روز دهم محرم - وقايع روز عاشورا

اين روز، پر آوازه ترين روزهاى سال و خاطره آميزترين تاريخ بشرى است . دراين روز بزرگ ، پاى مردى ، فداكارى و سربلندى گروه اندكى از انسان هاى به خدا پيوسته و در برابر ده ها هزار مردان جنگى و جنايت پيشه به نمايش ‍ درآمد. اين روز، روز فداكارى امام حسين عليه السلام و ياران باوفاى وى مى باشد و تا ابد به آنان تعلق خواهد داشت . در اين روز، حوادث و رويدادهاى مهمى در سرزمين كربلا به وقوع پيوست كه براى هميشه در تاريخ انسان ها ثبت و درج خواهد ماند.در اين جا به طور گذرا به اهم رويدادهاى روز عاشورا مى پردازيم:

الف - قبل از شهادت امام حسين عليه‌السلام: 
1 - تنظيم سپاه:
امام حسين عليه السلام پس از نماز صبح ، سپاه خويش را كه متشكل از 32 تن سواره و 40 تن پياده بودند، به سه دسته تقسيم كرد. دسته اول را در بخش ميمنه ، دسته دوم را در بخش ميسره و دسته اى را ميان آن دو قرار داد. فرماندهى بخش ميمنه را به ((زهير بن قين )) و فرماندهى بخش ميسره را به ((حبيب بن مظاهر)) واگذار كرد و خود در وسط دو سپاه مستقر شد و بيرق سپاه را به برادرش عباس بن على عليه السلام معروف به قمر بنى هاشم سپرد و خيمه ها را در پشت سر قرار داد. عمر بن سعد نيز سپاهيان جنايت پيشه خود را به چند گروه تقسيم كرد. وى ، فرماندهى بخش ميمنه را به عمر بن حجاج ، فرماندهى بخش ميسره را به شمر بن ذى الجوشن ، فرماندهى سواره نظام را به عروه بن قيس و فرماندهى پياده نظام را به شبث بن ربعى واگذار كرد. وى بيرق ، ننگين سپاه خود را به غلامش ((دريد)) سپرد. دو سپاه در برابر يك ديگر صف آرايى كرده و براى آغاز نبرد سرنوشت ساز، لحظه شمارى مى كردند.
2 - اندرزهاى پيش از نبرد
امام حسين عليه السلام براى پيش گيرى از نبرد و خون ريزى نيروهاى دو طرف ، تلاش زيادى به عمل آورد و از هر راه ممكن مى خواست از كشتار مسلمانان جلوگيرى نمايد و خون كسى بر زمين نريزد. ولى دشمن كه مغرور از كثرت سپاه خود و قلت ياران امام عليه السلام بود، به هيچ صراطى مستقيم نبود و به هيچ پيشنهادى پاسخ مثبت و كار ساز نمى داند و خواهان تعيين تكليف از راه نبرد و خون ريزى بود. امام حسين عليه السلام در روز عاشورا، برخى از ياران خود را به نزد سپاه دشمن فرستاد تا با آنان گفت و گو كرده و با بيان حقايق و واقعيت ها، آنان را از شرارت و جنايت منصرف كنند. آن حضرت ، خود نيز بارها براى اندرز سپاه كفر پيشه دشمن ، پا پيش نهاد و با بيان خطبه هايى روشن گر، آنان را به حفظ آرامش و عدم خون ريزى دعوت كرد و از جنگ و مبارزه بازداشت . (1) ولى جز تعدادى اندك كه از خواب غفلت بيدار شده و حقيقت را دريافتند و به سپاه آن حضرت پيوستند، بقيه آنان در ضلالت و گمراهى خويش باقى مانده و بر آغاز جنگ اصرار مى كردند.
3 - پشيمانى حر بن يزيد
حر بن يزيد تميمى كه از فرماندهان جنگاور و دلير عمر بن سعد بود و همو بود كه در وهله نخست ، راه را بر امام حسين عليه السلام بست و او را به اجبار و اكراه به كربلا رهسپار گردانيد گردانيد: وقتى بزرگوارى امام حسين عليه السلام و حقيقت خواهى وى را ملاحظه كرد و از سوى ديگر شاهد نيت هاى پليد عمر بن سعد و لشكريان عبيدالله بن زياد و جنايت ها و ستم كارى هاى آنان بود، از خواب غفلت و دنياطلبى بيدار شد و در خود احساس نگرانى و ندامت نمود و در وى دگرگونى شگفتى به وجود آمد. به طورى كه يكباره سپاه كفر پيشه عمر بن سعد را ترك و به سوى خيمه گاه امام حسين عليه السلام رهسپار شد. حر به نزد امام حسين عليه السلام رفت و از آن حضرت در خواست عفو و بخشش نمود و از كردار و رفتارهاى پيشين خود اظهار پشيمانى كرد. امام حسين عليه السلام با مهربانى تمام حر بن يزيد را پذيرفت و از وى استقبال كرد و با رفتار خود موجب تقويت ايمان حر گرديد.حر براى روشن گرى سپاه دشمن به سوى آنان برگشت و با معرفى خود و چگونگى هدايت يافتنش ، آنان را به راه خير و سعادت و پيوستن به سپاه حقيقت جوى امام حسين عليه السلام دعوت كرد. (2) دشمنان كه از ملحق شدن حر به امام حسين عليه السلام بسيار نگران و ملتهب شده بودند، وى را سنگباران و تير باران كرده و از نزديك شدنش به نيروهاى خود بازداشتند. حر به ناچار به سوى خيمه گاه امام حسين عليه السلام برگشت . پيوستن حر به سپاه امام حسين عليه السلام و سخنرانى وى براى سپاه عمر بن سعد در دفاع از امام حسين عليه السلام ، براى عمر بن سعد و ديگر جنگ افروزان دشمن بسيار گران و نگران كننده بود و تاثير زيادى در نيروهاى دشمن به وجود آورد.
4 - هجوم سراسرى 
سپاه دشمن كه از پيوستن حر و چند نفر ديگر به سپاه امام حسين عليه السلام احساس خطر و ريزش نيرو كرده و ادامه اين وضعيت را به زيان خود مى ديد، فرمان حمله را صادر كرد. عمر بن سعد با رها كردن تيرى به سوى سپاهيان امام حسين عليه السلام جنگ را به طور رسمى آغاز و سپاهيان نگون بخت خود را به نبرد و تهاجم ترغيب و تشويق كرد.در اندك مدتى دو سپاه به يكديگر نزديك شده و با ابزارهاى جنگى آن روز به نبرد پرداختند. در اين نبرد، شگفتى تاريخ به وقوع پيوست و معادلات نظامى در هم ريخت ، و آن ، دفاع يك سپاه كمتر از صد نفر كه برخى از آنان را نوجوانان و يا كهن سالان و سالخوردگان تشكيل مى دادند، در برابر يك سپاه چند ده هزار نفرى بود. اين سپاه اندك ، با دلاورى و دليرى تمام از حيثيت و موجوديت خويش و اعتقادات و اصول مذهبى و سياسى خود دفاع و پاسدارى نموده و مغلوب دشمن نشدند. هر يك از ياران امام حسين عليه السلام با ده ها تن از نيروهاى دشمن به نبرد نابرابر و تن به تن پرداخت ولى هيچ گونه سستى و ترديدى در وى ملاحظه نمى شد و اين روحيه بالاى رزمى اعتقادى براى دشمن ، سنگين و كمر شكن بود. ياران امام حسين عليه السلام با سرافرازى ، به شرف شهادت نايل شده و يا با ادامه دلاورى ، دشمن را مستاصل و زمين گير نمودند.تصور دشمن در آغاز بر اين بود كه سپاه كم عده امام حسين عليه السلام در لحظات نخستين هجوم سراسرى ، نابود شده و از هستى ساقط مى شوند و غائله كربلا به راحتى پايان مى پذيرد، ولى پس از درگير شدن با آنان ، تازه فهميدند كه با كوهى استوار از ايمان و عقيده روبرو شدند و از ميان بردن آنان ، كار آسانى نيست .ياران امام حسين عليه السلام از بامداد تا عصر عاشورا نبرد را ادامه داده و تا آخرين قطره هاى خون خود از قيام امام حسين عليه السلام پاسدارى كردند.محدث قمى از محمد بن ابى طالب موسوى روايت كرده است كه در اين نبرد، پنجاه تن از ياران امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند.(3)
5 - نبرد انفرادى
دشمن كه از نبرد سراسرى و تهاجمى ، نتيجه اى نگرفته بود، به تدريج به سوى نبرد انفرادى روى آورد. زيرا اگر چه سپاه عمر بن سعد جملگى براى نبرد با امام حسين عليه السلام آمده بودند، ولى در ميان آنان مردان زيادى بودند كه جنگ با فرزند زاده رسول خدا صلى الله عليه و آله را روا نداشته و به اكراه و اجبار در سپاه عمر بن سعد قرار گرفته و بودند. بدين جهت در كار نبرد عمومى و هجوم سراسرى تعلل نمى ورزيدند و عمر بن سعد را در رسيدن به مقاصد پليدش ناكام گذاشته بودند.گفتنى است كه روى كرد به نبرد انفرادى ، براى سپاه كم تعداد امام حسين عليه السلام نيز خوش آيند و پسنديده تر بود. زيرا در اين صورت هر يك از ياران امام عليه السلام مى توانست با چندين نفر از سپاه بى انگيزه دشمن نبرد كند و دشمن را در موضع انفعالى قرار دهد. همين امر باعث طولانى تر شدن مبارزات گرديد. ياران امام حسين عليه السلام يكى از ديگرى با انگيزه ايمان و اعتقاد، از آن حضرت اجازه رزم گرفته و وارد صحنه مى شدند و سرانجام شرافتمندانه جام شهادت را سر مى كشيدند. تعدادى از ياران امام عليه السلام تا پيش از ظهر عاشورا به همين نحو به شهادت رسيدند.
6 - نماز ظهر عاشورا 
به هنگام ظهر، يكى از ياران امام عليه السلام به نام ابوثمامه صيداوى ، آن حضرت را متوجه وقت نماز ظهر كرد. امام حسين عليه السلام كه به نماز اهميت ويژه اى مى داد، دستور داد كه جنگ را متوقف كرده و همگى به نماز پردازند.پيشنهاد امام حسين عليه السلام مورد موافقت دشمن قرار نگرفت و آنان هم چنان به نبرد خود ادامه مى دادند. امام حسين به ناچار، يكطرفه جنگ را متوقف كرد و با ياران اندك خود نماز ظهر را به صورت نماز خوف (نماز ويژه زمان جنگ ) به جاى آورد. ياران آن حضرت دو دسته شده ، دسته اى به نماز امام عليه السلام اقتدا كرده و دسته اى دفاع مى نمودند. اما دشمنان هيچ گونه ترحمى به امام عليه السلام و نمازگزاران نكرده و با رها كردن تير، آنان را هدف قرار مى دادند. برخى از مدافعان امام حسين عليه السلام ، دشمن را از اطراف نماز گزاران پراكنده كرده و برخى ديگر خود را سپر تيرها قرار داده و مانع رسيدن آنها به وجود امام حسين عليه السلام مى شدند. سعيد بن عبدالله حنفى ، از جمله آنانى بود كه خود را سپر امام عليه السلام قرار داد. وى هر تيرى كه به جانب امام حسين عليه السلام مى آمد، خود را سپر آن مى كرد و آن قدر در اين راه ايستادگى كرد تا نماز امام عليه السلام به پايان رسيد. در آن هنگام به زمين افتاد و به شرف شهادت نايل آمد. علاوه بر زخم شمشير و نيزه ، از بدن اين شهيد دلاور، تعداد سيزده چوبه تير يافتند.(4)
7 - شهادت ساير ياران
پس از نماز، ياران امام حسين عليه السلام روحيه رزمى تازه اى يافته و به سوى دشمن هجوم آوردند. تمام ياران امام عليه السلام ، از جمله جوانان برومند بنى هاشم و فرزندان ، برادران ، برادرزادگان ، خواهر زادگان و عموزادگان آن حضرت به جهاد و دفاع پرداخته و به شهادت رسيدند.نبرد دلاور مردانى چون زهير بن قين ، نافع بن هلال ، مسلم بن عوسجه ، حبيب بن مظاهر، حر بن يزيد و برير بن خضير از ميان ياران امام حسين عليه السلام و شيرمردانى چون على اكبر عليه السلام ، عباس بن على عليه السلام ، قاسم بن حسين عليه السلام و عبدالله بن مسلم عليه السلام از جوانان بنى هاشم به ياد ماندنى و فراموش نشدنى است .نبرد هر يك از آنان ، لرزه اى در اركان سپاه كفر به وجود آورد و شهادت آنان تاثير شكننده اى در وجود مبارك امام حسين عليه السلام پديد آورد.به طورى كه آن حضرت هنگامى كه تنها شد و يك تنه با دشمن نبرد مى كرد، به ياد ياران شهيد خود مى افتاد و گاهى به سوى آنان نظرى مى افكند و آنان را يارى مى طلبيد و مى فرمود: اى عباس ، اى على اكبر، اى قاسم ، اى زهير، اى حر كجاييد؟
8 - مبارزه و شهادت امام حسين عليه السلام
امام حسين عليه السلام پس از آن كه همه ياران خود را از دست داد، بانوان عصمت پناه را در خيمه اى گرد آورد و آنان را تسلى و دلدارى داد و به صبر و شكيبايى سفارش نمود و با قلبى شكسته از آنان خداحافظى كرد.آن حضرت ، فرزندش امام زين العابدين عليه السلام را كه در بيمارى سختى به سر مى برد، جانشين خويش قرار داد و با او نيز وداع كرد و آماده نبرد با دشمن گرديد. امام حسين عليه السلام به تنهايى ، ساعاتى چند با دشمن مبارزه كرد و به هر طرف حمله مى كرد گروهى را به هلاكت مى رسانيد.هرگاه براى آن حضرت فرصتى به دست مى آمد، به خيمه ها بر مى گشت و با حضور خود، كودكان و زنان بى پناه را تسلى مى داد و بار ديگر با آنان خداحافظى مى كرد. شايد مقصود آن حضرت از تردد ميان خيمه و ميدان نبرد، براى آمادگى بيشتر بازماندگانش براى پذيرش شهادت آن حضرت بود. در يكى از خداحافظى ها، فرزند شيرخوار خود را جهت سيراب كردنش به سوى دشمن آورد و از آنها تقاضاى آب براى فرزند شيرخوار خود كرد، ولى سپاه سنگ دل عمر بن سعد به فرزند شش ماهه او رحم نكرد و با هدف تير قرار دادنش ، وى را در آغوش پدر غرقه به خون كرد.امام حسين عليه السلام بدن غرقه به خون على اصغر عليه السلام را به خيمه برگرداند و بار ديگر به مبارزه پرداخت . آن حضرت ، زخم هاى فراوانى را در ميدان مبارزه متحمل شد، تا آن كه بر اثر كثرت جراحات به زمين افتاد.در آن حال نيز دشمنان رهايش نكرده و با ابزارهاى گوناگون ، از جمله تير، نيزه ، شمشير و سنگ بر بدنش ضرباتى وارد آوردند.سرانجام ، آن حضرت تاب و توان از كف داد و بر خاك گرم كربلا بر زمين افتاد و آماده مهمانى خدا گرديد.شمر بن ذى الجوشن ، با قساوت تمام به سوى بدن خونين آن حضرت رفت ، در حالى كه رمقى در بدن شريفش بود، سر مباركش را از قفا جدا كرد و سر بريده را به خولى اصبحى تحويل داد تا به نزد عمر بن سعد منتقل كند.

ب - پس از شهادت امام حسين عليه السلام:

دشمنان اهل بيت پس از شهادت جان سوز امام حسين عليه السلام و يارانش ، دست از جنايات خويش برنداشتند، بلكه در اين روز غم آلود جنايت هاى ديگرى مرتكب شدند كه به اختصار بيان مى كنيم :
1 - غارت خيمه ها
سپاه عمر بن سعد، به ويژه دسته نابكار شمر، پس از شهادت امام حسين عليه السلام به خيمه هاى آن حضرت يورش برده و خيمه ها را غارت كردند و چهارپايان ، لباس ها، صندوق ها، اسلحه ها و خوراكى ها را به يغما بردند. آنان ، حتى حريم اهل بيت عليه السلام را مراعات نكردند و زيور و لباس هاى زنان را از آن ها ستاندند، به طورى كه زنان اهل بيت عليه السلام به عمر بن سعد پناهنده شده و از شدت جنايت كارى شمر و گروه نابكارش ‍ شكايت كردند و عمر بن سعد به ظاهر، دستور داد كه از غارت خيمه ها دست بردارند.( 5) از حميد بن مسلم روايت شد: به اتفاق شمر بن ذى الجوشن و گروهى از پيادگان ، از خيمه ها گذشتيم تا به على بن الحسين عليه السلام رسيديم كه از شدت بيمارى از هوش رفته بود. همراهان شمر گفتند: كه اين بيمار را هم بكشيم ؟من گفتم : سبحان الله چه بى رحم مردميد شما. آيا اين كودك ناتوان را هم مى خواهيد بكشيد؟ همين بيمارى كه بر او عارض شده ، او را كافى است . به هر طريقى بود آنان را از كشتن على بن الحسين عليه السلام بازداشتم ، ولى آن بى رحم ها پوستى را كه آن حضرت بر آن خفته بود بكشيدند و به يغما بردند.(6)
2 - آتش زدن خيمه ها 
شمنان پس از غارت خيمه ها و به يغما بردن دارايى ها و اشياى موجود بازماندگان ، خيمه ها را به آتش كشيدند. در اين هنگام ، كودكان و زنان بى سرپرست ، از خيمه ها بيرون آمده و به بيابان هاى اطراف گريختند.راوى گفت : پس از غارت خيمه ها، آن ها را آتش زدند و بانوان مكرمات با سر و پاى برهنه در حالى كه لباس هاى ايشان را ربوده بودند، از خيمه ها بيرون ريختند و صدا به شيون و گريه بلند نمودند و در حال خوارى به اسيرى رفتند.( 7)
3 - تاختن اسب بر پيكر شهيدان 
عمر بن سعد خطاب به سپاه خود گفت : چه كسانى آمادگى تاختن اسب بر كشتگان را دارند؟ ده نفر از آنان اعلام آمادگى كردند كه از آن جمله بودند: اسحاق بن حياة حضرمى ، احبش بن مرثد و اسيد بن مالك .اين عده پس از نعل بندى اسبان خويش بر پيكر شهيدان كربلا، از جمله اباعبدالله الحسين عليه السلام اسب تاختند و پيكرهاى پر از جراحت و بى سر شهيدان را در هم شكستند.(8) اين گروه نابكار وقتى برگشتند، در نزد عبيدالله بن زياد براى گرفتن جايزه خيانت و جنايت خويش ، از كار خود چنين تعريف كردند: نحن رضضنا الصدر بعد الظهر بكل يعبوب شديد الاسر؛ ما كسانيم كه بر بدن حسين و يارانش اسب رانديم به حدى كه استخوانهاى سينه آنان را در زير سم ستوران چون آرد نرم كرديم !عبيدالله بن زياد، اعتنايى به آن ها نكرد و دستور داد كه جايزه اندكى به آنها بدهند. اين عده پس از قيام مختار بن ابى عبيده ثقفى (در سال 66 ه .ق در كوفه به سزاى اعمالشان رسيدند. به دستور مختار دست و پاى آنان را با ميخ ‌هاى آهنين بر زمين كوبيدند و بر بدنشان آن قدر اسب دوانيدند كه پيش ‍ از هلاكت شدنشان اعضا و اجزاى بدنشان از هم جدا شد.(9)
4 - ارسال سر مقدس امام حسين عليه السلام به كوفه 
عمر بن سعد در عصر عاشورا براى خوش خدمتى بيش تر و اعلام وفادارى به عبيدالله بن زياد و خاندان بنى اميه ، دستور داد سر بريده امام حسين عليه السلام را با شتاب به كوفه ببرند و عبيدالله بن زياد را از پايان يافتن غائله كربلا با خبر گردانند.
ماموريت رساندن سر مقدس اباعبدالله الحسين عليه السلام با خولى بن يزيد اصبحى و حميد بن مسلم بود. آنان شب به كوفه رسيدند. در آن هنگام دارالاماره نيز بسته بود. به همين جهت شب را در خانه خويش گذرانده و بامداد روز يازدهم سر مقدس امام حسين عليه السلام را نزد عبيد الله بردند.
سرهاى ديگر شهيدان را پس از بريدن و شست و شو دادن ، ميان سركردگان جنايت كار تقسيم كردند تا نزد عبيدالله برده و پاداش بگيرند و بدين وسيله به وى نزديك شوند.(10)


جلوه‌هاي‌ تربيتي‌ قيام‌ عاشورا

مقدمه‌:

1ـ تعريف‌ تربيت‌: تربيت‌ كلمه‌اي‌ عربي‌ و معادل‌ « Education » انگليسي‌ است‌كه‌ در فارسي‌ به‌ «آموزش‌ و پرورش‌»، ترجمه‌ مي‌شود. واژه‌ تربيت‌ از «رَبَوَ»، اخذ شده‌ است‌.در «المنجد»، ربو، گاه‌ به‌ معناي‌ غذا دادن‌ (ربه‌ الوالد: اي‌ غذاه‌ و جعله‌ يربوا) و گاه‌ به‌ معناي‌تهذيب‌ و پاك‌ ساختن‌ اخلاق‌ فرد از آلودگي‌ها (ربه‌ الوالد اي‌ هذّبه‌ و هذّب‌ الرجل‌، اي‌ طهراخلاقه‌ مما يعيبها) به‌ كار رفته‌ است‌. و «راغب‌ اصفهاني‌» در «مفردات‌»، ذيل‌ كلمه‌ «رب‌»تربيت‌ را حركت‌ تدريجي‌ چيزي‌ به‌ سوي‌ كمال‌ تعريف‌ نموده‌ است‌. (انشاء الشي‌ حالاً في‌لد الي‌ حد التمام‌). مرحوم‌ «دهخدا» در «لغتنامه‌» تربيت‌ را به‌ معاني‌ زير آورده‌ است‌:پروردن‌، پرورانيدن‌، پروردن‌ كودك‌ تا بالغ‌ شود، پروردن‌ و آموختن‌. 2ـ از تربيت‌ در اصطلاح‌، تعريف‌ واحدي‌ وجود ندارد. از شاخصه‌ها و ويژگي‌هاي‌امر تربيتي‌ آن‌ است‌ كه‌ گرچه‌ «تعليم‌» شرط‌ لازم‌ آن‌ است‌، كافي‌ نيست‌ و از اين‌روآموخته‌ها را محقق‌ كردن‌، بار آوردن‌، شكوفا نمودن‌ و به‌ ثمر نشاندن‌ از مميزات‌ امورتربيتي‌ است‌. بالتّبع‌ حصول‌ به‌ چنين‌ غايتي‌، مسئلة‌ روش‌ تربيت‌ موضوعيت‌ مي‌يابد.«مربي‌» اهميت‌ ويژه‌ مي‌يابد، در حدي‌ كه‌ كسي‌ ممكن‌ است‌ معلم‌ خوب‌ و موفقي‌ باشد،اما مربي‌ شايسته‌اي‌ نباشد. از ويژگي‌هاي‌ تربيت‌ آن‌ است‌ كه‌ هرسه‌ حوزه‌ «جسم‌»،«عقل‌» و «قلب‌» (دل‌) آدمي‌ را شامل‌ مي‌شود. مفروض‌ در تربيت‌ آن‌ است‌ كه‌ چون‌ نشو ونما دادن‌ چيزي‌ مطرح‌ است‌. پس‌ متعلق‌ تربيت‌ بايد داراي‌ استعداد دروني‌ بالقوه‌ براي‌بالفعل‌ شدن‌ باشد.

3ـ از نهضت‌ حسيني‌ و قيام‌ عاشورا در بعد تربيتي‌ سخن‌ اندكي‌ رفته‌ است‌ و حال‌آن‌ كه‌ از قيام‌ عاشورا هم‌ در «ابعاد مختلف‌ تربيت‌»، فردي‌ و جمعي‌ (سياسي‌، اجتماعي‌،اقتصادي‌، فرهنگي‌ و...) بهره‌هاي‌ فراوان‌ مي‌توان‌ برد و هم‌ از «روش‌هاي‌ تربيتي‌» درموارد بسياري‌ مي‌توان‌ استفاده‌ نمود و هم‌...

طرح‌ همه‌ مباحث‌ تربيتي‌ مربوط‌ به‌ امام‌ حسين‌ (ع) در حد يك‌ مقاله‌ نمي‌گنجد؛مثلاً از خاستگاه‌هاي‌ تربيتي‌ امام‌ حسين‌ (ع) و از تأثيرهاي‌ خانوادگي‌ مي‌توان‌ سخن‌گفت‌. از خصايص‌ تربيتي‌ و روحي‌ امام‌ حسين‌ (ع) ، ظلم‌ستيزي‌ بود. او فرزند پدري‌ است‌كه‌ حتي‌ در حال‌ احتضار و پس‌ از ضربت‌ خوردن‌ از ابن‌ ملجم‌ و در وصيتش‌ به‌ فرزندانش‌(امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌) مي‌آموزد. «كونا للظالم‌ خصماً و للمظلوم‌ عوناً» ؛ دشمن‌ ظالم‌و ياور مظلومان‌ باشيد.

يا در كودكي‌، حركت‌ پيچيدة‌ تربيتي‌ امام‌ حسين‌ (ع) همراه‌ با برادرش‌ را در اصلاح‌نقص‌ وظيفه‌ ديني‌ پيرمردي‌ را ديديم‌ كه‌ وقتي‌ وضوي‌ با اشكالش‌ را ديدند، از پيرمردخواستند كه‌ به‌ داوري‌ درباره‌ وضوي‌ آن‌ دو بنشيند تا ببيند كدام‌ يك‌ زيباتر وضو مي‌گيرند (قالا ايّنا يحسن‌؟) و پيرمرد متوجه‌ شد كه‌ اين‌ كاربراي‌ رفع‌ نقيصه‌ او بود و...

حدود و نقطه‌ تمركز اين‌ مقال‌، بر نكته‌هاي‌ تربيتي‌ است‌ كه‌ در نهضت‌ حسيني‌ ازمدينه‌ آغاز و در كربلا با قيام‌ عاشورا به‌ خاتمه‌ رسيده‌ و سپس‌ پيام‌هاي‌ سازنده‌ و جلوه‌هاي‌مؤثر آن‌ توسط‌ ادامه‌ دهندگان‌ نهضت‌ به‌ گوش‌ اعصار براي‌ هميشه‌ رسيده‌ است‌.

4) نهايتاً، نوشتار مختصر حاضر در گزينش‌ نكات‌ تربيتي‌ از نهضت‌ حسيني‌ و قيام‌عاشورا نظر به‌ مسائل‌ عصر، شبهات‌ مبتلابه‌ و پرسش‌هاي‌ نسل‌ جديد در فضاي‌ امروزايران‌ دارد. از اين‌رو، اگر امروزه‌ مطرح‌ مي‌گردد كه‌ از دين‌ پيام‌هاي‌ سياسي‌ نبايد جست‌ وانتظار داشت‌ و «سكولاريسم‌» مدافعان‌ جدي‌ دارد، در اين‌ مقاله‌ از تربيت‌ سياسي‌ درنهضت‌ كربلا، زياد سخن‌ خواهد رفت‌. يا اگر مسئله‌ زن‌ و حضور سياسي‌اش‌ در جامعه‌ وحقوق‌ بانوان‌ از نگاه‌ ديني‌ با مطرح‌ شدن‌ پرسش‌هاي‌ «فمينيست‌ها» پرسش‌ جدي‌ روزماست‌؛ از اين‌ رو از تربيت‌ بانوان‌ و زنان‌ در نهضت‌ عاشورا سخن‌ به‌ ميان‌ مي‌آيد.

ابعاد تربيت‌ در قيام‌ عاشورا

در يك‌ نگاه‌ تربيت‌ را در دو سطح‌ «فردي‌» و «جمعي‌» مي‌توان‌ به‌ تحليل‌ نشست‌و هريك‌ خود اقسام‌ و زير مجموعه‌هاي‌ خاص‌ خود را خواهد داشت‌؛ مثلاً «تربيت‌اخلاقي‌» از زيرمجموعه‌هاي‌ تربيت‌ فردي‌ است‌ و حال‌ آن‌ كه‌ «تربيت‌ سياسي‌»، «تربيت‌اجتماعي‌»، «تربيت‌ فرهنگي‌»، «تربيت‌ اقتصادي‌» و... در ذيل‌ تربيت‌ جمعي‌ دسته‌بندي‌مي‌شود. در ادامه‌ مباحث‌ جهت‌ رعايت‌ اختصار، در بحث‌ تربيت‌ از بعد فردي‌ و از مصاديق‌تربيت‌ اخلاقي‌ به‌ «عزت‌ مداري‌» در قيام‌ عاشورا اشاره‌ شده‌ و در تربيت‌ جمعي‌ نيز تنهاجلوه‌هاي‌ تربيت‌ سياسي‌ مداقه‌ و بررسي‌ مي‌شوند:

1) تربيت‌ اخلاقي‌:

عزت‌ مداري‌ و ذلت‌ ستيزي‌، براي‌ اين‌ كه‌ با اختصار مباحث‌ مربوط‌ به‌ عزت‌ درفرهنگ‌ عاشورا مطرح‌ گردند، مجموع‌ مباحث‌ در نكته‌هاي‌ زير عرضه‌ مي‌شوند:

اول‌: از بين‌ همه‌ فضايل‌ اخلاقي‌ و تربيتي‌ امام‌ حسين‌ در بعد فردي‌ و شخصي‌،بدين‌ دليل‌ بر روي‌ «عزت‌» تأكيد شده‌ كه‌ به‌ تعبيري‌ اين‌ مفهوم‌ اخلاقي‌ در هيچ‌ يك‌ ازمعصومين‌ : به‌ اندازه‌ اباعبدالله‌ الحسين‌ (ع) تكرار نشده‌ و عزت‌، كليد شخصيت‌ امام‌حسين‌ (ع) است‌. عزت‌، مدار و معبر و ميزان‌ و مبنا و مجراي‌ كلام‌ و سيرة‌ حسيني‌ است‌ ودر نهضت‌ عاشورا موج‌ مي‌زند.

دوم‌: شرايط‌ عصر و نظام‌ بين‌ الملل‌ به‌ گونه‌اي‌ است‌ كه‌ جامعه‌ ما نياز به‌ تقويت‌عزت‌ مداري‌ و ذلت‌گريزي‌ دارد، زيرا اگر شرايط‌ پس‌ از جنگ‌ سرد در نظام‌ بين‌ الملل‌ را ازجهت‌ حساسيت‌ و نقطه‌ عطف‌ به‌ سه‌ مقطع‌ «جنگ‌ سرد» كه‌ تا سال‌ 1991 و سقوط‌ اتحادشوروي‌ ادامه‌ يافت‌ و سپس‌ مقطع‌ جهاني‌ شدن‌ كه‌ پس‌ از سقوط‌ اتحاد شوروي‌ تا 2001ميلادي‌ و حادثة‌ 11 سپتامبر استمرار يافت‌ و مقطع‌ سوم‌ از 11 سپتامبر 2001 (شهريور1380) به‌ بعد تقسيم‌ كنيم‌، در فضاي‌ جنگ‌ سرد جهان‌ با چالش‌ آمريكا و شوروي‌ مواجه‌بود و در مقطع‌ بعدي‌، امريكا كوشيد كه‌ در مدت‌ يك‌ دهه‌ «نظم‌ نوين‌ بين‌ المللي‌» راتعريف‌ كند، اما تلاش‌هاي‌ «بوش‌» (پدر) و «كلينتون‌» كاملاً قرين‌ با توفيق‌ نبود، اما درمقطع‌ سوم‌ با حادثة‌ 11 سپتامبر 2001 بوش‌ (پسر) بهانه‌ لازم‌ را به‌ دست‌ آورد كه‌ براي‌دنيا رجز بخواند و از جمله‌ رجزهايش‌ آن‌ است‌ كه‌ در سخنراني‌ در كنگره‌ اين‌ كشور (29ژانويه‌ 2002) ايران‌ را در كنار عراق‌ و كره‌ شمالي‌، «محور شيطاني‌ يا محور شرارت‌» بنامدو تهديد كند كه‌ «من‌ منتظر حوادث‌ نخواهم‌ ماند، چرا كه‌ زمان‌ آبستن‌ مخاطرات‌ بيشتري‌است‌. ما به‌ انتظار پليدي‌، كه‌ هرلحظه‌ نزديك‌تر و نزديك‌تر مي‌شود، نخواهيم‌ نشست‌.ايالات‌ متحده‌ آمريكا به‌ خطرناك‌ترين‌ رژيم‌هاي‌ جهان‌ معاصر اجازه‌ نخواهد داد كه‌ بابهره‌گيري‌ از مخرّب‌ترين‌ تسليحات‌ ممكن‌ به‌ تهديدي‌ براي‌ ما بدل‌ شوند...».

در چنين‌ فضايي‌ كه‌ ايران‌ اسلامي‌ عزت‌، شرف‌، افتخاراتش‌ در معرض‌ خطر است‌،نياز به‌ تقويت‌ روحية‌ عزت‌ طلبي‌ و كرامت‌ خواهي‌ دارد و از اين‌ رو امسال‌ از سوي‌ مقام‌معظم‌ رهبري‌، به‌ سال‌ «عزت‌ و افتخار حسيني‌» نام‌ گذاري‌ شده‌ است‌، تا با تمسك‌ به‌عزت‌ و افتخار حسيني‌ و با توسل‌ به‌ «هيهات‌ منا الذلة‌» عاشوراييان‌، تن‌ به‌ ذلت‌ ندهيم‌. باتوجه‌ به‌ اين‌ عطش‌ و نياز، تمركز پژوهش‌ حاضر در تربيت‌ اخلاقي‌ به‌ مدار بحث‌ عزت‌ درقيام‌ عاشورا تنظيم‌ شده‌ است‌.

سوم‌: از عزت‌ در نهضت‌ حسيني‌، حداقل‌ از دو زاويه‌ مي‌توان‌ به‌ بحث‌ نشست‌:يكي‌، مراجعه‌ استقرايي‌ به‌ كلمات‌ امام‌ حسين‌ (ع) در مواردي‌ كه‌ در طي‌ نهضتش‌ از كلمه‌عزت‌ و يا مفهوم‌ متضادش‌، ذلّت‌ بهره‌ برده‌ است‌ و ديگري‌، با مراجعه‌ به‌ سيره‌ آن‌ حضرت‌،بر اساس‌ شاخصه‌هايي‌ عملكردي‌ و مواضعي‌ كه‌ به‌ عزت‌ و كرامت‌ آن‌ حضرت‌ و نهضتش‌منجر مي‌گردد، بحث‌ نمود.

در بعد ذلت‌ ستيزي‌ با مراجعه‌ به‌ سير نهضت‌ كربلا بارها از امام‌ حسين‌ (ع) زيربارذلت‌ نرفتن‌ براي‌ حفظ‌ عزت‌ و شرافت‌ شنيده‌ شده‌ است‌. چنان‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ در كلام‌حماسي‌ و مشهورشان‌ مي‌فرمايند:

«الا و ان‌ الدّعي‌ ابن‌ الدّعي‌ قدر كزني‌ بين‌ اثنتين‌، بين‌ السلّه‌ والذلّه‌ و هيهات‌ مناالذله‌؛ آگاه‌ باشيد اين‌ فرومايه‌ ]ابن‌ زياد[ و فرزند فرومايه‌ مرا بين‌ دو راهي‌ِ شمشير و ذلت‌قرار داده‌ است‌ و هيهات‌ كه‌ ما به‌ زير بار ذلت‌ برويم‌».

و يا در سخنراني‌ آن‌ حضرت‌ در روز عاشورا، وقتي‌ كه‌ «قيس‌ ابن‌ اشعث‌» با صداي‌بلند گفت‌: يا حسين‌، چرا با پسر عمويت‌ بيعت‌ نمي‌كني‌، كه‌ در اين‌ صورت‌ با تو به‌ نرمي‌رفتار خواهد كرد و كوچك‌ترين‌ ناراحتي‌ متوجه‌ تو نخواهد بود؟ امام‌ عزيزانه‌ در پاسخ‌فرمودند: «لا والله‌ لا اعطيهم‌ بيدي‌ اعطاء الذليل‌ ولا اقرّ اقرار العبيد.» نه‌ به‌ خدا سوگند!نه‌ دست‌ ذلت‌ در دست‌ آنان‌ مي‌گذارم‌ ونه‌ مانند بردگان‌ فرمانبردارشان‌ خواهم‌ شد.

هم‌ چنين‌ وقتي‌ يكي‌ از بستگان‌ امام‌ در جريان‌ نهضت‌ كربلا، پس‌ از گفت‌ وشنودي‌، خبر شهيد شدن‌ آن‌ حضرت‌ را از زبان‌ پدرش‌ مطرح‌ كرد و سپس‌ گفت‌: آري‌،كاش‌ از آنها كناره‌ نمي‌گرفتي‌ و تن‌ به‌ بيعت‌ مي‌دادي‌!»، امام‌ فرمود: پدرم‌ از رسول‌ خدا (ص) نقل‌ مي‌كرد كه‌ آن‌ حضرت‌ به‌ ايشان‌ اين‌ گونه‌ فرموده‌ بود كه‌ من‌ و او (علي‌) هردو به‌ تيغ‌كينه‌ و ستم‌، كشته‌ مي‌شويم‌ و مزارمان‌ نزديك‌ يك‌ ديگر است‌. آيا تو فكر مي‌كني‌، آنچه‌ راكه‌ تو مي‌داني‌، من‌ نمي‌دانم‌؟ سپس‌ اين‌ كلام‌ ماندگار در تاريخ‌ را فرمودند: «والله لا اعطي‌الدنيه‌ عن‌ نفسي‌ ابداً؛ همانا من‌ هرگز تن‌ به‌ ذلت‌ نخواهم‌ سپرد».

سيرة‌ آن‌ حضرت‌ نيز مقرون‌ و محفوف‌ به‌ عزت‌ طلبي‌ و ذلت‌ ستيزي‌ است‌. تمام‌سخن‌ يزيد و عمالش‌ را در يك‌ جملة‌ بيعت‌ امام‌ حسين‌ (ع) با يزيد مي‌توان‌ خلاصه‌ كرد وتمام‌ موضع‌گيري‌هاي‌ امام‌ حسين‌ (ع) از مدينه‌ به‌ مكه‌ و از مكه‌ تا كربلا را نيز در يك‌جمله‌ مي‌توان‌ خلاصه‌ كرد كه‌ در پاسخ‌ پيشنهاد محمد حنفيه‌ برادرش‌ كه‌ معتقد بود: خوب‌است‌ امام‌ در شهر خاصي‌ اقامت‌ نكند و در عين‌ حال‌ نمايندگاني‌ براي‌ جذب‌ نيرو بفرستدتا ببيند شرايط‌ چگونه‌ است‌، زيرا نگران‌ بود كه‌ امام‌ كشته‌ شود، امام‌ فرمود:

«يا اخي‌ لولم‌ يكن‌ في‌ الدنيا ملجأً ولا مأوي‌ لما بايعت‌ يزيد بن‌ معاويه‌؛ برادر، اگردر تمام‌ اين‌ دنياي‌ وسيع‌ هيچ‌ پناهگاه‌ و ملجأ و مأوايي‌ نباشد، بازهم‌ با يزيد بن‌ معاويه‌بيعت‌ نخواهم‌ كرد».

از «سيرِ امام‌» در طول‌ نهضت‌، اين‌ اصل‌ كليدي‌ به‌ عنوان‌ «سيره‌» آن‌ حضرت‌قابل‌ استخراج‌ است‌، كه‌ مشي‌ اخلاقي‌، وصف‌ شخصيتي‌ و ويژگي‌ نفساني‌ امام‌ حسين‌ (ع) زندگي‌ عزيزانه‌ و شرافت‌مندانه‌ و جوانمردانه‌ و آزادي‌مدار است‌، نه‌ زندگي‌ ضعيف‌ و قرين‌ باهر نوع‌ پستي‌ و ذلت‌ براي‌ زندگي‌ ظاهري‌.

چهارم‌: اما پرسش‌ اساسي‌ آن‌ است‌ كه‌ بحث‌ از ويژگي‌ «عزت‌» در شخصيت‌امام‌حسين‌ (ع) و نهضت‌ كربلا با تربيت‌ چه‌ ارتباطي‌ دارد؟ اگر بتوان‌ بحث‌ عزّت‌ نفس‌ وكرامت‌ آدمي‌ را مهم‌ترين‌ مبحث‌ تربيتي‌ و يا حداقل‌ يكي‌ از مباحث‌ مهم‌ تربيتي‌پذيرفت‌، در آن‌ صورت‌ بايد بين‌ اصل‌ عزت‌ در نهضت‌ كربلا و آثار تربيتي‌ آن‌ براي‌سايرين‌ پل‌ زد. براي‌ برقراري‌ اين‌ دو مبحث‌، مي‌توان‌ از بحث‌ «طرح‌ اسوه‌ها و الگوها» درسازندگي‌ و بازسازي‌ تربيتي‌ بهره‌ برد.

امروزه‌ در مباحث‌ تربيتي‌، بحث‌ اسوه‌ها و الگوها مورد عنايت‌ است‌؛ مثلاً درمكاتب‌ روان‌شناسي‌ معاصر هم‌ نسبت‌ به‌ الگوها سخن‌ رفته‌ و «بندورا» در نظرية‌يادگيري‌ اجتماعي‌اش‌، به‌ شكل‌ گسترده‌اي‌ بر يادگيري‌هايي‌ كه‌ در نتيجه‌ مشاهده‌ الگوهاپديد مي‌آيد، تأكيد ورزيده‌ است‌. همين‌ طور «ساليوان‌» در نظريه‌ شخصيتي‌ كه‌ تحت‌عنوان‌، «روان‌ پزشكي‌ تأثير متقابل‌ اشخاص‌» عرضه‌ كرده‌ است‌، از تأثير تعيين‌ كنندة‌الگوها بر رفتار آدمي‌ ياد مي‌كند.

با نگاهي‌ گذرا به‌ قرآن‌ به‌ اسوه‌هاي‌ متعددي‌ برمي‌خوريم‌. حضرت‌ ابراهيم‌ (ع) اسوة‌ بت‌ شكني‌ است‌. اصحاب‌ كهف‌، سمبل‌ و اسوة‌ مهاجرين‌ في‌ سبيل‌ الله‌ و حضرت‌يوسف‌، اسوة‌ ايستادگي‌ در برابر شهوات‌ و حضرت‌ رسول‌ (ص) اسوة‌ حسنه‌ است‌. پس‌ اگرمي‌توان‌ از اسوه‌ها در امر تربيت‌ از نگاه‌ مكتب‌هاي‌ روان‌ شناسي‌ و تربيتي‌ و نيز در تربيت‌ديني‌ بهره‌ برد، با اين‌ مفروض‌ از امام‌ حسين‌ (ع) و يارانش‌ به‌ عنوان‌ اسوه‌ها و الگوهاي‌تربيتي‌ مي‌توان‌ بهره‌برد و با توجه‌ به‌ بحث‌ حاضر، مي‌توان‌ از عزت‌ و كرامت‌ حسيني‌،براي‌ القا، تلقين‌ و تقويت‌ عزت‌ مداري‌ براي‌ ديگران‌ استفاده‌ نمود و از ذلت‌ گريخت‌ و ذلت‌ستيزي‌ آنان‌ الهام‌ بخش‌ شيعيان‌ و پيروانش‌ باشد كه‌ در مقابل‌ تهديد، ارعاب‌ و زورمداري‌ديگران‌ بتوانند نه‌ بگويند و فرياد هيهات‌ منا الذله‌ سردهند.

پنجم‌: همان‌ گونه‌ كه‌ از اسوه‌ها مي‌توان‌ درس‌ تربيتي‌ نيكو و مناسب‌ آموخت‌، درصورت‌ تحريف‌ اهداف‌، سخنان‌، برنامه‌ و نتايج‌ تلاش‌هاي‌ آنان‌، مي‌توان‌ به‌ غايتي‌تربيتي‌ نامناسب‌ و نامطلوب‌ دست‌ يافت‌. نهضت‌ عاشورا نيز علي‌ رغم‌ آن‌ كه‌ مي‌تواند بارمثبت‌ فراون‌ تربيتي‌ را حامل‌ باشد، اما متأسفانه‌ به‌ علت‌ تحريف‌ اهداف‌ و شعارهاي‌نهضت‌، گاه‌ به‌ جاي‌ اين‌ كه‌ بتوانيم‌ پيام‌هاي‌ عزت‌ بخش‌ آن‌ حادثه‌ حيات‌ بخش‌ را آويزة‌گوش‌ كنيم‌، از آن‌ پيام‌هاي‌ منفي‌ و غيرسازنده‌ و حتي‌ گاه‌ ضد اهداف‌ نهضت‌ برداشت‌مي‌كنيم‌. اين‌ جاست‌ كه‌ معلمان‌ ديني‌ و مربيان‌ متعهد و مفسران‌ اين‌ حركت‌ها بايدهشيارانه‌ وارد عمل‌ شوند و نهضت‌ حسيني‌ را از تحريف‌هاي‌ آراسته‌ پيرايش‌ نمايند. ازپيام‌هاي‌ غلط‌ و خطرناكي‌ كه‌ گاه‌ از قيام‌ عاشورا گرفته‌ شده‌ و آثار ضد تربيتي‌ جدي‌ نيزدارد، آن‌ است‌ به‌ جاي‌ اين‌ كه‌ از راه‌ و رسم‌ عزيزانة‌ آن‌ حضرت‌ درس‌ عزت‌ بگيريم‌، به‌جاي‌ اين‌ كه‌ از اسوه‌ها و الگوهاي‌ كربلا، درس‌ پايداري‌، مقاومت‌، صلابت‌، حماسه‌ و ايثاربياموزيم‌ و به‌ جاي‌ اين‌ كه‌ بدانيم‌ امام‌ حسين‌ (ع) به‌ ما آموخته‌ و در عمل‌ مارا بدين‌ طريق‌هدايت‌ نموده‌ كه‌ در راه‌ حفظ‌ عزت‌ و شرافت‌ از هزينه‌ كردن‌ جان‌ و مال‌ نهراسيم‌، بدان‌سمت‌ كشانده‌ مي‌شويم‌ كه‌ به‌ نهضت‌ بار عاطفي‌ شديد داده‌ و آن‌ را در گريه‌ كردن‌ وسوگواري‌ تنها خلاصه‌ كنيم‌ و در نتيجه‌، به‌ جاي‌ حركت‌، توجيه‌گر وضع‌ موجود باشيم‌.اين‌گونه‌ نگرش‌، قطعاً تحريف‌ معنوي‌ اهداف‌ نهضت‌ حسيني‌ است‌، زيرا امام‌ در وصيت‌نامه‌شان‌،هدف‌ نهضت‌ را اصلاح‌ امت‌ اسلامي‌ و احياي‌ اصل‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر و اعادة‌سيرة‌ نبوي‌ و علوي‌ ذكر مي‌كنند. تربيتي‌ كه‌ نتيجه‌اش‌ بي‌ توجهي‌ به‌ سرنوشت‌ جامعه‌ ودين‌ باشد، تربيتي‌ حسيني‌ نيست‌ و با وصاياي‌ آن‌ حضرت‌ در تعارض‌ است‌.

ششم‌: اگر قرار بود كه‌ از كربلا درس‌ آموخت‌ و از عاشورا تعليم‌ گرفت‌، كار سهل‌تر ازآن‌ بود كه‌ ادعا كرد كربلا آثار و جلوه‌هاي‌ تربيتي‌ دارد. قطعاً كربلا درس‌هاي‌ فراواني‌ براي‌آموختن‌ دارد و جنبة‌ تعليمي‌ عاشورا عميق‌ است‌ و به‌ قول‌ «اقبال‌ لاهوري‌» در مثنوي‌ «درمعناي‌ حريت‌ اسلامي‌ و سه‌ حادثه‌ كربلا»
تيغ‌ بهر عزت‌ دين‌ است‌ و بس رمز قرآن‌ از حسين‌ آموختيم‌
‌مقصد او حفظ‌ آئين‌ است‌ و بس‌ ز آتش‌ او شعله‌ها اندوختيم‌






مقام امام حسين عليه السلام در روايات

ر حديث صحيحي آمده است: پيامبري نيست مگر اين كه سرزمين كربلا را زيارت كرده و به آن سرزمين خطاب كرده كه ماه درخشنده‌اي را در تو دفن مي‌نمايند.
حضرت نوح در كربلا
وقتي كشتي نوح بر روي آب سير مي‌كرد به سرزميني رسيد كه نوح از تلاطم شديد آن ترسيد كه كشتي غرق شود. گفت:"طفت الدنيا و ما اصابني فرع مثل هذه الارض"؛ همه دنيا را دور زدم و مثل اين سرزمين، دلهره و نگراني به من دست نداد، ‌جبرئيل نازل شد و گفت: "اينجا سرزمين كربلا و قتلگاه حسين عليه السلام فرزند آخرين پيغمبر خدا است." حضرت نوح و اصحابش براي مظلوميت آن حضرت گريه كردند و بر قاتلش لعن نمودند.
حضرت ابراهيم در كربلا
شيخ الانبياء، حضرت ابراهيم عليه السلام وقتي سوار بر اسب بود، از اين سرزمين مي‌گذشت، پاي اسبش لغزيد و از اسب زمين خورد و سرش شكست، گفت:

"الهي ما حدث مني؟"؛ خدايا! چه لغزشي از من سر زده كه اين چنين شد؟ به اراده الهي اسبش به سخن آمده و گفت: اين سرزمين كربلاست و فرزند آخرين پيامبر الهي را در اينجا مي‌كشند؛ به خاطر همدردي با خون پاك آن عزيز زهرا خون سرت جريان پيدا كرد.
حضرت خاتم الانبياء محمد مصطفي صلوات الله عليه در كربلا
حضرت فرمودند مرا به سرزميني سير دادند، كه گفته مي‌شد اينجا كربلاست (سرزمين حزن و اندوه) "و اُريتُ فيهِ مَصرَعَ الحُسَينِ عليه السلام وَ اصحابه؛ و در آنجا قتلگاه فرزندم حسين و اصحاب با وفايش را به من نشان دادند، و در آنجا يك مجلس سوگواري و عزاداري برپا شد.

حضرت سيد الاوصياء اميرالمومنين علي عليه السلام در كربلا
ابن عباس مي‌گويد: همراه حضرت علي عليه السلام در مسير صفين بودم، وقتي به دشت كربلا (ساحل فرات) رسيديم پياده شديم. ناگهان آن حضرت با صداي بلند گريه كردند و فرمودند: "يَابنَ عباس أتعرف هذا الموضع؟"؛ آيا اين سرزمين را مي‌شناسي؟ عرض كردم: نمي‌شناسم. حضرت فرمودند: اگر مانند من مي‌شناختي از اينجا نمي‌گذشتي مگر اين كه مانند من گريه مي‌كردي ... اين را فرمودند و گريه زيادي كردند طوري كه اشك از محاسن شريف آن حضرت جاري و بر سينه مباركشان مي‌ريخت. فرمودند: "اين سرزمين كربلاست، كه محل شهادت حسينم و هفده نفر از نسل من و فاطمه زهرا سلام الله عليها مي‌باشد و مانند مكه و مدينه و بيت المقدس شناخته مي‌شود.

زيارت امام حسين عليه السلام، بزرگترين ارزش
امام صادق عليه السلام فرمودند: زيارت امام حسين عليه السلام از هر عمل پسنديده‌اي ارزش و فضيلتشبيشتر است.

افتخار زمين كربلا
امام صادق عليه السلام فرمودند:
زمين كعبه گفت: كيست مثل من، و حال آن كه خانه خداوند متعال بر من بنا شده و مردم از اطراف و اكناف به طرف من مي‌آيند و حرم امن الهي قرار داده شده‌ام
و چه فضيلت‌هايي كه براي زيارت اين مكان مقدس وارد شده (از آن جمله: حضرت علي ابن الحسين عليهماالسلام فرمودند: تسبيح گفتن در مكه افضل است از خراج و ماليات كه در راه خدا انفاق شود.(1)
و حضرت باقر عليه السلام مي‌فرمايند: سجده كننده در مكه به منزله در خون غلطيدن در راه خداست. در روايتي ديگر آورده‌اند كه طعام خوردن در مكه به منزله روزه داشتن در غير مكه است. و راه رفتن در مكه عبادت خداوند است.(2) و در ادعيه بسياري درخواست زيارت خانه خدا وارد شده است.
با اين حال خداوند به زمين كعبه خطاب كرد: ساكت باش كه فضيلت تو در برابر فضايل زمين كربلاي حسين چون سوزني باشد و اگر نبود خاك و تربت كربلا، هرگز تو را فضيلت نداده بودم و اگر كساني كه كربلا ايشان را در بردارد (حضرت سيد الشهدا و اصحابش) نبودند، تو را و آنچه تو هم اكنون به آن فخر مي‌كني نمي‌آفريدم.
و خداوند كربلا را بهترين زمين در بهشت قرار داده است...
 

مقايسه انفاق در حج و در مسير كربلا
عبدالله بن سنان مي‌گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم پدرت درباره انفاق در راه حج مي‌فرمودند به هر درهمي كه در اين راه خرج كني براي او هزار درهم حساب مي‌شود. كسي كه در مسير زيارت امام حسين عليه السلام انفاق مي‌كند براي او چيست؟ حضرت فرمودند: به هر درهمي كه در اين مسير صرف مي‌كند: هزار هزار هزار(تا ده مرتبه هزار را تكرار كردند) براي او حساب مي‌شود و علاوه بر اين رضايت و خشنودي خداوند و دعاي خير پيامبر اكرم صلي اله عليه و آله و حضرت علي عليه السلام و ائمه معصومين عليه السلام براي اوست.(3)

ثواب زيارت حسين عليه السلام برابر بيست حج
راوي مي‌گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمودند: تاكنون چند مرتبه حج را بجا آوردي؟ عرض كردم: نوزده مرتبه. فرمودند: اگر حجت را بر بيست برساني (در ثواب) مثل كسي هستي كه يك بار قبر امام حسين عليه السلام را زيارت كرده است.(4)

در روايت ديگري آمده كه زيارت امام حسين برابر سي حج مقبول مي‌باشد.در حديث ديگري از امام صادق عليه السلام آمده است كه امام با يك زائر امام حسين راجع به ثواب زيارت اينگونه فرمودند: براي چه اينجا آمده‌اي؟زائر عرض كرد: براي زيارت حسين عليه السلام آمده‌ام. فرمود: هيچ خواسته‌اي نداشتي؟
عرض كرد: هيچ آرزويي مگر اين كه آن حضرت را زيارت كنم و سلام دهم و به وطنم برگردم. حضرت فرمودند: شما چه ثوابي در زيارت آن حضرت مي‌بينيد؟
عرض كرد: ما زيارت حضرتش را مايه بركت در جان، اهل و فرزندان و مال و معايشمان و موجب برآورده شدن حاجاتمان مي‌بينيم.
حضرت فرمودند: آيا مي‌خواهي بيش از اين، از فضيلت زيارت آن حضرت براي تو بيان كنم؟ عرض كرد: اي فرزند رسول خدا زيادتر برايم بفرمائيد.
حضرت فرمودند: زيارت امام حسين عليه السلام معادل يك حج مقبول خالصانه‌اي‌ ست كه با رسول خدا صلي الله عليه و آله انجام شود. او از اين مقدار تعجب كرد.
حضرت فرمود: اي والله (تعجب مي‌كني؟) برابر دو حج. و پيوسته از زيارت آن حضرت زياد فرمودند، تا اين كه فرمودند: زيارت امام حسين عليه السلام برابر با سي حج مقبول خالصانه ايست كه با رسول خدا صلي الله عليه و آله بجا آورده شود.(5)
 

ترس از ترك شدن حج
راوي مي‌گويد: محضر امام صادق عليه السلام شرفياب شدم، حضرت فرمودند: امسال حج مشرف نشدي؟ عرض كردم: چيزي كه حج بروم نداشتم ولي عرفه در كنار قبر امام حسين عليه‌السلام بودم. حضرت فرمودند: از آنها كه سرزمين منا را درك كردند كم نياوردي، بعد فرمودند:
"حقيقتا اگر اكراه اين را نداشتم كه مردم حج را ترك كنند، هر آينه حديثي را براي شما (درباره زيارت امام حسين عليه السلام) بيان مي‌كردم كه هرگز زيارت آن حضرت را ترك نمي‌كرديد.(6)

و در حديث ديگري امام باقر عليه السلام فرمودند: اگر مردم مي‌دانستند چه فضيلتي در زيارت امام حسين عليه السلام است، از شوق، جان مي‌سپردند و نفسشان از روي حسرت و اندوه قطع مي‌شد.(7)
 

  مدفن شاه شهيدان كربلا       مظهر آيات يزدان كربلا 

مخزن اسرار قرآن كربلا       مركز ترويج ايمان كربلا
       منشاء غفران يزدان كربلا        مظهر الطاف رحمان كربلا

 

روايات متعددي داريم كه زيارت امام حسين عليه السلام معادل حج و عمره مي‌باشد، و روايات مختلفي كه معادل يك حج، دو حج، بيست حج، سي، هفتاد، هشتاد، صد و هزار حج است و ظاهراً اين ثواب‌هاي مختلف به حسب مراتب معرفت و رعايت آداب و شرايط مي‌باشد.
----------------



درس‏ ها و عبرت ‏ها قيام عاشورا از منظر امام خامنه اي مدظله العالي

چكيده
هدف از پژوهش حاضر، بررسى درس‏ها و عبرت‏هاى قيام عاشورا از منظر مقام معظّم رهبرى مى‏ باشد. از ديدگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامى، امام حسين عليه‏السلام، درس‏ها و عبرت‏هاى بزرگى به همه تاريخ داد. در حقيقت، اسلام را هم در زمان خودش و هم در هر زمان ديگرى بيمه نمود. ياد كربلا، اين درس‏ها و عبرت‏ها را پيش چشم مى‏ گذارد؛ هر جا فسادى از آن قبيل باشد، امام حسين عليه‏السلام در آنجا زنده است و با شيوه و عمل خود مى ‏گويد كه تكليف چيست و چه بايد كرد؟ قيام جاودانه عاشورا نشان داد كه نظام اسلامى، با ايمان، بصيرت، همت‏هاى بلند، مطرح شدن آرمان‏ها و زنده نگاه‏داشتن شعارها به وجود مى ‏آيد، حفظ مى‏ شود و پيش مى ‏رود.
كليدواژه ‏ها: قيام عاشورا، امام حسين عليه‏السلام، مقام معظّم رهبرى، اهداف، عبرت‏ها، درس‏ها.

مقدّمه

آنچه در محرم سال 61ق. در كربلا اتفاق افتاد، حماسه‏ اى عظيم و تكان‏ دهنده بود كه وجدان ‏هاى خفته را بيدار كرد و خون رشادت، آگاهى و حماسه را در رگ‏هاى امت اسلامى دوانيد. عاشوراى حسينى، به مكتبى تبديل شد كه ستمديدگان را عليه ظلم مى ‏شوراند و پيروان فرهنگِ شهادت را به مقابله با سلطه ‏هاى غيردينى و ضددينى برمى‏ انگيخت. عاشورا، فرهنگى فرازمان، فرامكان و حاوى تمامى ارزش ‏هاى مورد نياز جامعه است كه با حفظ جاودانگى، توانمندى و پويايى لازم براى پاسخ‏گويى به نيازهاى مختلف انسان‏ها در همه زمان‏ها و مكان‏ها و در عرصه‏ هاى گوناگون زندگى را دارد و مى‏ تواند قافله بشرى را تا پايان تاريخ، هدايت كند و اين همان معناى دستور آموزنده «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا»است. مقام معظّم رهبرى، قيام امام حسين عليه‏السلام و حادثه عاشورا را از جمله مقاطع بسيار مهم در تاريخ بشر و متحول‏ كننده آن برشمرده و مى‏ فرمايد: «با وجود مخالفت‏هاى فراوان، اين واقعه در طول زمان زنده مانده است و عاشورا در واقع، گنجينه‏اى پرقيمت است كه همه افراد بشر، مى‏توانند از آن استفاده كنند.»1

عاشوراپژوهى مى ‏تواند تصويرى روشن از ابعاد گوناگون قيام عاشورا، به ويژه دستاوردهاى آن به دست دهد. جست‏جوهايى كه در منابع گوناگون انجام شد نشان داد كه عليرغم اهميت روزافزون عاشورا و وجود منابع و پژوهش‏هاى بسيار در اين زمينه،پژوهشى جامع از منظر مقام معظم رهبرى در اين عرصه صورت نگرفته است. اين در حالى است كه پژوهش‏هاى بسيارى در ابعاد تخصصى و قابل توجهى همچون شعر و ادب، هنر، پزشكى، آداب و سنن و مرجع‏ شناسى صورت گرفته است كه نشان از اهميت رشد و توسعه در حوزه ‏هاى خاص دارد، به گونه‏ اى كه اين موضوع توانسته است در كانون توجه نويسندگان و پژوهشگران حوزه ‏هاى مختلف قرار بگيرد.

در حالى كه مفاهيم و ارزش‏هاى والاى اسلام ناب محمدى (ص)، آماج كينه‏ توزى كج ‏انديشان و مغرضان سياست ‏باز قرار گرفته و در گردباد توطئه‏ها به فراموشى سپرده مى ‏شوند، تبيين پيام‏هاى نهضت عاشورا و ارائه تصويرى صحيح و روشن از حركت احياگرانه امام حسين عليه‏السلام، امرى ضرورى است كه مى ‏تواند نظام اسلامى را در به‏ كارگيرى آموزه‏هاى قيام سيدالشهدا عليه‏السلام، يارى رساند. با توجه به جامعيت علمى و اصالت نظرات رهبر فرزانه انقلاب اسلامى و تأكيدات معظّمٌ‏له بر تبيين رسالت‏ها و راهبردها در اين زمينه، در اين مقاله تلاش شده است كه حركت احياگرانه اباعبداللّه الحسين عليه‏السلام و درس‏ها و عبرت‏هايى قيام عاشورا از منظر مقام معظّم رهبرى، مورد مطالعه و بررسى قرار گيرد. پژوهش حاضر به صورت نظرى و با روش سندكاوى، انجام گرفته است.

اين پژوهش بر آن است كه در راستاى هدف ذكرشده، به سؤالات زير پاسخ دهد:
1. از ديدگاه رهبر انقلاب اسلامى، هدف اصلى امام حسين عليه‏السلام از قيام عاشورا چه بود؟
2. از ديدگاه مقام معظّم رهبرى، مهم‏ترين درس‏ها و عبرت‏هايى كه بايد از قيام سيدالشهدا گرفت، كدامند؟
3. از ديدگاه رهبر انقلاب اسلامى، خواص در آن پنجاه سال چگونه شدند كه نظام اسلامى آن وضع تأسف‏ بار را پيدا كرد؟
4. از منظر رهبر فرزانه انقلاب، دولت اسلامى چگونه مى‏ تواند از آموزه هاى قيام سيدالشهدا در جهت اعتلاى فرهنگ عمومى جامعه، بهره گيرد؟

اهداف قيام عاشورا از ديدگاه مقام معظّم رهبرى

مقام معظّم رهبرى ضمن تبيين حركت احياگرانه امام حسين عليه‏السلام، به تشريح اهداف قيام عاشورا پرداخته و مى‏ فرمايد:

دوست دارند چنين بگويند كه حضرت خواست حكومت فاسد يزيد را كنار بزند و خود يك حكومت تشكيل دهد. اين حرف، نيمه‏ درست است؛ نمى‏گويم غلط است. اگر مقصود از اين حرف، اين است كه آن بزرگوار براى تشكيل حكومت قيام كرد؛ به اين نحو كه اگر ببيند نمى ‏شود انسان به نتيجه برسد، بگويد نشد ديگر، برگرديم؛ اين غلط است. بله؛ كسى كه به قصد حكومت، حركت مى‏ كند، تا آنجا پيش مى‏ رود كه ببيند اين كار، شدنى است. تا ديد احتمال شدنِ اين كار، يا احتمال عقلايى وجود ندارد، وظيفه‏ اش اين است كه برگردد. اگر هدف، تشكيل حكومت است، تا آنجا انسان، جايز است برود كه بشود رفت. آنجا كه نشود رفت، بايد برگشت. اگر آن كسى كه مى‏ گويد هدف حضرت از اين قيام، تشكيل حكومت حَقّه علوى است، اين درست نيست؛ براى اينكه مجموع حركت امام، اين را نشان نمى ‏دهد. در نقطه مقابل، گفته مى‏شود: نه آقا، حكومت چيست؛ حضرت مى‏ دانست كه نمى ‏تواند حكومت تشكيل دهد؛ بلكه اصلاً آمد تا كشته و شهيد شود! اين حرف هم مدّتى بر سرِزبان‏ها خيلى شايع بود. بعضى با تعبيرات زيباى شاعرانه‏اى هم اين را بيان مى‏ كردند. حتى من ديدم بعضى از علماى بزرگ ما هم اين را فرموده ‏اند. اين حرف كه حضرت، قيام كرد براى اينكه شهيد شود، حرف جديدى نبوده است. گفت: چون با ماندن نمى‏ شود كارى كرد، پس برويم با شهيد شدن، كارى بكنيم! اين حرف را هم، ما در اسناد و مدارك اسلامى نداريم كه برو خودت را به كام كشته شدن بينداز. ما چنين چيزى نداريم. شهادتى را كه ما در شرع مقدّس مى ‏شناسيم و در روايات و آيات قرآن از آن نشان مى‏  بينيم، معنايش اين است كه انسان به دنبال هدف مقدّسى كه واجب يا راجح است، برود و در آن راه، تن به كشتن هم بدهد. اين، آن شهادتِ صحيح اسلامى است. اما اينكه آدم، اصلاً راه بيفتد براى اينكه «من بروم كشته شوم» يا يك تعبير شاعرانه كه «خون من پاى ظالم را بلغزاند و او را به زمين بزند»، اينها آن چيزى نيست كه مربوط بدان حادثه به آن عظمت است. در اين هم بخشى از حقيقت هست؛ اما هدفِ حضرت، اين نيست.3

از ديدگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامى، هدف امام حسين عليه‏السلام از قيام عاشورا، نه حكومت است و نه شهادت، بلكه هدف والاترى در اين حركت وجود دارد:

كسانى كه گفته‏ اند هدف، حكومت بود، يا هدف، شهادت بود، ميان هدف و نتيجه، خَلط كرده‏ اند. نه خير؛ هدف، اينها نبود. امام حسين عليه‏السلام، هدف ديگرى داشت؛ منتها رسيدن به آن هدف ديگر، حركتى را مى ‏طلبيد كه اين حركت، يكى از دو نتيجه را داشت: «حكومت» يا «شهادت». البته حضرت براى هر دو هم آمادگى داشت. هم مقدّمات حكومت را آماده كرد و مى‏ كرد؛ هم مقدّمات شهادت را آماده كرد. هم براى اين توطين نفس مى‏ كرد، هم براى آن. هركدام هم مى‏ شد، درست بود و ايرادى نداشت؛ اما هيچ‏كدام هدف نبود، بلكه دو نتيجه بود. هدف، چيز ديگرى است. هدف چيست؟ اگر بخواهيم هدف امام حسين عليه‏السلام را بيان كنيم، بايد اين‏طور بگوييم كه هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن يك واجب عظيم از واجبات دين كه آن واجب عظيم را هيچ‏كس قبل از امام حسين، حتى خود پيغمبر انجام نداده بود. نه پيغمبر اين واجب را انجام داده بود، نه اميرالمؤمنين، نه امام حسن مجتبى. واجبى بود كه در بناى كلّى نظام فكرى و ارزشى و عملى اسلام، جاى مهمى دارد. امام حسين قيام كرد تا آن واجب بزرگى را كه عبارت از تجديد بناى نظام و جامعه اسلامى، يا قيام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامى است، انجام دهد. با وجود اينكه اين واجب، خيلى مهم و بسيار اساسى است، تا زمان امام حسين، به اين واجب عمل نشده بود ـ عرض مى‏كنم كه چرا عمل نشده بود ـ امام حسين بايد اين واجب را عمل مى‏ كرد تا درسى براى همه تاريخ باشد. حالا چرا امام حسين اين كار را بكند؟ چون زمينه انجام اين واجب، در زمان امام حسين پيش آمد.4

رهبر معظّم انقلاب اسلامى اين تكليف را با تكليف امام خمينى قدس‏ سره مقايسه نموده و مى ‏فرمايد:

به امام هم مى‏ گفتند: «آقا! شما كه با شاه درافتاده ‏ايد، خطر دارد.» امام نمى ‏دانست خطر دارد؟! امام نمى ‏دانست كه دستگاه امنيتى رژيم پهلوى، انسان را مى‏ گيرد، مى‏ كشد، شكنجه مى‏ كند، دوستان انسان را مى‏ كشد و تبعيد مى‏ كند؟ امام اينها را نمى ‏دانست؟ كارى كه در زمان امام حسين انجام گرفت، نسخه كوچكش هم در زمان امام ما انجام گرفت؛ منتها آنجا به نتيجه شهادت رسيد و اينجا به نتيجه حكومت. اين همان است؛ فرقى نمى‏كند. هدف امام حسين با هدف امام بزرگوار ما يكى بود. اين مطلب، اساس معارف حسين است. معارف حسينى، بخش عظيمى از معارف شيعه است. اين پايه مهمى است و خود يكى از پايه‏ هاى اسلام است. پس هدف، عبارت شد از بازگرداندن جامعه اسلامى به خطّ صحيح. چه زمانى؟ آن وقتى كه راه، عوض شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خيانتِ كسانى، مسلمين را منحرف كرده و زمينه و شرايط هم آماده است. البته دوران تاريخ، اوقات مختلفى است. گاهى شرايط آماده است و گاهى آماده نيست. زمان امام حسين آماده بود، زمان ما هم آماده بود. امام همان كار را كرد. هدف يكى بود. منتها وقتى انسان به دنبال اين هدف راه مى ‏افتد و مى‏ خواهد عليه حكومت و مركز باطل قيام كند، براى اينكه اسلام و جامعه و نظام اسلامى را به مركز صحيح خود برگرداند، يك موقع است كه وقتى قيام كرد، به حكومت مى‏رسد؛ اين يك شكل آن است. در زمان ما بحمداللّه اين‏طور شد. يك وقت است كه اين قيام، به حكومت نمى‏ رسد؛ به شهادت مى ‏رسد. آيا در اين صورت، واجب نيست؟ چرا؛ به شهادت هم برسد واجب است. آيا در اين صورتى كه به شهادت برسد، ديگر قيام فايده‏اى ندارد؟ چرا؛ هيچ فرقى نمى‏ كند. اين قيام و اين حركت، در هر دو صورت فايده دارد ـ چه به شهادت برسد، چه به حكومت ـ منتها هركدام، يك نوع فايده دارد. اين، آن كارى بود كه امام حسين انجام داد.5

مقام معظّم رهبرى، قيام عاشورا و هدف اصلى آن، يعنى احياى دين، را مصداق بارز امر به معروف و نهى از منكر برشمرده و مى ‏فرمايد:

انجام اين واجب از طريق قيام و از طريق امر به معروف و نهى از منكر است؛ بلكه خودش يك مصداق بزرگِ امر به معروف و نهى از منكر است. البته اين كار، گاهى به نتيجه حكومت مى‏ رسد؛ امام حسين براى اين آماده بود. گاهى هم به نتيجه شهادت مى‏رسد؛ براى اين هم آماده بود. ما به چه دليل اين مطلب را عرض مى‏كنيم؟ اين را از كلمات خود امام حسين به دست مى‏ آوريم. من در ميان كلمات حضرت ابى ‏عبداللّه عليه‏السلام، چند عبارت را انتخاب كرده ‏ام. اوّل در مدينه؛ آن شبى كه وليد حاكم مدينه، حضرت را احضار كرد و گفت: معاويه از دنيا رفته است و شما بايد با يزيد بيعت كنيد! حضرت به او فرمود: باشد تا صبح، «ننظر و تنظرون اينا احق بالبيعة و الخلافه»؛ برويم فكر كنيم، ببينيم ما بايد خليفه شويم، يا يزيد بايد خليفه شود! مروان فرداى آن روز، حضرت را در كوچه‏ هاى مدينه ديد، گفت: يا اباعبداللّه، تو خودت را به كشتن مى ‏دهى! چرا با خليفه بيعت نمى‏كنى؟ بيا بيعت كن، خودت را به كشتن نده؛ خودت را به زحمت نينداز. حضرت در جواب او، اين جمله را فرمود: «اناللّه و انا اليه راجعون و على الاسلام السلام اذ قدبليت الامة براع مثل يزيد و لقد سمعت جدى رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يقول الخلافة محرمة على آل ابى سفيان»؛ بايد فاتحه اسلام را خواند اگر كار امت اسلامى به جايى برسد كه رهبر امت اسلامى مردى مانند يزيدبن معاويه باشد با اينكه من از جدم خاتم الانبيا(ص) شنيدم كه مى‏ فرمود: خلافت بر آل ابى ‏سفيان حرام است.6

قضيه، شخص يزيد نيست؛ هركس مثل يزيد باشد. حضرت مى ‏خواهد بفرمايد كه تا به حال هرچه بود، قابل تحمل بود؛ اما الان پاى اصل دين و نظام اسلامى در ميان است و با حكومت كسى مثل يزيد، نابود خواهد شد. به اينكه خطر انحراف، خطرى جدّى است، اشاره مى‏ كند. مسئله، عبارت از خطر براى اصلِ اسلام است. حضرت اباعبداللّه (ع) هنگام خروج از مدينه، هم هنگام خروج از مكه، صحبت‏ هايى با محمّدبن حنفيه داشت. به نظر مى‏ رسد كه اين وصيت، مربوط است به هنگامى كه مى‏ خواست از مكه خارج شود. حضرت به برادرش محمدبن حنفيه، چيزى را به عنوان وصيت نوشت و داد. آنجا بعد از شهادت به وحدانيت خدا و چه و چه، به اينجا مى‏ رسد: «و انى لم اخرج اشرا ولا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما»؛ يعنى كسانى اشتباه نكنند و تبليغاتچى‏ ها تبليغ كنند كه امام حسين هم مثل كسانى كه اين گوشه و آن گوشه، خروج مى ‏كنند براى اينكه قدرت را به چنگ بگيرند ـ براى خودنمايى، براى عيش و ظلم و فساد ـ وارد ميدان مبارزه و جنگ مى ‏شود! كار ما از اين قبيل نيست؛ «و انّما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى» عنوان اين كار، همين اصلاح است. اين همان واجبى است كه قبل از امام حسين، انجام نگرفته بوده است. اين اصلاح، از طريق خروج است ـ خروج، يعنى قيام ـ حضرت در اين وصيتنامه، اين را ذكر كرد ـ تقريبا تصريح به اين معناست ـ يعنى اولاً، مى‏خواهيم قيام كنيم و اين قيام ما هم براى اصلاح است؛ نه براى اين است كه حتما بايد به حكومت برسيم، نه براى اين است كه حتما بايد برويم شهيد شويم. نه؛ مى‏ خواهيم اصلاح كنيم. البته اصلاح، كار كوچكى نيست. يك وقت شرايط، طورى است كه انسان به حكومت مى‏ رسد و خودش زمام قدرت را به دست مى‏ گيرد؛ يك وقت نمى ‏تواند اين كار را بكند ـ نمى‏شود ـ شهيد مى‏ شود. در عين حال، هر دو، قيامِ براى اصلاح است. سپس مى‏فرمايد: «اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير بسيرة جدى»؛ اين اصلاح، مصداق امر به معروف و نهى از منكر است.7

نقل شده است بعد از آنكه امام سجاد عليه‏السلام پس از حادثه عاشورا به مدينه برگشت، يك نفر خدمت ايشان آمد و عرض كرد: «يابن رسول‏اللّه! ديديد رفتيد، چه شد! راست هم مى‏ گفت؛ اين كاروان در حالى رفته بود كه حسين‏ بن على عليه‏السلام، خورشيد درخشان اهل ‏بيت، فرزند پيغمبر و عزيزِ دل رسول‏اللّه، در رأس و ميان آنها بود؛ دختر اميرالمؤمنين با عزت و سرافرازى رفته بود؛ فرزندان اميرالمؤمنين، فرزندان امام حسين، فرزندان امام حسن، جوانان برجسته و زبده و نامدار بنى‏ هاشم، همه با اين كاروان رفته بودند؛ حالا اين كاروان برگشته و فقط يك مرد ـ امام سجاد عليه‏السلام ـ در اين كاروان هست؛ زن‏ها اسارت كشيده، رنج و داغ ديده ‏اند؛ امام حسين نبود، على‏ اكبر نبود، حتى كودك شيرخوار در ميان اين كاروان نبود. امام سجاد عليه‏السلام در جواب آن شخص فرمود: فكر كن اگر نمى ‏رفتيم، چه مى ‏شد! بله، اگر نمى ‏رفتند، جسم‏ها زنده مى‏ ماند، اما حقيقت نابود مى ‏شد؛ روح ذوب مى‏ شد؛ وجدان‏ها پايمال مى ‏شد؛ خرد و منطق در طول تاريخ محكوم مى‏ شد و حتى نام اسلام هم نمى‏ ماند.8


درس‏هاى عاشورا

از ديدگاه مقام معظّم رهبرى، حادثه عظيم عاشورا، حاوى درس‏هاى بسيارى است:

بحث درس‏هاى عاشورا يك بحث زنده و جاودانه و هميشگى است و مخصوص زمان معينى نيست. اگر اين حادثه را دقيق در نظر بگيريد، شايد بشود گفت انسان مى ‏تواند در حركت حضرت ابى عبداللّه عليه‏السلام، بيش از صد درس مهم بشمارد؛ مى ‏شود گفت هزارها درس هست. ممكن است هر اشاره آن بزرگوار، يك درس باشد؛ اما اينكه مى‏ گويم بيش از صد درس، يعنى اگر ما بخواهيم اين كارها را مورد مداقه قرار دهيم، از آن مى‏ شود صد عنوان و سرفصل به دست آورد كه هر كدام براى يك امت، براى يك تاريخ و يك كشور، براى تربيت خود و اداره جامعه و قرب به خدا، درس است.9

رهبر معظّم انقلاب اسلامى، «بصيرت» را از اصلى ‏ترين درس‏هاى عاشورا برشمرده و مى‏ فرمايد:

عاشورا نشان مى‏ دهد كه جبهه دشمن با همه توانايى‏هاى ظاهرى، بسيار آسيب ‏پذير است؛ همچنان‏كه جبهه بنى‏ اميه، به وسيله كاروان اسيران عاشورا، در كوفه آسيب ديد، در شام آسيب ديد، در مدينه آسيب ديد و بالأخره هم اين ماجرا، به فناى جبهه ‏ى سفيانى منتهى شد. درس مى‏دهد كه در ماجراى دفاع از دين، از همه چيز بيشتر، براى انسان، بصيرت لازم است. بى‏ بصيرت‏ها فريب مى‏ خورند. بى‏ بصيرت‏ها در جبهه باطل قرار مى‏ گيرند؛ بدون اينكه خود بدانند. همچنان‏كه در جبهه ابن ‏زياد، كسانى بودند كه از فسّاق و فجّار نبودند، ولى از بى‏ بصيرت‏ها بودند. اينها درس‏هاى زندگى ‏سازى است.10

از ديدگاه رهبر فرزانه انقلاب، سيدالشهدا عليه‏السلام، درس‏هاى عاشورا را به صورت عملى به جهانيان نماياند:

درس اصلى در حركت و قيام امام حسين عليه‏السلام وجود دارد: «چرا قيام كرد؟» اين درس است. به امام حسين عليه‏السلام مى‏ گفتند: شما در مدينه و مكه، محترميد و در يمن، آن همه شيعه هست. به گوشه ‏اى برويد كه با يزيد كارى نداشته باشيد، يزيد هم با شما كارى نداشته باشد. اين‏ همه مريد، اين‏ همه شيعيان؛ زندگى كنيد، عبادت و تبليغ كنيد! چرا قيام كرديد؟ قضيه چيست؟ اين، آن سؤال اصلى است. اين، آن درس اصلى است. نمى‏گوييم كسى اين مطلب را نگفته است؛ چرا، انصافا در اين زمينه، خيلى هم كار و تلاش كردند. حال اين مطلبى را هم كه ما امروز عرض مى‏ كنيم، به نظر خودمان يك برداشت و ديد تازه ‏اى در اين قضيه است. اين واجب در طول تاريخ، متوجه به يكايك مسلمانان است. اين واجب، عبارت است از اينكه هر وقت ديدند كه نظامِ جامعه اسلامى دچار يك فسادِ بنيانى شده و بيم آن است كه بكلى احكام اسلامى تغيير يابد، هر مسلمانى بايد قيام كند. البته در شرايط مناسب؛ آن وقتى كه بداند اين قيام، اثر خواهد بخشيد. جزو شرايط، زنده ماندن، كشته نشدن، يا اذيت و آزار نديدن نيست؛ اينها جزء شرايط نيست. امروز هم شايد در دنياى اسلام جاهايى است كه زمينه هست و مسلمانان بايد انجام دهند. اگر انجام دهند، تكليفشان را انجام داده ‏اند و اسلام را تعميم و تضمين كرده ‏اند. لذا بايد ياد امام حسين و ياد كربلا زنده باشد؛ چون ياد كربلا درس عملى را جلوى چشم مى‏گذارد.11
عبرت‏هاى عاشورا
رهبر انقلاب اسلامى پس از تبيين درس‏هاى عاشورا، به بيان عبرت‏هاى اين قيام بزرگ پرداخته و مى‏رمايد:

غير از درس، عاشورا يك صحنه عبرت است. انسان بايد به اين صحنه نگاه كند، تا عبرت بگيرد. يعنى چه، عبرت بگيرد؟ يعنى خود را با آن وضعيت مقايسه كند و بفهمد در چه حال و در چه وضعيتى است؛ چه چيزى او را تهديد مى ‏كند؛ چه چيزى براى او لازم است؟ اين را مى‏ گويند «عبرت». شما اگر از جاده‏اى عبور كرديد و اتومبيلى را ديديد كه واژگون شده يا تصادف كرده و آسيب ديده؛ مچاله شده و سرنشينانش نابود شده ‏اند، مى‏ايستيد و نگاه مى ‏كنيد، براى اينكه عبرت بگيريد. معلوم شود كه چطور سرعتى، چطور حركتى و چگونه رانندگى‏ اى، به اين وضعيت منتهى مى‏شود. اين هم نوع ديگرى از درس است؛ اما درس از راه عبرت‏ گيرى است. اولين عبرتى كه در قضيه عاشورا ما را به خود متوجه مى‏ كند، اين است كه ببينيم چه شد كه پنجاه سال بعد از درگذشت پيغمبر(ص)، جامعه اسلامى به آن حدى رسيد كه كسى مثل امام حسين عليه‏السلام، ناچار شد براى نجات جامعه اسلامى، اين فداكارى را بكند؟ اين فداكارى حسين‏ بن على عليه‏السلام، يك وقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است؛ يك وقت در قلب كشورها و ملت‏هاى مخالف و معاند با اسلام است؛ اين يك حرفى است. اما حسين ‏بن على عليه‏السلام، در مركز اسلام، در مدينه و مكه ـ مركز وحى نبوى ـ وضعيتى ديد كه هرچه نگاه كرد چاره‏ اى جز فداكارى نداشت؛ آن هم چنين فداكارى خونين با عظمتى. مگر چه وضعى بود كه حسين‏ بن على عليه‏السلام، احساس كرد كه اسلام فقط با فداكارى او زنده خواهد ماند، و الاّ از دست رفته است. عبرت اينجاست. روزگارى رهبر و پيغمبر جامعه اسلامى، از همان مكه و مدينه پرچم‏ها را مى‏ بست، به دست مسلمان‏ها مى‏ داد و آنها تا اقصا نقاط جزيره ‏العرب و تا مرزهاى شام مى‏ رفتند؛ امپراتورى روم را تهديد مى‏ كردند؛ آنها از مقابلشان مى‏ گريختند و لشكريان اسلام پيروزمندانه برمى‏گشتند. ولى چه شد كه همين جامعه، همين كشور و همين شهرها، كارشان به جايى رسد و آن‏قدر از اسلام دور شدند كه كسى مثل يزيد بر آنها حكومت مى‏ كرد؟! وضعى پيش آمد كه كسى مثل حسين ‏بن على عليه‏السلام، ديد كه چاره‏اى جز اين فداكارى عظيم ندارد. چه شد كه به چنين مرحله ‏اى رسيدند؟ اين، آن عبرت است.12

مقام معظّم رهبرى، با اشاره به سه دوره از زندگى حضرت اباعبداللّه الحسين مى‏ فرمايد:

شما ببينيد اين شخصيتى كه انسان در اين سه دوره مى ‏شناسد، آيا مى‏توان حدس زد كه كارش به آنجا برسد؟ در دوران حيات پيامبر اكرم، امام حسين عبارت است از كودك نورِ ديده سوگلى پيامبر. پيامبر اكرم دخترى به نام فاطمه دارد كه همه مردم مسلمان در آن روز مى‏ دانند كه پيامبر فرمود: «انّ اللّه ليغضب لغضب فاطمة»؛ اگر كسى فاطمه را خشمگين كند، خدا را خشمگين كرده است. «و يرضى لرضاها»؛ اگر كسى او را خشنود كند، خدا را خشنود كرده است. پيامبر اكرم (ص) اين دختر را در جامعه اسلامى به كسى داده است كه از لحاظ افتخارات، در درجه اعلاست؛ يعنى على‏ بن ابى‏طالب عليه‏السلام. كودكى از اينها متولد شده است و او حسين ‏بن على است. البته همه اين حرف‏ها درباره امام حسن عليه‏السلام هم هست؛ اما من حالا بحثم راجع به امام حسين عليه‏السلام است؛ عزيزترين عزيزان پيامبر؛ همه مى‏ دانند كه اين كودك، محبوب دلِ اين محبوبِ دل‏هاست. ببينيد؛ مسئله اين است. پيامبر درباره امام حسن و امام حسينِ شش، هفت ساله فرمود: «سيدى شباب اهل الجنّه»؛ اينها سرور جوانان بهشتند. اينها كه هنوز كودك‏اند، جوان نيستند؛ اما پيامبر مى ‏فرمايد سرور جوانان اهل بهشتند. يعنى در دوران شش، هفت سالگى هم در حدّ يك جوان است؛ مى ‏فهمد، درك مى‏ كند، عمل مى‏ك ند، اقدام مى‏ك ند، ادب مى‏ ورزد و شرافت در همه وجودش موج مى‏زند. اگر آن روز كسى مى‏ گفت كه اين كودك به دست امّت همين پيامبر، بدون هيچ‏گونه جرم و تخلفى به قتل خواهد رسيد، براى مردم غيرقابل باور بود؛ همچنان‏كه پيامبر فرمود و گريه كرد و همه تعجب كردند كه يعنى چه؛ مگر مى‏ شود؟!

دوره دوم، دوره بيست و پنج ساله بعد از وفات پيامبر تا حكومت اميرالمؤمنين است. حسينِ جوان، بالنده، عالم و شجاع است. در جنگ‏ها شركت مى‏ جويد، همه او را به عظمت مى‏ شناسند؛ در هر فضيلتى، در ميان مسلمانان مدينه و مكه، هر جايى كه موج اسلام رفته است، مثل خورشيدى مى ‏درخشد. جوان نمونه دوران، و محترم پيش همه. اگر آن روز كسى مى‏ گفت كه همين جوان، به دست همين مردم كشته خواهد شد، هيچ كس باور نمى‏ كرد.

دوره سوم، دوره بعد از شهادت اميرالمؤمنين است؛ يعنى دوره غربت اهل‏بيت. امام حسن و امام حسين عليهماالسلام باز در مدينه‏ اند. امام حسين، بيست سال بعد از اين مدت، به صورت امام معنوى همه مسلمان، مفتى بزرگ همه مسلمانان، مورد احترام همه مسلمانان، محل ورود و تحصيل علم همه، محل تمسّك و توسّل همه كسانى كه مى‏خواهند به اهل‏بيت اظهار ارادتى بكنند، در مدينه زندگى كرده است. شخصيت محبوب، بزرگ، شريف، نجيب، اصيل و عالم. او به معاويه نامه مى‏نويسد؛ نامه ‏اى كه اگر هر كسى به هر حاكمى بنويسد، جزايش كشته شدن است. معاويه باعظمت تمام اين نامه را مى‏ گيرد، مى‏ خواند، تحمّل مى‏ كند و چيزى نمى‏ گويد. اگر در همان اوقات هم كسى مى‏ گفت كه در آينده نزديكى، اين مرد محترم شريفِ عزيزِ نجيب كه مجسّم‏ كننده اسلام و قرآن در نظر هر بيننده است، ممكن است به دست همين امّت قرآن و اسلام كشته شود ـ آن هم با آن وضع ـ هيچ‏كس تصوّر هم نمى‏ كرد؛ اما همين حادثه باورنكردنى، همين حادثه عجيب و حيرت ‏انگيز، اتفاق افتاد. چه كسانى كردند؟ همان‏هايى كه به خدمتش مى ‏آمدند و سلام و عرض اخلاص هم مى‏ كردند. اين يعنى چه؟ معنايش اين است كه جامعه اسلامى در طول اين پنجاه سال، از معنويت و حقيقت اسلام تهى شده است. ظاهرش اسلامى است؛ اما باطنش پوك شده است. خطر اينجاست. نمازها برقرار است، نماز جماعت برقرار است، مردم هم اسمشان مسلمان است و عدّه‏اى هم طرفدار اهل ‏بيت ‏اند.13



نتيجه‏ گيرى
امام حسين عليه‏السلام، در عاشوراى سال 61ق قيامى برپا نمود كه دنياى اسلام را نه تنها در آن روز، بلكه در همه تاريخ، بيدار و آگاه كرد. اينكه امام حسين عليه‏السلام براى حكومت در كوفه دعوت شدند و به آنجا حركت كردند، ظواهر كار بود. از ديدگاه مقام معظّم رهبرى، قيام امام حسين عليه‏السلام داراى دو نتيجه احتمالى در انجام هدف اصلى ايشان بود. يك نتيجه احتمالى از مبارزه امام آن بود كه بتواند بر حكومت يزيد، پيروز شود و حكومت را در مسير صحيح خود بيندازد. اگر اين‏گونه مى‏ شد، مسير تاريخ به نفع استقرار حاكميت واقعى اسلام در همان زمان تغيير مى‏ يافت. وجه ديگر اين بود كه امام نتواند به هر دليل پيروزى سياسى و نظامى را به دست آورد و با خون، مظلوميت و زبانى كه تاريخ آن را تا ابد فراموش نخواهد كرد، حرف خود را به صورت يك جريان مداوم غيرقابل انقطاع به جريان بيندازد. اگرچه به خاطر كوتاهى ديگران، مقصود اول حاصل نشد، اما امام عليه‏السلام به مقصود و هدف والاى خود رسيد؛ يعنى چيزى كه هيچ قدرتى نمى ‏توانست آن را از امام بگيرد و آن، قدرتِ رفتن در ميدان شهادت و تقديم جان و عزيزان در راه احياى دين و تجديد بناى نظام اسلامى بود. از ديدگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامى، قيام عاشورا از دو منظر «درس‏ها» و «عبرت‏ها» قابل تأمّل است. ما امروز يك جامعه اسلامى هستيم. بايد بدانيم آن جامعه، چه آفتى پيدا كرد كه كارش به يزيد رسيد؟ بى‏اعتنايى به اصول اسلام و انقلاب، كم‏رنگ كردن شعارها و مطرح كردن همه چيز با محاسبات مادى، جامعه را به آنجا خواهد برد كه به چنان وضعى برسد. نظام اسلامى، با بصيرت، ايمان، همت‏هاى بلند، مطرح شدن آرمان‏ها، و زنده نگاه داشتن شعارها به وجود مى‏آ يد، حفظ مى ‏شود و پيش مى‏رود. درس‏ها و عبرت‏هاى عاشورا، همان چيزى است كه جامعه اسلامى در شرايط كنونى به آن نياز دارد. در حالى كه مفاهيم و ارزش‏هاى والاى اسلام ناب محمدى (ص)، آماج كينه ‏توزى كج ‏انديشان و مغرضان سياست‏باز قرار گرفته و در گردباد توطئه‏ ها به فراموشى سپرده مى‏ شوند، بهره‏گيرى از پيام‏ها و آموزه‏هاى قيام عاشورا، مى ‏تواند فرهنگ عمومى جامعه را در جهت اهداف انقلاب اسلامى غنا ببخشد و نواقص موجود را مرتفع سازد. ناگفته پيداست كه در اين زمينه، ضرورت توجه مسئولان و برنامه ‏ريزان اجتماعى، فرهنگى، سياسى، اقتصادى و به ويژه نخبگان جامعه، كاملاً احساس مى ‏شود.



توصيه ها و ديدگاههاي مقام معظم رهبري ، امام خامنه اي پيرامون مداحي در مناقب اهل بيت

شعر مجالس عزاداري بايد سر تا پا معرفت باشد.
شعر مجالس عزاداري بايد سر تا پا معرفت باشد. مسأله ي فرهنگي، معرفت درست است. كاري كنيد كه آن جايي كه مجموعه ي بچه هاي حزب اللهي يك مجلس عزاداري تشكيل مي دهند، شعرشان سر تا پا معرفت باشد؛ من اين را الآن نمي بينم. شعر، سر تا پا درس باشد. از چه كسي استفاده كنيم؟ از شاعر خوب؛ از متفكر خوب؛ از بهترين و زيباترين شعرها استفاده كنيد؛ نه عوامانه. با تشخيص چه كسي؟ با تشخيص شعر شناس؛ نه با تشخيص مدير. مدير ممكن است اصلاً شعر سرش نشود. هر كار يك متخصص دارد. با تشخيص شعرشناس، با تشخيص متخصص مذهبي و ديني، نوترين، زيباترين و عاليترين معارف را در دست و بال بچه هاي حزب اللهي بيندازيد.(۱) تجمع عاطفي و فكري بر محور شخصيت حسين بن علي (عليه السّلام)
شادابي فكر و آميختگي آن با عواطف هيأت، نماد تجمع عاطفي و فكري بر محور شخصيت حسين بن علي (عليه السّلام) است؛ مجلس عزاداري و دسته ي سينه زني است؛ اسمش را هرچه مي خواهند، بگذارند. مراد اين است كه گروهي دور هم جمع مي شوند و پايه ي كارشان بر عواطف و فكر - هر دو - است؛ عواطفِ تنها نيست، انديشه ي خشك بي عاطفه هم نيست. اگر عواطفِ تنها باشد، اثربخش نيست و در واقعِ زندگي اثر نمي گذارد. اگر انديشه و فكر، خشك و بي عاطفه باشد، ماندگاري و نفوذ و گستردگي نخواهد داشت. شادابي فكر به آميختگي آن با عواطف است. محور هم وجود مقدس اباعبداللَّه (عليه الصّلاةوالسّلام) است؛ يك سرچشمه ي خشك نشدني؛ دريايي كه انسان هرگز نمي تواند به عمق آن برسد؛ از عاطفه و فكر، هر دو.(۲)
چرا انسان در آهنگ مداحي تقليد كند؟
چگونگي آهنگ مداحي در آهنگ هايي كه اسمش را آهنگ پاپ مي گذارند، من مخالفتي با لهجه هاي خودماني ندارم؛ اما چرا انسان تقليد كند؟ اين همه مايه ي ابتكار در درون انسان وجود دارد؛ برود از فلان گوينده ي بي سروپاي مثلاً اسپانيايي يا آرژانتيني تقليد كند كه مثلاً چه بشود؟! آن هم در مفاهيمِ به اين مهمي. آدم با يك چيز مهمل، مستمع را معطل كند؛ جوان را بيخود معطل و سرگرم كند؛ اينها درست نيست. مضامين بايد همراه با فكر، همراه با عمق، همراه با معرفت و همراه با عاطفه باشد؛ يعني صيقل و لعاب عاطفه حتماً در آن وجود داشته باشد تا شيرين شود.(۳)
مداح ها بدانند چه مي خوانند و چه مي گويند!
مدح ائمه ي هدي (عليهم السلام)يك ارزش است شما برادران عزيز مداح كساني هستيد كه از زبان و حنجره ي شما امواج نوراني و معطر مديحه ي دختر پيغمبر و ائمه ي هدي (عليهم السلام) ساطع مي شود و در دل مخاطبانتان مي نشيند؛ اين خيلي ارزش است. ....رتبت مداحي و منبر مداحي يكي از باشرافت ترين رتبه ها و منبرهاست. در اين زمينه ما خيلي صحبت كرده ايم، كه ديگر نمي خواهيم تكرار كنيم. امروز هم بحمداللَّه اقبال مردم و جوان ها به نواي مداحان، اقبال خوبي است. مي بينيد مردم، استقبال مي كنند، علاقه نشان مي دهند، اجتماع مي كنند، صحبت مي كنند، پول مي دهند؛ اين يك موقعيت است. موقعيت وقتي حساس شد، وظيفه حساس و خطير مي شود.(۴)
خطاي ما سنگين تر و سخت تر است اگر ما خطايي انجام دهيم، خطاي ما مثل خطاي مردمِ عادي نيست؛ سنگين تر و سخت تر است. اگر ما خداي نكرده كسي را به وادي ضلالت و گمراهي انداختيم، با عمل مشابهِ ديگري تفاوت دارد. مداح ها بدانند چه مي خوانند و چه مي گويند. صداي خوش، آهنگ قشنگ، موقعيت ممتاز، تريبون خوب، اقبال فراوان؛ امروز هم كه جوانها بحمداللَّه جامعه و كشور ما را با صفاي دلِ خودشان مصفا كرده اند - اين همه جوان در اين كشور وجود دارد - همه متوجه شماست. شما چه مي خواهيد به مردم بدهيد؟ اين كه من هميشه روي آنچه مي خوانيد و آن چنان كه مي خوانيد - در جلسه ي مداح ها و با افراد گوناگون - تأكيد مي كنم، به خاطر اين حساسيت است.(۵)
استفاده ي از مدح ها و تمجيدهاي بي معنا، مضر است چيز ديگري كه بنده در بعضي از خوانندگان جلسات مداحي اطلاع پيدا كردم، استفاده ايي از مدح ها و تمجيدهاي بي معناست، كه گاهي هم مضر است. فرض كنيد راجع به حضرت اباالفضل (سلام اللَّه عليه) صحبت مي شود؛ بنا كنند از چشم و ابروي آن بزرگوار تعريف كردن؛ مثلاً قربون چشمت بشم! مگر چشم قشنگ در دنيا كم است؟ مگر ارزش اباالفضل به چشمهاي قشنگش بوده؟! اصلاً شما مگر اباالفضل را ديده ايد و مي دانيد چشمش چگونه بوده؟! اينها سطح معارف ديني ما را پايين مي آورد. (۶)

يك وقت شاعري در يك قصيده ي سي، چهل بيتي اشاره يي هم به جمال حضرت اباالفضل مي كند؛ آن يك حرفي است؛ ما نبايد خيلي خشكي به خرج دهيم و سختگيري كنيم؛ اما اين كه ما همه اش بياييم روي ابروي كماني و بيني قلمي و چشم خمار اين بزرگواران تكيه كنيم، اين كه مدح نشد؛ در مواردي ضرر هم دارد؛ در فضاهايي اين كار خوب نيست.(۷)

منبر و مداحيِ خالي از معارف ممنوع 
نبايد بگذاريد منبرِ ده دقيقه يي يا بيست دقيقه يي شما از معارف خالي بماند. امسال ديدم بعضي از برادران مداح در ماه محرم و در دهه ي فاطميه بحمداللَّه اين نكته را رعايت كرده بودند. در منبر مداحي حتماً در اول، فصلي اختصاص بدهيد به نصيحت يا بيان معارف به زبان زيباي شعر. اصلاً رسم مداحي از قديم اين طوري بوده است؛ الان يك مقدار آن رسم ها كم شده. مداح در اول منبر يك قصيده، يك ده بيت شعر - كمتر، بيشتر - فقط در نصيحت و اخلاق، با الفاظ زيبا خطاب به مردم بيان مي كرد؛ مردم هم مي فهميدند و اثر هم مي گذارد.(۸)
استفاده از شعرهاي خوب و شعراي بزرگ 
يك وقت يكي از برادران مداح مي گفت ما اگر از شعرهاي خوب و شعراي بزرگ شعري انتخاب كنيم، مردم نمي فهمند؛ بنابراين مجبوريم از اين شعرها استفاده كنيم. اين طوري نيست؛ من اين را قبول ندارم. وقتي با زبان شعر با مردم حرف بزنيد، هرچه شعر پيچيده هم باشد، وقتي مداح با هنر مداحي خود توانست اين را كلمه كلمه به مردم القاء و مخاطبه كند، در دل مردم اثر مي گذارد. ما غزليات زيادي داريم. شما به ديوان صائب نگاه كنيد. من يك وقت چند بيت از اين اشعار را تصادفي انتخاب كردم و به بعضي از برادرهاي مداح گفتم روي اينها كار كنيد. ديوان صائب غزلهاي بسيار خوب و مفيدي دارد كه در دلها اثر مي گذارد. ديگران هم از اين گونه اشعار دارند. بعضي از شعرا - كه امروز هم بحمداللَّه در شعرها آمده بود - درباره ي عبادت و خضوع و جهاد و تضرع و انفاق و جهاد ائمه (عليهم السّلام) بيانات خيلي خوب و زيبايي داشتند. شعر را از لحاظ هنري، سطح خوب انتخاب كنيد؛ چون اثرگذار است. شعر خوب و شعر هنري، همان خاصيت عمومي هنر را دارد.(۹)
از آهنگ هاي نامناسب و تقليدي استفاده نكنيد؛خودتان آهنگ بسازيد.
من شنيده ام در مواردي از آهنگ هاي نامناسب استفاده مي شود. مثلاً فلان خواننده ي طاغوتي يا غيرطاغوتي شعر عشقيِ چرندي را با آهنگي خوانده؛ حالا ما بياييم در مجلس امام حسين و براي عشاق امام حسين، آيات والاي معرفت را در اين آهنگ بريزيم و بنا كنيم آن را خواندن؛ اين خيلي بد است. خودتان آهنگ بسازيد. اين همه ذوق و اين همه هنر وجود دارد. يقيناً در جمع علاقه مندان به اين جريان كساني هستند كه مي توانند آهنگ هاي خوبِ مخصوص مداحي بسازند؛ آهنگ عزا، آهنگ شادي.(۱۰)
آهنگ شادي از آهنگ عزا جداست...
الان معمول شده كه براي روزهاي عيد جلساتي تشكيل مي دهند. بنده مخالف اين كار نيستم؛ بد هم نيست كه دست مي‌زنند. البته اگر از راديو بشنويم - كه بنده خودم گاهي از راديو شنيده ام - و شعر را درست گوش نكنيم، خيال مي كنيم دارند سينه مي زنند! هم لحن، سينه زني است؛ هم آن دستي كه مي زنند، مثل زدن روي سينه است. اين چه شادي يي شد؟! اگر براي روزهاي شادي، آهنگ هاي مناسب - نه آهنگ هاي مبتذل، نه آهنگ هاي طاغوتي، نه آهنگ هاي حرام - و شيوه هاي خوب انتخاب كنند، مؤثرتر و بهتر است. اين طور نباشد كه چون به روضه خواني عادت كرده ايم، روز شادي هم كه مي خواهيم حرف بزنيم، لحنمان بشود لحن روضه خواني. قديم ها مي گفتند فلاني هرچه مي خواند، مثنوي درمي آيد؛ هر آهنگي را كه شروع كند، مثنوي مي شود! اين طوري نباشد.(۱۱)
حرف هاي سست و بدون استناد مضر است . 
شكي نيست كه در مواردي در عزاداري ها حرفهاي غيرواقعي و غلط و خرافي گفته مي شود؛ ليكن اگر فرض مي كرديم هيچ حرف غلطي هم به آن معنا بيان نشود، اما وقتي حرف صحيح ولي سست و بدون استناد به يك مدركِ درست گفته شود، يا حرفي كه ايمان مردم را متزلزل كند و در باور مخاطبان نگنجد، گفته شود، اين هم مضر است. امروز ما اين همه در كشور مسأله داريم. يك منبر تبليغاتيِ بسيار مهم عبارت است از همين جلسات حسيني و حسينيه ها و سينه زني ها و دستجات مذهبي. از اين منبر، والاترين معارف و فوري ترين و لازم ترين مطالب را مي شود بيان كرد؛ اما اگر ما اين را به چيزهاي موهوم يا موهون مصروف كنيم، به هيچ وجه مصلحت نيست.(۱۲)
______________________
منابع و مآخذ:
1/فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با فرماندهان بسيج - ۸/۹/۱۳۸۳
۲/فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار هيأت رزمندگان اسلام - ۳/۶/۱۳۸۴
۳/ فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار هيأت رزمندگان اسلام - ۳/۶/۱۳۸۴
۴/ فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - ۵/۵/۱۳۸۴
۵/ فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - ۵/۵/۱۳۸۴
۶/ فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - ۵/۵/۱۳۸۴
۷/ فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - ۵/۵/۱۳۸۴
۸/ فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - ۵/۵/۱۳۸۴
۹/ فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - ۵/۵/۱۳۸۴
۱۰/ فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - ۵/۵/
۱۱/ ۱۳۸۴ فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) - ۵/۵/۱۳۸۴
۱۲/ فرازي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي مجلس خبرگان رهبري - ۲۷/۱۲/۱۳۸۳
منبع: . www.khamenei.ir


چگونه مي توان آمادگي روحي براي زيارت كربلا در خود ايجاد كرد؟

زيارت ايجاد پيوند و ارتباط با امام معصوم و حجت الهي است و مبدا تحولات عميق و بنيادين در زائر است . يكي از راه هاي ايجاد آمادگي روحي و مهيا شدن براي اين سفر و زيارت نوراني و معنوي آگاهي از ارزش و آثار و بركات دنيوي و اخروي و اجر و پاداش شگفت انگيزي است كه خدوند به زائر قبر پاك امام حسين –ع- عطا مي كند .
در روايتي آمده است كه حضرت صادق –ع- فرمود : والله لو اني حدثتكم بفضل زيارته و بفضل قبره لتركتم الحج راسا و ما حج منكم احد .....؛ به خدا سوگند اگر در فضيلت زيارت و فضيلت مزار امام حسين –ع- به شما مي گفتم ، به كلي حج را ترك مي كرديد و هيچ كس از شما حج نمي نمود . ( كامل الزياره ، ص 267 ) . در روايتي ديگر از آن حضرت –ع- آمده است : هر كس پياده به مزار امام حسين –ع- بيايد خداوند در برابر هر قدم هزار حسنه برايش مي نويسد و هزار گناه را از او پاك مي كند و او را هزار درجه بالا مي برد ......( همان ، ص133) در روايت ديگري آمده است : من زار الحسين –ع- عارفا بحقه غفر الله له ما تقدم من ذنبه و ما تاخر ؛هر كس امام حسن –ع- را با شناخت حق او زيارت كند خداوند گناهان گذشته و اينده او را مي آمرزد . ( همان ، ص 138 ) . بهترين راه ايجاد آمادگي روحي براي سفر كربلاء، متوسل شدن به خود حضرت ابي عبد الله الحسين عليه السلام و در خواست از خود ايشان است.
توسل به آن حضرت و به ويژه خواندن زيارت عاشورا به مدت 10 تا 40 روز به قصد مشرف شدن به كربلا معلي ان شاء الله زمينه سازآمادگي براي اين سفر روحاني است. در دعاها و زيارت هاي فراوان نيز اين درخواست مطرح شده است و چنين آمده است: }«اللهم ارزقنا في الدنيا زياره الحسين عليه السلام و في الاخره شفاعته ؛ خداوندا! در دنيا زيارت امام حسين عليه السلام و در آخرت شفاعت آن حضرت را روزي ما بفرما».
متوسل شدن به حضرت اباالفضل العباس عليه السلام و درخواست اين آرزو از آن حضرت و گفتن ذكر يا كاشف الكرب عن وجه الحسين عليه السلام، اكشف كربي بحق اخيك الحسين عليه السلام به تعداد 133 باركه عدد نام مقدس ابوالفضل عليه السلام است، ان شاء الله در تحقيق اين خواسته و آرزو و موثر خواهد بود. هر چند خود اشتياق به زيارت آن حضرت و آرزومند كربلاء بودن، خود اجري عظيم و پاداشي فراوان دارد و اگر كسي در اين اشتياق و اظهار شوق، صادق و راستگو باشد، ان شاء الله همان اجر و پاداش زيارت امام حسين عليه السلام را به او مي دهند هر چند موفق به اين زيارت نگردد.
در هر صورت آن چه مهم و اساسي است، در خط امام حسين عليه السلام بودن و پيرو راستين آن حضرت بودن و تعاليم و اهداف آن حضرت را دنبال كردن است و خود زيارت ايشان نيز در راستاي تحكيم همين پيوند و ارتباط است و به همين دليل داراي ارزش و ثواب است.
بنا به آنچه در برخي روايات آمده است خداوند در ازاي شهادت به امام حسين(ع) خصوصياتي عنايت فرموده است از جمله اين كه ايام رفت و برگشت زائر او جزو عمرش محسوب نمي شود. در مورد كساني كه ساكن كربلا هستند نيز زماني كه شخصي به قصد زيارت امام حسين(ع) بيرون مي رود تا بازگشتش جزو عمرش محسوب نمي گردد. نه همه اوقات اقامت در كربلا.

امر به معروف و نهي از منكر در نهضت حسيني

(شهيد مرتضي مطهري)
"بحث ما درباره عنصر امر به معروف و نهي از منكر در نهضت حسيني است‏ .اولا بحث درباره اين است كه آيا اين عنصر در نهضت حسيني دخالت داشته‏ است يا نه ؟
به عبارت ديگر آيا يكي از چيزهايي كه امام حسين ( ع ) را وادار به اين حركت و نهضت كرد ، امر به معروف و نهي از منكر بود يا نه ؟ و ثانيا درجه‏ دخالت اين عنصر در اين نهضت چه اندازه است ؟

همه مي‏دانيم كه فلسفه عزاداري و تذكر امام حسين عليه السلام كه به توصيه‏ ائمه اطهار سال به سال بايد تجديد شود ، به خاطر آموزندگي آن است ، به‏ خاطر آن است كه يك درس تاريخي بسيار بزرگ است . براي اينكه يك درس‏ را انسان مورد استفاده خودش قرار بدهد ، اول بايد آن درس را بفهمد و حل‏ كند . در اين مبحث من درباره مجموع عناصري كه در نهضت حسيني موثر بوده‏اند به طور اجمال بحث مي‏كنم ، سپس درباره امر به معروف و نهي از منكر كه عنصر اصلي اين نهضت است ، بحث بيشتر و مبسوط تر و مشروح تري مي‏كنم . در نهضت حسيني عوامل متعددي دخالت داشته است و همين امر سبب شده است كه اين حادثه با اينكه از نظر تاريخي و وقايع سطحي ، طول و تفصيل‏ زيادي ندارد، از نظر تفسيري و از نظر پي بردن و به ماهيت اين واقعه بزرگ تاريخي ، بسيار بسيار پيچيده باشد. يكي از علل اينكه تفسيرهاي‏ مختلفي درباره اين حادثه شده و احيانا سوء استفاده‏هايي از اين حادثه عظيم و بزرگ شده است، پيچيدگي اين داستان است از نظر عناصري كه در به وجود آمدن اين حادثه موثر بوده‏اند . ما در اين حادثه با مسايل زيادي روبرو مي شويم: در يك جا سخن از بيعت خواستن از امام حسين و امتناع امام از بيعت كردن است . در جاي ديگر دعوت مردم كوفه از امام و پذيرفتن اين دعوت است . در جاي ديگر ، امام به طور كلي بدون توجه به مساله‏ بيعت خواستن و امتناع از بيعت و اينكه اساسا توجهي به اين مساله بكند كه مردم كوفه از او بيعت خواسته‏اند، او را دعوت كرده‏اند يا نكرده‏اند، از اوضاع زمان و وضع‏ حكومت وقت، انتقاد مي كند، شيوع فساد را متذكر مي‏شود، تغيير ماهيت‏ اسلام را يادآوري مي‏كند، حلال شدن حرامها و حرام شدن حلالها را بيان‏ مي‏نمايدو آنوقت مي‏گويد وظيفه يك مرد مسلمان اين است كه در مقابل‏ چنين حوادثي ساكت نباشد .

در اين مقام مي‏بينيم امام نه سخن از بيعت مي‏آورد و نه سخن از دعوت. نه سخن از بيعتي كه يزيد از او مي‏خواهد، و نه سخن از دعوتي كه مردم كوفه‏ از او كرده‏اند . قضيه از چه قرار است ؟ آيا مساله ، مساله بيعت بود ؟ آيا مساله، مساله دعوت بود؟ آيا مساله، مساله اعتراض و انتقاد و يا شيوع منكرات بود ؟ كداميك از اين قضايا بود ؟ اين مساله را ما بر چه اساسي توجيه كنيم ؟ به علاوه چه تفاوت واضح و بيٌني ميان عصر امام يعني دوره يزيد با دوره‏هاي قبل بوده؟ بالخصوص با دوره معاويه كه امام حسن‏ عليه السلام با معاويه صلح كرد ولي امام حسين عليه السلام به هيچ وجه سر صلح با يزيد نداشت و چنين صلحي را جايز نمي‏شمرد .
حقيقت مطلب اين است كه همه اين عوامل ، موثر و دخيل بوده است. يعني همه اين عوامل وجود داشته و امام در مقابل همه اين عوامل عكس‏العمل‏ نشان داده است . پاره‏اي از عكس العمل ها و عمل هاي امام بر اساس امتناع‏ از بيعت است، پاره‏اي از تصميمات امام بر اساس دعوت مردم كوفه است‏ و پاره‏اي بر اساس مبارزه با منكرات و فسادهايي كه در آن زمان به هر حال‏ وجود داشته است . همه اين عناصر ، در حادثه كربلا كه مجموعه‏اي است از عكس العملها و تصميماتي كه از طرف وجود مقدس اباعبدالله عليه السلام‏ اتخاذ شده دخالت داشته است.


ابتدا درباره مساله بيعت بحث مي‏كنيم كه اين عامل چقدر دخالت داشت و امام در مقابل بيعت خواهي چه عكس العملي نشان داد و تنها بيعت خواستن‏ براي امام چه وظيفه‏اي ايجاب مي‏كرد ؟
همه شنيده‏ايم كه معاويه بن ابي سفيان با چه وضعي به حكومت و خلافت‏ رسيد . بعد از آنكه اصحاب امام حسن عليه السلام آنقدر سستي نشان دادند ، امام حسن يك قرارداد موقت با معاويه امضاء مي‏كند نه بر اساس خلافت و حكومت معاويه ، بلكه بر اين اساس كه معاويه اگر مي‏خواهد حكومت كند براي مدت محدودي حكومت كند و بعد از آن مسلمين باشند و اختيار خودشان ، و آن كسي را كه صلاح مي‏دانند ، به خلافت انتخاب كنند ، و به عبارت ديگر به دنبال آن كسي كه تشخيص مي‏دهند [ صلاحيت خلافت را دارد ] و از طرف‏ پيغمبر اكرم منصوب شده است ، بروند . تا زمان معاويه مساله حكومت و خلافت ، يك مساله موروثي نبود ، مساله‏اي بود كه درباره آن تنها دو طرز فكر وجود داشت . يك طرز فكر اين بود كه خلافت، فقط و فقط شايسته كسي است كه پيغمبر به امر خدا او را منصوب كرده باشد . و فكر ديگر اين بود كه مردم حق دارند خليفه‏اي براي خودشان انتخاب كنند .

به هر حال اين مساله در ميان نبود كه يك خليفه تكليف مردم را براي‏ خليفه بعدي معين كند ، براي خود جانشين معين كند ، او هم براي خود جانشين‏ معين كند و . . . و ديگر مساله خلافت نه دائر مدار نص پيغمبر باشد و نه‏ مسلمين در انتخاب او دخالتي داشته باشند . يكي از شرايطي كه امام حسن در
آن صلحنامه گنجاند ولي معاويه صريحا به آن عمل نكرد ( مانند همه شرايط ديگر ) بلكه امام حسن را مخصوصا با مسموميت كشت و از بين برد كه ديگر موضوعي براي اين ادعا باقي نماند و به اصطلاح مدعي در كار نباشد ، همين‏ بود كه معاويه حق ندارد تصميمي براي مسلمين بعد از خودش بگيرد ، خودش‏ هر مصيبتي براي دنياي اسلام هست ، هست ، بعد ديگر اختيار با مسلمين باشد و به هر حال اختيار با معاويه نباشد . اما تصميم معاويه از همان روزهاي اول اين بود كه نگذارد خلافت از خاندانش خارج شود و به قول مورخين، كاري كند كه خلافت را به شكل سلطنت در آورد . ولي خود او احساس مي‏كرد كه اين كار فعلا زمينه مساعدي ندارد . درباره اين مطلب زياد مي‏انديشيد و با دوستان خاص خود در ميان مي‏گذاشت ولي جرات اظهار آن را نداشت و فكر نمي‏كرد كه اين مطلب عملي شود .

آنطوري كه مورخين نوشته‏اند كسي كه او را به اين كار تشويق كرد و مطمئن ساخت كه اين كار عملي است ، مغيره بن شعبه بود ، آن هم به خاطر طمعي كه به حكومت كوفه بسته بود . قبلا حاكم و والي كوفه بود ، از اينكه معاويه‏ او را معزول كرده بود ، ناراحت بود . او از نقشه كش‏ها و زيركها و به‏ اصطلاح از دهات عرب است . براي اينكه دو مرتبه به حكومت كوفه برگردد نقشه‏اي كشيد ، به اين صورت كه رفت به شام و به يزيد بن معاويه گفت : نمي‏دانم‏ چرا معاويه درباره تو كوتاهي مي‏كند ، ديگر معطل چيست ؟ چرا ترا به عنوان‏ جانشين خودش به مردم معرفي نمي‏كند ؟ يزيد گفت : پدرم فكر مي‏كند كه اين‏ قضيه عملي نيست . گفت : نه ، عملي است . شما از كجا بيم داريد ؟ فكر مي‏كنيد مردم كجا عمل نخواهند كرد ؟ هر چه معاويه بگويد مردم شام اطاعت مي‏كنند ، و از آنها نگراني نيست . اما مردم مدينه ، اگر فلان كس را به آنجا بفرستيد او اين وظيفه را انجام مي‏دهد . از همه جا مهمتر و خطرناكتر
عراق ( كوفه ) است ، اين هم به عهده من.


يزيد نزد معاويه مي‏رود و مي‏گويد مغيره چنين سخني گفته است . معاويه مغيره را مي‏خواهد . او با چرب زباني و با منطق قويي كه داشت توانست‏ معاويه را قانع كند كه زمينه آماده است و كار كوفه را كه از همه سختتر و مشكلتر است خودم انجام مي‏دهم . معاويه هم دو مرتبه براي او ابلاغ صادر كرد كه به كوفه برگردد. البته اين جريان بعد از وفات امام مجتبي عليه السلام و در سالهاي آخر عمر معاويه است. جريانهايي دارد . مردم كوفه و مدينه قبول نكردند . معاويه مجبور شد كه به مدينه برود . روساي اهل مدينه‏، يعني كساني كه مورد احترام مردم بودند، حضرت امام حسين عليه السلام ،
عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر را خواست . با چرب زباني كوشيد تا به‏ عنوان اينكه مصلحت اسلام فعلا اينطور ايجاب مي‏كند كه حكومت ظاهري در دست يزيد باشد ولي كار در دست شما تا اختلافي ميان مردم رخ ندهد ، شما بياييد فعلا بيعت كنيد ، عملا زمام امور در دست شما باشد، آنها را قانع‏
كند . ولي آنها قبول نكردند و اين كار آنطور كه معاويه مي‏خواست عملي نشد. بعد با نيرنگي در مسجد مدينه مي‏خواست به مردم چنين وانمود كند كه آنها حاضر شدند و قبول كردند، كه آن نيرنگ هم نگرفت.

معاويه هنگام مردن سخت نگران وضع پسرش يزيد بود و نصايحي به او كرد.گفت : تو براي بيعت گرفتن، با عبدالله بن زبير آنطور رفتار كن، با عبدالله بن عمر آنطور رفتار كن، با حسين بن علي عليه السلام اينگونه رفتار كن . مخصوصا دستور داد با امام حسين ( ع ) با رفق و نرمي زيادي‏ رفتار كند. گفت : او فرزند پيغمبر است ، مكانت عظيمي در ميان مسلمين‏ دارد و بترس از اينكه با حسين بن علي با خشونت رفتار كني .

معاويه كاملا پيش بيني مي‏كرد كه اگر يزيد با امام حسين با خشونت رفتار كند و دست خود را به خون او آلوده سازد ، ديگر نخواهد توانست خلافت كند و خلافت از خاندان ابوسفيان بيرون خواهد رفت . معاويه مرد بسيار زيركي بود، پيش بيني‏هاي او مانند پيش‏بيني‏هاي هر سياستمدار ديگري غالبا خوب از آب درمي‏آمد . يعني خوب مي‏فهميد و خوب مي‏توانست پيش بيني كند.

برعكس ، يزيد ، اولا جوان بود و ثانيا مردي بود كه از اول در بزرگزادگي و اشرافزادگي و شاهزادگي بزرگ شده بود ، با لهو و لعب انس فراواني داشت، سياست را واقعا درك نمي‏كرد، غرور جواني و رياست داشت ، غرور، ثروت و شهوت داشت. كاري كرد كه در درجه اول به زيان خاندان ابوسفيان تمام شد و اين خاندان بيش از همه در اين قضيه باخت . اينها كه هدف معنوي نداشتند و جز به حكومت و سلطنت به چيز ديگري فكر نمي‏كردند ، آن را هم از دست‏ دادند.

حسين بن علي عليه السلام كشته شد، ولي به هدفهاي معنوي خودش‏ رسيد در حالي كه خاندان ابوسفيان به هيچ شكل به هدفهاي خودشان نرسيدند. بعد از اينكه معاويه در نيمه ماه رجب سال شصتم مي‏ميرد ، يزيد به حاكم‏ مدينه كه از بني اميه بود نامه‏اي مي‏نويسد و طي آن فوت معاويه را اعلام‏ مي‏كند و مي‏گويد از مردم براي من بيعت بگير . او مي‏دانست كه مدينه مركز است و چشم همه به مدينه دوخته شده . در نامه خصوصي دستور شديد خودش را صادر مي‏كند ، مي‏گويد حسين بن علي را بخواه و از او بيعت بگير ، و اگر بيعت نكرد ، سرش را براي من بفرست .

بنابراين يكي از چيزهايي كه امام حسين با آن مواجه بود تقاضاي بيعت با يزيد بن معاويه اين چنيني بود كه گذشته از همه مفاسد ديگر ، دو مفسده در بيعت با اين آدم بود كه حتي در مورد معاويه وجود نداشت . يكي اينكه بيعت با يزيد ، تثبيت خلافت موروثي از طرف امام حسين بود . يعني مساله‏ خلافت يك فرد مطرح نبود . مساله خلافت موروثي مطرح بود . مفسده دوم مربوط به شخصيت خاص يزيد بود كه وضع آن زمان را از هر زمان ديگر متمايز مي‏كرد . او نه تنها مرد فاسق و فاجري بود بلكه متظاهر و متجاهر به فسق بود و شايستگي سياسي هم نداشت . معاويه و بسياري از خلفاي آل عباس هم مردمان فاسق و فاجري‏ بودند ، ولي يك مطلب را كاملا درك مي‏كردند ، و آن اينكه مي‏فهميدند كه اگر بخواهند ملك و قدرتشان باقي بماند، بايد تا حدود زيادي مصالح اسلامي‏ را رعايت كنند ، شئون اسلامي را حفظ كنند . اين را درك مي‏كردند كه اگر اسلام نباشد آنها هم نخواهند بود . مي‏دانستند كه صدها ميليون جمعيت از نژادهاي مختلف چه در آسيا ، چه در آفريقا و چه در اروپا كه در زير حكومت واحد در آمده‏اند و از حكومت شام يا بغداد پيروي مي‏كنند ، فقط به‏ اين دليل است كه اينها مسلمانند ، به قرآن اعتقاد دارند و به هر حال‏ خليفه را يك خليفه اسلامي مي‏دانند ، و الا اولين روزي كه احساس كنند كه‏ خليفه خود بر ضد اسلام است ، اعلام استقلال مي‏كنند .

چه موجبي داشت كه مثلا مردم خراسان ، شام و سوريه ، مردم قسمتي از آفريقا ، از حاكم بغداد يا شام اطاعت كنند ؟ دليلي نداشت . بنابراين خلفايي كه عاقل ، فهميده و سياستمدار بودند اين را مي‏فهميدند كه مجبورند تا حدود زيادي مصالح اسلام را رعايت كنند . ولي يزيد بن معاويه اين شعور را هم نداشت ، آدم متهتكي بود ، آدم هتاكي بود ، خوشش مي‏آمد به مردم و اسلام بي‏اعتنايي كند ، حدود اسلامي را بشكند . معاويه هم شايد شراب مي‏خورد (اينكه مي‏گويم شايد ، از نظر تاريخي است ، چون يادم نمي‏آيد ، ممكن است‏ كساني با مطالعه تاريخ ، موارد قطعي پيدا كنند ) " ولي هرگز تاريخ‏ نشان نمي‏دهد كه معاويه در يك مجلس علني شراب خورده باشد يا در حالتي كه مست است وارد مجلس شده‏ باشد، در حالي كه اين مرد علنا در مجلس رسمي شراب مي‏خورد، مست لايعقل ‏ مي شد و شروع مي‏كرد به ياوه سرايي . تمام مورخين معتبر نوشته‏اند كه اين مرد ، ميمون باز و يوز باز بود . ميموني داشت كه به آن كنيه اباقيس‏ داده بود و او را خيلي دوست مي‏داشت . چون مادرش زن باديه نشين بود و خودش هم در باديه بزرگ شده بود، اخلاق باديه نشيني داشت، با سگ و يوز و ميمون انس و علاقه بالخصوصي داشت.


سعودي در مروج الذهب مي‏نويسد : " ميمون را لباسهاي حرير و زيبا مي‏پوشانيد و در پهلو دست خود بالاتر از رجال كشوري و لشكري مي نشاند."!
اينست كه امام حسين ( ع ) فرمود : « و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامه‏ براع مثل يزيد » ( 1 ) . ميان او و ديگران تفاوت وجود داشت . اصلا وجود اين شخص تبليغ عليه اسلام بود . براي چنين شخصي از امام حسين ( ع ) بيعت‏ مي‏خواهند! امام از بيعت امتناع مي‏كرد و مي‏فرمود: من به هيچ وجه بيعت نمي‏كنم . آنها هم به هيچ وجه از بيعت خواستن صرف نظر نمي كردند .
اين يك عامل و جريان بود: تقاضاي شديد كه ما نمي‏گذاريم شخصيتي چون تو بيعت نكند . ( آدمي كه بيعت نمي‏كند يعني من در مقابل اين حكومت تعهدي ندارم ، من معترضم . ) به هيچ وجه حاضر نبودند كه امام حسين عليه السلام بيعت نكند و آزادانه در ميان مردم راه برود . اين بيعت نكردن را خطري براي رژيم‏ حكومت خودشان مي‏دانستند . خوب هم تشخيص داده بودند و همين طور هم بود. بيعت نكردن امام يعني معترض بودن ، قبول نداشتن، اطاعت يزيد را لازم‏ نشمردن، بلكه مخالفت با او را واجب دانستن . آنها مي‏گفتند بايد بيعت‏ كنيد، امام مي‏فرمود بيعت نمي‏كنم. حال در مقابل اين تقاضا، در مقابل‏ اين عامل، امام چه وظيفه‏اي دا رند؟ بيش از يك وظيفه منفي، وظيفه ديگري ندارند: بيعت نمي‏كنم . حرف ديگري نيست. بيعت مي‏كنيد ؟ خير.

اگر بيعت نكنيد كشته مي‏شويد! من حاضرم كشته شوم ولي بيعت نكنم. در اينجا جواب امام فقط يك " نه " است . حاكم مدينه كه يكي از بني اميه بود امام را خواست . ( البته بايد گفت‏ گر چه بني اميه تقريبا همه، عناصر ناپاكي بودند ولي او تا اندازه‏اي با ديگران فرق داشت . ) در آن هنگام امام در مسجد مدينه ( مسجد پيغمبر )بودند . عبدالله بن زبير هم نزد ايشان بود.
مامور حاكم از هر دو دعوت كرد نزد حاكم بروند و گفت حاكم صحبتي با شما دارد. گفتند تو برو بعد ما مي‏آييم . عبدالله بن زبير گفت : در اين‏ موقع كه حاكم ما را خواسته است شما چه حدس مي‏زنيد ؟ امام فرمود: اظن ان طاغيتهم قد هلك ،» فكر مي‏كنم فرعون اينها تلف شده و ما را براي بيعت مي‏خواهد . عبدالله بن زبير گفت خوب حدس زديد، من هم همين طور فكر مي‏كنم ، حالا چه مي‏كنيد ؟ امام فرمود من مي‏روم . تو چه مي‏كني ؟ حالا ببينم‏.

عبدالله بن زبير شبانه از بيراهه به مكه فرار كرد و در آنجا متحصن شد. امام عليه السلام رفت ، عده‏اي از جوانان بني‏هاشم را هم با خود برد و گفت شما بيرون بايستيد ، اگر فرياد من بلند شد ، بريزيد تو ، ولي تا صداي من‏ بلند نشده داخل نشويد . مروان حكم ، اين اموي پليد معروف كه زماني حاكم مدينه بود آنجا حضور داشت. حاكم نامه علني را به اطلاع امام رساند. امام فرمود : چه مي‏خواهيد؟ حاكم شروع كرد با چرب زباني صحبت كردن .

گفت مردم با يزيد بيعت كرده‏اند، معاويه نظرش چنين بوده است، مصلحت‏ اسلام چنين ايجاب مي‏كند. خواهش مي‏كنم شما هم بيعت بفرماييد، مصلحت اسلام در اين است. بعد هر طور كه شما امر كنيد اطاعت خواهد شد.
تمام نقايصي كه وجود دارد مرتفع مي‏شود . امام فرمود : شما براي چه از من‏ بيعت مي‏خواهيد ؟ براي مردم مي‏خواهيد . يعني براي خدا كه نمي‏خواهيد . از اين جهت كه آيا خلافت شرعي است يا غير شرعي ، و من بيعت كنم تا شرعي‏ باشد كه نيست. بيعت مي‏خواهيد كه مردم ديگر بيعت كنند . گفت بله .


فرمود پس بيعت من در اين اتاق خلوت كه ما سه نفر بيشتر نيستيم براي شما چه فايده‏اي د ارد ؟ حاكم گفت راست مي‏گويد باشد براي بعد . امام فرمود من بايد بروم . حاكم گفت بسيار خوب، تشريف ببريد . مروان حكم گفت چه مي‏گويي ؟ ! اگر از اينجا برود معنايش اينست كه بيعت نمي‏كنم . آيا اگر از اينجا برود بيعت خواهد كرد ؟ ! فرمان خليفه را اجرا كن. امام گريبان مروان را گرفت و او را بالا برد و محكم به زمين كوبيد . فرمود : تو كوچكتر از اين‏ حرفها هستي .

سپس بيرون رفت و بعد از آن ، سه شب ديگر هم در مدينه ماند . شبها سر قبر پيغمبر اكرم مي‏رفت و در آنجا دعا مي‏كرد . مي‏گفت خدايا راهي جلوي من‏ بگذار كه رضاي تو در آن است .
در شب سوم ، امام سر قبر پيغمبر اكرم مي‏رود ، دعا مي‏كند و بسيار مي‏گريد و همانجا خوابش مي‏برد . در عالم رويا پيغمبر اكرم را مي‏بيند ، خوابي مي‏بيند كه براي او حكم الهام و وحي را داشت . حضرت فرداي آنروز از مدينه بيرون آمد و از همان شاهراه‏ نه از بي راهه به طرف مكه رفت . بعضي از همراهان عرض كردند : يا بن‏ رسول الله ! لو تنكبت الطريق الا عظم بهتر است شما از شاهراه نرويد، ممكن است مامورين حكومت ، شما را برگردانند ، مزاحمت ايجاد كنند ، زد و خوردي صورت گيرد . ( يك روح شجاع ) ، يك روح قوي هرگز حاضر نيست چنين كاري كند . ) فرمود : من دوست ندارم شكل يك آدم ياغي و فراري را به خود بگيرم ، از همين شاهراه مي‏روم ، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد .
به هر حال مساله اول و عامل اول در حادثه حسيني كه هيچ شكي در آن نمي‏شود كرد مساله بيعت است ، بيعت براي يزيد كه به نص قطعي تاريخ ، از امام حسين ( ع ) مي‏خواستند . يزيد در نامه خصوصي خود چنين مي‏نويسد : خذ الحسين بالبيعه اخذا شديدا ، حسين را براي بيعت گرفتن محكم بگيرد و تابعيت نكرده رها نكن .

امام حسين هم شديدا در مقابل اين تقاضا ايستاده بود و به هيچ وجه حاضر به بيعت با يزيد نبود، جوابش نفي بود و نفي. حتي در آخرين روزهاي عمر امام حسين كه در كربلا بودند ، عمر سعد آمد و مذاكراتي با امام كرد . در نظر داشت با فكري امام را به صلح با يزيد وادار كند . البته صلح هم جز بيعت چيز ديگري نبود . امام حاضر نشد . از سخنان امام كه در روز عاشورا فرموده‏اند كاملا پيداست كه بر حرف روز اول‏ خود همچنان باقي بوده‏اند : « لا ، و الله لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لا اقر اقرار العبيد » نه ، به خدا قسم هرگز دستم را به دست شما نخواهم‏ داد . هرگز با يزيد بيعت نخواهم كرد . حتي در همين شرايطي كه امروز قرار گرفته‏ام و مي‏بينم كشته شدن خودم را ، كشته شدن عزيزانم را ، كشته شدن‏ يارانم را ، اسارت خاندانم را ، حاضر نيستم با يزيد بيعت كنم .

اين عامل از كي وجود پيدا كرد ؟ از آخر زمان معاويه ، و شدت و فوريت‏ آن بعد از مردن معاويه و به حكومت رسيدن يزيد بود. عامل دوم مساله دعوت بود . شايد در بعضي كتابها خوانده باشيد مخصوصا در اين كتابهاي به اصطلاح تاريخي كه به دست بچه‏هاي مدرسه مي‏دهند .
مي‏نويسند كه در سال شصتم هجرت، معاويه مرد، بعد مردم كوفه از امام‏ حسين دعوت كردند كه آن حضرت را به خلافت انتخاب كنند . امام حسين به كوفه آمد ، مردم كوفه غداري و بي‏وفايي كردند ، ايشان را ياري نكردند، امام حسين كشته شد!

انسان وقتي اين تاريخها را مي‏خواند فكر مي‏كند امام حسين مردي بود كه در خانه خودش راحت نشسته بود ، كاري به كار كسي‏ نداشت و درباره هيچ موضوعي هم فكر نمي‏كرد، تنها چيزي كه امام را از جا حركت داد ، دعوت مردم كوفه بود! در صورتي كه امام حسين در آخر ماه‏ رجب كه اوايل حكومت يزيد بود ، براي امتناع از بيعت از مدينه خارج مي‏شود و چون مكه، حرم امن الهي است و در آنجا امنيت بيشتري وجود دارد و مردم مسلمان احترام بيشتري براي آنجا قايل هستند و دستگاه حكومت هم مجبور است نسبت‏ به مكه احترام بيشتري قايل شود، به آنجا مي‏رود( روزهاي اولي است كه‏ معاويه از دنيا رفته و شايد هنوز خبر مردن او به كوفه نرسيده )، نه تنها براي اينكه آنجا مأمن بهتري است بلكه براي اينكه مركز اجتماع بهتري است.

در ماه رجب و شعبان كه ايام عمره است، مردم از اطراف و اكناف به مكه مي‏آيند و بهتر مي‏توان آنها را ارشاد كرد و آگاهي داد . بعد موسم حج فراهم مي‏رسد كه فرصت مناسبتري براي تبليغ است . بعد از حدود دو ماه‏ نامه‏هاي مردم كوفه مي‏رسد . نامه‏هاي مردم كوفه به مدينه نيامده ، و امام‏ حسين نهضتش را از مدينه شروع كرده است . نامه‏هاي مردم كوفه در مكه به‏ دست امام حسين رسيد، يعني وقتي كه امام تصميم خود را بر امتناع از بيعت گرفته بود و همين تصميم، خطري بزرگ براي او به وجود آورده بود .

خود امام و همه مي‏دانستند كه نه اينها از بيعت گرفتن دست بر مي‏دارند و نه امام حاضر به بيعت است ) بنابر اين دعوت مردم كوفه عامل اصلي در اين نهضت نبود بلكه عامل فرعي بود، و حداكثر تاثيري كه براي دعوت مردم‏ كوفه مي‏توان قائل شد اين است كه اين دعوت از نظر مردم و قضاوت تاريخ‏ در آينده فرصت به ظاهر مناسبي براي امام به وجود آورد.

كوفه ايالت بزرگ و مركز ارتش اسلامي بود. اين شهر كه در زمان عمر بن الخطاب ساخته شده ، يك شهر لشكرنشين بود و نقش بسيار موثري در سرنوشت كشورهاي اسلامي داشت و اگر مردم كوفه در پيمان خود باقي مي‏ماندند احتمالا امام حسين عليه‏السلام موفق مي‏شد .

كوفه آنوقت را با مدينه با مكه آنوقت نمي‏شد مقايسه كرد، با خراسان آنوقت هم نمي‏شد مقايسه كرد ، رقيب آن فقط شام بود . حداكثر تاثير دعوت مردم كوفه ، در شكل اين نهضت بود يعني در اين بود كه امام حسين از مكه‏ حركت كند و آنجا را مركز قرار ندهد( البته خود مكه اشكالاتي داشت و نمي‏شد آنجا را مركز قرار داد) ، پيشنهاد ابن عباس را براي رفتن به‏ يمن و كوهستانهاي آنجا را پناهگاه قرار دادن ، نپذيرد ، مدينه جدش را مركز قرار ندهد ، بيايد به كوفه . پس دعوت مردم كوفه در يك امر فرعي‏ دخالت داشت ، در اينكه اين نهضت و قيام در عراق صورت گيرد ، والا عامل‏ اصلي نبود .

وقتي امام در بين راه به سر حد كوفه مي‏رسد با لشكر حر مواجه مي‏شود . به‏ مردم كوفه مي‏فرمايد : شما مرا دعوت كرديد . اگر نمي‏خواهيد بر مي‏گردم. معنايش اين نيست كه بر مي‏گردم و با يزيد بيعت مي‏كنم و از تمام حرفهايي‏ كه در باب امر به معروف و نهي از منكر ، شيوع فسادها و وظيفه مسلمان در اين شرايط گفته‏ام ، صرف نظر مي‏كنم ، بيعت كرده و در خانه خود مي‏نشينم و سكوت مي‏كنم . خير ، من اين حكومت را صالح نمي‏دانم و براي خود وظيفه‏اي قايل هستم . شما مردم كوفه مرا دعوت كرديد ، گفتيد : " اي حسين ! ترا در هدفي كه داري ياري مي‏دهيم ، اگر بيعت نمي‏كني ، نكن . تو به عنوان‏ امر به معروف و نهي از منكر اعتراض داري ، قيام كرده‏اي ، ما ترا ياري مي‏كنيم . " من هم آمده‏ام سراغ‏ كساني كه به من وعده ياري داده‏اند . حال مي‏گوييد مردم كوفه به وعده خودشان عمل نمي‏كنند ، بسيار خوب ما هم به كوفه نمي‏رويم ، بر مي‏گرديم به‏ جايي كه مركز اصلي خودمان است .

به مدينه يا حجاز يا مكه مي‏رويم تا خدا چه خواهد . به هر حال ما بيعت نمي‏كنيم ولو بر سر بيعت كردن كشته شويم . پس حداكثر تاثير اين عامل يعني دعوت مردم كوفه اين بوده كه امام را از
مكه بيرون بكشاند ، و ايشان به طرف كوفه بيايند . البته نمي‏خواهم بگويم كه واقعا اگر اينها دعوت نمي‏كردند ، امام قطعا در مدينه يا مكه مي‏ماند ، نه ، تاريخ نشان مي‏دهد كه همه اينها براي امام‏
محذور داشته است . مكه هم از نظر مساعد بودن اوضاع ظاهري وضع بهتري نسبت به كوفه نداشت . قراين زيادي در تاريخ هست كه نشان مي‏دهد اينها تصميم گرفته بودند كه چون امام بيعت نمي‏كند ، در ايام حج ايشان را از ميان بردارند . تنها نقل " طريحي " نيست ، ديگران هم نقل كرده‏اند كه‏ امام از اين قضيه آگاه شد كه اگر در ايام حج در مكه بماند ممكن است در همان حال احرام كه قاعده كسي مسلح نيست ، مامورين مسلح بني اميه خون او را بريزند ، هتك خانه كعبه شود ، هتك حج و هتك اسلام شود . دو هتك : هم فرزند پيغمبر ، در حال عبادت ، در حريم خانه خدا كشته شود ، و هم‏ خونش هدر رود .

بعد شايع كنند كه حسين بن علي با فلان شخص اختلاف جزئي‏ داشت و او حضرت را كشت و قاتل هم خودش را مخفي كرد ، و در نتيجه خون‏ امام به هدر رود . امام در فرمايشات خود به اين موضوع اشاره كرده‏اند . در بين راه كه مي‏رفتند ، شخصي از امام پرسيد : چرا بيرون آمدي‏ ؟ معني سخنش اين بود كه تو در مدينه جاي امني داشتي ، آنجا در حرم جدت‏ ، كنار قبر پيغمبر كسي متعرض نمي‏شد . يا در مكه مي‏ماندي كنار بيت الله‏ الحرام . اكنون كه بيرون آمدي براي خودت خطر ايجاد كردي . فرمود : اشتباه مي‏كني ، من اگر در سوراخ يك حيوان هم پنهان شوم آنها مرا رها نخواهند كرد تا اين خون را از قلب من بيرون بريزند . اختلاف من با آنها اختلاف آشتي پذيري نيست . آنها از من چيزي مي‏خواهند كه من به هيچ وجه‏ حاضر نيستم زير بار آن بروم . من هم چيزي مي‏خواهم كه آنها به هيچ وجه‏ قبول نمي‏كنند .

عامل سوم امر به معروف است . اين نيز نص كلام خود امام است . تاريخ‏ مي‏نويسد : محمد ابن حنفيه برادر امام در آن موقع دستش فلج شده بود ، معيوب بود ، قدرت بر جهاد نداشت و لهذا شركت نكرد . امام وصيتنامه‏اي‏ مي‏نويسد و آن را به او مي‏سپارد : « هذا ما اوصي به الحسين بن علي اخاه‏ محمدا المعروف بابن الحنفيه » . در اينجا امام جمله‏هايي دارد : حسين به‏ يگانگي خدا ، به رسالت پيغمبر شهادت مي‏دهد . ( چون امام مي‏دانست كه‏ بعد عده‏اي خواهند گفت حسين از دين جدش خارج شده است ) . تا آنجا كه‏ راز قيام خود را بيان مي‏كند : « اني ما خرجت اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب‏ الاصلاح في امه جدي ، اريد ان امر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيره‏ جدي و ابي علي بن ابي‏طالب عليه السلام »

ديگر در اينجا مساله دعوت اهل كوفه وجود ندارد . حتي مساله امتناع از بيعت را هم مطرح نمي‏كند . يعني غير از مساله بيعت خواستن و امتناع من‏ از بيعت ، مساله ديگري وجود دارد . اينها اگر از من بيعت هم نخواهند ، ساكت نخواهم نشست . مردم دنيا بدانند : « ما خرجت اشرا و لا بطرا »
حسين بن علي ، طالب جاه نبود ، طالب مقام و ثروت نبود ، مردم مفسد و اخلالگري نبود ، ظالم و ستمگر نبود ، او يك انسان مصلح بود . « و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي » . . . « الا و ان الدعي بن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السله و الذله ، و هيهات منا الذله يابي الله ذلك لنا و رسوله و المومنون و حجور طالبت و طهرت »

اين روح از روز اول تا لحظه آخر در وجود مقدس حسين بن علي عليه السلام متجلي بود . به قول خودش جزء خون و حياتش شده بود . امكان نداشت از حسين جدا شود . در لحظات آخر [ حيات ] اباعبدالله ، وقتي در آن گودي‏ قتلگاه افتاده است و قدرت حركت كردن ندارد ، قدرت جنگيدن با دشمن‏ ندارد ، قدرت ايستادن بر سر پا ندارد و به زحمت مي‏تواند حركت كند ، باز مي‏بينيم از سخن حسين غيرت مي‏جهد ، عزت تجلي مي‏كند ، بزرگواري پيدا مي‏شود . لشكر مي‏خواهند سر مقدسش را از بدن جدا كنند ولي شجاعت و هيبت‏ سابق اجازه نمي‏دهد . بعضيها مي‏گويند نكند حسين حيله جنگي بكار برده كه‏ اگر كسي نزديك شد حمله كند و در مقابل حمله او كسي تاب مقاومت ندارد ، نقشه‏ پليد و نامردانه‏اي مي‏كشند ، مي‏گويند اگر به سوي خيمه‏هايش حمله كنيم او طاقت نمي‏آورد . امام حسين افتاده است . من نمي‏توانم آن حالت ابا عبدالله را مجسم بكنم . لشكر به طرف خيام حرمش حمله مي‏كند . يك نفر فرياد مي‏كشد حسين تو زنده‏اي ؟ ! به طرف خيام حرمت حمله كردند ! امام به‏زحمت روي زانوهاي خود بلند مي‏شود ، به نيزه‏اش تكيه مي‏كند و فرياد مي‏كشد:
« ويلكم يا شيعه آل ابي‏سفيان ان لم يكن لكم دين و لا تخافون المعاد فكونوا احرارا في دنياكم . »
اي مردمي كه خود را به آل ابوسفيان فروخته‏ايد ، اي پيروان آل ابوسفيان ، اگر خدا را نمي‏شناسيد ، اگر به قيامت ايمان و اعتقاد نداريد ، حريت و شرف انسانيت شما كجا رفت ؟ ! شخصي مي‏گويد : ما تقول يا بن فاطمه ؟ پسر فاطمه چه مي‏گويي ؟ فرمود : « انا اقاتلكم و انتم تقاتلونني و النساء ليس عليهن جناح » ، طرف شما من هستم ، اين‏ پيكر حسين حاضر و آماده است براي اينكه آماج تيرها و ضربات شمشيرهاي‏ شما واقع شود ، ولي روح حسين حاضر نيست او زنده باشد و ببيند كسي به‏ نزديك خيام حرم او مي‏رود."

امام حسين(ع) و تربيت فرزند

حادثه كربلا از منظر تربيت فرزندان

حادثه كربلا، جاودانه ترين رويدادي است كه زمانه در بستر خودمانند آنرا نديده است. حادثه اي كه آثارش در حصار مرزهاي اسلامي محدود نگشته و خورشيد فروزانش همه گيتي را تا ابد درخشان گردانيد. همه كساني كه پيرامون اين حادثه به تامل نشسته اند،به فراخور شناخت خويش از آن درس گرفته، مبارزان درس مبارزه،آزادگان درس آزادگي، شهادت طلبان درس شهادت و مصلحان اجتماعي درس اصلاح گرفته اند.

اين واقعه بي نظير زواياي بي انتهايي دارد كه تنها اندكي ازآنها شناخته شده و زواياي ناشناخته اش بسي بيش از شناخته شده است. بي گمان با گسترش دانش بشري در حوزه علوم انساني، اميد كشف آنها دور از انتظار نيست، از جمله زواياي اين واقعه عظيم تامل از منظر روانشناسي و تربيت است. نگارنده معتقد است هدف سيره وسنت ائمه اطهار عليهم السلام قبل از هر چيز، هدايت و تربيت است،زيرا آنان بزرگترين مربيان بشريت اند و بايد تفسير تربيتي ازحوادث زندگي آنان ارائه شود. ذكر اين نكته مفيد است كه، گوناگوني شرايط زماني ائمه اطهارعليهم السلام باعث گشته تا آنان با وجود آرمان مشترك، در عرصه دعوت و تربيت شيوه هاي گوناگون داشته باشند. در ميان امامان شيعه، امام حسين(ع)شرايط ويژه خود را داشت. بنابراين ضمن آنكه همه زندگي و سيره حضرت سرمشقي كامل، از حيات طيبه، براي پيروانش است سيره تربيتي آن حضرت در حادثه كربلا هم براي كساني كه زندگيشان به شرايط زماني آن حضرت شباهت بيشتري دارد ومي خواهند حسيني باشند، اهميت بيشتري دارد.

توجه به نيازهاي فرزندان

موجودات عالم براي ادامه حيات نيازهايي دارند كه بدون برآوردن آنها ادامه حيات نا ممكن و يا همراه با سختي است اين احتياج در غير انسان به نيازهاي مادي و جسماني محدود است; امادر انسان نياز امور مادي، رواني و معنوي فراواني را شامل مي شودكه تنها در سايه رفع نياز از همه امور به رشد كامل جسماني ورواني مي رسد. توجه به نيازهاي گوناگون از نكات مهم تربيتي است،نيازهايي كه در قالبهاي زيستي، عاطفي، رواني و معنوي جلوه گرمي شود. در واقعه كربلا نيز با وجود همه مسايل و شيوه اي كه امام حسين(ع)در پيش روي خود داشته، از توجه به نيازهاي مادي و معنوي فرزندان و همراهان خود غافل نماند.
الف: نيازهاي مادي

نيازهاي مادي احتياج اوليه هر انسان است. و بدون تامين آن،قادر به ادامه حيات نيست. نياز به رفع تشنگي از اين جمله است كه در كربلا به خاطر وضعيت ويژه اي كه دشمن براي كاروان كربلا به وجود آورد، به نيازهاي حياتي تبديل شد و ايشان را به تلاش، براي رفع آن از راههاي ممكن، واداشت; از اينرو، آنگاه كه حضرت عباس(ع)از برادر اجازه مبارزه با دشمن طلبيد، حضرت از او خواست براي كودكان آب فراهم نمايد و فرمود:

«فاطلب لهولاء الاطفال قليلا من الماء» پس كمي آب براي اين كودكان فراهم كن...

اين توجه حضرت آنگاه به اوج مي رسد كه فرزند شيرخواره اش را بربالاي دست مي گيرد و از دشمن برايش آب مي خواهد. در مقتل ابي مخنف آمده است:

امام حسين(ع)به سوي ام كلثوم آمد و فرمود: خواهر! تو را درباره فرزند شيرخواره ام به نيكي سفارش مي كنم، او شير خواره است وشش ماه بيشتر عمر ندارد. ام كلثوم به برادر جواب داد: سه روز است اين طفل آب ننوشيده است.

برايش آبي طلب فرما، حضرت طفل را گرفت و در مقابل دشمن ايستادو آنگاه فرمود: «اي قوم شما برادر و فرزندانم را به شهادت رسانديد و جز اين طفل باقي نمانده و او از تشنگي دهان را بازمي كند و مي بندد، به او جرعه آبي دهيد...»
ب: نيازهاي عاطفي و رواني

گرچه در طبقه بندي نيازها در روانشناسي، نيازهاي زيستي جزءنخستين نيازها به حساب مي آيد، اما نقش نيازهاي عاطفي و رواني نيز با اهميت و تعيين كننده است. زيرا هر چند نياز جسمي محسوس و آشكار است و فقدانش جسم را متاثر مي گرداند، اما نيازهاي روحي و رواني نا محسوس اند و عدم پاسخگويي به آنها روان آدمي راآزرده مي سازد. كودكان و نوجوانان به خاطر موقعيت سني آسيب پذيري در برابر مشكلات نياز دو چندان به بر آوردن نيازهاي عاطفي و رواني دارند، اين نيازها، بخصوص در شرايط ويژه، از دست دادن والدين، هنگام بيماري و... چنان شدت مي يابد كه بي توجهي به آنهاحيات رواني و عاطفي كودك را به مخاطره مي اندازد.

اين شرايط ويژه به كامل ترين شكل در كربلا براي فرزندان امام حسين(ع)جلوه نمود. فرزندان و همراهان آن حضرت در ميدان مبارزه،در سخت ترين حالات، امام(ع)را صدا مي زدند و در واپسين لحظات، اوج نياز عاطفي خويش را به نمايش مي گذارند. در كربلا بيماري چون علي بن الحسين(ع)حضور دارد كه تقدير الهي بر بقاء وجودش تعلق گرفت. و از دست دادن پدر و امام خويش را تجربه نمود. اين وضعيت خاص قطعا توجه ويژه اي را مي طلبيد و اينجا است كه آن حضرت به گونه هاي مناسب به نياز فرزندان پاسخ مي دهد و نسبت به فرزنداني كه به ميدان مبارزه آمده اند به گونه اي، به يگانه فرزندش زين العابدين(ع)به گونه اي ديگر. و در مورد يتيمان و داغديدگان پس از شهادت خويش به شكلي ديگر سفارش مي فرمايد.
رفتار حضرت با فرزندان و نو جوانان در ميدان جنگ

آنچه از مقاتل بر مي آيد اين است كه حضرت نسبت به فرزندان وبرادرزادگانش كه به ميدان مبارزه مي رفتند، رفتارهاي گوناگوني داشت. نخست در هنگام رفتن به ميدان با در آغوش گرفتن آنان واظهار علاقه و محبت صحنه هاي زيبايي از عاطفه و محبت را به نمايش مي گذاشت. درمورد «قاسم بن الحسن » آمده است: «قاسم در حالي كه نوجواني غير بالغ بود، سوي خيمه هاي طرف ميدان خارج شد. وقتي امام حسين(ع)نگاهش به قاسم افتاد، او را به آغوش كشيد. آن دودست به گردن هم آويختند و چنان گريستند كه بيهوش شدند.»

در مرحله بعد، وقتي آنان در ميدان مبارزه، در مقابل شرايطنابرابر، گرماي شديد و تشنگي قرار گرفتند، آن حضرت آنان را به صبر دعوت كرد و به آنان دلداري داد و اظهار همدردي نمود درمورد «احمد بن حسن » نوشته اند: «بعد از آنكه در ميدان جنگ شرايط مبارزه توان را از او گرفت، نزد عمويش حسين(ع)آمد وپرسيد: عمو(جان)آيا جرعه آبي هست تا جگر خود را با آن خنك كنم و براي مبارزه با دشمنان خدا و رسولش توان بيشتري پيدا كنم؟

امام(ع)فرمود: «يابني اصبر قليلا حتي تلقي جدك رسول الله(ص)،فيسقيك شربه من الماء لاتظماء بعدها ابدا»فرزندم! كمي صبر كن تا جدت رسول خدا را ملاقات كني، او چنان شربت آبي به تو بنوشاند كه هرگز تشنه نشوي.

در مورد «علي اكبر» نيز آمده است; بعد از مبارزه اي بي امان و كشتن تعدادي از دشمنان در حالي كه جراحات زياد بر بدن داشت،عطش بر او بسيار ناگوار آمد. پس نزد پدر آمد و عرض كرد: «ياابه العطش قد قتلني و ثقل الحديد قد اجهدني فهل الي شربه من ماء و سبيل اتقوي بها علي الاعداء؟ فبكي الحسين(ع)و قال يا بني يغز علي محمد و علي و علي ابيك ان دعوهم فلا يجيبونك و تستغيث بهم فلا يغيثونك...»

اي پدر، عطش مرا از پاي در آورد و سنگيني اسلحه مرا ناتوان كرد، آيا شربت آبي هست تا با نوشيدن آن، توان بيشتر، با دشمنان مبارزه كنم؟

امام فرمود: فرزندم بر محمد و علي و پدرت سخت است كه آنان رابخواني و به تو پاسخ ندهند و به ياري بخواهي و آنان فرياد رس تو نباشند... .

در مرحله سوم، آنگاه كه بعد از مبارزه بي امان فرزندان توسطدشمن مجروح گشته و بر زمين افتادند، حضرت به رعت خود را بربالينشان رسانيد و آنها را در آغوش گرفت. در آن لحظات حساس كه فرزندان نياز بيشتري به تسلي خاطر داشتند، با آنان ابرازهمدردي نمود... . آنگاه كه «قاسم بن الحسن » بر زمين افتاد وعموي خود را صدا زد، امام حسين(ع) چون باز شكاري خود را بربالين فرزند برادر رساند و مانند شير خشمگين بر دشمن حمله نمود. وقتي گردو غبار فرو نشست، ديدند امام(ع) بر بالين قاسم نشسه و به قاسم(ع)كه در حال جان دادن بود، فرمود: عز والله علي عمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا يعنك او يعنك فلا يغني عنك بعدا لقوم قتلوك »

به خدا سوگند، بر عموي تو سخت است كه او را بخواني پاسخ ندهد، يا اجابت نمايد ولي نتواند كمك كند يا كمك كند اما به توسودي نبخشد.(از رحمت)خداوند دور باد قومي كه تو را كشت.
رفتار حضرت نسبت به فرزند بيمارش زين العابدين(ع)

خواست الهي بر اين تعلق گرفت كه علي بن الحسين حجت او بعد ازامام حسين(ع)، بيمار باشد تا جهاد بر او واجب نشود و همچنان زمين از حجت اللهي خالي نگردد و اين وضعيت جلوه ديگري از تربيت حسيني را مي طلبيد. در حالي كه شدت مبارزه و مصبيتهاي پياپي كربلاانسان معمولي را چنان به خود مشغول مي كند كه همه چيز را فراموش مي كند، مربي بزرگ كربلا از مسئوليت بزرگ تربيت غافل نماند و چون فرزند خود را نيازمند توجه و مراقبت ديد، بر بالينش آمد وگفتگويي صميمانه به پرسشهاي او در در مورد حوادث كربلا پاسخ داد. در منابع تاريخي مي خوانيم:

«... حضرت به سوي خيمه فرزندش زين العابدين آمد و در حالي كه فرزندش بر فرشي از پوستين استراحت مي نمود و زينب(س)از اوپرستاري مي كرد، فرزندش را عيادت نمود، وقتي زين العابدين(ع)نگاهش به پدر افتاد، خواست از بستر بر خيزد. اما ازشدت بيماري قادر به برخاستن نبود. از عمه اش زينب(س)خواست كه اورا كمك كند، زينب خود را تكيه گاه او قرار داد.

امام حسين(ع)از وضعيت بيماري فرزندش سئوال كرد و زين العابدين(ع)حمد و سپاس خداوند رابه جا آورد و از پدر پرسيد دراين روز با اين قوم منافق چگونه رفتاري كردي؟

پدر فرمود: «فرزندم شيطان بر آنان مستولي گشت و آنان را ازياد خدا غافل كرد...»
رفتار حضرت نسبت به خانواده و فرزندان در لحظه وداع

امام(ع)در واپسين لحظه هاي زندگي خويش شرايط ناگواري خانواده و فرزندان غصه يتيمي و از دست دادن نزديكترين عزيزان از يك طرف، طي مسير كربلا تا شام و از شام به مدينه، همراهي دشمنان سنگدل، از طرف ديگر را مجسم كرد. در چنين شرايطي امام(ع)شيوه دعوت به صبر و برد باري و توجه دادن به نصرت الهي را برگزيد تابا دم حسيني خود روح خسته آنان را توان دوباره ببخشد و عزمشان براي دست يابي به همه اهداف، تقويت نمايند. در مقاتل آمده است:
«هنگامي كه امام(ع)همه يارانش را ديد كه شهيد شده اند، براي وداع به خيمه ها آمد و ندا داد: «اي سكينه، اي فاطمه، اي زينب،اي ام كلثوم، درود و سلام من بر شما باد» سكينه صدا زد: اي پدرآيا تن به مرگ داده اي؟
فرمود: كسي كه ياور ندارد، چگونه تن به مرگ ندهد.
طبق نقل ديگر فرمود: «اي نور چشم من كسي كه ياوري ندارد،چگونه تسليم مرگ نشود،(فرزندم)رحمت و نصرت خداوند در دنيا وآخرت به همراه شما است، پس بر قضاء الهي، صبر پيشه كن و زبان به شكوه مگشاي، زيرا دنيا از بين رفتني و آخرت ماندگار است.»

طبق نقل سوم آن حضرت به فرزندان و خواهران چنين توصيه نمود: «خودتان را براي گرفتاري آماده كنيد و بدانيد خداوند نگهدار وياور شما است و شما را از شر دشمنان نجات مي بخشد و عاقبت امرتان را به خير خواهد كرد، دشمنانتان را با انواع بلاها عذاب خواهد نمود و به شما، در برابر اين گرفتاري، انواع نعمت وكرامت عطاء خواهد كرد. پس زبان به شكوه مگشاييد و سخني مگوييدكه از منزلت و ارزش شما بكاهد.»

سفارش به فرزندان يتيم و بازماندگان

بي شك از تلخترين لحظات براي فرزندان خرد سال، لحظه ي از دست دادن والدين است. چنين وضعيتي بر فرزندان بسيار ناگوار و طاقت فرسا مي نمايد. در چنين شريطي آنان نيازمند توجه و عاطفه اند،نيازمند محبت و تسلي خاطراند.
فرزندان و بازماندگان كاروان كربلا هم نظاره گر دل خراشترين صحنه ها بوده اند. لذا به توجهي عميق نياز داشتند. از اين روامام حسين(ع)با همه گرفتاريهايي كه داشت، وضعيت روحي و رواني فرزندان را پس از شهادت خود پيش بيني كرد و در واپسين لحظات،تنها فرزند بازمانده از خود زين العابدين(ع)را به توجه ومراقبت و درك وضعيت روحي آنها سفارش كرد و آنچنان شرايط رواني و روحي آنها را ترسيم كرد و مشاوره هاي لازم تربيتي را به ايشان ارائه نمود كه شخصي آشنا به مسائل روانشناسي و تربيتي را به شگفتي وا مي دارد. امام(ع)فرمود: «... يا ولدي انت اطيب ذريتي و افضل عترتي و نت خليفتي علي هولاء العيال و الاطفال فانهم غرباء مخذولون قد شملتهم الذله و اليتم و شماته الاعداء و نوائب الزمان، سكتهم اذا صرخوا و آنسهم اذا استوحشوا و سل خواطرهم بلين السلام فانهم مابقي من رجالهم من يستاءنسون به غيرك و لااحد عندهم يشكون اليه حزنهم سواك دعهم يشموك و تشمهم، و يبكواعليك و تبكي عليهم.»

فرزندم تو پاكيزه ترين ذريه و با فضيلت ترين خاندان من هستي،بعد از من تو سر پرست كودكان و اهل بيت هستي، آنان غريب هستند.

خواري و يتيمي و شماتت دشمنان و مصيبتهاي زمان آنها را در برگرفته است. هرگاه ناله و گريه شان بلند شد، آرامشان گردان، درهنگام ترس همراهشان باش، با سخنان نرم تسلي خاطرشان بده. ازمردان آنها، جز تو كسي كه مايه انس و آرامششان باشد، زنده نمانده است و جز تو كسي را كه شنواي شكوه ها و درد دلهايشان باشد، ندارند....»

پاسخگويي به پرسشهاي فرزندان

فرزندان وقتي دوران نوزادي و كودكي را پشت سر مي گذارند، براثر ارتباط بيشتر با اشياء پيرامون و برخورد با موقعيتهاي جديد، سئوالاتي در ذهنشان به وجود مي آيد در مقطعي از سن، چنان والدين را «سئوال باران » مي كنند كه آنها را به ستوه مي آورند.

كودكان هرچه رشد عقلاني بيشتري مي يابند، سئوالات جدي تري خواهندداشت، بويژه در دوره نوجواني و آغاز جواني، شرايط جديد، تغييرو تحولات، تصميمات بزرگ در زندگي والدين سئوالات بيشتري را درذهن آنان ايجاد مي كند، در چنين وضعيتي بر والدين بصير و آگاه است كه زمينه پرسشگري را براي فرزندانشان فراهم كنند و پاي صحبتهاي آنان بنشينند و با صبر و حوصله به پرسشهاي آنان پاسخ مناسب دهند و ابهامات را مرتفع سازند. حادثه كربلا، كه موقعيت جديدي در زندگي امام حسين(ع) محسوب مي شد، پرسشهايي را در ذهن فرزندان و ديگر همراهان حضرت ايجاد كرد و ذهن كنجكاو آنان رابه پرسشگري وا داشت. حسين بن علي(ع)با درك موقعيت آنها، به سئوالاتشان پاسخهاي مناسب و در خور شاءنشان مي داد. به دو نمونه از پاسخگويي حضرت اشاره مي كنيم:

1 هنگامي كه حضرت به همراه اصحابش، هنگام ظهر در ثعلبيه فرود آمد، خواب كوتاهي بر آن حضرت مستولي شد. پس از اندكي حضرت با چشم گريان از خواب بيدار شد. فرزندش «علي » كه متوجه اين صحنه بود، پرسيد: اي پدر! چرا گريه مي كني؟ خداوند چشم تو رانگرياند.

حضرت فرمود: «فرزندم اين لحظه، وقتي است كه رويا در آن دروغ نمي باشد. من در خواب سواره اي را ديدم كه كنارم ايستاد و گفت:

«اي حسين شما به سرعت حركت مي كنيد و مرگ به سرعت شما را به بهشت مي رساند و آگاهي يافتم كه مرگ ما فرا رسيده است.»

علي پرسيد: اي پدر! آيا ما بر حق نيستيم؟

فرمود: «فرزندم به خداوندي كه همه بندگان به سوي او برمي گردند، ما بر حق هستيم »علي عرض كرد: در اين صورت ترسي از مرگ نداريم.

امام فرمود: خداوند بهترين پاداش پدر به فرزند را به تو عطافرمايد.»

2- بعد از آنكه حضرت، در شب عاشورا، حوادث روز عاشورا وشهادت ياران را ترسيم كرد، قاسم بن حسن(ع)در باره شهادت خودپرسيد. امام(ع)به او مهرباني كرد و پرسيد:

فرزندم مرگ نزد تو چگونه است؟

پاسخ داد: عمو(جان)مرگ نزد من از عسل شيرين تر است.

حضرت بعد از آنكه ظرفيت و توان درك قاسم را نمايان ساخت وپاسخ زيباي او را شنيد، فرمود: عمويت به فدايت گردد! به خداقسم! تو از كساني هستي كه بعد از آزمايش بزرگ به همراه من شهيدمي شوند.
نقش آزادي و انتخاب در تربيت فرزندان

خداوند انسان را آزاد آفريد و قدرت اراده و انتخاب به اوبخشيد تا پرتو آن از ميان راههاي مختلف مسير صحيح را برگزيند.

آنچه انسان در پرتو شناخت و بدون اكراه و اجبار برگزيد، در راه تحقق و دستيابي به آن تا پاي جان مي ايستد، عنصر آزادي به جا وانتخاب درست در تربيت، عنصري گرانبها و كار آمد است، در تربيت فرزندان اجبار ثمري نمي بخشد، والدين و مربيان بايد چنان زمينه را آماده كنند كه فرزندان خود راه صحيح را بر گزينند تا برآنچه به حق برگزيده اند، پايبند و استوار باشند، از جلوه هاي تربيتي حادثه عاشورا، صحنه آزادي و انتخاب راه بود. امام حسين(ع)با اينكه در كربلا به شدت نيازمند داشتن ياور بودند، باكمال صداقت و راستي فرزندان و ديگر ياوران خود را در ادامه مسير آزاد مي گذارد و با اينكه بر فرزندان خود حق بزرگ دارد اماهيچگاه راه مبارزه و همراهي خود را بر آنان تحميل نمي كند و ازاينروست كه مي بينيم آنان نيز كه آگاهانه همراهي پدر و امام خويش را برگزيدند در راهش تا آخرين نفس ايستاده و جان خويش رافداي راهش نموده اند. ابي حمزه ثمالي از علي بن الحسين(ع) نقل مي كند كه در شب عاشورا پدرم اهل و فرزندان خود و اصحاب را جمع نمودند و خطاب به آنان فرمود: «اي اهل و فرزندان و اي شيعيان من، از فرصت شب استفاده كنيد و جانهاي خود را نجات دهيد... شمادر بيعتي كه با من بسته ايد آزاد هستيد. ...»

نيز آن حضرت هنگامي كه عبدالله فرزند مسلم نزد ايشان آمد واجازه ميدان طلبيد فرمود: «شما در بيعت با من آزاد هستي،شهادت پدرت كافي است. تو دست مادرت را بگير و از اين معركه خارج شو» عبد الله عرض كرد: «بخدا سوگند من از كساني نيستم كه دنيا را بر آخرت مقدم دارم.»
 

احكام عزاداري امام حسين عليه السلام

تمام اعمال و رفتار انسانها; چه فردي و چه اجتماعي، مشمول حكمي از احكام شرعي مي باشد و تمام موضوعاتي كه به گونه اي با رفتار آدمي ارتباط پيدا مي كند، در فقه اسلامي داراي قانون و مقرراتي است . عزاداري سالار شهيدان حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام و امامان معصوم عليهم السلام نيز همچون ساير اعمال انسان داراي احكامي است كه در اين مختصر بدان مي پردازيم .
لازم به ذكر است كه براي جمع آوري اين احكام، از فتاوا و سخنان مراجع معظم تقليد و عالمان بزرگوار تا آنجا كه مقدور بوده ست سود برده ايم و از آنجا كه دررساله هاي عمليه و استفتائات همه مراجع بزرگوار، درباره عزاداري در ابعاد مختلف بحث نشده است، فقط به فتاوا و استفتائات موجود بسنده كرده ايم .

احكام عزاداري
امام خميني رحمه الله:
«عزاداري براي سيدالشهداء از افضل قربات و مايه تقويت روح ايمان و شهامت اسلامي و ايثار و فداكاري و شجاعت در مسلمين است .» (1)
سؤال: آيا بر پا كردن مراسم عزاداري [توسط زن] بدون اذن شوهر جايز مي باشد؟
آيت الله نوري همداني: در صورتي كه از اموال شوهر باشد جايز نيست . (2)
سؤال: گاهي برخي از دسته ها كه وارد مسجد مي شوند، با كفش وارد مي شوند، كه نوعي بي احترامي به مسجد محسوب مي شود، لطفا بفرمائيد كه اين مسئله چه حكمي دارد؟
آيت الله نوري همداني: اگر موجب هتك شود اشكال دارد . (3)
سؤال: در مورد زنجير زني كه منجر به سياه شدن يا مجروح شدن بدن مي شود و همچنين غالبا پشت پيراهن افراد باز است و بيشتر درخيابان و معابر عمومي ظاهر مي شوند، نظر شما چيست؟
امام خميني رحمه الله: مانعي ندارد، مگر اينكه موجب ضرر فاحش بر بدن شود . (4)
سؤال: آيا برهنه شدن مردان با حضور زنان براي عزاداري عيب دارد يا خير؟
آيت الله فاضل لنكراني: مانعي ندارد و زنها نبايد به بدن مرد اجنبي نظر كنند . (5)
سؤال: در مجالس زنانه، زنان مداحي و سخنراني مي كنند و صداي آنها به گوش مردان رهگذر مي رسد . آيا اين عمل جايز است؟
آيت الله فاضل لنكراني: شنيدن صداي ايشان اگر در معرض ريبه و التذاذ نباشد حرام نيست . (6)
سؤال: سينه زدن با تيغ و يا زنجير زدن با زنجيري كه داراي چاقو و يا تيغ مي باشد و منجر به زخمي شدن بدن و جاري شدن خون مي شود چه حكمي دارد؟
آيت الله مكاري شيرازي: كيفيت عزاداري بايد چنان باشد كه بهانه اي به دست دشمنان اسلام ندهد و موجب سوء استفاده از آن نشود . (7)
احكام علامت
سؤال: بسياري از تكايا در ايام عزاداريهاي مذهبي، اقدام به حمل «علاماتي » مي كنند كه به قيمت گزافي خريده شده و حمل آن نيز موجب اشكال است . اين وسائل از نظر شرعي چه حكمي دارند؟
امام خميني رحمه الله: اشكال ندارد . (8)
سؤال: حكم علمهايي كه در مراسم عزاداري امام حسين عليه السلام از آنها استفاده مي شود و بعضي داراي نقش و نگارهايي نيز هستند چيست؟
آيت الله فاضل لنكراني: استفاده از آنها در عزاداري جايز است . (9)
سؤال: آيا جايز است پارچه و دستمالهايي را كه در ايام محرم بر روي علم مي بندند بفروش برسانند و در عزاداري و تعمير حسينيه مصرف كنند؟
آيت الله فاضل لنكراني: اگر در مراسم عزاداري محل حاجت نباشد و زايد بر متعارف باشد، مي توانند بفروشند و به مصارف عزاداري و احتياجات حسينيه ها برسانند . (10)
احكام تعزيه و شبيه خواني
امام خميني رحمه الله: تعزيه و شبيه خواني اگر مشتمل بر حرام نباشد و موجب وهن مذهب نشود، اشكال ندارد ولي بهتر ست به جاي آن، مجالس روضه خواني برپا كنند . (11)
سؤال: آيا تعزيه و شبيه خواني در مراسم عزاداري جايز است؟
آيت الله فاضل لنكراني: اگر مشتمل بر حرام نباشد و موجب وهن مذهب نشود مانعي ندارد . (12)
آيت الله گلپايگاني رحمه الله: اگر تعزيه خواني مشتمل بر استعمال آلات موسيقي نباشد و غنا و دروغ نخوانند و مرد لباس مختص به زن نپوشد، اشكال ندارد . (13)
سؤال: آيا تشبه به اهل بيت عليهم السلام در نمايش و تعزيه و غير آن جايز است؟
امام خميني رحمه الله: با مراعات احترام آنان جايز است . (14)
آيت الله فاضل لنكراني و آيت الله صافي گلپايگاني: در صورتي كه مستلزم اهانت نباشد مانعي ندارد . (15)
آيت الله علوي گرگاني: اگر تعزيه و شبيه خواني موجب هتك حرمت به ساحت مقدس بزرگان دين شود، بايد اجتناب شود . (16)
احكام استفاده از لباس سياه
سؤال: آيا پوشيدن لباس سياه در عزاداري امام حسين عليه السلام جايز است و آيا رجحان دارد؟
آيت الله فاضل لنكراني: پوشيدن لباس سياه در عزاي امام حسين عليه السلام و ديگر ائمه عليهم السلام چون از مصاديق تعظيم شعائر است، واجد رجحان شرعي مي باشد و عملا بزرگاني چون مرحوم آيت الله بروجردي در روز عاشورا از قباي سياه استفاده مي كردند . (17)
آيت الله صافي گلپايگاني و آيت الله نوري همداني: پوشيدن لباس سياه به عنوان اعلان حزن و اندوه در مصيبت امام حسين عليه السلام و ائمه عليهم السلام رجحان دارد . (18)
سؤال: آيا نماز خواندن با لباس سياه بر عزاداران امام حسين عليه السلام مكروه است؟
آيت الله صافي گلپايگاني: چون لباس سياه علامت عزاداران سيدالشهداء است و عزاداري آن حضرت كمال رجحان را دارد، لذا نماز خواندن با آن نيز مكروه نمي باشد . (19)
احكام قمه زدن
علامه امين عاملي: «قمه زني و اعمالي ديگر از اين قبيل در مراسم عزاداري حسيني به حكم عقل و شرع حرام است و زخمي ساختن سر، كه نه سود دنيوي دارد و نه اجر اخروي، ايذاء نفس است كه خود در شرع حرام است و در مقابل اين عمل، شيعه اهل بيت را در انظار ديگران مورد تمسخر قرار داده و آنها را وحشي قلمداد مي كنند . شكي نيست كه اين اعمال ناشي از وساوس شياطين بوده و موجب رضايت خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت اطهار عليهم السلام نيست .» (20)
آيت الله حكيم رحمه الله: مرحوم آيت الله حكيم رحمه الله جواز قمه زني را مقيد به چهار شرط نموده است:
1- خوف ضرر وجود نداشته باشد .
2- عزاداري بر آن صدق كند .
3- باعث مسخره قرار گرفتن نشود .
4- عداوت و دشمني ديگران را ايجاد نكند . (21)
سؤال: قمه زدن در عزاداري امام حسين عليه السلام چه حكمي دارد؟
امام خميني رحمه الله: اگر موجب ضرر نباشد مانع ندارد، ولي در اين زمان اين عمل نشود . (22)
مقام معظم رهبري: اگر موجب وهن مذهب در زمان حاضر و يا مستلزم خوف خطر جان يا ضرر معتني به باشد، جايز نيست . (23)
آيت الله جوادي آملي: چيزي كه مايه وهن اسلام و مايه هتك حرمت عزاداراي است جايز نيست، انتظار مي رود از قمه زني و مانند آن پرهيز شود . (24)
سؤال: اگر قمه زدن در عزاداريها موجب مرگ كسي شد، آيا اين عمل خودكشي و گناه محسوب مي شود؟
پاسخ از مقام معظم رهبري: اگر با خوف خطر جان اقدام كرده باشد، حكم انتحار دارد . (25)
سـؤال: در روز عاشورا مراسمى مانند قمه زنى و پابرهنه وارد آتش و ذغال روشن شدن برگزار مى‏شود كه علاوه بر اينكه باعث بدنام شدن مذهب شيعه اثنى عشرى در انظار علما و پيروان مذاهب اسلامى و مردم جهان مى‏شود، ضررهاى جسمى و روحى هم به اين اشخاص وارد مى‏كند و همچنين موجب توهين به مذهب مى‏گردد، نظر شريف حضرتعالى در اين‌باره چيست؟
پاسخ از مقام معظم رهبري: هر كارى كه براى انسان ضرر داشته و يا باعث وهن دين و مذهب گردد حرام است و مؤمنين بايد از آن اجتناب كنند و مخفى نيست كه بيشتر اين امور باعث بدنامى و وهن مذهب اهل بيت(عليهم‌السلام) مى‏شود و اين از بزرگترين ضررها و خسارتهاست.
سـؤال: آيا قمه زدن به‌طور مخفى حلال است يا اينكه فتواى شريف حضرت عالى عموميت دارد؟
پاسخ از مقام معظم رهبري: قمه زنى علاوه بر اينكه از نظر عرفى از مظاهر حزن و اندوه محسوب نمى‏شود و سابقه‏اى در عصر ائمه(عليهم‌السلام) و زمانهاى بعد از آن ندارد و تأييدى هم به شكل خاص يا عام از معصوم(عليه‌السلام) در مورد آن نرسيده است، در زمان حاضر موجب وهن و بدنام شدن مذهب مى‏شود بنا بر اين در هيچ حالتى جايز نيست.
سؤال: آيا قمه زني جايز است؟ چنانچه در اين خصوص نذري وجود داشته باشد وظيفه چيست؟
آيت الله فاضل لنكراني: با توجه به اينكه ايران اسلامي به عنوان ام القراي جهان اسلام شناخته مي شود، و اعمال و رفتار ملت ايران به عنوان الگو و بيانگر اسلام است، بايد با سوگواري و عزاداري امام حسين عليه السلام به گونه اي عمل شود كه موجب گرايش بيشتر به آن حضرت گردد .
مسئله قمه زدن نه تنها نقشي ندارد بلكه به علت عدم قابليت پذيرش و نداشتن هيچگونه توجيه قابل فهم مخالفين، نتيجه سوء بر آن مترتب خواهد شد . لذا لازم است شيعيان از آن خودداري كنند . و چنانچه در اين مورد نذري وجود داشته باشد نذرصحيح نيست . (26)
آيت الله نوري همداني: اشكال دارد . (27)
احكام موسيقي
مرحوم شيخ انصاري در مكاسب محرمه در پاسخ به كساني كه مي گويند غنا مي تواند زمينه گريه كردن را فراهم نمايد، مي فرمايد: چنين شيوه اي نمي تواند مقدمه مستحب يا مباح قرار گيرد و بايد به عموم ادله حرمت غنا تمسك نمود . (28)
مرحوم حاج شيخ عباس قمي رحمه الله در منتهي الآمال مي فرمايد: عزاداران امام حسين عليه السلام بر وجهي سلوك كنند كه زبان نواصب دراز نشود و از استعمال محرمات از قبيل غنا كه غالبا نوحه ها خالي از آن نيست و حكايات ضعيفه مظنونة الكذب احتراز نمايند و شيطان را در اين عبادت بزرگ راه ندهند . (29)
سؤال: در راديو مدح ائمه طاهرين عليهم السلام با واقعه كربلا را با وزن و ساز و با لحن خوب مي خوانند . آيا استماعش جايز است يا خير؟
امام خميني رحمه الله: اگر غنا و موسيقي نباشد مانع ندارد . (30)
سؤال: هيئتهاي نوازنده و كساني كه درمراسم تشييع جنازه شهداء موزيك عزا مي زنند، از لحاظ شرعي چه حكمي دارد؟ و آيا خريد و فروش آن لوازم حرام است يا خير؟
امام خميني رحمه الله: خريد و فروش آلات لهو حرام است و موسيقي مطرب جايز نيست و صداهاي مشكوك مانع ندارد . (31)
سؤال: آيا زدن طبل و شيپور در تعزيه حضرت سيدالشهداء عليه السلام جايز است يانه؟
امام خميني رحمه الله: اگر از آلات لهو و لعب نباشد و وهن بر مذهب هم نشود مانع ندارد . (32)
سؤال: آيا در عزاداري سيدالشهداء استفاده از طبل و دهل جايز است؟
آيت الله فاضل لنكراني: استفاده از آلات لهو و لعب حرام است ولي طبل و دهل و امثال آن جزء اين آلات نيست . (33)
سؤال: حكم شرعي استفاده كردن از موسيقي در عزاداري حضرت سيد الشهداء عليه السلام چيست؟

جواب1: حضرت آيت الله مكارم شيرازي در پاسخ به اين سوال فرمودند: استفاده از موسيقي و آلات موسيقي در مجالس عزداراي امام حسين عليه السلام جايز نيست. فقط وسايلي مانند طبل و سنج كه براي موزون شدن حركت سينه زن ها و زنجيرزن ها استفاده مي شود اشكالي ندارد ولي استفاده از آلات موسيقي كه در مجالس لهو و لعب استفاده مي شود؛ در مجلس امام حسين عليه السلام اشكال دارد.

جواب2 : حجت الاسلام فلاح زاده نماينده پاسخ به احكام دفتر مقام معظم رهبري در پاسخ به اين سوال گفت: به نظر ايشان استفاده از ابزار موسيقي در عزاي سيد و سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام شايسته نيست مگر آن طبل و شيپوري كه از سابق مي نواختند و حزن انگيز و متداول بوده است. وي افزود: استفاده از آلات موسيقي ديگر كه در ساير برنامه هاي لهو و لعب استفاده مي شود، اگر به نحو حرام نيز استفاده نشود شايسته عزاداري امام حسين عليه السلام نيست و به طور كلي هرگونه عزاداري كه موجب تنقيص(كوچك كردن) مقام والاي اباعبدالله الحسين عليه السلام، ساير ائمه و اصحاب ايشان شود و يا موجب وهن آنها باشد و يا در شأن آنها نباشد جايز نيست و بايد پرهيز كرد.

احكام عاشورا
1- روزه روز عاشورا و روزي كه انسان شك دارد روز عرفه است يا عيد قربان مكروه است . در روايت آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: بني اميه نذر كردند كه اگر موفق به قتل امام حسين عليه السلام شوند، روز شهادت او را جشن بگيرند و مبارك بشمارند و روزه بگيرند و روزه در آن روز سنت آل اميه است، لذا ائمه اطهار عليهم السلام به جهت مخالفت با اين طايفه تبهكار و عدم هماهنگي با آنان، روزه عاشورا را نهي كردند . (34)
2- در روز عاشورا مستحب است كه انسان تا عصر بدون قصد روزه از خوردن و آشاميدن خودداري كند . (35)
3- بسيار مناسب است كه در روز عاشورا كار و كسب تعطيل شود، مگر در حد ضرورت .
امام رضا عليه السلام فرمود: «من ترك السعي في حوائجه يوم عاشورا قضي الله له حوائج الدنيا و الاخرة; (36) كسي كه كار و تلاش براي برآوردن حوائج خود را در روز عاشورا ترك كند، خداوند نيازهاي دنيا و آخرت او را برطرف مي سازد .»
سؤال: در ايام سوگواري امام حسين عليه السلام نماز مقدم است يا عزاداري؟
آيت الله فاضل لنكراني: بهتر آن است كه نماز را مقدم دارند، همانطور كه امام حسين عليه السلام روز عاشورا هنگام ظهر نماز ظهر اقامه كردند . (37)

حكم برهنه شدن براي عزاداري سيدالشهدا

برنامه «زمزم احكام» به استفتاء شنوندگان اين راديو درباره برهنه شدن عزاداران در مجالس حسيني پرداخته كه سوال و پاسخ رهبر معظم انقلاب و حضرت آيت الله مكارم شيرازي مي توانيد بخوانيد.
عريان كردن بدن و لخت شدن به هنگام سينه زني و عزاداري براي حضرت سيد الشهداء عليه السلام از نظر شرعي چه حكمي دارد؟ لطفا توضيح دهيد.
حضرت آيت الله مكارم شيرازي در پاسخ فرمودند: احتياط آن است كه عزاداران حسيني لخت نشوند عريان نشوند؛ آيا فردي در مجلس ترحيم پدرش اگر لخت شود اين جزء آداب عزاداري است؟! برادران بر لخت شدن اصرار نداشته باشند.
ايشان افزودند: اما براي عزاداري مي توان مقداري از سينه را باز گذاشت. سابقاً پيراهن هايي بود كه قسمتي از آن دكمه مي شد و جلوي سينه را باز مي كردند و لخت هم نمي شدند كه بدن نما باشد. با اين كار دشمنان هم نمي توانند سرزنش كنند.
حجت الاسلام فلاح زاده نماينده پاسخ به احكام مقام معظم رهبري در جواب به اين استفتاء گفت: به نظر حضرت آقا در مجالس عزاداري هركاري كه سبب شود دشمنان از اين كار ما عليه مكتب تشيع يا شيعيان سوء استفاده كنند و سبب تفرقه بين مسلمانان باشد، حرام است و بايد پرهيز كرد.
 

پي نوشت ها:
1) استفتائات امام خميني، ج 2، ص 28 و استفتائات جديد آيت الله مكارم، ج 1، ص 158 .
2) هزار و يك مسئله، آيت الله نوري همداني، ج 2، ص 180 .
3) هزار و يك مسئله فقهي، ج 2، ص 40 .
4) استفتائات امام خميني، ج 3، ص 580 .
5) جامع المسائل، ج 1، ص 619، س 2162 .
6) همان، ص 625، س 2183 .
7) استفتائات جديد، ج 1، ص 158، س 57 .
8) استفتائات امام خميني رحمه الله، ج 2، ص 28، س 72 .
9) جامع المسائل، ج 1، ص 623، س 2173 .
10) همان، س 2179 .
11) استفتائات امام خميني رحمه الله، ج 2، ص 28، س 71 و ج 3، س 44 و 40 و 47 و 33 .
12) جامع المسائل، ج 1، س 2165 .
13) مجمع المسائل، ج 1، ص 559، س 77 .
14) احكام خانواده، عبدالرحيم موگهي، طبق فتواي امام خميني رحمه الله، ص 336 .
15) جامع المسائل، آيت الله فاضل لنكراني، ج 1، س 2166 و جامع الاحكام، آيت الله صافي، ج 2، ص 132 .
16) اجوبة المسائل، ص 365 .
17) جامع المسائل، ج 1، ص 621، س 2170
18) جامع الاحكام، آيت الله صافي، ج 2 ، ص 130، س 1590; هزار و يك مسئله، آيت الله نوري همداني، ج 2، ص 180، س 602 .
19) جامع الاحكام، ج 2، ص 130، س 1591 .
20) اعيان الشيعه، ج 10، ص 363 .
21) فتاوي العلماء والاعلام في تشجيع الشعائر الحسينيه .
22) استفتاءات، ج 3، ص 581، س 38 .
23) بيانات رهبري و استفتائات آيات عظام پيرامون عزاداري عاشورا، ص 35 .
24) همان، ص 42 .
25) همان، ص 35 .
26) جامع المسائل، ج 1، ص 623، س 2172 .
27) هزار و يك مسئله، ج 2، ص 179، س 597 .
28) مكاسب محرمه، رحلي، ص 39 .
29) منتهي الامال، ج 1، ص 468، آخر زندگي امام حسين عليه السلام .
30) استفتائات امام خميني رحمه الله، ج 2، ص 16، س 36 .
31) همان، ص 18 .
32) همان، ج 3، ص 583، س 45 .
33) جامع المسائل، ج 1، ص 623، س 2174 .
33) تحرير الوسيله، ج 1; جواهر، ج 7، ص 107 .
35) توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 906 .
36) عيون اخبار الرضا، شيخ صدوق، ص 268 .
37) جامع المسائل، ج 1، ص 623 .


پديد آورنده : محمود اكبري ، صفحه 124
منبع : دانشنامه امام حسين (ع) پايگاه اطلاع رساني حوزه



اثرات بي نظير خواندن زيارت عاشورا (بخش اول)

تعليم زيارت عاشورا
علقمه بن محمد حضر مى گويد: به امام باقر عليه السلام گفتم : به من دعايى تعليم بده كه با آن دعا در اين روز (عاشور) هنگامى كه زيارت مى كنم او را (امام حسين عليه السلام ) بخوانم . و دعايى تعليم بده كه با آن دعا، هنگامى كه او را از نزديك يا هنگامى كه از خانه ام و از راه دور (و به قصد زيارت بدان سو) اشاره مى كنم ، بخوانم . حضرت فرمود: اى علقمه پس از آن كه به آن حضرت با سلام اشاره كردى ، دو ركعت نماز بخوان و پس از آن اين قول (متن زيارت ) را مى خوانى . پس هنگامى كه اين زيارت را خواندى در حقيقت او را به چيزى خواندى كه هركس از ملايكه كه بخواهند او را زيارت كند به آن مى خواند. و خداوند براى تو هزار هزار سيئه محو مى كند، تو را هزار هزار درجه بالا مى برد. جزو كسانى مى باشى كه در ركاب حضرت به شهادت رسيدند، حتى در درجات آنها هم شريك مى شوى و براى تو ثواب هر پيامبر و رسولى و هر كس كه حسين عليه السلام را از زمان شهادتش تا به حال زيارت كرده ، را مى نويسند. مى گويى : ((السلام عليك يا ابا عبدالله .... پس از نقل زيارت مى فرمايد:  يا علقمة ان استطعت اءن تزوره فى كل يوم بهذه الزيارة من دهرك فافعل . فلك ثواب جميع ذلك ان شاء الله : اى علقمه ! اگر توانستى هر روز از عمرت آن حضرت را با اين زيارت ، زيارت كنى ، اين كار را انجام بده ، پس براى تو ثواب تمام اين زيارت است )).
سفارش امام صادق عليه السلام
امام صادق عليه السلام به صفوان مى فرمايند:
زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت كن ، به درستى كه من چند چيز را براى خواننده آن تضمين مى كنم .
1- زيارتش قبول شود.
2- سعى و كوشش او مشكور باشد.
3- حاجات او هر چه باشد از طرف خداوند بزرگ برآورده شود و نااميد از درگاه خدا برنگردد....
بعد فرمود: اى صفوان ! هرگاه حاجتى براى تو به سوى خداوند متعال روى داد. پس به وسيله اين زيارت به سوى آن حضرت توجه كن از هر جا و مكانى كه هستى و اين دعا را بخوان و حاجتت را از پروردگار خود بخواه كه برآورده مى شود و خداوند وعده خود را خلاف نخواهد كرد.
آرى ، هر كس حاجت بزرگى داشته باشد حوايج و خواسته هايش با چهل روز خواندن زيارت عاشورا برآورده مى شود. تجربه گواه هر عارف و عامى است كه ما در اين جا نمونه هايى از حكايات را خواهيم آورد.
سيره شيخ مرتضى انصارى (رحمة الله عليه)
در شرح احوال مرحوم شيخ مرتضى ، نواده شيخ انصارى آورده اند كه ؛
((از جمله عاداتش خواندن زيارت عاشورا بوده كه در هر روز، دو بار صبح و عصر آن را مى خواند و بر آن بسيار مواظبت مى نمود. بعد از وفاتش كسى او را در خواب ديد و از احوالش پرسش كرد؛ در جواب سه مرتبه فرمود: ((عاشورا، عاشورا، عاشورا،))
سيره ميرزاى قمى
اين مرد بزرگ ، هرگز نماز شب و زيارت عاشورا و نماز جماعت را ترك نكرد، و هرگاه به مسجد نمى رفت ، در منزل با زن و فرزند خود نماز جماعت مى خواند. بسيار با انصاف بود و با افراد مستمند مواسات مى ورزيد. و در اصلاح امور مسلمان ها، اهتمامى عجيب داشت . حاكم دهكده خوانسار دستور داد مخصوص وى ، يك مسجد جامع ساختند كه هميشه نماز جمعه و جماعتش در آن مسجد برپا مى شد.
سيره شهيد قدوسى
شهيد آيت الله قدوسى (رحمة الله عليه ) به خاندان عصمت و طهارت عشق مى ورزيد، به زيارت جامعه و عاشورا، و توسل به خاندان پيغمبر و شركت در جلسات روضه و سوگوارى حضرت سيد الشهداء مقيد بود.
مرحوم قدوسى مى فرمود: علامه طباطبايى ، به اين معنا تاكيد دارد و در ايام محرم و صفر، زيارت عاشورايش ترك نمى شود و به زيارت جامعه اهتمام دارد.
دريافت علوم خاص
يكى از دوستان مرحوم قدوسى مى نويسد:
... ظاهرا ايشان نسبت به ((زيارت عاشور)) مواظبت داشت . چون ، موقعى كه دادستان كل بود، من در خواب ديدم كه بر اثر خواندن زيارت عاشورا، به ايشان علوم خاصى داده شده ، وقتى به ايشان عرض كردم ، متاءثر شد و گفت : مدتى است توفيق پيدا نكرده ام . و اين بر اثر كثرت كارشان در دادستانى بود، و آن كارها را ولى مى دانست ؛ از اين رو بود كه فرمود:
مدتى است كه به خواندن زيارت عاشورا، موفق نشده ام .
سيره ميرزاى محلاتى
مرحوم ميرزاى محلاتى سى سال آخر عمرش ، زيارت عاشورا را ترك نكرد و هر روز كه به سبب بيمارى يا امرى ديگر نمى توانست بخواند، نايب مى گرفت .
رفع بيمارى و بلا
شهيد دستغيب مى نويسد: از مرحوم آيه الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حايرى نقل شده است : اوقاتى كه در سامراء مشغول تحصيل علوم دينى بودم ، اهالى سامراء به بيمارى وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده اى مى مردند.
روزى در منزل استادم مرحوم سيد محمد فشاركى ، عده اى از اهل علم جمع بودند، ناگاه مرحوم آقاى ميرزا محمد تقى شيرازى تشريف آوردند و صحبت از بيمارى وبا شد كه همه در معرض خطر مرگ هستند.
مرحوم ميرزا فرمود: اگر من حكمى بكنم آيا لازم است انجام شود يا نه ؟
همه اهل مجلس پاسخ دادند بلى . فرمود: من حكم مى كنم كه شيعيان ساكن سامراء از امروز تا ده روز، همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شوند، و ثواب آن را به روح نرجس خاتون ، والده ماجده حضرت حجة ابن الحسن عليه السلام هديه نمايند تا اين بلا از آنان دور شود. اهل مجلس اين حكم را به تمام شيعيان رساندند و همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شدند.
از فرداى آن روز تلف شدن شيعه موقوف شد و همه روزه ، تنها عده اى از سنى ها مى مردند به طورى كه بر همه آشكار گرديد. برخى از سنى ها از آشنايان شيعه خود پرسيدند؛ سبب اين كه ديگر از شما كسى تلف نمى شود چيست ؟ به آنها گفته بودند زيارت عاشورا. آنها هم مشغول شدند و بلا از آنها هم بر طرف گرديد.
در منزل ميرزاى شيرازى در كربلا ايام عاشورا، روضه خوانى بود و روز عاشورا به اتفاق طلاب و علما به حرم حضرت سيد الشهدا و حضرت اباالفضل مى رفتند و عزادارى مى نمودند. عادت ميرزا اين بود كه هر روز در غرفه خود، زيارت عاشورا مى خواند، سپس پايين مى آمد و در مجلس عزا شركت مى كرد. يكى از بزرگان مى گويد: روزى خودم حاضر بودم كه پيش از وقت پايين آمدن ، ناگاه ميرزا با حالت غير عادى و پريشان و نالان از پله هاى غرفه به زير آمد و داخل مجلس شد و فرمود: امروز بايد از مصيبت عطش ‍ حضرت سيد الشهدا بگوييد و عزادارى كنيد. تمام اهل مجلس منقلب شدند و بعضى بيهوش شدند. سپس با همان حالت به اتفاق ميرزا به صحن و حرم مقدس مشرف شديم ، گويا ميرزا به اين تذكر مامور شده بود.
مداومت به خواندن زيارت عاشورا
يكى از بزرگان مى فرمود: مرحوم آيه الله حاج آقا حسين خادمى و حاج شيخ عباس قمى و حاج شيخ عبدالجواد مداحيان روضه خوان امام حسين را در خواب ديدم كه در غرفه هاى بهشتى دور يكديگر جمع بودند. از آية الله خادمى احوالپرسى كردم و گفتم :
با هم بودن شما يك آية الله و آقاى حاج شيخ عباس قمى يك محدث و حاج شيخ عبدالجواد روضه خوان امام حسين عليه السلام چه مناسبتى دارد كه با يكديگر يك جا قرار گرفته ايد؟
جواب دادند: ما همگى مداومت به زيارت عاشورا داشتيم و در مقدار خواندن زيارت عاشورا مثل هم بوديم .
توسعه رزق و روزى
عالم جليل و زاهد مسلم حاج آقاى شيخ عبدالجواد حايرى مازندانى فرمود:
روزى كسى آمد خدمت خلد مكان شيخ الطائفه زين العابدين مازندرانى (رحمة الله عليه ) شكايت از تنگى معاش خود كرده ، شيخ به او فرمود: برو حرم حضرت ابا عبدالله عليه السلام زيارت عاشورا بخوان رزق و روزى به تو خواهد رسيد اگر نرسيد بيا نزد من ، من خواهم داد.
آن بنده خدا رفت . بعد از زمانى آمد خدمت آقا، آقا فرمود: چه كار كردى ؟ گفت : در حرم مشغول خواندن زيارت عاشورا بودم كسى آمد و وجهى به من داد و در توسعه قرار گرفتم .
بهترين عمل براى سفر آخرت
مرحوم آية الله سيد محمد حسين شيرازى نوه مرحوم آية الله العظمى ميرزاى شيرازى بزرگ بعد از وارد شدن به ايران و مسدود شدن راه عراق در اثر جنگ جهانى دوم به اينجا آمد و براى خانواده اش كه در نجف بودند، فوق العاده ناراحت مى شود مراجعه مى كند به كسى كه ارتباط با ارواح بر قرار مى كرده - نه به وسيله هيپنوتيزم ... دو سوال مى كند مطابق با واقع جواب مى آيد، علاقمند مى شود، سوال سوم مى كند: بهترين عمل براى سفر آخرت چيست ؟ بعد از موعظه ها چنين جواب مى آيد بهترين عمل براى سفر آخرت زيارت عاشورا است . بدين جهت مرحوم آية الله سيد محمد حسين شيرازى تا آخر عمر ملتزم و مداوم به زيارت عاشورا بود.
رفع گرفتارى
يكى از علما و حجج اسلام و از ذريه رسول الله صلى الله عليه و آله در يادداشتهاى خود چنين فرموده بود: شبى از طريقى به من الهام شد كه مبلغ چهل و پنج هزار تومان بر درب مغازه يكى از بندگان خدا كه مرد محترمى از اهل اصفهان است (و نخواسته اسمش گفته شود) صبح متحير بودم چه كنم ، آيا آنچه فهميديم صحيح است يا نه و نمى دانستم چقدر پول دارم ؟ وقتى مراجعه كردم ديدم موجودى من چهل و پنج هزار تومان است ، اول وقت رفتم درب مغازه آن آقا كه از محترمين آن شهر بود، ديدم دو نفر درب مغازه او ايستاده اند، به آن آقا گفتم : من با شما كارى دارم ، مى خواهم با هم برويم جايى و برگرديم .
گفت : بسيار خوب . من ايشان را بردم مسجدالنبى واقع در خيابان جى ، آنجا عمله و بنا كار مى كردند، لب ايوان طرف قبله نشستيم .
من به ايشان گفتم : من مامور هستم گرفتارى شما را اصلاح كنم ، مشكلى دارى بگو، هر چه اصرار كردم نگفت ، بالاخره آن مبلغ را به ايشان دادم ولى نگفتم چقدر است . ايشان بى اختيار به گريه افتاد و گفت :
من چهل و پنج هزار تومان قرض داشتم ، چهل زيارت عاشورا نذر كردم بخوانم و امروز بعد از اذان آخر آن را خواندم و از آقا ابى عبدالله الحسين عليه السلام خواستم رفع گرفتاريم شود كه بحمد الله گره باز گرديد.
شفاى بيمار
يكى از فاميلهاى نزديك آقا سيد زين العابدين ابرقويى سخت دچار دل درد مى شود تا حدى كه خون از گلوى او بيرون مى آيد، دكترها مايوس شده و دستور حركت به تهران و عمل جراحى را خبر دادند، خبر را به آقا سيد زين العابدين رساندند و درخواست دعا و توسل نمودند، ايشان به فرزندان خود دستور دادند وضو بگيرند و در ميان آفتاب مشغول مى شوند، پس از ساعتى ناگهان از اطاق خود بيرون آمده و گفتند:
شفا حاصل شد، برخيزيد و مژده دهيد به مادرتان كه خداوند برادرت را شفا داد.
يكى از علماى اصفهان كه از ملازمين ايشان بودند گفتند:
آقاى سيد زين العابدين ختم زيارت عاشورا برداشته بودند براى كمالات نفسانى و رسيدن به درجه يقين ، بدين جهت آن حالات براى ايشان پيدا شده بود. شرح حال سيد زين العابدين ابرقويى طباطبايى مولف كتاب ولاية المتقين .
منبع : سايت غدير