذارد. ما غزليات زيادي داريم. شما به ديوان صائب نگاه كنيد. من يك وقت چند بيت از اين اشعار را تصادفي انتخاب كردم و به بعضي از برادرهاي مداح گفتم روي اينها كار كنيد. ديوان صائب غزلهاي بسيار خوب و مفيدي دارد كه در دلها اثر مي گذارد. ديگران هم از اين گونه اشعار دارند. بعضي از شعرا - كه امروز هم بحمداللَّه در شعرها آمده بود - درباره ي عبادت و خضوع و جهاد و تضرع و انفاق و جهاد ائمه (عليهم السّلام) بيانات خيلي خوب و زيبايي داشتند. شعر را از لحاظ هنري، سطح خوب انتخاب كنيد؛ چون اثرگذار است. شعر خوب و شعر هنري، همان خاصيت عمومي هنر را دارد.(۹)
از آهنگ هاي نامناسب و تقليدي استفاده نكنيد؛خودتان آهنگ بسازيد.
من شنيده ام در مواردي از آهنگ هاي نامناسب استفاده مي شود. مثلاً فلان خواننده ي طاغوتي يا غيرطاغوتي شعر عشقيِ چرندي را با آهنگي خوانده؛ حالا ما بياييم در مجلس امام حسين و براي عشاق امام حسين، آيات والاي معرفت را در اين آهنگ بريزيم و بنا كنيم آن را خواندن؛ اين خيلي بد است. خودتان آهنگ بسازيد. اين همه ذوق و اين همه هنر وجود دارد. يقيناً در جمع علاقه مندان به اين جريان كساني هستند كه مي توانند آهنگ هاي خوبِ مخصوص مداحي بسازند؛ آهنگ عزا، آهنگ شادي.(۱۰)
آهنگ شادي از آهنگ عزا جداست...
الان معمول شده كه براي روزهاي عيد جلساتي تشكيل مي دهند. بنده مخالف اين كار نيستم؛ بد هم نيست كه دست مي‌زنند. البته اگر از راديو بشنويم - كه بنده خودم گاهي از راديو شنيده ام - و شعر را درست گوش نكنيم، خيال مي كنيم دارند سينه مي زنند! هم لحن، سينه زني است؛ هم آن دستي كه مي زنند، مثل زدن روي سينه است. اين چه شادي يي شد؟! اگر براي روزهاي شادي، آهنگ هاي مناسب - نه آهنگ هاي مبتذل، نه آهنگ هاي طاغوتي، نه آهنگ هاي حرام - و شيوه هاي خوب انتخاب كنند، مؤثرتر و بهتر است. اين طور نباشد كه چون به روضه خواني عادت كرده ايم، روز شادي هم كه مي خواهيم حرف بزنيم، لحنمان بشود لحن روضه خواني. قديم ها مي گفتند فلاني هرچه مي خواند، مثنوي درمي آيد؛ هر آهنگي را كه شروع كند، مثنوي مي شود! اين طوري نباشد.(۱۱)
حرف هاي سست و بدون استناد مضر است . 
شكي نيست كه در مواردي در عزاداري ها حرفهاي غيرواقعي و غلط و خرافي گفته مي شود؛ ليكن اگر فرض مي كرديم هيچ حرف غلطي هم به آن معنا بيان نشود، اما وقتي حرف صحيح ولي سست و بدون استناد به يك مدركِ درست گفته شود، يا حرفي كه ايمان مردم را متزلزل كند و در باور مخاطبان نگنجد، گفته شود، اين هم مضر است. امروز ما اين همه در كشور مسأله داريم. يك منبر تبليغاتيِ بسيار مهم عبارت است از همين جلسات حسيني و حسينيه ها و سينه زني ها و دستجات مذهبي. از اين منبر، والاترين معارف و فوري ترين و لازم ترين مطالب را مي شود بيان كرد؛ اما اگر ما اين را به چيزهاي موهوم يا موهون مصروف كنيم، به هيچ وجه مصلحت نيست.(۱۲)
______________________
منابع و مآخذ:
1/فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با فرماندهان بسيج - ۸/۹/۱۳۸۳
۲/فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار هيأت رزمندگان اسلام - ۳/۶/۱۳۸۴
۳/ فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار هيأت رزمندگان اسلام - ۳/۶/۱۳۸۴
۴/ فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - ۵/۵/۱۳۸۴
۵/ فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - ۵/۵/۱۳۸۴
۶/ فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - ۵/۵/۱۳۸۴
۷/ فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - ۵/۵/۱۳۸۴
۸/ فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - ۵/۵/۱۳۸۴
۹/ فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - ۵/۵/۱۳۸۴
۱۰/ فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - ۵/۵/
۱۱/ ۱۳۸۴ فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - ۵/۵/۱۳۸۴
۱۲/ فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي مجلس خبرگان رهبري - ۲۷/۱۲/۱۳۸۳
منبع: . www.khamenei.ir


چگونه مي توان آمادگي روحي براي زيارت كربلا در خود ايجاد كرد؟

زيارت ايجاد پيوند و ارتباط با امام معصوم و حجت الهي است و مبدا تحولات عميق و بنيادين در زائر است . يكي از راه هاي ايجاد آمادگي روحي و مهيا شدن براي اين سفر و زيارت نوراني و معنوي آگاهي از ارزش و آثار و بركات دنيوي و اخروي و اجر و پاداش شگفت انگيزي است كه خدوند به زائر قبر پاك امام حسين –ع- عطا مي كند .
در روايتي آمده است كه حضرت صادق –ع- فرمود : والله لو اني حدثتكم بفضل زيارته و بفضل قبره لتركتم الحج راسا و ما حج منكم احد .....؛ به خدا سوگند اگر در فضيلت زيارت و فضيلت مزار امام حسين –ع- به شما مي گفتم ، به كلي حج را ترك مي كرديد و هيچ كس از شما حج نمي نمود . ( كامل الزياره ، ص 267 ) . در روايتي ديگر از آن حضرت –ع- آمده است : هر كس پياده به مزار امام حسين –ع- بيايد خداوند در برابر هر قدم هزار حسنه برايش مي نويسد و هزار گناه را از او پاك مي كند و او را هزار درجه بالا مي برد ......( همان ، ص133) در روايت ديگري آمده است : من زار الحسين –ع- عارفا بحقه غفر الله له ما تقدم من ذنبه و ما تاخر ؛هر كس امام حسن –ع- را با شناخت حق او زيارت كند خداوند گناهان گذشته و اينده او را مي آمرزد . ( همان ، ص 138 ) . بهترين راه ايجاد آمادگي روحي براي سفر كربلاء، متوسل شدن به خود حضرت ابي عبد الله الحسين عليه السلام و در خواست از خود ايشان است.
توسل به آن حضرت و به ويژه خواندن زيارت عاشورا به مدت 10 تا 40 روز به قصد مشرف شدن به كربلا معلي ان شاء الله زمينه سازآمادگي براي اين سفر روحاني است. در دعاها و زيارت هاي فراوان نيز اين درخواست مطرح شده است و چنين آمده است: }«اللهم ارزقنا في الدنيا زياره الحسين عليه السلام و في الاخره شفاعته ؛ خداوندا! در دنيا زيارت امام حسين عليه السلام و در آخرت شفاعت آن حضرت را روزي ما بفرما».
متوسل شدن به حضرت اباالفضل العباس عليه السلام و درخواست اين آرزو از آن حضرت و گفتن ذكر يا كاشف الكرب عن وجه الحسين عليه السلام، اكشف كربي بحق اخيك الحسين عليه السلام به تعداد 133 باركه عدد نام مقدس ابوالفضل عليه السلام است، ان شاء الله در تحقيق اين خواسته و آرزو و موثر خواهد بود. هر چند خود اشتياق به زيارت آن حضرت و آرزومند كربلاء بودن، خود اجري عظيم و پاداشي فراوان دارد و اگر كسي در اين اشتياق و اظهار شوق، صادق و راستگو باشد، ان شاء الله همان اجر و پاداش زيارت امام حسين عليه السلام را به او مي دهند هر چند موفق به اين زيارت نگردد.
در هر صورت آن چه مهم و اساسي است، در خط امام حسين عليه السلام بودن و پيرو راستين آن حضرت بودن و تعاليم و اهداف آن حضرت را دنبال كردن است و خود زيارت ايشان نيز در راستاي تحكيم همين پيوند و ارتباط است و به همين دليل داراي ارزش و ثواب است.
بنا به آنچه در برخي روايات آمده است خداوند در ازاي شهادت به امام حسين(ع) خصوصياتي عنايت فرموده است از جمله اين كه ايام رفت و برگشت زائر او جزو عمرش محسوب نمي شود. در مورد كساني كه ساكن كربلا هستند نيز زماني كه شخصي به قصد زيارت امام حسين(ع) بيرون مي رود تا بازگشتش جزو عمرش محسوب نمي گردد. نه همه اوقات اقامت در كربلا.

درس ها و عبرت هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي

كوتاهي و سستي خواص از اداي تكليف و انجام وظيفه يكي از عوامل زمينه ساز رويداد عاشورا است. نقش خواص در تحولات و دگرگونيهاي اجتماعي و سياسي از مسائلي است كه ترديدي در آن نيست.
يكي از اساسي ترين ابعاد حادثه عاشورا، درس ها و عبرت هاي اين نهضت است.
درس هاي عاشورا همواره بحثي زنده، حيات بخش و حركت آفرين است. هر چند اين رويداد در مكان و زمان محدودي به وقوع پيوست اما درس هاي آن ويژه زمان و مكان خاصي نيست. عدالت خواهي و ستم ستيزي، عزت، پاسداري از اسلام و ارزشهاي اسلامي، شهادت در راه خدا، جمع ميان سياست و معنويت، امر به معروف و نهي از منكر از جمله درس هاي مهم در عرصه رفتارسياسي رويداد عاشورا است.
سخن ما در اين گفتار با عنوان: «درس ها و عبرت هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي» در باره يكي از اساسي ترين ابعاد اين حادثه بزرگ است كه در دو بخش آن را پي خواهيم گرفت:
الف. درس هاي عاشورا؛
ب. عبرت هاي عاشورا.

پيش از آن يادآوري چند نكته مفيد و مناسب مي نمايد:

1. تفاوت درس و عبرت
درس گرفتن از قيام عاشورا يعني گفتار و رفتار عاشورائيان را در زندگي فردي و اجتماعي، الگو و اسوه قراردادن. در نهضت عاشورا با قهرمانان و الگوهايي روبه رو هستيم كه با گفتار و رفتار خود حادثه اي بس بزرگ آفريدند، حادثه اي كه مي توان براي شيعه و مسلمانان بلكه همه جهانيان الگوي مناسب و كارآمدي باشد.
عبرت: واژه «عبرت» از ريشه «عبور» و گذشتن از چيزي به چيز ديگر است.
به اشگ چشم «عبره» گفته مي شود، (2) چون اشگ از چشم عبور مي كند. در تعبير خواب نيز، اين واژه به كار رفته، چون انسان را از ظاهر به باطن منتقل مي كند. به همين مناسبت به حوادثي كه به انسان پند دهد «عبرت» گويند، چون انسان را به يك سلسله تعاليم كلي راهنمايي مي كند. (3)
بنابراين، عبرت آموزي يعني از حال به گذشته رفتن و گذشته را بررسي و از آن پند گرفتن است. عبرت آموزي از حادثه عاشورا به اين معناست كه انسان همواره آن را مورد مطالعه قرار داده و جامعه خود را با آن مقايسه كند تا بفهمد در چه حال و وضعي قرار دارد، چه چيزي او را تهديد مي كند و چه چيزي براي او لازم است.
با اين بيان، تفاوت اساسي بين درس و عبرت وجود ندارد؛ چرا كه عبرت آموزي نوع ديگري از درس است، اما درس از راه عبرت گيري. با اين توضيح كه ما در درس آموزي نقطه هاي اوج و خوبي ها را مي بينيم و آن ها را به عنوان اسوه و سرمشق معرفي مي كنيم. اما در عبرت آموزي، تنها به خوبي ها و الگوهاي مثبت نگاه نمي كنيم بلكه بدي ها و زشتي ها و نامردمي ها را نيز مي بينيم و از آن به گونه اي ديگر درس مي آموزيم. به گفته استاد شهيد مطهري: حادثه عاشورا دو صفحه دارد: سفيد و نوراني، تاريك و سياه. صفحه سفيد قهرماناني چون امام حسين (ع) و قمر بني هاشم و صفحه سياه قهرماناني چون يزيد، ابن زياد و عمر سعد دارد. در بحث عبرت ها به صفحه سياه و تاريك و جنايت هاي آنان نيز توجه مي شود.

2. اهميت بحث در انديشه اسلامي
هر چند برخي درس آموزي و عبرت گيري از تاريخ را نفي كرده اند، (4) ولي بر اساس بينش اسلامي، اين موضوع مورد تاييد و تاكيد منابع ديني ماست. قرآن و روايات در بسياري از موارد ما را به درس آموزي و عبرت گيري از تاريخ فرا خوانده اند. از باب نمونه: قرآن پس از طرح داستان حضرت يوسف و برادرانش و همچنين انحراف زليخا و عفاف و پاكدامني يوسف و ديگر مسائل مي فرمايد:
«لقد كان في قصصهم عبرة لاولي الالباب؛ (5) در قصه هاي آنان براي صاحبان خرد عبرت است.»
امامان بزرگوار شيعه نيز بر اين مساله تاكيد كرده اند. به عنوان نمونه: علي (ع) به يكي از كارگزارانش مي نويسد:
«و اعتبر بما مضي من الدنيا لما بقي منها، فان بعضها يشبه بعضا و آخرها لاحق باولها؛ (6) از گذشته دنيا، براي مانده و آينده آن پند و عبرت گير. چرا كه پاره هاي تاريخ با يكديگر همانندند و پايانش به اولش مي پيوندد.»
آيات و روايات در اين باره فراوان است. در اين جا به همين دو نمونه بسنده مي كنيم.

3. ابعاد بحث
عبرت هاي عاشورا، از دو زاويه درخور بحث و بررسي است:
الف. از بعد تاريخي؛ از اين بعد محقق با مطالعه و تحليل چند مقطع از تاريخ اسلام به علت يا علل اين فاجعه بزرگ دست مي يابد. چرا كه اين قيام بزرگ بدون مقدمه و زمينه قبلي نبود بلكه مقدمات بسيار از دير زمان زمينه هاي آن را فراهم كرده بود. بنابراين، اگر از اين بعد بخواهيم به اين رويداد نگاه كنيم بايد به حدود پنجاه سال پيش از آن برگرديم و پس از بررسي حوادث گذشته به تحليل روي كارآمدن يزيد و فاجعه عاشورا بپردازيم.
ب. از بعد نظري؛ در اين جا به اصول و عواملي كه در اين رويداد نقش داشته اند بايد پرداخته شود. به ديگر سخن، در فرهنگ اسلامي، تعيين سرنوشت جامعه و تاريخ به دست انسان است:
«ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم. (7) ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة انعمها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم.» (8)
جامعه و تاريخ همانند ديگر پديده ها داراي ضابطه و قانون است، و قوانين حاكم بر آنها همانند قوانين حاكم بر ديگر پديده ها ثابت و غير قابل تغيير است:
«و لن تجد لسنة الله تبديلا.» (9)
خداوند حتي به جامعه مؤمنان خطاب مي كند كه اگر آنان از ايمان خويش روي برگردانند طولي نخواهد كشيد كه گروهي را جايگزين آنان خواهد كرد. (10)
بر اين اساس پيدايش، بقا، رشد و حركت و نابودي جوامع در گذشته و حال و آينده پيرو اصول و قانونهايي است كه با دقت در منابع و متون ديني مي توان به پاره اي از آن ها و يا همه آن ها دست يافت. در اين گفتار، در صدد بيان و تشريح اين اصول نيستيم، بلكه مي خواهيم با مطالعه تاريخ، اصولي و عواملي را كه سبب رويداد عاشورا شده اند شناسايي كنيم. در اين نگاه هر چند مطالعه و تحليل مقاطع گذشته تاريخ در پنجاه سال پس از رحلت پيامبر اسلام (ص) براي پژوهش گر لازم است ولي طرح همه آن ضرورتي ندارد، پژوهش گر از آن تحقيقات در اين نگاه بهره مي گيرد.
هر چند هر دو نگاه مفيد درس آموز است، ولي در اين پژوهش حادثه كربلا را از نگاه دوم مورد بحث قرار مي دهيم، يعني به پاره اي از اصول و عواملي كه زمينه ساز حادثه عاشورا شده اند اشاره خواهيم كرد.

4. از قيام عاشورا تحليل هاي گوناگوني ارائه شده است. يكي آن است كه عاشورا از اسرار الهي و تكليفي ويژه براي امام حسين (ع) بوده است و هيچ فرد و يا معصوم ديگري چنين وظيفه اي نداشت است. (11) اگر اين تحليل را بپذيريم، سخن گفتن از عاشوراهاي ديگر و همچنين درس و عبرت گيري از رويداد عاشورا در ابعاد گوناگون از جمله در عرصه رفتار سياسي بي معني خواهد بود، چرا كه وظيفه اختصاص مجالي براي الگوبرداري باقي نمي گذارد. ولي اين تحليل از سوي متفكران اسلامي، از جمله شهيد مطهري به عنوان يكي از تحريف هاي معنوي عاشورا نقد و رد شده است. (12) اما در تحليل هاي ديگر حركت و قيام امام (ع) مي تواند الگو و سرمشق هر مسلماني به ويژه رهبران جامعه باشد. همان گونه كه خود آن حضرت خواستار آن بوده اند: «و لكم في اسوة». (13) بنابراين، قيام امام حسين (ع) از ابعاد گوناگون مادي و معنوي، فردي و اجتماعي، اخلاقي، سياسي، نظامي، فرهنگي مي تواند الگو و سرمشق باشد. و در نتيجه استنتاج سنت ها و قواعدي از اين حادثه در وضعيتي همانند وضعيت روزگار امام حسين (ع) امكان پذير خواهد بود.

درس هاي عاشورا
درس هاي عاشورا همواره بحثي زنده، حيات بخش و حركت آفرين است. هر چند اين رويداد در مكان و زمان محدودي به وقوع پيوست، اما درس هاي آن ويژه زمان و مكان مشخصي نيست. اگر تا ديروز عده اي مي پنداشتند كه عاشورا حادثه اي مقطعي است، امروز با توجه به تعاليم عاشورايي امام خميني و در نتيجه استقرار حكومت اسلامي، بايد به عنوان رويدادي تلقي شود كه در طول تاريخ مي تواند درس آموز بوده و پايه هاي ستم و استبداد را از بيخ و بن براندازد:
«واقعه عظيم عاشورا از سال 61 هجري تا خرداد 42 و از آن زمان تا قيام حضرت بقية الله ارواحنا لمقدمه الفداه، در هر مقطعي انقلاب ساز است.» (14)
پس از سال 61 هجري، اين رويداد در عرصه رفتار سياسي الگوي بسياري از حركت ها شده است: حركت توابين، مردم مدينه، قيام مختار، نهضت زيدبن علي، قيام محمد نفس زكيه و ابراهيم فرزندان عبدالله... تا قيام و نهضت مقدس ملت ايران به رهبري امام خميني همه و همه با الهام از عاشورا سازماندهي شده اند. اقبال لاهوري، استقلال و نجات پاكستان را مرهون قيام عاشورا دانسته گاندي، نيز، نهضت عاشورا را الهام بخش خود در رهايي هندوستان مي داند. (16) ما در اين مقال، در صدد تجزيه و تحليل قيام و انقلاب هايي كه در پي رويداد عاشورا صورت گرفته اند نيستيم و همچنين در پي صداقت و يا درستي و نادرستي اين نهضت ها نيز نيستيم؛ ما بر آنيم كه اشاره كنيم كه رويداد عاشورا در گذشته در عرصه رفتار سياسي منشا حركت هايي عليه حاكمان ستم در دوره هاي گوناگون بوده و هست. و در يك كلمه اگر نهضت بزرگ عاشورا را الگو و اسوه همه حركت هاي حق طلبانه و عدالت خواهانه بناميم و بدانيم سخني به گزاف نگفته ايم. مصعب ابن زبير با اين كه خود را رقيب امام حسين (ع) براي حكومت مي دانست مي گويد:
«و ان الاولي بالطف من آل هاشم
تاسوا فسنوا الكرام التاسيا (17)
مردان بزرگواري از آل هاشم در برابر ستم مقاومت نشان دادند كه براي بزرگان تاريخ نمونه و الگو است.»
بسياري از نويسندگان، شاعران و تاريخ نگاران مسلمان و غير مسلمان از درس آموزي اين رويداد براي همه جهانيان سخن گفته اند. از باب نمونه يكي از نويسندگان مصري به نام عباس محمود عقاد، با قلم توانايش در كتاب: «ابوالشهداء حسين بن علي (ع)» چنين مي نويسد:
«نه تنها مسلمانان بلكه غير مسلمانان از اين حادثه درس جوانمردي، ايثار و مقاومت در برابر ستمگران گرفتند. از سفير مسيحي كه در همان مجلس يزيد به او اعتراض كرد بگيريم تا برسيم به قرون ميانه، تا روزگار خودمان.» (18)
آري عاشورا از چنان عمق و غنايي برخوردار است كه تا پايان تاريخ، پيام آور ارزش هاي والاي انساني و الهام بخش انسان هاي آزاده و خداجو خواهد بود. عاشورا دانشگاهي است كه همه طبقات از زن و مرد، كوچك و بزرگ، باسواد و بي سواد، سياه و سفيد، مسلمان و غير مسلمان از آن درس مي آموزند و در اين دانشگاه همواره استادان بنامي چون: حسين بن علي (ع)، قمر بني هاشم، زينب كبري و ديگر عاشورائيان تدريس مي كنند. ولي متاسفانه ما تاكنون نتوانسته ايم ارزش هاي عاشورا را آن چنان كه شايد و بايد به جوامع جهاني بشناسانيم. در يكي از فيلم هايي كه بر ضد اسلام به وسيله B. B. C با نام شمشير اسلام، تهيه شده، بخش مهمي از آن را عزاداري و سوگواري هاي دوستداران امام حسين (ع) تشكيل مي دهد. مفسر اين فيلم مي گويد:
«بايد مراقب بود كه اگر اين عزاداري ها و اين همه عشق هدف دار شود و به سوي قلب غرب نشانه رود، ديگر هيچ سلاحي نمي تواند در برابر آن مقابله كند.» (19)
با توجه به سخنان فوق، مهم جهت دار شدن مراسم عاشورا و شناخت درس هاي آن در ابعاد گوناگون است.
فداكاري و ايثار، صبر و استقامت، شهادت و شجاعت، تعهد و مسؤوليت، صداقت و وفاداري، قاطعيت در راه هدف، دفاع از امامت و ولايت، دفاع و پاسداري از دين و ارزش ها، تولي و تبري، ستيز با ستم و ستمگران، با فساد و مفسدان، دستور به نيكيها، پرهيز از بديها و زشتيها، انس با قرآن، ترويج فرهنگ نماز، نهراسيدن از نيروي دشمن، پرهيز از سستي و تنبلي در برابر تجاوز به ارزش ها، افشاي چهره دشمنان اسلام، توجه به معنويات حتي در جبهه جنگ، نفي نژادپرستي، توبه، دعا، استغفار، تسليم در برابر خدا، قيام براي خدا و... بخشي از درس هاي عاشورا است. البته همين درس ها كافي است كه يك ملت را از ذلت به عزت برساند و همين درسها مي تواند جبهه كفر و استكبار را شكست بدهد. همان گونه ملت ايران با الهام از همين درس هاي عزت بخش استبداد و استعمار را به زانو درآورد و باز همين درس ها بود كه نقش خود را در جنگ تحميلي به نمايش گذاشت.
آن چه آورديم فهرست بخشي از درس ها و آموزه هاي عاشورا بود. صدها بلكه هزارها هزار درس از رويداد عاشورا مي توان آموخت. شرح و تفصيل درس هاي ياد شده در اين مقال نمي گنجد. از اين روي، به شرح نمونه هايي از درس ها در عرصه رفتار سياسي بسنده مي كنيم:

1. عدالت خواهي و ستم ستيزي
ستيز با ستم و ستمگران به ويژه حاكمان ستم و بر پايي عدل يكي از درس هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي است. عاشورا به ما مي آموزد كه انسان مسلمان نمي تواند در برابر ستم و ستمگران سكوت كند و بي تفاوت بماند؛ اگر سكوت كرد در حكم همان ستمكار است. امام حسين (ع) در يك سخنراني كه در منزل «بيضه» در برابر سپاهيان حر فرمودند:
«اي مردم. رسول خدا (ص) فرمود: اگر كسي حاكم ستمگري را ببيند كه حلال خدا را حرام مي كند، عهد و پيمان الهي را مي شكند، و با سنت رسول خدا مخالف است، و با بندگان خدا به ستم و بيدادگري رفتار مي كند، پس با گفتار و كردار در برابرش نايستد بر خداست كه اين فرد را نيز با همان حاكم ستمكار محشور كند.» (20)
آن بزرگوار سپس از بني اميه و پيروان آنها به عنوان نمونه و مصداقي از سخنان پيامبر گرامي اسلام ياد كرده و مي فرمايد:
«مردم آگاه باشيد كه بني اميه و اتباع آنها پيرو شيطانند و از پيروي و بندگي خداي بخشنده سرپيچي كرده اند، فساد و تباهي را آشكار ساخته اند و حدود الهي را تعطيل كرده اند و اموال مردم را به خود اختصاص داده اند. حرام خدا را حلال و حلالش را حرام كرده اند. من از هر كس شايسته ترم كه وضع موجود را تغيير دهم... پس لازم است از روش من پيروي كنيد زيرا عمل من براي شما حجت و سرمشق است...» (21)
از سخنان ياد شده چند نكته اساسي زير استفاده مي شود:
1. مبارزه با ستم ستمگران و متجاوزان به حدود و قوانين دين واجب است. اين برنامه بايد سر لوحه زندگي امت اسلامي در گستره تاريخ در هر سرزميني باشد.
2. سكوت در برابر حاكم ستم، گناهي بس بزرگ و در حد گناه همان حاكم ستم است.
3. حكومت يزيدي از مصاديق حاكمان ستم و متجاوزان به حدود و قوانين الهي است. از اين روي مبارزه با او نيز تكليف الهي است.
امام در نامه اي به مردم كوفه مي نويسد:
«فلعمري ما الامام الا الحاكم بالكتاب، القائم بالقسط، الدائن بدين الحق، الحابس نفسه علي ذات الله؛ (22) به جان خودم سوگند، امام و پيشوا تنهاكسي است كه برابر كتاب خدا داوري كند. دادگر و متدين به دين حق باشد. وجود خويش را وقف و فداي فرمان خدا كند.»
امام حسين (ع) در همين نامه سخنان مردم كوفه را كه نوشته بودند: «ليس لنا امام؛ ما امام نداريم، تاييد كرده است، چرا كه آن بزرگوار يزيد را داراي شرايط امامت و حكومت نمي داند. زيرا كه اجراي حق و عدالت، عمل به كتاب خدا از شرايط امام و حاكم است و يزيد هيچ يك از اين شرايط را ندارد.

2. يكي ديگر از درس هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي، درس عزت است.
امام حسين (ع) و ديگر عاشورائيان با گفتار و عمل خود به ما آموختند كه برخورد مسلمانان با يكديگر چه در داخل كشور و چه با خارج كشور بايد از موضع عزت باشد. چرا كه در فرهنگ اسلامي، مسلمان عزيز است و هرگز نبايد تن به ذلت و خواري بدهد. ذلت و خواري با مسلماني قابل جمع نيست. بنابراين، مسلماني كه ذلت را پذيرفته مسلماني اش كامل نيست. بر اين اساس دو نوع زندگي خواهيم داشت: زندگي ذليلانه و زندگي عزتمندانه. زندگي عزتمندانه در پرتو پذيرش ولايت خدا و اولياء خدا، و زندگي ذليلانه در پرتو پذيرش ولايت كفر و شرك و دشمنان خداست. همراهي و دوستي با دشمنان خدا نيز ذلت و خواري است. بر همين اساس قرآن كريم مي فرمايد:
«يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا عدوي و عدوكم اولياء؛ (23)
اي مؤمنان، دشمن من و دشمن خود را به ولايت بر نگيريد.»
عزت در سخن و عمل همه عاشورائيان تجلي دارد، ولي در سخن و عمل امام حسين (ع) از همه بيش تر. همه اين بزرگواران مرگ با عزت را زندگي و زندگي با ذلت را عين مرگ مي دانستند. يكي از شعارهاي امام حسين (ع) در روز عاشورا اين بود:
الموت خير من ركوب العار
و العار خير من دخول النار. (24) مرگ از پذيرش ننگ بهتر، و ننگ از ورود در آتش سزاوارتر است.»
و نيز آن بزرگوار در روز عاشورا مي فرمود:
«اين ناكس پسر ناكس مرا به پذيرش يكي از دوكار ناچار كرده است. يا شمشير كشيدن و كشته شدن و يا پذيرش ذلت. ذلت از خاندان ما به دور است. هيهات كه ذلت و زبوني را اختيار كنم. نه خدا به ذلت من راضي است، نه رسول خدا و نه مؤمنان و نه دامن هاي پاكي كه مرا تربيت كرده اند. همچنين مردان غيرتمند و آزاده، كشته شدن را بر پيروي از انسان هاي پست ترجيح مي دهند.» (25)
آري، امام حسين (ع) در دامن پدر و مادري تربيت شده است كه مرگ با عزت را زندگي، و زندگي با ذلت را عين مرگ مي دانست:
«فالموت في حياتكم مقهورين و الحياة في موتكم قاهرين.» (26)
آن بزرگوار در جاي ديگري مي فرمايد:
«و الله لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد؛ (27) به خدا سوگند همانند افراد فرومايه تسليم شما نمي شوم و مانند بردگان نيز فرار نمي كنم.»
عزت حسيني به او اجازه نمي دهد كه براي اين كه چند روز بيش تر زنده بماند با فردي همانند يزيد بيعت كند. چرا كه بيعت با يزيد به معناي تاييد حكومت و كارهاي ناپسند او است. چنين كاري نه تنها شايسته آن امام همام كه حتي ياران او نيز نيست در سخنان ياد شده، امام (ع) به ما مي آموزد كه در برابر غير خدا عزيز و سربلند باشيد و تنها در پيشگاه خدا متواضع باشيد.
آن بزرگوار در جاي ديگر مي فرمايد:
«فاني لا اري الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين الا برما؛ (28) من در چنين محيط ذلت باري مرگ را جز سعادت و زندگي با اين ستمگران را جز رنج و نكبت نمي دانم.»
سخنان و رفتار امام حسين (ع) و ديگر عاشورائيان درس است به همه شيعيان به ويژه كارگزاران نظام اسلامي و هشداري است به كساني كه خود را شيعه مي دانند ولي در اين حال خود را در اختيار غير خدا قرار داده و مرعوب و تسليم قدرت هاي بزرگ شده اند و ديگران را نيز به اين ذلت فرا مي خوانند.

3. پاسداري از اسلام و ارزش هاي اسلامي
پاسداري از اسلام و ارزش هاي اسلامي يكي ديگر از درس هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي است. پيش از يادآوري اين درس از سوي امام حسين (ع) و ديگر عاشورائيان يادآوري اين نكته مفيد مي نمايد كه: در فلسفه سياسي، امروزه در باره نقش حكومت در تامين سعادت، اخلاق و معنويت گفت و گو بسيار است. برخي (حكومت هاي ليبرال) بر اين باورند كه اين گونه امور در قلمرو مسائل خصوصي افراد جاي دارد. از اين روي، حكومت در اين باره هيچ مسؤوليتي ندارد. اما در انديشه سياسي اسلام، با دليل هاي بسيار اين گونه امور جزو قلمرو حكومت است. نه تنها حاكم و همه كارگزاران حكومتي بايد به اسلام و ارزش هاي اسلامي باور داشته باشند كه همگان موظف به تبليغ و پاسداري از آن مي باشند. بر همين اساس هنگامي كه اسلام و ارزش هاي آن از سوي امويان مورد تهاجم قرار گرفته بود و يزيد و كارگزارانش به روشني بر خلاف احكام اسلام و دستورهاي آن عمل مي كردند ولي در عين حال رفتار خودرا در برابر اسلام مي نماياندند، امام حسين (ع) براي پاسداري از اسلام قيام كرد چرا كه اگر امام حسين (ع) قيام نمي كرد ديري نمي پاييد كه از اسلام جز نامي باقي نمي ماند. حكومت يزيد درصدد نابودي اصل اسلام بود. از اين روي وقتي كه امام حسين (ع) دعوت به سازش و بيعت با يزيد شد فرمود:
«انا لله و انا اليه راجعون، و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد؛ (29) در اين صورت بايد از اسلام براي هميشه چشم پوشيد، هنگامي كه امت به زمامداري فردي چون يزيد گرفتار آيد.»
امام (ع) در بسياري از موارد از جمله در نامه اي كه از مكه به مردم بصره مي نويسد همچنين به هنگام رويارويي سپاه امام (ع) با سپاه حر نيز پاسداري از اسلام را وظيفه همه مسلمانان دانسته و از آنان مي خواهد كه او را در اين راه ياري دهند. در نامه آن بزرگوار به سران قبائل بصره چنين آمده است:
«شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر (ص) فرا مي خوانم. زيرا در شرايط و وضعيتي قرار گرفته ايم كه سنت پيامبر (ص) از ميان رفته و جاي آن را بدعت گرفته است. اگر دعوت مرا بپذيريد شما را به راه سعادت راهنمايي مي كنم.» (30)
آن بزرگوار در جاي ديگر مي فرمايد:
«لو لم يستقم دين جدي الا بقتلي فيا سيوف خذيني، (31) اگر دين جدم جز به كشته شدن من استوار نمي ماند پس اي شمشيرها مرا فرا گيريد.»
با سخنان ياد شده امام (ع) به ما مي آموزد كه اگر براي پاسداري از اسلام راهي به جز فداكاري و ايثار و كشته شدن نباشد بايد جان خود را فداي اسلام كرد. نه تنها امام حسين (ع) كه همه ياران او هدفي جز پاسداري از اسلام نداشتند. از باب نمونه، در آن هنگام كه دست راست قمر بني هاشم قطع مي شود مي فرمايد:
«به خدا سوگند اگر چه دست راست مرا قطع كرديد ولي من تا زنده هستم از دين خودم حمايت خواهم كرد.»

4. شهادت در راه خدا
سياست مداران حرفه اي در مبارزه دو گروه با يكديگر بر توازن قوا تاكيد مي كنند و از درگيري مبارزان با دشمني كه از جهت عده و عده برتر است، بر حذر مي دارند و آنان را به سكوت و گوشه گيري فرا مي خوانند. روشن فكران آن زمان نيز امام حسين (ع) را از درگيري با يزيد كه تا بن دندان مسلح بود بر حذر مي داشتند، اما منطق آن بزرگوار چيز ديگري بود. او و ديگر عاشورائيان از ايستادگي در برابر يزيد و حكومت اموي هرگز ترديدي به خود راه ندادند و با ايثار جان خود درخت اسلام را آبياري كردند. كشته شدن در راه خدا هر چند از سوي انسان هاي ظاهر بين جدا شدن از دنيا و لذايذ آن است، ولي از نگاه انسان هاي وارسته، شهادت پايان رنج ها و سختي ها و رسيدن به لقاء الله است. آخرين آرزوي اين گونه انسان ها شهادت است.
اسلام با تحول در بينش ها و ارزش ها انسان هايي را تربيت كرد كه براي دفاع از مكتب، از جان و مال خويش مي گذشتند و در ميدان جهاد و شهادت پدر و پسر بر يكديگر پيشي مي گرفتند. (32) و گاه براي حضور يكي از آن ها در صحنه جنگ و جهاد و ماندن يكي از آن ها در خانه، كار به قرعه مي كشيد. (33) وقتي كه امام حسين (ع) مي خواست از مكه حركت كند در خطبه اي، از زيبايي مرگ در راه خدا سخن گفت و از همراهان خواست هر كس آمادگي كشته شدن در راه خدا دارد همراه ما بيايد:
«من كان باذلا فينا مهجته موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا، (34) هر يك از شما حاضر است در راه ما از خون قلب خويش بگذرد و جانش را در راه ما نثار كند آماده حركت با ما باشد.»
در جاي ديگر آن بزرگوار مي فرمايد:
«اگر اين بدن ها براي مرگ آفريده شده اند پس چه بهتر كه به صورت شهادت باشد.» (35)
استقبال از مرگ در راه عقيده و آرمان نزد ملت هاي ديگر هم ارزشمند است. مردم آزاده ديگر نيز چنين مرگي را تقديس و ستايش مي كنند و آن را برتر از زندگي ذلت بار و زير ستم و همراه با ننگ و پستي مي دانند. بنابراين، چه قدر سست و بي پايه ست سخنان كساني كه امروزه، شهادت طلبي را «خشونت» خوانده و آن را محكوم مي كنند. سخنان اينان از عقل و نقل هر دو به دور است. كوتاه سخن اين كه تلاش و فداكاي و ايثار جان و مال در راه عقيده و هدف هاي الهي تا كشته شدن و شهادت در راه خدا يكي از درس هاي رويداد عاشورا در عرصه رفتار سياسي است، يعني انسان در عرصه سياسي گاه به جايي مي رسد كه بايد در راه هدف و آرمان هاي الهي فداكاري كند و از جان و مال خود بگذرد. اين يكي از درس هاي امام حسين (ع) و ديگر عاشورائيان در قضيه كربلاست.

5. جمع بين سياست و معنويت
جمع بين حضور در عرصه هاي سياسي و توجه به معنويات يكي ديگر از درس هاي عاشورا است. غفلت از نيازهاي روحي و معنوي به ويژه براي كساني كه درگير كارهاي مهم و سنگين اند و مسؤوليت هاي بالايي دارند خطرساز و خطرآفرين است كه بايد در برابر آن هشيار بود. امام حسين (ع) در آن هنگام كه روياروي دشمن ايستاده و حتي در آن هنگامي كه در محاصره دشمنان است، هرگز از اين مساله غفلت ندارد. از اين روي، در تاريخ آمده است كه در شب عاشورا در ميان خيمه امام حسين (ع) جنب و جوش عجيب و نشاط فوق العاده اي به چشم مي خورد؛ يكي مشغول دعا و مناجات با خداست و آن ديگري مشغول تلاوت قرآن:
«لهم دوي كدوي النحل بين قائم و راكع و ساجد.» (36) و به هنگام حمله دشمن درعصر تاسوعا امام حسين (ع) به قمر بني هاشم مي فرمايد: «به سوي آنان برو و اگر توانستي امشب را مهلت بگير، تا به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازيم. خدا مي داند كه من به نماز و تلاوت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شديد دارم.» (37)
از اين درخواست در آن موقعيت به خوبي مي توان به اهميت معنويت و خودسازي پي برد. اين كار امام (ع) بيانگر آن است كه هرگز نبايد به دليل كار و گرفتاري زياد از خودسازي و توجه به معنويات غفلت كرد. چرا كه موفقيت هاي انسان در همه عرصه ها در گرو همين توفيق است. ممكن است گفته شود كسي كه به خاطر خدا كار و يا مسؤوليتي را پذيرفته است و با منطق انجام وظيفه مشغول كار است، كار او بلكه همه حركت هاي او عبادت است، ولي بايد توجه داشت كه براي عباداتي كه بين انسان و خداست اثر و نقشي است كه هيچ چيز ديگر نمي تواند جايگزين آن شود.

6. امر به معروف و نهي از منكر
از درس هاي مهمي كه در عرصه رفتار سياسي مي توان از رويداد عاشورا آموخت، درس امر به معروف و نهي از منكر است. همان گونه كه رفتار امت اسلامي با يكديگر بر اساس امر به معروف و نهي از منكر است با حاكمان نيز بر همين مبنا استوار است. ولت حاكم بر مسلمانان، اگر ستمگر باشد بايد بر اساس مراحل امر به معروف و نهي از منكر با او برخورد كرد. امام حسين (ع) در وصيت نامه سياسي الهي خود يكي از انگيزه هاي قيام خود را امر به معروف و نهي از منكر مي داند:
«من از روي خودخواهي، غرور و خيره سري و يا به منظور ايجاد فساد و آشوب و ظلم و ستمگري به پا نخاسته ام، بلكه قيام من براي اصلاح امور مسلمانان و... اجراي برنامه امر به معروف و نهي از منكر در ميان امت اسلامي است.» (38)
از اين وصيت نامه استفاده مي شود كه حركت هاي سياسي انواع گوناگون دارد: حركت از روي خودخواهي، غرور، ستم و فساد كه درست نيست و تنها حركتي كه بر اساس مصالح مردم و امر به معروف و نهي از منكر باشد درست است و بايد آن را الگو و سر مشق خود قرار داد. درس هاي اين رويداد در عرصه رفتار سياسي بيش از آن است كه در اين مقال بگنجد از اين روي، به همين اندازه بسنده مي كنيم.

درس ها و عبرت هاي عاشورا در كلام رهبري

چه شد همان جامعه‌ي اسلامي‌اي كه روزگاري در مسجد و معبر او، صوت و تلاوت قرآن بلند بود همين جامعه، همين كشور و همين شهرها، كارشان به جايي رسد و آن‌قدر از اسلام دور شدند كه كسي مثل يزيد بر آنها حكومت مي‌كرد؟! وضعي پيش بيايد كه كسي مثل حسين بن‌علي عليه‌السّلام، ديد كه چاره‌اي جز اين فداكاري عظيم ندارد! اين فداكاري، در تاريخ بي‌نظير است. چه شد كه به چنين مرحله‌اي رسيدند؟ اين، آن عبرت است.
*
اين حادثه‌ي عظيم؛ يعني حادثه‌ي عاشورا، از دو جهت قابل تأمل و تدبر است.
جهت اول، جهت اول، درسهاي عاشورا است. عاشورا پيامها و درسهايي دارد.
جهت دوم «عبرتهاي عاشورا»ست. عاشورا يك صحنه‌ي عبرت است. انسان بايد به اين صحنه نگاه كند، تا عبرت بگيرد. يعني چه، عبرت بگيرد؟ يعني خود را با آن وضعيت مقايسه كند و بفهمد در چه حال و در چه وضعيتي است؛ چه چيزي او را تهديد مي‌كند؛ چه چيزي براي او لازم است؟ اين را مي‌گويند «عبرت». اين هم نوع ديگري از درس است؛ اما درس از راه عبرت گيري است.
*
عزيزترين عزيزان پيامبر؛ كسي كه رئيس دنياي اسلام، حاكم جامعه‌ي اسلامي و محبوب دل همه‌ي مردم، او را در آغوش مي‌گيرد و به مسجد مي‌برد. همه مي‌دانند كه اين كودك، محبوب دلِ اين محبوبِ همه است.
*
او روي منبر مشغول خطبه خواندن است كه اين كودك، پايش به مانعي مي‌گيرد و به زمين مي‌افتد. پيامبر از منبر پايين مي‌آيد، او را در بغل مي‌گيرد و آرامش مي‌كند.
اولين عبرتي كه در قضيه‌ي عاشورا ما را به خود متوجه مي‌كند، اين است كه ببينيم چه شد كه پنجاه سال بعد از درگذشت پيغمبر صلوات‌اللَّه و سلامه عليه، جامعه‌ي اسلامي به آن حدي رسيد كه كسي مثل امام حسين عليه‌السّلام، ناچار شد براي نجات جامعه‌ي اسلامي، چنين فداكاري‌اي بكند؟
*
اگر بيماري‌اي وجود دارد كه مي‌تواند جامعه‌اي را كه در رأسش كساني مثل پيغمبر اسلام و اميرالمؤمنين عليهما السّلام بوده‌اند، در ظرف چند ده سال به آن وضعيت برساند، اين بيماري، بيماري خطرناكي است و ما هم بايد از آن بترسيم. امام بزرگوار ما، اگر خود را شاگردي از شاگردان پيغمبر اكرم محسوب مي‌كرد، سر فخر به آسمان مي‌سود. امام، افتخارش به اين بود كه بتواند احكام پيغمبر را درك، عمل و تبليغ كند. امام ما كجا، پيغمبر كجا؟! آن جامعه را پيغمبر ساخته بود و بعد از چند سال به آن وضع دچار شد. اين جامعه‌ي ما خيلي بايد مواظب باشد كه به آن بيماري دچار نشود. عبرت، اين‌جاست! ما بايد آن بيماري را بشناسيم؛ آن را يك خطر بزرگ بدانيم و از آن اجتناب كنيم.
به نظر من اين پيام عاشورا، از درسها و پيامهاي ديگر عاشورا براي ما امروز فوري‌تر است.
بيانات در ديدار فرماندهان گردان‌هاي عاشورا ۱۳۷۱/۰۴/۲۲

درس ها و عبرت هاي ماندگار قيام عاشورا

عاشورا، تبلور زنده نماز، مناجات، حماسه، عدالت و شهادت است. در مورد اين رخداد بسيار سخن گفته شده است، ولي به ابعاد گوناگون انساني و اجتماعي و درس ها و پيام هاي زندگي ساز و حماسه آفرين آن كمتر توجه شده است. حال ما در اين مختصر به عبرت هاي عاشورا مي پردازيم:

الف- عبرت هاي سياسي
حركت و نهضت امام حسين(ع) يك جنبش خصوصي يا خانوادگي نبود بلكه حركتي عظيم و انقلابي بزرگ عليه حكومت بني اميه بود. از اين رو يك حركت سياسي محسوب مي شود كه از جهات گوناگون مي تواند الگوي سياسي جوامع باشد كه مهمترين آنها عبارتند:

1- ولايت و رهبري
1- ولايت و رهبري
از مهمترين اصول اسلام، «ولايت» است. ولايت بر مسلمين را امامان حق خودشان مي دانستند و به غاصب بودن ديگران عقيده داشتند. از اين رو امام حسين(ع) فرمودند: «ما خاندان پيامبر بر تصدي اين امر (حكومت بر امت) از اين مدعيان ناحق سزاوارتريم.»
و در زيارتنامه ها گاهي لعنت بر كساني آمده است كه ولايت آنان را انكار كردند.
از سرمايه ها و عبرت هاي نهفته در حركت عاشورا، معرفي «رهبري صالح» به امت اسلام و افشاي رهبران ناشايسته است.

2- عدم ترك امر به معروف و نهي از منكر
حيات جامعه اسلامي به حساسيت مردم نسبت به احكام خدا و نظارت عمومي در امور واليان و مسئولان و مردم عادي است. از اين رو امام حسين(ع) با درك موقعيت حساس جامعه كه روز به روز از سنت رسول خدا فاصله مي گرفت، پرچم امر به معروف و نهي از منكر را علم كرد و در اين راه جان خود و اطرافيانش را به خطر انداخت و براي هميشه و به همگان آموخت كه سكوت در برابر ظلم، بدعت، انحراف، گناهي بزرگ و قيام عليه آنها بالاترين درجه امر به معروف و نهي از منكر است. حال پيروان فرهنگ عاشورا، با الهام از عاشورا بايد نبض پرحركت جامعه اسلامي باشند و نسبت به جريان امور و وضعيت فرهنگي و سياسي حساسيت نشان دهند و با حضور دائم در ميدان امر به معروف و نهي از منكر، عرصه را بر فسادآفرينان تنگ سازند.

3- باطل ستيزي و جهاد
تلاش براي بازگرداندن خلافت اسلامي و حاكميت مسلمين به مجراي حق و اصيل خود و از بين بردن سلطه جائرانه باطل، صفحه ديگري از مبارزات امام حسين(ع) مي باشد كه تكليف «باطل ستيزي» را به صورت كلي و هميشگي روشن مي سازد و اينكه در برابر قدرت هاي باطل، نبايد سكوت و سازش كرد.

از تكاليف مهم مسلمانان در حراست از دين و كيان خويش و مقابله با دشمنان «جهاد» است كه عامل عزت مسلمين است. كربلا و عاشورا يكي از مظاهر عمل به اين تكليف ديني بود و درسي براي همه آزادگان جهان كه در همه حال با همه توان تا آخرين دم، به نبرد با دشمنان اسلام و دين خدا برخيزند.

4- تدبير و برنامه ريزي
قيام عاشورا، يك نهضت حساب شده و با برنامه بود و نه يك شورش كور و بي هدف. براي لحظه به لحظه و روز به روز آن، دورانديشي و تدبير به كار گرفته شده بود.

5- كل يوم عاشورا
از عبرت ها و درس هاي مهم عاشورا، شناخت تكليف دفاع از حق و مبارزه با باطل و ستم در هر جا و هر زمان است. قيام عاشورا تكليف خاص آنحضرت و يارانش در آن مقطع زماني خاص نبود، بلكه هرگاه هرجا نظير آن شرايط پيش آيد، همان تكليف هم ثابت است.


ب) پيام ها و عبرت هاي اخلاقي

1- آزادگي
آزادي در مقابل بردگي، اصطلاحي، حقوقي و اجتماعي است، اما «آزادگي» برتر از آزادي است و نوعي حريت و رهايي انسان از قيد ذلت آور و حقارت بار است. نهضت عاشورا جلوه بارزي از آزادگي در مورد امام حسين(ع) و خاندان و ياران شهيد او است كه از ميان دو امر شمشير يا ذلت، مرگ با افتخار را پذيرفت و فرمود: «هيهات من الذله» انسان هاي آزاده در راه استقلال و رهايي از ستم طاغوت ها و در آن لحظات حساس و دشوار انتخاب، مرگ سرخ و مبارزه خونين را برمي گزينند و فداكارانه جان مي بازند تا جامعه خود را آزاد كنند.

2- ايثار
اوج ايثار، ايثار خون و جان است. ايثارگر كسي است كه حاضر باشد هستي و جان خود را براي دين فدا كند. در صحنه كربلا نخستين ايثارگر سيدالشهدا(ع) بود كه در راه خدا از جان و مال و ناموس خود گذشت. و براي همه مخصوصاً شيعيان اين درس را داد كه در راه رضاي خدا و حفظ دين خدا بايد از تمنيات خويش گذشت.

3- شجاعت
صحنه عاشورا تصويري است واضح از شجاعت امام حسين(ع) و اهل بيتش. شجاعت عاشورائيان ريشه در اعتقادشان داشت. لذا عاشورا الهام بخش شجاعت به مبارزان بوده است و محرم همواره روحيه، شهامت و ظلم ستيزي به مردم مي داده است.

4- عزت
عزت يعني، شكست ناپذيري، صلابت نفس، و حفظ كرامت و شخصيت والاي انسان است. ستم پذيري و تحمل سلطه باطل و سكوت در برابر تعدي و تسليم فرومايگان شدن و اطاعت از فاجران همه از ذلت نفس و زبوني و حقارت روح سرچشمه مي گيرد.

عزت و كرامت امام حسين(ع) در عاشورا درس عبرتي بر تمام مسلمانان شد كه به زيربار خواسته هاي ستمگران و ظالمان و قدرت هاي بزرگ نروند و در برابر تعدي آنها با تمام قوا با عزت و سربلندي بايستند.

5- عمل به تكليف
فرهنگ «عمل به تكليف» وقتي در جامعه و ميان افراد حاكم باشد، همواره احساس پيروزي مي كنند. امامان شيعه در هر شرايطي طبق تكليف عمل مي كردند. حادثه عاشورا نيز يكي از جلوه هاي عمل به وظيفه بود.
پيام عاشورا: «شناخت تكليف» و «عمل به تكليف» است. از سوي همه مردم، به ويژه آنان كه موقعيت ويژه و الگويي براي ديگران دارند.

6- عشق به خدا
از والاترين و زلال ترين حالات جان آدمي، عشق به كمال مطلق خداي متعال است. سراسر عاشورا و صحنه هاي رزم رزمندگان، جلوه اي از اين جذبه معنوي و عشق برين است و شهادت ياران و عزيزان هركدام هديه اي به درگاه دوست است تا رضاي او تأمين شود. اين مشرب عرفاني و عشق به خدا بايد سرمشق صاحبدلان و عاشقان درگاه حضرت دوست باشد. حفظ دين خدا قرباني مي خواهد كه امام و يارانش قربانيان در اين راه بودند.

براي ملت ها هم قرباني شدن و قرباني دادن، رمز عزت و پيروزي است عبرت و پيام عاشورا اين است كه به ملتي كه در راه «آزادي» گام برداشته بايد قربانيان بسياري تقديم آستان حريت كند.

آري حوادث تاريخي اگر به چشم عبرت و درس گرفتن مورد مطالعه قرار گيرد «درس آموز» است. حادثه كربلا يكي از اين حوادث «الهام بخش» و «عبرت آموز» است. در عين حال كه براي همه حق جويان و عدالت خواهان و مباران راه حق و آزادي، يكي از غني ترين منابع الهام گيري است، از نگاه ديگر يكي از تلخ ترين حوادث و فجايعي است كه در تاريخ اسلام پديد آمد و جا دارد كه كاملاً بيان شود كه چه عواملي سبب شد، اين فاجعه به بار آمد و از آن درس عبرت گرفت. عواملي مثل دنياطلبي، غفلت، رها كردن تكليف، بي طرفي نسبت به حق و باطل و... كه همه اينها در به وجود آمدن اين فاجعه به نوعي دخيل بودند.